سوانح ایام - زندگینامه علامه ابوالفضل ابن الرضا برقعی رحمه الله

فهرست کتاب

چند نمونه از اعلامیه های مؤلف

چند نمونه از اعلامیه های مؤلف

چنان که پیش از این نیز گفتم، پس از اینکه از اصلاح امور توسط آقای خمینی و اعوان و انصارش نا امید شدم، از تأییدشان دست کشیدم و برای أدای مسؤولیت شرعی با بدعتها و انحرافات مخالفت کردم و چون در اوایل کار، هنوز انقلاب مردم کاملا هدر نشده بود وکمی‌آزادی وجود داشت، پاره ای از مقالات مرا بعضی از روزنامه‌ها درج نمودند. ولی کم‌کم سانسور و اختناق کامل برقرار و اکثر روزنامه های غیر حکومتی توقیف گردید، در نتیجه من نیز نتوانستم مطلبی را به چاپ برسانم. در اینجا با رعایت اختصار فقط به ذکر چند نمونه از اعلامیه های خود که در آن زمان برخی از روزنامه ها توانستند نشر نمایند اکتفا می‌کنم:

از آن جمله اعلامیه ای است که روزنامه آیندگان به شرح زیر در شماره ۳۳۸۵ مورخ ۵/۴/۱۳۵۸ درج نمود که در زیر نقل می‌شود:

آیت الله العظمی‌برقعی در نامه ای به آیندگان به ماده ۱۲ قانون اساسی اعتراض کرد:

قانون اساسی نباید موجد تفرقه باشد

آیت الله العظمی‌برقعی استاد روانشاد آیت الله مطهری دیروز در مقاله ای که برای آیندگان ارسال داشت نقطه نظرها و دیدگاه خود را در باره پیش نویس لایحه قانون اساسی تشریح کرد. متن مقاله به این شرح است:

بسمه تعالی

روزنامه آیندگان وفقه الله لما یحب و یرضی

پس از سلام و تقدیم دعا، انتظار آن است که مقاله این جانب که برای خیرخواهی دولت و ملت فرستاده شده آن را در روزنامه خود درج فرمایید.

بسمه تعالی

اعتراض به ماده ۱۲[۴۳]

قانون اساسی نباید موجد تفرقه باشد

نویسندگان قانون اساسی نباید به نام مذهب، تفرقه میان مسلمین را ابقا کرده و دامن بزنند. نام مذهب در کتاب خدا و سنت رسول صنیست. این جانب با اینکه خود را شیعه حقیقی می‌دانم و امامان اهل بیت را قبول دارم، ولی مقام امام و امامت را مقام رهبری و راهنمایی به سوی دین می‌دانم. یعنی امام تابع دین است و مروج آن، نه اصل دین و نه فرع آن است. دین مجموعه ای است از قوانین اصول و فروع، و هر امامی‌ باید تابع و مبلغ آن باشد. دین اسلام دین واحد است و کسی حق ندارد بر آن چیزی کم و یا زیاد نماید و حق ندارد پس از اسلام مذهب بیاورد و هیچ کدام از ائمۀ شیعه و یا سنی ادعای آوردن مذهب نکردند. امام جعفر صادق÷خود را جعفری نخواند و نگفت من مذهبی به نام جعفری آورده ام و هم چنین ابوحنیفه و یا شافعی نگفتند ما مذهبی آورده ایم، حضرت امیرالمؤمنین ÷نفرمود من فلان مذهب را دارم. امام حسین ÷نفرمود من جعفری هستم. پیروانشان پس از گذشت سیصد سال و یا بیشتر در زمان المقتدر بالله عباسی برای اینکه جلو ازدیاد فتوی و مذاهب را بگیرند مذهب را منحصر به چهار مذهب کردند: مذاهب اربعه؛ شیعیان نیز در مقابل اهل سنت آمدند مذهبی را به نام مذهب جعفری، پنجم آن مذاهب قرار دادند و تفرقه را دامن زدند. ولی کتاب خدا دعوت به اتحاد کرده و تفرقه اندازان را مشرک خوانده و در سورۀ روم آیه ۳۱ فرموده: «وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢» یعنی نباشید از مشرکین از آنان که تفرقه دینی آورده و شیعه شیعه شدند بلکه هرکدام به آنچه خود دارند خوش می‌باشند. مسلمان باید آرم و عنوان دین او همان نامی‌باشد که خدا گذاشته و فرموده: «سمّاکم المسلمین» نه مذهب و نام دیگر. تعجب این است که بعضی از روحانیون نام تشیع را عنوان کرده و استدلال کرده به حدیث رسول خدا صکه فرمود: «و شیعۀ علی هم الفائزون» در جواب ایشان باید گفت اولا شیعه علی کسی است که اصول و فروع دین او مانند علی باشد، و به نام مذهب ایجاد تفرقه نکند و اصول دینی به غیر از اصول دین علی نیاورد؛ زیرا آن حضرت در نهج البلاغه از ایجاد تفرقه بیزاری جسته و در خطبۀ ۱۲۵ فرموده: «وإياكم والتفرقة ومن دعا إلى هذا الشعار فاقتلوه ولو كان تحت عمامتي هذا» یعنی از تفرقه دوری جویید و هرکس شما را به شعار تفرقه دعوت کرد او را بکشید و اگر چه خود من باشم. و خود آن حضرت به نام مذهب خود را نخوانده و ایجاد تفرقه نکرد، و ازجماعت مسلمین جدا نشد و با خلفا مراوده می‌کرده و نام فرزندانش را به نام خلفا گذاشته و دختر خود أم کلثوم را در زمان خلیفه ثانی برای خلیفه عقد ازدواج بسته[۴۱]، پس خوب است آقایانی که به حدیث استدلال می‌کنند برای شیعه بودن، به قرآن توجه کنند که از آن نهی کرده و در چندین آیه فرموده شیعه شیعه نشوید. یک جا در سورۀ انعام آیه ۱۵۹ فرموده: «إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ = یعنی آنانکه تفرقه دینی آوردند و شیعه شیعه گردیدند تو از آنان نیستی.» و در همین سوره آیه ۶۵ فرموده: «قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَفۡقَهُونَ= یعنی بگو خدا قادر است که عذابی از بالای سر شما و یا از زیر پای شما برای شما بفرستد و یا شما را لباس تفرقه بپوشاند و شیعه شیعه نماید و ضرر و سطوت بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند، ببین ما چگونه آیات را برای ایشان بیان می‌کنیم شاید متوجه شوند.» و یکجا در سوره روم آیه ۳۱ تفرقه اندازان را که به نام شیعه ایجاد تفرقه کردند مشرک خوانده. ما نمی‌دانیم مگر اسلام ناقص است که باید مذهبی به آن اضافه کرد؟ هزار سال است که مردم را به نام مذهب به جان یکدیگر انداخته و نهرها از خون به راه انداخته اند! آیا حضرت علی ÷و سایر ائمه ÷خود را جعفری خوانده اند؟ لا والله، امروزه چنان تفرقه میان مسلمین افتاده که نصاری و یهود در میان مسلمین به راحتی زندگی می‌کنند که باید بکنند؛ زیرا دین اسلام دین آزادی است و هرکس با هر عقیده ای و یا هر ایده ای که ضرر به غیر نزند آزاد است و بیان عقیده نیز آزاد است. متأسفانه برخلاف مبانی دین مبین اسلام اگر کسی به تهمت سنّی گری مبتلا شود، در میان اهل تشیع زندگی او دشوار خواهد بود و هر ساعت مورد تهدید و جان و مالش در خطر است. اکنون که امام خمینی فرموده سنی و شیعه برادرند و متصدیان امور مدعی آزادی و استقلال اند باز اگر کسی یکی از حقایق اسلام را بیان کند او را به نام سنی گری می‌کوبند و حتی حق حیات ندارد. و بعضی از محصلین و طلاب شیعه ناآگاه او را کافر و واجب القتل می‌دانند. معلوم می‌شود عنوان آزادی و جمهوری اسلامی‌فقط لقلقۀ زبان است و مصداق خارجی ندارد و بلکه موجب بدنامی‌اسلام گردیده است، زیرا بسیارند کسانی که آزادی ندارند تا حقایق اسلام را بیان کنند و مردم را به وحدت اسلامی‌دعوت نمایند، و بفهمانند که امام تابع دین است و حقایق را کتمان نکنند، مورد اتهام و صدها افترا قرار خواهند گرفت. بنابر آنچه متذکر شدیم مقام امامت، مقام رهبری به سوی دین است نه خود دین، و کسی حق ندارد به نام امام و امامت اصول و یا فروع اسلام را کم و زیاد کند. ما این مطلب را به نویسندگان قانون اساسی تذکر می‌دهیم تا موادی را که به نام مذهب موجب تفرقه است حذف و یا اصلاح نمایند، و آیندگان هم بدانند به موقع آنچه لازم بوده متذکر شده ایم.

ما می‌گوییم اصول دین، ایمان به آن چیزهایی است که خدا فرموده به آن ایمان آورید. و علی علیه السلام نیز به همانها ایمان آورده و خود و ایمان به خودش را از اصول دین و یا مذهب قرار نداده و هیچ جا نفرموده من به خودم و یا اولادم ایمان آوردم، یعنی یکی از اصول دین او امامت خود و اولادش نبوده، و ما که آن حضرت را امام می‌دانیم باید به همان چیزی ایمان داشته باشیم که خود حضرت ایمان داشته؛ زیرا اصول دین امام و مأموم باید یکی باشد. بنابر این کسانی که به نام مذهب اصولی بر دین حضرت امیرالمؤمنین ÷افزوده اند از دشمنان آن حضرت می‌باشند نه از پیروان او. بعضی از افراد نا آگاه می‌گویند چون بعضی از ممالک اسلامی‌مذهب حنفی و یا شافعی را رسمیت داده اند ما باید مذهب جعفری را عنوان کنیم. جواب آن است که آنان بد کرده اند یا خوب، اگر بد کرده اند ما نباید بد کنیم. به علاوه، ما می‌خواهیم درجهان وحدت کلمه داشته باشیم و مسلمین جهان را دعوت به اتحاد و یگانگی نماییم و همۀ مسلمین را در زیر یک پرچم گرد آوریم. لذا بر تمام رهبران دینی و زعمای روحانی واجب است که حقایق را بیان کنند طبق آیه ۱۵۹ فرموده: «إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩» یعنی، آنان که آنچه ما نازل کرده ایم از آیات روشن و هدایت، پس از آنکه ما بیان کردیم برای مردم در این کتاب کتمان کنند، ایشان را خدا و تمام لعن کنندگان لعن خواهند کرد. والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته، «إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ».

الأحقر السید ابوالفضل العلامه البرقعی

پس از آنکه این اعلامیه منتشر شد، بسیاری از مردم تشکر و حتی مردم کردستان درسنندج به عنوان قدردانی راهپیمایی کردند، چنان که در روزنامه اطلاعات شماره ۱۵۸۹۱ مورخ ۷/۴/۱۳۵۸ منعکس گردید. ولی از آن طرف اکثر روحانی نمایان به تهدیدم برخاسته و ابراز مخالفت کردند که بعضی از این مخالفت‌ها در روزنامه ها و از جمله اطلاعات شماره ۱۵۸۹۶ مورخ ۱۳/۴/۵۸ درج گردید و نیز در همین شماره روزنامه اطلاعات بعضی از اقوام خود نویسنده از ترس آخوندها، نسبت به نویسنده اظهار انزجار کردند. ناچار در برابر این تهدیدات مقاله ای برای درج به روزنامه ها دادم که از جمله در روزنامه اطلاعات شماره ۱۵۸۹۳ مورخ ۱۰/۴/۱۳۵۸ و آیندگان شماره ۳۳۸۸ مورخ ۹/۴/۱۳۵۸ تحت عنوان «از توطئه ها هراسی ندارم» به شرح زیر چاپ گردید:

از توطئه ها هراسی ندارم

دین از سوی خداوند و مذهب ساختۀ بشر است.

اکنون خرافات چهرۀ اسلام را پوشانیده و سد راه اسلام حقیقی شده است.

آیت الله برقعی در بیانیه ای ضمن تشکر از همۀ روشنفکران و آگاهانی که از نظرات وی در اعتراض به ماده ۱۲ قانون اساسی پشتیبانی کرده اند، اعلام کرد از توطئه ها هراسی ندارد. متن بیانیه آیت الله برقعی به شرح ذیل است:

بسمه تعالی

واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا

از جمیع اقشار روشنفکر و آگاهی که به وسیله تلگراف و تلفن و تظاهرات از نظریات ما ابراز پشتیبانی کرده اند، بدین وسیله تشکر می‌نماییم. دعاگو هدفی جز ارشاد دولت و ملت و ترویج حقایق دین مبین اسلام و دعوت به اتحاد و وحدت مسلمین نداشته ام. موادی که موجب تفرقه و نفاق می‌باشد باید از قانون اساسی حذف گردد؛ زیرا نام مذهب موجب جنگ های داخلی و تضعیف مسلمین می‌باشد.

دین از طرف خدا و مذهب ساخته بشر است، دین دعوت به اتحاد و توحید می‌کند نه تفرقه و اختلاف، دین غیر خدا را مؤثر نمی‌داند.

اکنون همین خرافات مذهبی چهره اسلام را پوشانیده و سد راه اسلام حقیقی شده. در این موقع حساس از عموم فرزندان روشنفکر و دانشجویان آگاه خصوصا اهالی محترم کردستان و سایر بلادی که با ما هم صدا شده اند نهایت امتنان را دارم، و از خدای عزوجل پیروزی و سربلندی که در سایه اتحاد به دست می‌آید خواهانم و چون بیان حقایق برای عده ای سودجوی مرتجع خرافاتی موجب ناراحتی و وحشت گردیده و موقعیت خود را در خطر می‌بینند، و در صدد توطئه خائنانه برآمده اند، لذا لازم دانستم اعلام نمایم گلستان ثمر بخش اسلام از خون شهدای مروج قرآن آبیاری می‌گردد و شکوفاتر می‌شود. بنابر این از خدای تعالی توفیق شایستگی شهادت را در راه این هدف مقدس برای خود آرزومندم و از توطئه ها هراسی ندارم. و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم.

والسلام علی من اتبع الهدی الأحقر السید ابوالفضل العلامه البرقعی

نیز از جمله اعلامیه هایم که در روزنامه ها نیز به چاپ رسید در مورد این بود که چون حکومت اسلامی‌بعضی از افراد را بدون محاکمه و بدون اثبات جرم به زندان می‌افکند و یا محاکمه مخفی و زیر زمینی می‌نمود که یکی از ایشان، شخصی بود موسوم به محمدرضا سعادتی، من نه به منظور جانبداری از وی که او را نمی‌شناختم بلکه صرفا به نیت مخالفت با محاکمات غیر علنی و برای اینکه این شیوه نکوهیده رایج و در نظر مردم امری عادی و یا امری که اسلام مجاز شمرده، تلقی نشود مقالاتی نوشتم که برخی از آنها تکثیر و منتشر شد. و از جمله مقاله ای است که روزنامه های پیغام امروز و آیندگان در شماره ۳۳۹۲ مورخ ۱۳/۴/۵۸ و روزنامه ندای آزادی و غیر اینها به شرح ذیر، درج کردند:

افرادی مانند سعادتی ها مردان مبارز روشنی هستند.

در رژیم اسلامی‌نباید کسی سری محاکمه شود

بسمه تعالی

قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡيُنِ ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡهَدُونَ

در رژیم اسلامی‌نباید کسی سری بازجویی و محاکمه شود. چه برسد به زجر و شکنجه و آزار. ما که کرارا به دست عمال رژیم طاغوتی به زندانها افتاده و بارها تبعید شده ایم به این عذابها واقفیم. و از حال این قبیل مبارزین زندانی مطلعیم و از وارد ساختن تهمت های ناروا آگاهی داریم، زیرا با اینکه قریب به دویست جلد کتاب در بیان حقایق اسلامی‌و دعوت به اتحاد نوشته ایم به وسیله عمال رژیم، به تهمت های ناروای وهابی و ناصبی و غیره مبتلا شده ایم، امیدوار بودیم در حکومت جمهوری اسلامی‌این قبیل کارها که حتی در دولت نمرود انجام نمی‌شد، مشاهده نشود، چنانکه در قرآن کریم آمده که وقتی ابراهیم علیه السلام بتها را شکست، او را علنا محاکمه کردند نه مخفیانه: (در سوره انبیا آیه ۶۱) «قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡيُنِ ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡهَدُونَ ٦١» پس در حکومت فعلی اسلامی‌نباید افراد موحدی را که بت شکنی کرده اند، به زجر و حبس و اتهام ناروا گرفتار نمایند. لابد از مجاهدین و موحدین وحشت دارند، و از قوانین عالیه اسلامی‌بی خبرند، و یا عمال رژیم گذشته باوجود آوردن این اعمال اختناقی می‌خواهند آبروی حکومت اسلامی‌را ببرند. چنین استنباط می‌شود افرادی مانند سعادتی ها مردان مبارز روشنی هستند و از اینکه به زجر و حبس و افترا دچار شوند متأسفیم. بر دولت و ملت و روحانیت واجب است که با روشن بینی دقیق، به موضوع نگریسته و حقایق امر را جهت آگاهی همگان آشکار نمایند تا إن شاء الله رفع اتهام از سعادتی بشود و گر نه عاقبت خطرناکی به بار خواهد آورد؛ زیرا جریحه دار کردن مبارزین موجب خشم تمام اقشار آگاه خواهد شد. باید نظر گروههای مختلف سیاسی مبارز که از سالها قبل در مبارزات ضد امپریالیسم علیه رژیم دلیرانه جنگیده و از زجر و حبس و حتی بذل جان، نهراسیده اند، در مورد اتهام وارده به سعادتی رعایت گردد، اگر به فرض کسی به وسیله تماسی با مخبرین خارجی از حیله ها و نقشه های شوم بیگانگان و استعمارگران علیه مردم ایران توانست اطلاعی به دست آورد و پی به توطئه های امپریالیسم ببرد و از اعمال بیگانه به سود کشور خود استفاده کند شرعا کار خوبی کرده و اشکالی ندارد حتی حضرت رسول خدا صو حضرت امیرالمؤمنین ÷در زمان خود این کار را می‌کردند، مثلا در مکتوب ۳۳ نهج البلاغه فرموده: «إن عيني بالمغرب كتب إلي يعلمني .... جاسوس من در مغرب چنین چنان خبر داده» و همچنین از مکتوبات دیگر آن حضرت موضوع کاملا روشن است.

دعاگو از نظر خیرخواهی دولت و ملت اسلام به متصدیان امور متذکر می‌شوم، مردم را به خود بدبین نکنید، اسلام را بدنام ننمایید، افراد مجاهد اسلامی‌را شکنجه و آزار ندهید، و آنان را فوری از زندان آزاد نمایید و از خداوند قهار و خشم مردم آگاه بترسید. «ما علي الرسول إلا البلاغ المبين".

الأحقر السید ابوالفضل العلامۀ البرقعی

البته اقرار می‌کنم که بعدها مطمئن شدم گروهی که سعادتی به آن وابستگی داشت یعنی سازمان مجاهدین خلق به توحید و غیر توحید کاری ندارند و به کتاب و سنت مقید نیستند. من به هیچ وجه طرفدار چنین کسانی نیستم بلکه از آنان بیزارم و به همین جهت وقتی ایشان از من برای سخنرانی در دانشگاه صنعتی شریف که در آن زمان در آنجا نفوذ داشتند، دعوت کردند، نپذیرفتم.

دیگر از اعلامیه های این جانب در باره این است که می‌خواستند در قانون اساسی جمهوری اسلامی‌ولایتی من عندی برای فقیه به عنوان ولایت فقیه بر تمام مکلفین تصویب کنند و این مسأله مخالف کتاب خدا و سنت رسول الله صاست و به معنای محجور شمردن تمام مکلفین و نوعی استبداد است که مورد انزجار دین مبین اسلام است؛ زیرا اسلام که در سوره نساء آیه ۵۹ تنازع با اولی الأمر را جایز دانسته چگونه ممکن است بر مردم همچون محجورین، ولایت وضع کند. ولایت وضعی قابل تنازع نیست، بلکه حکومت و ولایت، عقدی طرفینی است میان والی و مؤمنین که از طریق بیعت و مسؤولیت دو جانبه منعقد می‌شود. لذا برای مبارزه با بدعت مبادرت به نوشتن مقالاتی کردم که یکی از آنها مقاله زیر بود که در بعضی از جراید از جمله روزنامه جبهه آزادی شماره ۲۷۸ مورخ ۱۲ مهرماه ۱۳۵۸ به شرح زیر البته بغضا لمعاوية نه حبا لعلي ÷درج گردید، اما اینجانب نیز متأسفانه برای رساندن مطالبم به مردم چاره دیگری نداشتم، زیرا می‌خواستم مخالفت با این بدعت در جایی ثبت شود و آیندگان این نظریه غلط را به حساب اسلام عزیز نگذارند:

بسمه تعالی

خدای تعالی در قرآن فرموده: مالکم من دون الله من ولی و لا نصیر

ولایت دادن به غیر خدا دلیل بر کفر و شرک است

اینان مدعی اند که تمام ملت صغیر و مجنون است

حدود صد آیه در قرآن می‌گوید کسی بر انسان ولایت و سرپرستی ندارد جز خدای تعالی از آنجمله در سوره کهف آیه ۲۶ فرموده: «مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٦» یعنی جز خدا بر انسانها ولیی نیست و احدی در حکم او شریک نباشد. و در آیه ۱۰۲ فرموده: «أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ نُزُلٗا ١٠٢» یعنی آیا کفار گمان کرده اند که بندگان مرا ولایت دهند و ولی خود گیرند، حقیقتا ما دوزخ را منزلگاه این کافران قرار داده ایم. و در سوره انعام آیه ۱۴ فرموده: «قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ يُطۡعِمُ وَلَا يُطۡعَمُۗ قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٤» یعنی: خدایی که موجد آسمانها و زمین است و طعام می‌دهد و طعام نمی‌خواهد فقط ولایت دارد نه آنکه موجد آسمانها و زمین نبوده و خود طعام می‌خواهد، بگو من مأمورم که اولین مسلم باشم، و البته از مشرکین نباش که غیر از خدا را ولایت بدهی. با بودن چنین آیاتی چگونه در جمهوری اسلامی‌می‌توان غیر از خدا را ولایت داد چه فقها باشند و چه کسانی دیگر. گویا ملت ما به کلی از قرآن و اسلام بی خبرند. ابتدای حکومت اسلامی‌که چنین باشد وای به آخرش! قوانین شرک را نباید به نام اسلام رسمیت داد. ممکن است کسی بگوید دلیل ولایت فقها اخبار و احادیث است؟ جواب آن است که:

اولا چنین خبری که صریحا گفته باشد فقها ولایت دارند در هیچ کتاب حدیثی نیامده، ممکن است به اخباری مانند: «العلماء ورثة الأنبياء» تمسک جویند که به زور تطبیق کنند بر ولایت، مانند خبر: «فارجعوا إلي رواة أحاديثنا» که چنین دلالتی ندارد.

ثانیا اخباری که ضد قرآن باشد نباید پذیرفت، اینان می‌خواهند با چنین اخباری صدها ولی و سرپرست برای ملت بتراشند. در کتب فقهای سابق نوشته اند که فقیه و حاکم شرع جامع الشرایط ولایت دارد بر یتیم و صغیر و مجنون، آنهم وقتی که سرپرستی نداشته باشند، اکنون گویا اینان مدعی اند که تمام ملت، صغیر و مجنون می‌باشند و باید زیر ولایت و سرپرستی ما باشند، فردا هر عمامه به سری مدعی ولایت و سرپرستی بر ملت است به نام فقیه، و یک نفر مسلمان باید از صد نفر حاکم و سرپرست اطاعت کند، و توارد علل بر معلول واحد و تعدد حاکم بر محکوم واحد خواهد شد! مخفی نماند در اسلام اطاعت یک نفر که زمامدار صالحی باشد بر ملت واجب است، آنهم وقتی که حکم خدا را بگوید، یعنی اطاعت حکم خدا واجب است نه حکم او، حال آن زمامدار چه مجتهد باشد و چه غیر مجتهد، و اختصاص به مجتهد ندارد؛ زیرا تا چهار قرن در صدر اسلام مجتهد مصطلحی وجود نداشته. ما احتمال نمی‌دادیم و در خواب و خیال هم فکر نمی‌کردیم که در جمهوری اسلامی‌قوانین شرک رسمیت پیدا کند، آری هر کس غیر خدا را معبود و یا مطاع مطلق بداند در مقابل خدا، برای خود طاغوتی و یا طاغوتهایی قایل شده. حق را باید گفت اگر چه خدا فرموده: «أكثرهم للحق كارهون» قوم موسی پس از آنکه از شر طاغوتی مانند فرعون خلاص شدند، سامری آمد آنان را به گوساله پرستی وارد کرد، و حتی قوم موسی به او گفتند: «اجعل لنا إلها کما لهم آلهۀ» یعنی ای موسی برای ما خدایی قرار داده مانند اینان که خدایان دینی دارند. رسول خدا صفرمود: آنچه در اقوام گذشته بوده در أمت من خواهد آمد. ای ملت ایران و اسلام، اینجانب که خود از فقها می‌باشم در حال خفا این مختصر را برای حفظ اسلام و دلسوزی به حال شما نوشته ام؛ زیرا در زمان ما اختناق شدید است و نمی‌توان حق را بیان کرد. یا نام اسلام را نبرید و یا اسلام را بدنام نکنید. ای ملت اسلام نباشید مانند آنکه خدا در سوره توبه در حقشان فرموده: «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله ... سبحان الله عما يشركون» یعنی علما و مقدسین خود را ارباب و صاحب اختیـار گرفتنـد و مشرک شدند، و خدا از این شرک ها منزه است.

إن أرید إلا الإصلاح و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت

والسلام علی من اتبع الهدی

مقاله دیگری نیز برای روزنامه ها در مخالفت با برخی از مواد قانون اساسی نوشتم، که هیچ یک چاپ نکردند، و در اینجا متن آن را نیز نقل می‌کنم:

بسمه تعالی

مواد قانون اساسی که ارائه شده هم مخالف قرآن و سنت رسول و هم مخالف مذهب جعفری و هم مخالف عقل است.

کسانی باید در این قوانین نظر بدهند که به کتاب خدا و سنت رسول عالم باشند. من تعجب می‌کنم نویسنده قانون چگونه از همه جا بی خبر است نه از مذهب خبر دارد و نه از دین. دراین مملکت دانشمندان چرا محافظه کارند و حق را نمی‌گویند. اولاً، در مقدمۀ این قانون مقداری بافندگی کرده که نه خود نویسنده فهمیده و نه دیگران و بسیاری از مطالب خرافی را در آن گنجانیده. ثانیاً، در اصل سوم می‌نویسد: آراء عمومی‌مبنای حکومت است. باید گفت مذهب شیعه می‌گوید حکومت و حاکم اسلامی‌انتصابی و به نصب خدا و رسول است نه به آراء عموم مردم. شما در اصل ۱۳ نوشته اید دین رسمی‌ایران اسلام و مذهب جعفری است در صورتی که مذهب جعفری می‌گوید حاکم و زمامدار را خدا باید منصوب و معلوم کند نه مردم. بنابر این این حکومت جمهوری شما که موقوف به آراء مردم شده ضد مذهب جعفری است، آیا جعفریان خوابند یا بیدار؟ چگونه در مقابل این اصول ساکتند. ثالثاً، شما در اصل ۱۳ نوشته اید که مذهب اکثریت مسلمانان ایران، تشیع است. در اینجا اکثریت را مناط قرار داده اید و این ضد قرآن است زیرا قرآن یکجا می‌گوید: «أکثرهم للحق کارهون» و یکجا می‌گوید: «أکثر الناس لا یعلمون و لا یعقلون» در صد آیه اکثریت را در صورتی که دلیل بر بطلان رأیشان موجود باشد مردود ساخته و در جای دیگر فرموده: «و ما یتبع أکثرهم إلا ظنا» و در جای دیگر فرموده: «و إن تطع أکثر من فی الأرض یضلّوک عن سبیل الله» شما اگر اکثریت را مناط حکومت قرار می‌دهید پس چرا به حکومت خلفای راشدین که آراء اکثریت با ایشان بود طعن می‌زنید. اشکال دیگر اینکه نوشته اید دین رسمی‌ایران اسلام و مذهب جعفری. یعنی چه؟ دین و مذهب دو چیز است و شما اینجا مخلوط کرده اید آیا نمی‌دانید دین و مذهب از جهاتی با یکدیگر فرق دارند:

۱- دین از طرف خدا و مذهب ساخته بشر است، آیا قرآن دین آورده و یا مذهب و آیا رسول خدا دین داشت و یا مذهب؟ آیا امیرالمؤمنین علی مرتضی ÷دین داشت و یا مذهب؟ آیا ایشان مسلمان بودند و یا حنفی و یا جعفری و شیخی و صوفی و شافعی.

۲- در دین هیچ کس حق جعل قانون ندارد ولی در مذهب رؤسا و بزرگانشان حق جعل قانون دارند در صورتی که خدا در قرآن فرموده: «إن الحکم إلا لله» و فرموده: «و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون» شما در فصل ششم نوشته اید قوه مقننه و در آنجا مجلس مقننه ساخته اید در صورتی که در اسلام قانون گذار فقط خداست و کسی حق جعل قانون ندارد اگر مجلس لازم باشد باید مجلس مجریه باشد که احکام خدا را اجرا نماید و یا برنامه ریز باشد که دستورات و شرایط اجرا را بیرون دهد.

۳- اسلام سهل و آسان است یک عرب می‌آمد دو دقیقه خدمت رسول خدا و دین اسلام را فرا می‌گرفت ولی مذهب سخت و مشکـل است بایـد شخص مذهبی برود چهل سال درس بخواند تا مذهب را بفهمد یا نفهمد.

۴- در اسلام مطالب خرافی و شعایر مذهبی نبوده ولی در مذهب همه اینها هست.

۵- در اسلام فقط دعوت به خدا شناسی است ولی در مذاهب باید بزرگان و امامان و مرشدان را حتما شناخت وگر نه هر کس آنان را نشاسد مورد تکفیر است در صورتی که تمام بزرگان و امامان و مرشدان تابع دین بودند نه خود دین، و خدا فهم دین و عمل به آن را از مردم خواسته، آقایان بزرگ و کوچک اسلام همه باید تابع دین باشند و دین همه باید یک جور باشد یعنی مثلا اگر علی ÷به خدا و رسول ایمان آورده و اصول دین او دو چیز یا سه چیز بوده تمام مریدان و پیروان او و سایر مسلمین باید همه به همان چیزها که علی ایمان داشته و خدا فرموده ایمان بیاورند نه آنکه آن حضرت را جزء دین قرار دهند و به نام مبارک او مذهب بسازند. تمام این مذاهب ساخته های مسلمین است در قرن ۳ و۴ و ۵ و پس از آن، و در صدر اسلام این مذاهب نبوده هر کس می‌خواهد بیاید ما مدرک تاریخی نشان دهیم. و اگر پیغمبر صفرموده شیعۀ علی هم الفائزون، صحیح است ولی شیعه علی ÷مانند خود او کسی است که مذهب سازی نکند و نام مذهبی نداشته باشد چنانکه آن حضرت نداشت. من در اسفم که چگونه اسلام را بازیچه قرار داده اند و هر چه می‌خواهند به نام اسلام می‌سازند و نشر می‌دهند. ما که این مختصر را نوشتیم تا آیندگان مسلمین نگویند مگر در قرن بیستم و در انقلاب ایران یک عالم بیدار نبود و اگر بود چرا محافظه کاری کرد. به خدا قسم با این مواد قانون و با این عملیات دولت و ملت و با این ولایت فقیه چند سالی نمی‌گذرد که مردم بیدار خواهند شد و بر ما لعن خواهند کرد.

ما که این چند خط را داریم می‌نویسیم آیندگان بدانند که جان ما در خطر است و مورد تکفیر اکثر مقدس نمایان شده ایم. اکثر افراد ملت ما چون مقلد و عوامند زیان و خسران و ضد و نقیض این قوانین را نمی‌دانند و چون خوشبین به مراجع و بزرگان دولتند همه بله بله می‌گویند و هر کسی بخواهد نظر صحیح بدهد و یا از آن تنقید کند جانش و آبرویش در خطر است ولی ما برای خیرخواهی دولت و ملت این چند خط را نوشتیم تا آیندگان ما را لعن نکنند و حقایق قرآن مکتوم نماند «لئلا یقولوا یوم القیامۀ إنا کنا عن هذا غافلین» ملت بداند اکثر مواد این قوانین بر خلاف شرع و ضد کتاب خداست و صدها اشکال دارد اگر تفصیل آن را بخواهند ما حاضریم بیان کنیم والسلام علی من اتبع الهدی. مشروطه چیان که قانون عدل مظفر نوشتند از عدالت ایشان این بود که که یک مجتهد مبارزی مانند شیخ فضل الله نوری را بدنام کرده و به دار زدند برای اینکه فتوای مخالف داده بود در صورتی که هیچ قانون ظلمی‌اجازه نداده مجتهدی را برای فتوایش به دار زنند. ما می‌دانیم به احتمال قوی در این انقلاب هم اگر کسی سخن حقی بگوید او را می‌کوبند و یا به دار می‌زنند برای آنکه عدالت اسلامی‌خود را اثبات نماید!

الأقل السید ابوالفضل البرقعی القمی

آری، دیگر هیچ روزنامه ای مطالب این حقیر را چاپ نمی‌کرد. ناچار مدتی برای اظهار حقایق، اقدام به پخش اعلامیه های مختلفی در میان مردم کردم که متن تعدادی از آنها را در اینجا برای ثبت در تاریخ می‌آورم:

بسمه تعالی

رسول خدا صفرموده: «بدأ الإسلام غريباً و سيعود غريباً»

آیا روحانیت وظیفه خاصی دارد؟ آیا وظیفه خـود را انجـام داده؟ آیا می‌توانــد مایه امید مردم باشد؟ به نظر دقیق جواب این سؤالات کلا منفی است. زیرا در صدر اسلام طبقه خاصی به عنوان روحانی که از سایر مردم ممتاز باشند نبوده، و تمام مسلمین موظف به تعلیم و تعلم دین و نشر دین و امر به معروف بودند و انحصاری نبوده، چنانکه رسول خدا صفرموده: «طلب العلم فريضة على كل مسلم» و خدای تعالی این وظایف را به گردن همه گذاشته، پس وظیفۀ خصوصی روحانی کدام است؟! ثانیا، اگر وظیفه ای داشته انجام نداده، زیرا صدها سال است به توسط این روحانیان ایجاد تفرقه بین مسلمین شده، و بیشتر از هفتاد فرقه بوجود آمده، و این مدعیان تخصص، اسلام و مسلمین را به فرقه بازی و انحطاط کشیده اند. مثلا روحانیت در اول رساله های خود می‌نویسد اصول دین تقلیدی نیست بلکه تحقیقی است، ولی خود و پیروانشان در اصول دین و مذهب مقلد گذشتگان می‌باشند. مثلا از هرکس اصول دین و مذهب را بپرسی می‌گوید پنج است، اگر بپرسی چرا پنج عدد شده مدرک شما چیست؟[نمی‌داند!]. اصول دین باید با دلیل باشد آیا دلیل آن را می‌دانی؟ چرا خدا در قرآن این عدد را معین نکرده. آیا کجا رسول خداصو ائمه گفته اند که اصول دین و مذهب پنج است؟ آیا خدا باید اصول دین خود را معین کند یا آخوندها؟ خدا نفرموده: اصول الدين والمذهب خمسةٌ ؛ در جواب عاجز می‌مانند. آیا اصول دین و مذهب شما با اصول دین حضرت علی ÷موافق است یا خیر؟ آیا حضرت علی ÷چون اسلام را از رسول خدا صگرفت چرا نفرمود اصول دین و مذهب پنج است؟ آیا فرق اصول و فروع دین چیست و به چه دلیل باید پنج باشد نه کمتر و نه زیادتر، آیا خدا باید اصول دین را معلوم کند یا روحانیون؟ خدای تعالی در قرآن یک جا ایمان به خدا و قیامت را ذکر کرده و در سوره بقره آیه ۶۲ و سوره مائده آیه ۶۹ فرموده: «مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢» یعنی هر کسی ایمان به خدا و قیامت آورد و عمل صالح نماید برای ایشان نزد پروردگارشان اجر است و نه ترسی از عذاب دارند و نه اندوهی. که در این آیه ایمان به دو چیز را اصل دین شمرده. و در جای دیگر فرموده: «آمنوا بالله و رسوله والیوم الاخر» و در سوره نساء آیه ۱۳۶ فرموده: «وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا» یعنی هر کس ایمان به خدا و ملایکه‌ی او و کتب او و رسولان او و روز قیامت کافر گردد محققا در گمراهی دوری رفته است. که معلوم کرده به چه چیزها باید ایمان آورد و اصولی که انکارش موجب کفر است. کدام می‌باشد. حال آیا رسول خدا صو یا امام می‌تواند چیزی به اینها اضافه کند؟ آیا امام ها تابع دین اند و یا خود دین، امام و امامت راهنمای به سوی دین است و یا خود دین و یا اصل دین؟ این قبیل سؤالات، پرسشهایی است که هنوز روحانیت حل نکرده و جوابی نداده است، اگر چه نزد ما حل شده و روشن است. و مثلا آیا حضرت علی ÷چون مسلمان شد، ایمان به خودش و یا اولادش آورد، تا مسلمان شد؟ آیا چرا روحانیت بیانات خدا را عرضه نمی‌کند، و به سلیقه خود اصولی را عرضه کرده؟ پس اگر روحانیت وظیفه راهنمایی داشته، وظیفه خود را یا انجام داده و یا نمی‌دانسته. حال جای سؤال است که روحانیتی که حدود هزار سال وظیفه خود را انجام نداده چگونه می‌توان به آن امیدوار بود، و چگونه امید اصلاحاتی می‌توان از آن داشت؟ کسانی که به وظیفه خود آشنا نبوده و گفتارشان نه با کتاب خدا موافق است و نه با هم نوعشان و برای اصول دین و مذهب مدرکی ارائه نکرده اند، چگونه مدعی تخصص می‌باشند؟ و چگونه وظایف دیگران را معین خواهند کرد؟

عده ای از روحانیین در زمان شاه طاغوت مرجع دینی بودند و حتی شاه و ساواک تا اندازه ای از ایشان اطاعت می‌کردند! آنان چه کردند جز اینکه حقایق اسلام را کتمان کردند و مروّج خرافات مذهبی بودند و ناشر بدعت‌ها و موهومات شدند و به خرافات مذهبی مغرور بودند و به توسط وجوب تقلید، مردم را در جهل و انحطاط گذاشتند؟ چنانکه خدای تعالی در سورۀ آل عمران آیه ۲۴ فرموده: «وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ» یعنی افتراءات و بدعتهایی که در دین آوردند ایشان را مغرور کرده، شما اکنون بروید دفتر مخصوص شاه ستمگر را بررسی کنید خواهید دید که مراجع دینی چه قدر توصیه و توقع داشته اند و در کوبیدن حقایق و ترویج خرافات سعی کرده اند، و یا بروید دفترهای مخصوص رؤسا و وزراء را بررسی کنید که هر کدام از مراجع تقلید در زمان شاه چه توقعاتی داشته که بر آورده شده، حال چرا آنان را محاکمه نمی‌کنند؟ چرا ساواکیان عوام را محاکمه می‌کنند، ولی روحانیان مطاع دستگاه طاغوتی، محاکمه و طرد نمی‌شوند؟ ما که از روحانیون زمان خود جز تکفیر و لعن و کتمان حقایق و زورگویی چیزی ندیده ایم، شما اگر دیده اید بیان کنید.

تفسیر قرآن ما که مجموعه ای از حقایق و طرد خرافات بود به نام تابشی از قرآن به سفارش همین مراجع به دست ساواک توقیف شد، آیا آن آیت اللهی که زمان طاغوت مقرب السلطان بود چرا اکنون مقرب الامام شده؟! آن آیت اللهی که مسجد ومنزل مرا به زور ساواک و آوردن عکس شاه و فرح غصب کرد چرا اکنون همان آیت الله در جمهوری اسلامی‌رئیس بنیاد مسکن شده، چرا این قبیل روحانیان ریاست بر کمیته ها دارند و چگونه امروز سنگ اسلام را به سینه می‌زنند؟ این روحانیان فاسد می‌گویند اگر ما شکست بخوریم اسلام شکست خورده، مگر اسلام در انحصار ایشان است؟ به خدا سوگند اینان از اسلام و از قوانین حکومت و انتخابات اسلامی‌خبر ندارند و سد راه خدا و اسلام اند. اینان حتما شکست می‌خورند ولی اسلام اصیل شکستی ندارد؛ زیرا اسلام حقایق است حقایق شکست ندارد، اینان خود را به امامان اهل بیت چسبانیده اند و دم از ولایت حضرت علی ÷می‌زنند در صورتی که دشمن آن حضرتند و خدا و رسول او صاز ایشان بیزار است، و اگر حضرت امیر÷زنده بود گردن ایشان را می‌زد، اینان اصول و فروع دین علی ÷را کم و زیاد کرده اند. ای مسلمین بیدار شوید و اسلام مظلوم را از چنگ ایشان برهانید. والسلام علی من اتبع الهدی و خاف عواقب الردی ۲۸/۷/۱۳۵۸

خادم الشرع - السید ابوالفضل العلامه البرقعی

دراین اعلامیه اشاره کردم که دفاتر مسؤولین بزرگ مملکت بررسی و تقاضاهایی که روحانیان صاحب نام و مراجع مشهور از مقامات کشور کرده اند که متضمن منافعی برای آنها یا آشنایانشان بوده است، اعلام شود. زیرا بسیاری از آنها پس از انقلاب نیز همچون گذشته معزز و محترم اند. اما اینجانب که همواره در ستیز با انحرافات و بدعتها قلم زده و سخن گفته و یا با دستگاه شاه طاغوت مبارزه کرده ام و جز تظلم هیچ تقاضایی از مسؤولین پیش از انقلاب ننموده ام، امروز حق حرف زدن ندارم.

به یادم آمد که سالها پیش که معمول بود نزدیک ایام عید، گاهی شاه برای روحانیون معروف و بعضی از ائمه جماعات هدیه نقدی می‌فرستاد، مأموری از دربار با لباس ارتشی به منزل ما آمد و به رسم هدیه هزار تومان برایم آورد و از من خواست برای اعلام وصول مبلغ مذکور دفترش را امضاء کنم، در آن موقع دامادم شیخ محمود امیدی و مردی از اهالی کن به نام آقای میر افضل سادات نزد من نشسته بودند. اینجانب علی رغم اصرار آندو و مأمور مذکور که رد هدیه اعلیحضرت و دربار مصلحت نیست، از قبول پول امتناع کرده و گفتم: ما به قناعت عادت کرده ایم و گرفتن این پول را جایز نمی‌دانم. در حالی که اطلاع دارم بسیاری از ملاها از قبول اینگونه اموال ابا نداشتند! البته مشابه اتفاق مذکور بارها برایم پیش آمد و این حقیر هر بار از قبول چنین پول و هدایایی خودداری نموده و خویشتن داری را برگزیدم.

اعلامیه ای دیگر:

بسمه تعالی

علل تراکم ثروت و اختلاف طبقاتی

آنچه کتاب خدا و سنت رسول صدستور داده برای عدم تراکم ثروت و رفع اختلاف طبقاتی، ملت و دولتهای ما عمل نکردند. اینجانب تأسف می‌خورم از عجز و ناتوانی و نادانی اکثر متصدیان و مدیران امور. و لذا ناچار طبق وظیفه شرعی خود برای رفع اختلاف طبقاتی مطالب ذیل را گوشزد می‌کنم، تا شاید متصدیان امور توجه فرمایند:

۱- طبق دستور قرآن خدای تعالی انفال را در اختیار رسول خدا صو زمامداران اسلامی‌گذاشته تا به فقرا و مستمندان بدهند و اختلاف طبقاتی از بین برود، و انفال عبارت است از چند چیز:

الف – کلیه معادن از نفت و ذغال سنگ و آهن و طلا و مس و نمک و امثال اینها.

ب – جنگلها و رودخانه ها و دریاها و زمینهای اطراف دریا.

ج – زمینهای بایر و زمینهای بلاصاحب و زمینهای آباد که صاحبانش رفته و اعراض کرده اند.

د – سرکوهها و تپه ها و گودی دره ها و وادیها.

۲- خدای عزوجل فیء را به اختیار رسول خدا صو زمامداران اسلامی‌گذاشته است تا به مصرف مستمندان برسد و فیء عبارت است از خانه ها و باغها و کاخها و زراعتها که کفار و یا نوکران ایشان به زمامداران اسلامی‌و حکومت اسلام واگذار نمایند، چنانکه در سوره حشر آیه ۷ فرموده: «كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ» یعنی خدا این حکم و فرمان را برای این داده که این اموال بین ثروتمندان دست به دست نگردد.

۳- اراضی مفتوحة العنوة، یعنی ممالک و زمینهایی که با جنگ و به ضرب شمشیر به دست مسلمین افتاده مانند ایران و عراق و افغانستان و مصر و شام که تمام این اراضی متعلق به جامعه مسلمین است و در ملک کسی وارد نمی‌شود و اداره ثبت طاغوتی که این زمینهای ایران را به ثبت به نام اشخاص در آورده باید همه را ابطال کرد تا آزاد گردد و بدون بها به دست محتاجان برسد.

۴- باید اداره اوقاف تمام زمینهای وقفی را از وقـف خـارج و آزاد نمایـد، زیـرا وقف اراضی مفتوحة العنوة باطل بوده و می‌باشد و باید اداره اوقاف حکومت اسلامی‌حکم آن را بداند و از بند و بست متولیان و مفتخوران خارج و رهایی دهد و نگذارد رشوه خواران بهره گیرند اگر چه تا به حال مدیران اوقاف غالبا شریک دزد و رفیق قافله بودند و احتمال بیداری آنان نمی‌رود. باید کلیه زمینها و باغها و خانه هایی که وقف بر مقبره ها و گورها گردیده، آزاد گردد، زیرا این وقف ها تماما مرجوح و باطل است.

۵- باید مالیات از فقرا و مستمندان گرفته نشود یعنی از خانه و محل کسب و اجناس ایشان مالیات نگیرند چنانکه خدا از ایشان زکات نخواسته است.

۶- ایجاد شرکتهای تعاونی برای مستمندان و بستن شرکت تعاونی اغنیا و کارمندان دولت، زمان ما دولتهای طاغوتی که خدا ایشان را لعنت کند برای اغنیا شرکتهای متعدد تعاونی ایجاد کردند که اگر فقیری جنسی از آن شرکتها بخواهد بخرد به او نمی‌فروشند، و فقرا از این تعاون محرومند، با اینکه خدا در سوره مائده آیۀ ۲ فرموده: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ» یعنی یکدیگر را تعاون و یاری کنید بر نیکی و تقوی و بر گناه و عدوان یکدیگر را یاری ننمایید، در زمان ما کارها برعکس شده است.

۷- تعمیم زکات بر تمام اجناس چنانچه شارع مقدس فرموده: «الزکاۀ فی کل شیء» یعنی در هر چیزی زکات است و منحصر به ۹ چیز نیست، یعنی هر تاجر و هر صاحب کارخانه، و تمام حبوبات و پارچه ها و ماشینها و غیر اینها مشمول زکات واجب است که از مالیات های اسلامی‌بوده است.

۸- گران فروشی برطرف گردد و هر جنسی به بهره کم به فروش برسد، و از دست دلالان خارج شود زیرا علت تراکم ثروت و ایجاد اختلاف طبقاتی را باز می‌توان گفت معلول چند چیز است:

الف – گرانفروشی.

ب – عدم پرداخت زکات.

پ – قوانین انحصار.

ت – گرفتن مالیات از فقرا.

ث – اختصاص زکات به ۹ چیز.

ج – تسلط اغنیا بر معادن.

ح – ثبت اراضی در دفاتر.

خ – عدم ایجاد شرکتهای تعاونی برای فقرا.

والسلام علی من اتبع الهدی- سید ابوالفضل علامه برقعی

اعلامیه ای دیگر:

این اعلامیه راجع به موقوفات است که به مصادر امـور نوشتم و توسـط دوستـان منتشر گردید:

بسمه تعالی

به مراجع و مصادر دینی و مملکتی که مسؤولیت دارند

پس از سلام و تقدیم دعا

سازمان اوقاف در حقیقت سازمانی است برای بند و بست و سوء استفادۀ عده ای، و حتی حسب ما یوقفها أهلها عمل نمی‌شـود. چـون برخی از افـراد بــرای دادرسی به این حقیر مراجعه نموده اند، ما برخی از خیانتها را تذکر می‌دهیم:

۱- امنا و ناظران موقوفات که با بند و بست و گرفتن حکم امانت، در هر شهری قطعات و املاک موقوفه را به قطعات کوچک تقسیم و هر قطعه را به قیمت گزاف و بدون رسید کتبی واگذار می‌کنند و برخلاف آیات محکمات عمل می‌کنند و کسی هم به عمل آنان رسیدگی نکرده و نمی‌کند، هم چنین متولیانی که چنین اعمالی را انجام می‌دهند، و نیز موقوفاتی که متصرفی خود سازمان اوقاف است و با رشوه و زد و بند، کارمندان اوقاف، به عنوان سرقفلی و یا عناوین دیگر از مستضعفین پولها می‌گیرند و تا آخر عمر آنان را بدهکار و بلا تکلیف می‌گذارند.

۲- مستأجران کل که با دادن صدها هزار تومان رشوه، ده ها هزار متر زمین را به تصرف آورده و سپس آن را به قطعات کوچک تفکیک و یا دریافت سرقفلی و پذیره های کلان از مردم مستضعف، به ایشان واگذار می‌کنند، و صدها مقابل سود می‌برند و برای اینکه به تله نیفتند رسید پول سرقفلی را هم به خریداران نمی‌دهند و همچنین در مورد باغات و املاک دیگر که مستأجرین برای نداشتن مدرک کتبی در مقام محاکمه بر نمی‌آیند.

۳- زمینهای موات و بائر و زمینهای مفتوحۀ العنوۀ متعلق به عموم مسلمین است، به اضافه بر ده ها آیه قرآن که فرموده: «وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ»، ملک کسی نیست و بدون جهت وقف کرده اند و باعث محرومیت بیشتر ملت ضعیف شده اند و مستاجرین چنین زمینها حتی در فشار أداء مال الاجارۀ نباید قرار گیرند و هر فشاری که بر محرومین و مستضعفین از طرف اوقاف وارد می‌شود، بر خلاف شرع است.

۴- زمینــها و املاکـی کـه مصـرف آن بــرای قبـور و یا مـردگـان و یـا امــام و امام زادگانی که صدها سال است از دنیا رفته اند و بهره ای از چنین وقف ها نمی‌برند، کار لغوی بوده و موجب ازدیاد مفتخورها شده است. چنین وقف ها از ریشه باطل و نتیجه این وقف ها فشار بر مردم ضعیف شده و چنین وقفها معامله سفیهانه بوده و از نظر شرع ارزشی ندارد. و باید دانست که آیت والباقیات الصالحات در خصوص وقف نازل نشده و در حقیقت سازمان اوقاف ایران از این آیه سوء استفاده می‌کند. و می‌توان گفت اکثر موقوفات باقیات الطالحات است نه باقیات الصالحات. بلکه باقیات الصالحات عمل خود عاملین است مانند نماز و روزه و اذکار و اولاد صالح و ساختن جاده و بیمارستان و خدمات اجتماعی دیگر و اختراع کارخانجات مفیده و لوله کشی برای منزل مستضعفین، وگر نه بعد از واقف کسی برای او عملی انجام نمی‌دهد و هر کس عمل او برای خودش است. ضمنا متولیان موقوفات که بودجه تنظیم می‌کنند طبق واقع تنظیم نکرده و فقط برای جوابگویی به قوانین موضوعه سازمان اوقاف و إبقاء تولیت خودشان اوراقی تنظیم می‌کنند. به هر حال اگر نیت واقفین خیر هم بوده، فایده ندارد. زیرا عمل خیر را خدا باید تعیین کند نه عامل، چه بسا عملی که سفیهانه و موجب انحطاط مسلمین و مصداق آیه: «عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ ٤»، و یا آیه: «أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗا» و آیه «قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤» می‌باشد. زیرا تمام فرق و ادیان از این کارها نیت خیر دارند در حالیکه بسیاری از اعمالشان برخلاف دستورات انبیا و هباء منثورا می‌باشد. به اضافه چنین موقوفاتی مدرک و ریشه قرآنی ندارد. و اصلا وقف بر گورها از گناهان است و اصلا قبرسازی و گنبد پرستی و گلدسته سازی و مانند این امور تمام حرام و از گناهان است. بنابر مطالب فوق باید میلیاردها پولی که از مردم به عنوان پذیره گرفته شده است، از کسانی که خورده اند مسترد گردد، و خورندگان این مالها أکل مال به باطل می‌کنند. ما این تذکرات را اتماما للحجۀ نوشتیم "لئلا يقولوا يوم القيامة إنا كنا عن هذا غافلين".

خادم الشریعه المطهره السید ابوالفضل العلامه البرقعی

اعلامیه ای دیگر:

بسمه تعالی

در اسلام استبداد مردود است

قرآن در سوره شوری آیه ۳۸ یکی از صفات مؤمن را فرموده: «وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ» و دیگر اینکه: «وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ هُمۡ يَنتَصِرُونَ» یعنی کارشان با شوری و مشورت است، چون مردم مستبد نیست، و آنان که چون ستمی‌به ایشان رسد به یاری یکدیگر برخیزند.

روشنفکران باید متحد گردند و از استبداد جلوگیری کنند.

روشنفکران چه مسلمان و چه غیر مسلمان باید با اتحاد، استبداد را نابود کنند. استبداد چه به صورت چکمه باشد و چه در نعلین، مطرود است. ما به دولت آقای بازرگان خوشبین هستیم و به امام خمینی و آیت الله طالقانی ارادت داشتیم و سی سال در یک کلاس و یک حوزه بوده ایم و برای خیرخواهی دولت و ملت باید حقایق را تذکر دهیم و مفاسد را بیان نماییم. ما چه در سابق و چه اکنون از تذکرات خیرخواهانه دریغ نکرده ایم. ما می‌گوییم نباید مصادر تصمیم مزاحم یکدیگر باشند، ولی عده ای از سودجویان و اطرافیان متملق خرافی مانع اظهار حقایق اند و از روشن شدن افکار وحشت دارند، خدا فرموده: «وَأَكۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ».

گناه ما این است که به وحدت اسلامی‌دعوت کردیم و گفتیم باید تمام مذاهب و خرافات آنها را کنار بگذارند و به أمر خدا به یک دین که نامش اسلام و خدا فرموده: مسلمان باشید، خود را مسلمان بنامید. و این نامهای خودتان موجب تفرقه میان مسلمین است: «إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ» رژیم طاغوتی فهمید که آنچه ما می‌گوییم بر ضرر اوست، رژیم باید تفرقه اندازد و آقایی کند. و لذا ما را متهم به هزاران تهمت و افترا به ما زدند و به توسط روحانی نمایان نشر دادند تا مردم را به ما بدبین کرده و سد راه حق شدند، و حتی ما را که پیرو حقیقی و واقعی حضرت امیرالمؤمنین ÷بوده و به همین دلیل مجتهدی کارگر بودیم نعوذ بالله دشمن آن حضرت خواندند تا مردم از ما متنفر شوند و سخن حق را از ما نپذیرند.

وظیفه ما طبق دستور قرآن این است که از مردم روشنفکر یاری جوییم و در مقابل استبداد فریاد کنیم، ما خواستیم با آیت الله خمینی ملاقات کنیم و مفاسد را تذکر دهیم، اطرافیان او به وحشت افتادند و مانع ملاقات ما شدند، و اکنون ما را خاینانه تهدید می‌نمایند، با اینکه ما در تمام تظاهرات ضد طاغوتی شرکت داشتیم ونوه ما محسن در ۲۱ بهمن تیر خورد و چند نفر از دوستان و اصحاب ما کشته شدند و عیال مرا شهید کردند[۴۴]. و اکنون جزای ما این شده که هر عمامه به سر بی سواد که اصول دین خود را نمی‌داند ما را تکفیر کند. خدایا يا قاصمَ الجبّارين و يا عالماً بالفحّاشين! آیا اینان مسلمانند و آیا اسلام دستور فحش داده؟ ما به تمام اقشار بیدار خصوصا به دانشجویان هوشیار، اعلام می‌کنیم که به تازگی کتابچه ای چاپ کرده اند که مراجع بزرگ شیعه جعفری، مرحوم فقید دانشمند دکتر علی شریعتی را گمراه خوانده و به خط خودشان کتب او را کتب ضلالت شمرده اند. شما بنگرید جایی که آن مرد مسلمان شهید را تکفیر کنند[۴۵]. شما چه توقع دارید. آیا این زور نیست، آیا این استبداد نیست در حالی که اگر خطابه ها و کتب مرحوم دکتر شریعتی نبود دانشجویان که محرک انقلاب هستند به این نحو بیدار نمی‌شدند و انقلاب را راهنمایی نمی‌کردند.

جایی که تفسیر قرآن ما را تحریم کنند، دیگر چه امیدی برای ما می‌ماند، من یک نفر مجتهد کارگرم و به نام دین نان نمی‌خورم و با قناعت روز می‌گذرانم چرا از ما وحشت دارند و چرا نمی‌گذارند حقایق را بیان کنم و سخنرانی کنم؟ و چرا در جواب ما به تهمت و افترا چنگ می‌زنند؟ ما امیـدواریم ملـت مـا در ایـن موقـع حساس روشن گردد و جلو خود خواهان و مستبدین را بگیرد.
شرط اصلاح جهان از این فساد
بس کنید از جور و زور و این نفاق
خلق را از راه حق آگه کنید
اتحـاد اسـت اتحـاد است اتـحـــاد
در طریق حق نمایید اتفاق
نی که از فتوای خود گمره کنید
ای روشنفکران! ای خیرخواهان! ای جوانان دانشمند، ما از شما داوری و یاری می‌جوییم، مگذارید ملت مأیوس گردد، مگذارید اسلام بدنام گردد، مگذارید پرچم حق و آزادی به دست خرافاتیان افتد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

الأحقر السید ابوالفضل العلامه البرقعی

به هر حال این چند مقاله، نمونه ای بود از آن اعلامیه هایی که توانستم در ابتدای جمهوری اسلامی‌بنویسم و البته اعلامیه هایی که قبل از پیروزی رژیم جمهوری اسلامی‌ یعنی در دورۀ انقلاب و قبل از آن نوشتم و آنها را تکثیر و نشر نمودم نیز بسیار است.

[۴۳] - براي تفصيل قانون اساسي ايران به سايت: www.ghavanin.ir/detail.asp?id=۵۴۲۷ مراجعه شود. [۴۴] چنان که پيش از اين نيز گفتم عيالم قبل از انقلاب بر اثر آزار و مزاحمت هاي خرافيون به شدت بيمار شد و درگذشت. [۴۵] منظورم جزوه اي است در بيست صفحه که درآن فتاوايی از مراجع از جمله علامه طباطبائي، نجفي مرعشي، خوئي، محمد صادق روحاني، ميلاني، عبد الله شيرازي و ديگران که در مخالفت با آثار دکتر شريعتي چاپ و منتشر شد و تعدادي از علماء خريد و فروش و نگهداري آثار شريعتي را حرام دانسته بودند.