جنگ مهیب
مسلمانان گفتگوی بر این اساس را رد کردند؛ زیرا میدانستند که فرنگیان به یک حال نمیمانند. در این هنگام فرنگیان به قصد «دمیاط» به شمال بازگشتند.
در عصر روز دوم محرم سال ۶۴۸ با استفاده از تاریکی شب کوچ کردند. کشتیهای آنها نیز مقابل آنها در نیل حرکت میکرد.
مسلمانان که پیشبینی چنین لحظهای را میکردند مراقب حرکت آنها بودند. در این هنگام از پلی که طی این مدت فرنگیان روی «اشموم» ساخته بودند، عبور کردند و یک باره بر آنها حمله بردند و آن را به شدت درهم کوبیدند.
هنوز صبح نشده بود که آنها را از هر طرف احاطه کردند، و جنگ مهیبی آغاز شد. فرنگیان سخت شکست خوردند و به کلی درهم شکستند. چندین هزار نفر اسیر شدند و قسمت عمدهی اسبان و چهارپایان و اثاث آنها به غنیمت گرفته شد.
این جنگ نیز در تاریخ مصر و جنگهای صلیبی بسیار مهشور است.
لوئی نهم یا به گفته تواریخ اسلام «ری آفرنس» با عدهای از نزدیکان و فرماندهانش به قریهی «مینة ابی عبدالله» واقع در ساحل نزدیک «فارسکور» پناه برد و از مسلمانان امان خواست. مسلمین نیز به وی پناه دادند، سپس جمال الدین محسن طواشی او را با بزرگان همراه وی که تقریباً پنجاه نفر بودند به «منصوره» آورد.
در آنجا پادشاه فرانسه در خانه قاضی فخرالدین بن لقمان بازداشت شد، و طواشی را مأمور حفظ او کردند. این پیروزی بزرگی بود که از زمان صلاح الدین ایوبی سابقه نداشته است.
ملک معظم بعد از این واقعه عازم «فارسکور» شد و در آنجا خیمه پادشاهی نصب کرد. در کنار آن برجی چوبی ساخت و آن را به صورت پناهگاهی درآورد. پایان کار صلیبیها خطر جنگ داخلی را در پی داشت.
ملک معظم نیز قبلا بیشتر رؤسا و امرای قدیمی را از پستهای خود برکنار ساخته و نزدیکان ودوستان خود را به جای آنها منصوب داشته بود، و به دنبال آن متعرض «شجرة الدر» زن پدر خود شده، ثروت پدرش را از وی مطالبه میکرد.
دریانوردان ممالیک همه سیاست او را در این مورد سخت مورد نکوهش قرار میدادند و در عین حال از جان خویش نیز ایمن نبودند. از این رو به سرعت دست به کار شدند و تصمیم گرفتند پیش از آنکه گرفتار شوند، او را به قتل رسانند.
در رأس این توطئه دو نفر از سران سپاه به نام «بیبرس بند قداری» و «فارس الدین اقطای» قرار داشتند. عصر روز ۲۷ محرم سال ۶۴۸ هـ یعنی سه هفته بعد از شکست فرنگیان، سلطان در کنار خوان طعام نشسته بود، سران توطئه نیز دعوت شده بودند که با وی غذا صرف کنند.
هنوز سلطان دست از غذا نکشیده بود که «بیبرس» سر رسید و با شمشیر به وی حمله برد.
سلطان دست خود را سپر نمود و شمشیر دست را تا مرفق به دو نیم کرد. به دنبال آن خیمههای سلطانی دچار هرج و مرج شد، سلطان با عدهای از نزدیکانش به برج چوبی که در کنار لشکرگاه بود پناه برد. سران توطئه نیز او را تعقیب کردند و در همان برج هدف تیر قرار دادند. سپس برج را آتش زدند. سلطان از برج پائین آمد و فریادکنان یاری میطلبید، ولی هیچکس به یاری او نیامد.
در این هنگام دریانوردان از هر طرف با شمشیر به وی حمله بردند. سلطان گریخت و خود را به رود نیل افکند. مهاجمین او را تعقیب نمود و «فارس الدین اقطای» ضربت کاری به وی زد و بدینگونه به قتل رسید آنگاه نعش او را به طرف پل حمل کردند و سه شبانه روز در بیابان رها کردند سپس بدون هیچگونه تشریفات و احترام مدفون ساختند.
ملک معظم در عنفوان جوانی و فقط پس از پنج هفته سلطنت بدون اینکه جانشینی برای اشغال تخت سلطنت باقی گذاشته باشد، به قتل رسید، و مرگ او زمینه را برای یک حادثه استثنائی در تاریخ اسلامی مصر فراهم ساخت. زیرا ممالیک دریانورد به اتفاق آراء «شجرة الدر» را به تخت سلطنت نشاندند، و او اولین و آخرین ملکهی مصر در دوران اسلام بود. به تخت نشستن وی نیز انعکاس عمیقی در مصر و سایر نقاط جهان اسلام داشت.
اولین کاری که «شجرة الدر» پس از اشغال تخت سلطنت انجام داد پاککردن منقطه جنگ از فرنگیان و بیرونراندن آنها از اراضی مصر بود.
مذاکرات میان طرفین به این نتیجه رسید که لوئی نهم و یاران او را در مقابل پرداخت چهار صد هزار دینار طلا آزاد کنند، به علاوه فرنگیان باید فوراً شهر دمیاط مصر را تخلیه نمایند و اسیران دو طرف نیز آزاد گردد.
«مارگیت دی بروفانس» ملکه فرانسه که آن روز در «دمیاط» بود کوشش زیادی به عمل آورد که مبلغ متعهد را جمعآوری کند. مسلمانان نیز در روز سوم صفر سال ۶۴۸ هـ وارد «دمیاط» شدند.
به دنبال آن لوئی نهم و یاران او آزاد گردیدند. یکی از همراهان او مشاور و مترجم وی مورخ «دیژوانفیل» نویسنده خاطرات سابق الذکر بود که در فصل مخصوصی از آن نام میبریم. لوئی نهم با بقیه سپاهیانش اراضی مصر را به قصد ساحل «عکا» ترک گفت. این واقعه در ماه مایوسال ۱۲۵۰ میلادی اتفاق افتاد.
حمله تجاوزکارانه صلیبی در جنگ هفتم خود در اراضی مصر با این کیفیت خنثی شد، و مصر نقش تاریخی خود را در جلوگیری از خطر جنگ صلیبی از مصر و مشرق، و حمایت اسلام و تمدن اسلامی از تجاوز این حملات وحشیانه، ایفا کرد.
شاعر بزرگ جمال الدین ابن مطروح نماینده دمشق سرود جاویدانی راجع به این جنگ برای ما باقی گذاشته است که از جمله در آن میگوید:
به فرنسیس (لوئی نهم) هنگامی که نزد او رفتی گفته عبرتانگیز گویندهای سخن سنج را بازگو:
خداوند به تو در برابر آنچه روی داد
یعنی کشتهشدن پرستندگان عیسای مسیح، پاداش دهد!
آمدی به مصر به امیدی که سلطنت آن را قبضه کنی
گمان کردی این کار با جمعیت و صدای طبل عملی است؟
ولی دیدی که چگونه زمان تو را به دامی عجیب انداخت؟
و بیابان با همه وسعتی که دارد بر تو تنگ گرفت؟
تمام یارانت را با حسن تدبیری که داشتهای
بکام مرگ فرو بردی و در زیر خاک پنهان ساختی
پنجاه هزار(
[۱۲۴]سرباز آوردی که امروز چیزی از آنها دیده نمیشود
مگر کشته یا اسیر یا مجروحان ایشان!
خداوند تو را برای اینگونه کارها موفق بدارد
تا مگر عیسی از نابودی شما آسوده شود
اگر پاپ شما به این امر راضی باشد
چه بسا پنددهندهای که خود فریب میدهد
به آنها بگو که اگر بنا دارند به مصر برگردند
برای انتقام یا انجام کاری زشت
خانهی ابن لقمان به همان حال هست!
و زنجیر و طواشی صبیح(
شکست فرنگیان و اسارت پادشاه و امرای آنها و کشتهشدن بهترین جنگجویان ایشان به آن نحو که گفتیم از حوادث بزرگ تاریخ جنگهای صلیبی است. بل تنها حادثهای است که نظیر آن در دورههای مختلف این جنگ بزرگ چندین قرن آتش آن میان اسلام و نصرانیت از شرق تا اسپانیا روشن بود، دیده نشده است. تاریخ اندلس بارها برای ما از اسارت حکمران مسیحی به دست مسلمانان یا امیر مسلمان به دست آنها بازگو میکند، ولی اینان همگی از امرای محلی بودند.
به همین نسبت شاید پیکار اسلام و مسیحیت از زمان «پیکار تور» در سرزمین شهیدان واقع در خاک فرانسه و جنگ زلاقه در اسپانیا، جنگی بزرگتر از لحاظ حوادث و آثاری که به بار آورد، از جنگ تکاندهندهی «منصوره» به خود ندیده است.
تواریخ اسلامی تلفات جنگ منصوره را بسیار زیاد دانسته است. قول معتدل اینست که سی هزار نفر از فرنگیان در آن جنگ کشته شدند. شاعر معروف چنانکه آوردیم آن را پنجاه هزار تن میداند، دیگری آن را هفتاد هزار تن دانسته است.
آنچه مسلم است خسارات وارده بر فرنگیان چه قبل و چه در اثنای جنگ اعم از تلفات جانی و گرسنگی و بیماری فوق العاده بوده است. البته باید در نظر داشت که تواریخ اسلامی و اروپائی هرکدام آنجا که از شکست طرف سخن به میان میآورند معمولا میزان خسارت و تلفات آنها را زیاد قملداد میکنند.
[۱۲۴] و بنا به نقلی هفتاد هزار. [۱۲۵] طواشیها از بردگان سیاه و مأموران سلاطین مصر بودند. در قرون وسطی تعداد آنها به ۶۰۰ نفر رسید. آنها به مقامات و دستههائی تقسیم میشدند که بالاترین آن مأمور تربیت ممالیک بود. بعضی مأمور دربانی درهای کاخ و عدهای هم به خدمتکاری زنان بزرگان گماشته میشدند. المنجد قسمت اعلام. (مترجم)