آیت الله علامه برقعی ادامهدهندۀ راه اصلاح و نقد و تجدید نظر در کلیت عقاید شیعی
علامۀ برقعی در اواخر چهل سالگی عمر خود کمکم شروع به تحول دربارۀ برخی عقاید اساسی مذهبی در مذهب شیعۀ اثناعشری کرد؛ یعنی همان مکتبی که در آن رشد یافته، زیسته و نهایتاً از سوی مراجع و علمای بزرگ زمان خود حائز درجۀ اجتهاد شده بود.
آغاز تحول فکری برقعی، از یک جهت به تأثیرپذیری او از علامۀ مصلح سید مصطفی حسینی طباطبایی و استاد حیدرعلی قلمداران بازمیگردد، و نیز به آنچه که در پی تألیف کتاب «درسی از ولایت» دریافته بود. کتاب مذکور، به طور مفصّل و مدلّل، اندیشۀ ولایت تکوینی را که برخی علمای دینی غالی، در زمان وی آن را ترویج و تبلیغ مینمودند، رد میکرد. این اثر علامۀ برقعی باعث عکس العملهای گوناگون و درگیریهای فکری میان موافق و مخالف گردید و غالیان در رد آن، کتابها نوشتند و سخنرانیها کردند. به ویژه مرجع تقلید شیعه، آیت الله میلانی که چنین فتوایی صادر کرد: (کتاب درسی از ولایت، کتابی گمراه کننده، و صاحب آن گمراه است)!
پس از یک سری حوادث، کار بدانجا ختم شدکه چند نفر از شیوخ و آخوندهای قم به سرکردگی مرجع تقلید شیعه آیت الله سید کاظم شریعتمداری، گِرد هم آمده و نامهای شامل امضاهای بسیار به دربار محمد رضا شاه پهلوی فرستادند حاوی این مضمون که: ( این منحرف میخواهد مذهب اهل بیت÷را ویران و نابود کند)!! در نتیجه او را به دادگاه بردند، اما در خلال محاکمه، چیزی درآن کتاب نیافتند که آن تهمت را ثابت کند، لذا وی را آزاد کردند و به مسجد خویش برگشت. ولی علامه از ایشان در امان نبود، چرا که بعداً به مسجدش یورش بردند و اراذل و اوباش و مردم عوام را علیه او تحریک نمودند و دست آخر، مسجد را در اختیار گرفته و آن فقیه مظلوم را از آنجا بیرون راندند.
پس ازآن، برقعی به پژوهش و تحقیق بسیار روی آورد و نوشتهها و تألیفاتش که دلایل خروج او از اصول مذهبی خاص شیعه دوازده امامی و انتقادش نسبت به آنها را بیان میداشت، یکی پس از دیگری پدیدار و منتشر گردید. خود او در این زمینه میگوید: «در آن سالها وقت فراغی مییافتم که مرا برای مطالعه و بحث و تألیف و تدبر در کتاب خدا یاری میکرد. در نتیجه برایم روشن شد که من و همۀ علمای مذهب شیعه، غرق در خرافات هستم و از کتاب خدا غافلیم و اندیشههای علمای شیعه، مخالف و معارض نص قرآن است...». وی به این نظریه رسیده بود که هیچ دلیل قرآن بر نص امامت علی÷و سایر ائمۀ دوازدهگانه وجود ندارد و قائلشدن عصمت و رجعت برای آنان، با آنچه که خداوند درکتاب کریم، پیامبران را وصف مینماید، مغایرت دارد. همچنین انکار وجود امام دوازدهم (مهدی مُنتظر) و غیبت او، که علاّمه آن را اندیشهای خرافی معرفی میکند که هیچ سند قرآنی ندارد، بلکه با قرآن و عقل مخالف است؛ و نیز آنچه را که به امام باقر و صادق علیهما السلام نسبت میدهند که از روی تقیّه، فتواهای نادرست میدادند، نفی و انکار میکرد! به علاوۀ اینها، گرفتن خمس ارباح مکاسب را باطل میدانست و معتقد بود که هیچ مبنای قرآنی ندارد زیرا پیامبر اکرمصو امام علی÷در حکومت خود پولی تحت این عنوان از مسلمانان نگرفتهاند.
علامه پس از یافتن این اندیشه – که ارمغان پژوهش مرحوم استاد قلمداران و تألیف کتاب خمس بود - روی منبر مسجد، فراخوان عمومی داد و از تمام کسانی که خمس به وی داده بودند درخواست کرد که رسیدهای خویش را بیاورند و پولشان را پس بگیرند!! بدین ترتیب وی راه و روش قرآنی بیمذهبی را در پیش گرفت، زیرا این راه بر تمام مذاهب اسلامی و پیروان آن، بلا استثناء باز است. راهی که برای پذیرفتن تمامی آنچه که - از عقیده و عمل- منسوب به دین است، قرآن کریم و عقل سلیم را داور و معیار قرار میدهد. توضیح روش برقعی و نهایت کار او را در زیر میخوانید .[۵]
[۵] برای اطلاع از شرح احوال برقعی (ره) و عقاید او علاوه بر کتاب حاضر، به کتاب « نظریة السنة في الفکر الإمامي الشیعي» اثر استاد حیدر حب الله، ص ۶۱۲ به بعد، و نیز کتاب « جریان جنبشهای مذهبی سیاسی ایران» اثر رسول جعفریان (صص ۳۵۵- ۳۵۶) و کتاب «أعلام التصحیح و الإعتدال» اثر خالد محمد البدوی (چاپ ریاض، ۱۴۲۷ هـ، صص ۶۴-۸۴) مراجعه کنید.