بیداری مردم، خطری برای روحانیت
اینجانب نیز هنگامیکه شروع به مبارزه با انحرافات و خرافات نمودم، گمان میکردم با دلیل و برهان و منطق میتوانم فریب خوردگان و اهل خرافات را بیدار کرده و از بدعتها نجات دهم و از دست چنگال گرگان دینی برهانم، چند تن از علمای مشهور به نگارنده تذکر دادند که حضرت آقا، مردم دلیلی نمیپسندند و تابع منطق و دلیل نیستند. عوام تابع احساسات و عادات و تعصبات مذهبی و قومیو گرفتار آداب و امور مانوس خویش اند. تو اگر هزار دلیل و برهان برایشان بیاوری، بیشتر شک میکنند! و به عقیده خرافی خود بیشتر میچسبند!! عوام مقلد اند و وظیفه مقلد نادانی و تبعیت است، علمای زیرک و دکانداران مذهبی به هر قیمت که باشد نخواهند گذاشت پیروانشان بیدار گردند و به هر طریقی باشد آنان را تحت رهبری خود و یا در واقع برای سواری خود نگه میدارند و هر کس بخواهد آنان را پیاده کند با او میجنگند و خون او را حلال میشمارند، زیرا نمیخواهند مردم اهل تعقل و استدلال تربیت شوند و بی دلیل و مدرک چیزی را نپذیرند. حضرت آقا، اگر تو کسی را بیدار و آگاه کنی یک درهم به تو نمیدهد ولی اگر خر سواری کنی میلیون میلیون میدهند. تو میخواهی مردم را هدایت کنی، آنکه آگه شد نه به تو سواری میدهد نه به دیگری، ولی آنکه مقلد است میلیونها تومان به مرجع یا به مرشد و یا بگو به رهبر خود، مال و بلکه جان میدهد. آیا ندیدی مردم ری (منطقه شاهزاده عبدالعظیم) چهار و نیم میلیون تومان داده اند و یک عَلَم خریده اند و زیر آن چرخ میزنند و افتخار هم میکنند، ولی اگر تو صد دلیل بیاوری که این کار غلط است، فایده ای که برایت ندارد، هیچ، بلکه ضرر هم دارد و ممکن است رهبرشان اشاره کند که این سید به عَلَم امام حسین ÷اهانت کرده، خونش هدر است او را بکشید، آن وقت هیچ کس نیست که از تو جانبداری کند. تو گر بخواهی یک دکان سبزی فروشی را از صاحبش بگیری با پنجه هایش چشم تو را از کاسه در میآورد، چگونه میخواهی مریدی را که از یک ده ششدانگ بهتر است از مرادش جدا کنی.....
من چون جوان و ساده بودم باور نمیکردم که اغلب مردم چنین باشند و احساس مسؤولیت میکردم و میگفتم صد نفر بیدار شوند و شاید عده قلیلی را بتوانم از چنگال عوامفریبان نجات دهم. ولی پس از سالیان دراز دریافتم که آن دوستان چندان بیراه نمیگفته اند[۴۱]؛ زیرا بزرگان مذاهب سعی دارند مردم سخنانشان را بی چون و چرا و بدون طلب دلیل، بپذیرند و اوامرشان را گردن نهند و اگر کسی برخلاف این طریق مشی کند و بخواهد مردم را چنانکه اسلام خواسته است، به تفکر وا دارد و لا أقل از تقلید کور کورانه باز دارد، او را به انواع تهمت ها میکوبند، از یکی از دوستانم که کتابفروشی دارد شنیدم که آخوندی به نام آیت الله انصاری به مغازه او میآید و کتاب احکام القرآن مرا میبیند و به دوست ما میگوید: خرید و فروش این کتاب حرام است و ترویج آن جایز نیست. کتابفروشی از او سؤال میکند برای چه این کتاب حرام است، در این کتاب چه مطلبی هست که موجب حرمت آن شده. آخوند جواب میدهد: من آیت الله انصاری هستم، من مجتهدم و میدانم که چه میگویم. دلیل چرا میخواهی؟ من به تو چه بگویم؟!
ملاحظه میفرمایید که اگر کسی دلیل بپرسد با جواب سر بالای آقایان مواجه میشود و اصولا این افراد از اظهار دلیل اکراه دارند.
[۴۱] - با استفاده از چند بيت ملک الشعراي بهار در باره عوام، شعر زير را سرودم:
ز عوام است هر آن بد که رود بر اسلام
کار اسلام خراب است ز غوغاي عوام
آنچه از عقل و ز وحي است در آن نيست شکي
وحي منزل شمرندي همه اوهام عوام
گر بخواني همه قرآن به تو وقعي ننهند
از همه شرک، غلو، يا بگو مدح امام
غم دل با که بگويم که دلم خون نکند
سر فرو برد به چاه و غم دل گفت امام
دل من خون شده در آرزوي فهم درست
جان به لب آمد و نشنيد کسي جان کلام
عاقل آن به که همه عمر نيارد به زبان
که در اين قوم نه عقل است و نه ننگ است و نه نام
پيش جهال زدانش نسراييد سخن
که حرام است و حرام است و حرام است و حرام
عاقل ار بسمله خواند همه از او برمند
مجلس روضه شود، گرد شوند از در و بام
به سر و سينه بکوبند همه رقص کنان
دم بگيرند و برقصند به هر ماه حرام
علمات است يکي بدعتي از اهل عجم
پهلواني کشد آنرا که بود احمق و خام
دهل و طبل و علم نيست به قرآن خدا
اين بود بدعت جهال و عوام
داد از دست عوام
داد از دست عوام
نپذيرند يکي
داد از دست عوام
همچو ديوان برمند
بپذيرند عوام
غم افزون نکند
داد از دست عوام
اي جگر نوبت توست
داد از دست عوام
نام اين بي ادبان
داد از دست عوام
پند گيريد ز من
داد از دست عوام
به کلامش نچمند
داد از دست عوام
اين بود مذهبشان
داد از دست عوام
بسته بالاي شکم
داد از دست عوام
ني به قانون هدي
داد از دست عوام