بردگی در قرون وسطی
بردگی بیش از هر مورد دیگر در عرف جنگهای قدیم پدید آمد [۱۸۸]. این عرف و عادت حکم میکرد که غالب آقای قانونی دشمنی است که او را مغلوب ساخته و زنده نگاه داشته است.
جنگهای دولتهای بربر که وارث دولت روم بود از قرن پنجم میلادی این عرف و عادت را با قوت و شدت حفظ کرد. به این معنی که فاتح صفی طولانی از کاروان اسیران را که طبق قانون جنگ برده و ملک خالص او شده بود، به راه میانداخت و مانند هر کالای دیگر مورد استفاده و خرید و فروش قرار میداد.
پسران و دختران جوان که دارای حسن منظر بودند به کارهای خانه گمارده میشدند. اما صاحبان فنون و حرفههای مختلف به کار خود در جهت منافع ارباب خود ادامه میدادند.
با این فرق که امرای بربری در مورد بردگان رومی سرسختی بیشتری نشان میدادند، و حکم میکردند که بدون رعایت مقام، به کار کشت و چارواداری بپردازند.
ارباب حق مرگ و زندگی بر بردهی خود داشت. بردگان در دولتهای بربری به واسطهی جنگهای تازه رو به فزونی مینهادند و در دست آنان به حال بدی میافتادند. هنگامی که این دولتها از میان رفت و عطش جنگ و فتح تا حدی فرو نشست، تعداد بردگان هم نقصان پیدا کرد. و در سایهی دولت فرانکها که به جای دولت بربری در گالیس جنوب فرانسه و شهرهای «لمبارد» روی کار آمدند، تا اندازهای آسوده شدند.
این وضع به همین گونه ادامه داشت تا اینکه از قرن نهم دائره بردگی تنگتر و وضع برده بهتر شد. بردگی بر اساس یک نوع نظام اجتماعی استوار گردید، و در ا جتماع سرمایهداری قرون وسطی به صورت عنصر بارزی درآمد.
استمرار اسیرگرفتن در جنگها آشکارترین صورت بردگی بود، به خصوص اگر اسیر از جنس دیگری بود. تا اینکه اندیشهی انسانی در ظلمت قرون وسطی کم کم نضج گرفت و معیار حیات بشری و حقوق انسانی رفته رفته بالا آمد، و موجب شد که کار بردگی به اعتدال گراید، و بردگان هم به فکر کسب حقوق جدید باشند.
این موضوع هم از جهتی به شیوع تعالیم مسیحی و نیروی تأثیر و هیبت آن در نفوس فرماندهان و امرا و بزرگان مسیحی بازگشت میکرد. خلاصهی احکام بردگی در آن اعصار این بود که برده کالائی برای آقای خود است، و خود برده را هم نمیشد جدای از زمینی که به آن تعلق داشت فروخت، و نمیتوانست که از آن زمین جدا باشد، بل به پیوست زمین به مالک جدید منتقل میگردید!
علاوه بر این در آن موقع یک قطعه زمین کامل را به برده واگذار نمیکردند که تحت نظر یکی از گماشتگان پادشاه در آن کار کند؛ چنانکه در ایام فرانکها معمول بود بل یک قطعه زمین معینی را به وی میسپردند تا در آن کار کند، و در مقابل مقدار زیادی از محصول سالانه آن را به ارباب خود تسلیم نماید، و باقی را برای خود بردارد.
اگر برده از سرزمین فرار میکرد، ارباب میتوانست جبراً او را برگرداند، و چنانچه به دست نمیآمد زمین وی به مالک باز میگشت.
سپس برده توانست چنانکه گفتیم حقوق جدیدی را از جمله از جانب پدر و شوهر ارث ببرد. ازدواج برده در آغاز کار مشکلی بود و احکام معینی نداشت. به همین جهت نسل آن شناخته نبود و نمیشد فرزندان را به پدران نسبت داد. ولی کلیسا دخالت کرد و به کار آنها سر و صورتی داد.
از اواسط قرن دوازدهم این حق به برده داده شد که آزادانه ازدواج کند، و فرزندان به پدرانشان منسوب گردند، و از همین جا نیز حق آنان در ارثبردن از زمین تحت اختیار خود تثبیت شد.
با این فرق که حالات استثنائی بر ازدواج بردگان مترتب میگردید.
مثلا وقتی بردهای با کنیز آقای دیگری ازدواج میکرد، به حکم ازدواج زن به آن زمین تعلق میگرفت تا با شوهر خود زندگی کند، و بدینگونه اقای کنیز دیگر مالک کار او نبود، و چنانچه کنیز صاحب اولاد میشد، خسارت مالک وی بیشتر بود و اکثراً نیز چنین بود.
بارزترین فرق میان شخص آزاد و برده در حقوق مدنی در آن عصرها، این بود که برده نمیتوانست قاضی شود یا در محکمهی قضا شهادت دهد.
این ممنوعیت هم نتیجهی ممانعت وی از جنگ بود. کسانی که با قرون وسطی آشنائی دارند میدانند تنها کسی صلاحیت دارد ارادهی خدا را که در احکام قضائی آشکار است، تفسیر کند که بتواند سلاح حمل نماید.
***
احکام بردگی در اسلام دقیقترین و بهترین قانونی میباشد که برای سر و ساماندادن به وضع این نظام اجتماعی نادر، تدوین شده است. نظام اجتماعی نادری که شاید حتی همان زمانها که مشروع شده نیز، کار خوبی نبود.
بردگی که در قدیمترین و ریشهدارترین تمدنها معمول بود، برای اسلام محال میبود که در عصر خود نظام آن را منهدم کند و جلو جنگها را بگیرد، و کشمکش معنوی یا مادی پدید آورد، و در عین حال از نظام دولت و زندگی ویژهای هم برخوردار باشد!
برعلاوه، بردگی که جوامع غربی در قرون وسطی آن را قانونی دانست و گوشهای از احکام آن را یادآور شدیم، در اسلام وجود نداشته است. اسلام فقط یک نوع بردگی را به رسمیت شناخت آن هم بردهی جنگ است. خلاصه احکام شریعت اسلام در مورد بردگی به این معنی هم اینست که افراد غیر مسلمان که اسیر میشوند دو نوع هستند: یک نوع به مجردی که اسیر میشدند به صورت برده درمیآمدند، و مانند سایر غنائم جنگ تقسیم میشدند و مورد تصرف قرار میگرفتند. اینان زنها و دختران و مردان معمولی بودند.
نوع دیگر به مجرد اسارت برده نمیشدند، بل با اختیار عنوان برده مییافتند، و اینان مردان آزاد بودند که سرنوشت آنها به دست پیشوای مسلمین یا فرماندهی سپاه بود، یا به قتل میرسیدند، یا برده میشدند و مورد خرید و فروش قرار میگرفتند، و یا بر آنها منت نهاده آزادشان میکردند. یا به ادای مال و یا با تعویض به اسیران مسلمین آزاد میشدند. در این تعویض هم وضع زمان و شخصیت افراد کاملا مراعات میشد.
اگر اسیر بالغی مسلمان میشد دیگر پیشوای مسلمین و فرمانده ارتش نمیتوانست سرنوشت جان او را به دست گیرد، و اسلام خون او را حفظ میکرد.
فقط پیشوا میتوانست بقیهی احکام را بر وی جاری سازد. و چنانچه قبل از اسارت مسلمان میشد، اسلام او را از همه احکام بردگی مصون میداشت. خونش محترم و مال و آزادی و فرزندانش مصونیت مییافتند.
این بود احکام بردگی در اسلام، چنانکه میبینید این احکام برده را در تنگترین حدودی که اوضاع آن عصرها اقتضا داشت، محصور مینمود.
از همه مهمتر اینکه شما خوانندگان محترم با مراجعه به برخی از احکام دیگر اسلامی خواهید دانست که بردگی فی حد ذاته یک کار مشروع مکروهی است.
در قرآن مجید و احادیث نبوی سفارش زیادی راجع به آزادی برده شده و آن را باعث آمرزش بسیاری از گناهان و مخالفتهای دینی دانسته است، مانند اینکه عمداً در روزه واجب افطار کند.
آزادی بردگان در جامعهی اسلامی یکی از بزرگترین ثوابها شمرده شده است. گذشته از این برده در میان بسیاری از دولتها و اجتماعات اسلامی آن اجحافی را که در اجتماعات غربی از بزرگان و ارباب خود متحمل شدند، ندیدند. بل در اسلام به طور عموم در بارهی بردگان نیکی میشد.
در بسیاری از احکام مفصل اسلامی، مسلمانان را مکلف داشتهاند که نسبت به برده مدارا کنند و تا میتوانند مهربانی نمایند. بسیار اتفاق میافتاد که برده از افراد خانواده به حساب میآمد!
نباید در اینجا از اشاره به یک نوع برده که در زمان خلفا مقام قابل ملاحظهای داشتند، غفلت ورزیم، و اینان صقالبه (اسلاوها) بودند که از قرن هشتم میلادی کاخهای خلفا و امرا مملو از آنها بود.
کلمهی «صقالبه» در اصل بر اسیرانی که آلمانها و بیزانسیها و فرانکها از ملتهای سلوکیه اسیر میکردند و به عرب میفروختند اطلاق میشد، ولی به مرور زمان بر تمام بیگانگانی که در کاخ و ارتش خدمت میکردند، از هر جنسی که بودند، اطلاق میگردید.
از زمان هارون الرشید یعنی از زمانی که جنگهای دولت عباسی در اراضی دولت بیزانس فزونی یافت بازارهای بردگان صقلبی رونق یافت، و در ایام خلافت مأمون به اوج خود رسید؛ زیرا مراکز و شهرهای بزرگ و مرزهای دولت عباسی به صورت بازارهائی درآمد که از این تجارت پرنفع موج میزد.
بل منافع سرشاری که از این راه به دست میآمد، گاهی اوقات خود عاملی برای برپاساختن جنگ، و نبردهای پی در پی از جانب حکام نواحی و مرزهای متصل به قلمرو دولت روم شرقی بوده است.
همچنین بردگی صقالبه در اندلس اهمیت به سزائی داشت. قصرهای امرا مخصوصاً از زمان عبدالرحمن بن حکم از وجود آنها موج میزد. در آن زمانها «صقالبه» شامل همه اصناف اروپائی میشد.
ابن حوقل که در قرن دهم میلادی اندلس را دیده است مینویسد: در میان صقالبهای که در دربار خلیفه آنجا خدمت میکردند، آلمانی و فرانسوی و اسپانیائی و لومباردی و روسی وجود داشتند. بیشتر آنها در زمان کودکی، به وسیله تجار یهود که سرآمد برده فروشان این عصرها بودند، یا توسط راهزنان دریائی مسلمین که آنها را مورد دستبرد قرار میدادند، آورده میشدند.
به همین جهت این عده مسلمان میشدند و به آسانی زبان عربی را میآموختند. بعضی از آنها تربیت عالی مییافتند، تا جائی که برخی در نثر و نظم از نوابغ به شمار آمدند.
در زمان خلافت الناصر لدین الله (۳۰۰ – ۳۵۰ هـ) یعنی در اواخر کار تعداد آنها فزونی یافت و به چهارده هزار نفر رسید، و دارای نفوذ و املاک وسیعی بودند. الناصر مهمترین وظائف را در ارتش و حکومت به عهدۀ آنها گذاشته بود، و اشراف عرب و رؤسای قبائل را به اطاعت از آنها وا میداشت.
این طرز رفتار از نظر دیگر در کاخهای خلافت بغداد هم متداول بود. و اکنون آن فرصت را نداریم که در بارهی این روش که خطری برای اسلام و دولتهای آن، چه در بغداد و چه قاهره یا قرطبه بود، به تفصیل سخن بگوئیم. ولی میتوانیم بگوئیم که این عمل یکی از مهمترین اسباب انحلال عصبیت عربی و زوال قدرت خلافت و متلاشیشدن اقطار آن به صورت دولتها و حکومتهای محلی گردید.
پایان
[۱۸۸] ممکن است بردگی در قرون وسطی منشأ دیگری غیر از جنگ داشته باشد. از جمله فروش اطفال توسط پدرانشان و سرقت اشخاص که در جنگهای دریائی شایع بوده است، و بعضی از احکام جنائی در شرایع قدیم، و نیز به وسیلۀ بردگی جرائم بسیاری را کیفر میدادند.