کارهای خلاف به نام اسلام
اکنون چند سال از جمهوری اسلامیمیگذرد، ولی چیزی از اسلام و از قوانین آن پیدا نیست و بسیاری از آنچه انجام داه اند و یا تصویب کرده اند ضد اسلام و برخلاف قوانین اسلام است. در اینجا به عنوان تذکار در زیر به برخی از این مصایب برای ثبت در تاریخ اشاره میکنم. و مصیبت ما در این چند سال زیادتر شده، زیرا در این چند سال کاری کرده اند که روی شاهان ستمگر را سفید کرده اند:
۱- خود متصدیان و مقننین جمهوری اسلامیعامل به قوانین آن نیستند بلکه بر ضد آن عمل میکنند! مثلا در قوانین آمده کسی حق ندارد بدون اذن کسی وارد منزل او شود، ولی اینان بدون اذن وارد خانه های مردم میشوند حتی نیمه شب پاسداران مسلح به خانه ها میروند و هر خانه ای را بخواهند غارت میکنند. خانمیکه از دوستان ما بود و نزد من مقداری درس خوانده بود، برای من تعریف کرد که نیمه شب با تفنگ به بهانه اینکه در خانه شما اسلحه موجود است، وارد منزل ما شدند، و این بهانه را درست کرده بودند که ببینند اثاث خانه من کجا و چه چیز است، به هر حال با تفنگ به من حمله کرده و مرا کتک زدند، بعد خانه را تفتیش کردند اما هفت تیر پیدا نشد یعنی اصلا وجود نداشت، ولی فهمیدند در منزل من چه هست و چه نیست. چند شب بعد که من در منزل نبودم آمدند هر چه داشتم سرقت کردند.
همچنین مأمورین جمهوری هر حزبی را کافر و یا منافق میخوانند و مطرود و مضروب میکنند و هزاران چادر و روسری از سر دختران غیر موافق با خود کشیده اند. و همچنین اموال هر کسی را بدون حساب و کتاب مصادره میکنند و میبرند. ثانیا اموال مصادره شده باید متعلق به جمیع فقرا باشد حزب حاکم حق تصرف اختصاصی ندارد. آیا اموال مصادره شده باید در انحصار حزب الله باشد و دیگران به فقر و مسکنت مبتلا باشند؟ کدام آیه و حدیث فرموده اموال مصادره باید در انحصار حزب حاکم باشد.
۲- در قانون نوشته اند کسی حق تفتیش عقاید ندارد، ولی شب و روز با عقاید مردم ستیزه دارند و در هر اداره ای کسی به عقاید خرافی آنان معتقد نباشد پاکسازی و اخراج میکنند و حد أقل آن است که با او دشمنی و هر طور میلشان باشد رفتار میکنند، و در هر وزارتخانه و سازمان و یا شرکت دولتی، اداره ای درست کرده اند به نام حراست که کارش فقط تجسس از پرسنل آن سازمان و وزارتخانه است، البته علاوه بر اعضای بسیجی که در تشکیلات ادارات به وجود آورده اند.
۳- در قانون نوشته اند که کسی بدون جهت حق مزاحمت و یا حق جلب کسی را ندارد و اگر جلب شد به فاصله ۲۴ ساعت باید اتهامش به او ابلاغ شود. ولی اینان خود اصلا به قانون مقید نیستند زیرا زندانها پر است از کسانی که چندین مـاه است جلب و زندانی شده و هنوز جرمشان معلوم نیست و به آنان ابلاغ نشده. از جمله نگارنده خود روزی برای وصول طلب خود به یکی از کتابفروشیهای مقابل دانشگاه تهران که تعدادی از کتابهایم را برای فروش به آنجا برده بودم رفتم، غافل از اینکه در چند روز گذشته مأمورین دولت کتابم را برای اینکه به دست مردم نرسد و مسلمین از حقایق دین بی خبر بمانند از کتابفروشیها جمع آوری کرده و پاسداران کمیته که مرا نمیشناختند به کتابفروش سفارش کرده بودند که هرگاه برقعی برای تسویه حساب خود آمد ما را خبر کن، کتابفروش به محض دیدن من و احوالپرسی، مرا در مغازه گذاشت و خود بیرون رفت و گویا به کمیته تلفن کرد که برقعی اینجاست. چیزی نگذشت که دو پاسدار وارد کتابفروشی شدند و به من گفتند بفرمایید برویم کمیته، پرسیدم: برای چه؟ گفتند: نمیدانیم، ولی مأموریم شما را ببریم، دیدم من پیرمرد نمیتوانم با آنان طرف شوم، لذا با خود گفتم: آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک، ناچار پذیرفتم، مرا با ماشین خود به کمیته بردند، در ماشین باز هم پرسیدم: مرا به چه جرمیبه کمیته میبرید، پاسدارها گفتند: حرف نزن و إلا همینجا تو را میکشیم!! وقتی به کمیته رسیدیم، دیدم انبوهی از کتابهایم را که از کتابفروشیهای شهر گرفته و توقیف کرده بودند در یک گوشه از کمیته روی هم انبار شده است!!، در کمیته گفتند: آقا را به زندان اوین ببرید، باز گفتم برای چه؟ گفتند: بعدا معلوم میشود!!
به هر حال مرا به زندان اوین تحویل دادند و پانزده روز من پیرمرد بیمار را در زندان انفرادی و سلول دومتری محبوس نموده و هر چه گفتم: برای چه؟ چیزی به من ابلاغ نکردند! پس از پانزده روز طاقت فرسا مرا به زندان عمومیمنتقل کردند. در زندان عمومیشروع کردم به سخن گفتن برای زندانیان، و در این مدت در زندان عیوب و جنایات مأمورین جمهوری را بیان کرده و با اسلام اصیل مقایسه میکردم تا لاأقل کسانی که در زندان اند نسبت به اصل اسلام بد بین نشوند و این خلافکاریها را به حساب دین خدا نگذارند. کم کم سخنانم مورد توجه تعدادی از زندانیان قرار گرفت، در آن زمان بیشتر افراد منحرف از قبیل اعضای سازمان مجاهدین خلق و توده ایها در زندان بودند و سخنان نگارنده بحمد الله باعث تضعیف موقعیت آنها در زندان میشد به همین جهت پاسدارها خوشحال شده بودند و بدین سبب از بدرفتاری نسبت به اینجانب کاسته شد و حتی توانستم در زندان نماز جمعه اقامه کنم وسعی میکردم در خطبه های نماز حتی المقدور حقایق دین را بیان کنم. به یاد دارم که روزی در آخر خطبه نماز که مشغول دعا بودم یکی از پاسدارها گفت: امام را هم دعا کنید، جواب دادم: ما شاه را دعا نکردیم، خمینی را هم دعا نمیکنیم. باری پس از ۲۵ روز گفتند قاضی شرع تو را خواسته است، رفتم نزد قاضی، پرسیدم مرا برای چه به زندان آورده اند؟ گفت: اهل قم گفته اند شما سنی هستید. گفتم: اولا شما هر وقت تمام اهل سنت را زندانی کردید ما را هم یکی از آنان حساب کنید. ثانیا، گیرم که من سنی باشم، هر چند که مقلد هیچ یک از ائمه اهل سنت نیستم، شما که میگویید سنی و شیعه برادرند، نباید اقلیت های مذهبی را آزار و یا زندان کنید، آخر این چه جور حکومت اسلامیاست؟!
البته لازم به ذکر است که در این زمان یکی از کسانی که سالها در درسهایم در قم حاضر میشد و مرا کاملا میشناخت یعنی آیت الله محمدی گیلانی در زندان اوین مقام مهمیداشت، ولی هنگامیکه در زندان بودم هیچ اظهار آشنـایی نکـرد و به سراغم نیامد[۴۶]. مدتی پس از زندانی شدن نگارنده، استاد فاضل و محقق مجاهد جناب آقای مصطفی حسینی طباطبایی را که در شمال شهر، در منزل یکی از دوستان نماز جمعه اقامه میکرد نیز به سعایت یکی از ملاهای تجریش، پس از خاتمه نماز جمعه دستگیر کرده و از همانجا به زندان فرستادند. پس از یک یا دو هفته که خواستند ایشان را آزاد کنند، جنابشان برای اینجانب نیز نزد محمدی گیلانی تعهد سپرد و به ضمانت ایشان من نیز آزاد شدم. پس از آنکه به منزل رفتم دیدم مأمورین کمیته برخلاف قانون، منزلم را تفتیش کرده و هر چه خواسته اند برده اند!! از جمله بعضی از کتب خطی و دستنوشته ها و اوراق دیگر که مطالبات مردم در آنها بوده و همچنین دفترچه تلفن و سایر چیزهایی که در میزم بوده و در اتاق و در بین کتابها بوده و اکنون در خاطر ندارم برده اند. با اینکه در آنها چیزی مربوط به دولت جمهوری نبوده، و به درد آنان نمیخورد تا به حال که چندین سال میگذرد هر چه پیغام دادم چیزهایی که از منزل ما برده اید از جمله کتب و دفترهای ما را با آن تألیفات خطی، و همچنین فتوکپی کتب علمیرا مسترد کنید، تحویل نداده اند. معلوم شد قصدشان فقط اذیت و مردم آزاری است. یک مشت مردم نادان و قضات بی خبر از شرع را استخدام کرده اند برای مردم آزاری، و حتی خود مصادر امور به مردم جواب سربالا میدهند. وقتی من در زندان بودم فرزند کوچکم به بعضی از بزرگان نامه مینویسد که جواب نمیدهند. برای آقای بازرگان نیز نامه میفرستد. ایشان در جواب این چنین مینویسد:
جناب سید محمد حسین برقعی عزیز
عطف به مرقومه مورخ ۷/۸/۵۹ و با تأسف از پیش آمد و رفتاری که نمیدانم به چه دلیل نسبت به ابویتان کرده اند و اولین دفعه و اولین مورد است، باید عرض کنم همانطور که میدانید، راهی و اثری بنده در این دادگاهها و کارها ندارم و داد خودم هم از بیدادگریها وبی قاعده کاریهای آنها بلند است.
مهدی بازرگان ۱۸/۸/۵۹
لازم است یاد آور شوم که در زمان شاه هنگامیکه مرا به زندان میبردند مأمورین و پاسبانها ناراحت بودند و اظهار انفعال میکردند که یک پیرمرد روحانی را به زندان میبرند و عذرخواهی میکردند که آقا ببخشید، ما تقصیر نداریم ولی به عکس در زمان حکومت آخوندها، پاسداران و مأمورین خوشحال بودند، گویا کشور هند را فتح کرده اند که ما را دستگیر کرده و به زندان برده اند! این است حکومتی که اینان به مردم عرضه کرده اند، اسلام آقایان یعنی اذیت و آزار و عمل کردن برخلاف قوانین و هرج و مرج، حکومتی که در اواخر قرن بیستم آورده اند فاقد منطق و امنیت است. اسلام آخوندی یعنی غارت و کشتن و بستن. در زندان که بودم میدیدم زندان مملو است از مردم بی تقصیر، از هر کس سؤال میکردم شما را برای چه آورده اند؟ میگفتند: نمیدانیم هنوز جرممان ابلاغ نشده! میپرسیدم چند وقت است شما در زندانید؟ کسی میگفت: شش ماه، دیگری میگفت: دو سال، دیگری میگفت: یک سال. علاوه بر این زندانیان سیاسی را با دزدان و آدم کشان یک جا و بدون تفاوت محبوس کرده اند. هیچ جای دنیا این هرج و مرج وجود ندارد. خداوند إن شاءالله ملت ما را از این وضع نجات دهد.
در سال ۱۴۰۳ق در ماه رمضان با تلفن مرا به دادگاه مرکزی چهار راه قصر احضار کردند، اینجانب یک پیراهن و شلوار و یک حوله در پارچه ای بستم و با خود بردم که اگر قرار بود مرا به زندان ببرند پیراهن و شلوار برای عوض کردن داشته باشم، چون آنجا رفتم پس از آنکه مرا همچون آدم کشان در دو اتاق جستجوی بدنی کردند که چیزی همراهم نباشد مرا به دادگاه فرستادند و درآنجا پنج ساعت از من سؤالات کتبی شد و جواب نوشتم. در آن حال دیدم یک پرونده بسیار قطور – که هشتصد یا هزار صفحه به نظر میرسید – روی میز است و بازرس به آن پرونده که به نام برقعی است نظر میکند و سپس از من سؤال میکند. از جمله سؤالاتی که به ذهنم سپردم و اینک از حافظه ام نقل میکنم اینها بود: س- چرا نماز جمعه میخوانید؟ ج- این جانب نماز جمعه را واجب میدانم و سی سال است که نماز جمعه میخوانم، ولی دو سال و اندی قبل، از طرف جمهوری اسلامی ریختند در منزل ما و با تیر و تفنگ نماز جمعه مرا که در خانه میخواندم تعطیل کردند و عده ای از نمازخوانها و خود مرا به زندان بردند و ازهمان وقت به بعد تعطیل کردهام. س- چرا در نماز جمعۀ دولت حاضر نمیشوید؟ ج- من امام جمعه ایشان را عادل نمیدانم. س- چرا عادل نمیدانید با اینکه امام خمینی توثیق فرموده؟ ج- اگر نرفتن به نماز جمعۀ دولت جرم است چرا خود آقای خمینی به نماز جمعه حاضر نمیشود، به اضافه اگر میان جمعیت نمازخوانها بروم از جانب مردم خرافی تأمین جانی ندارم. س- نظر شما نسبت به امام خمینی چیست؟ ج- نظرم همانطور است که خودشان در رادیو فرمودند و در روزنامه ها چاپ شده. س- ایشان چه فرمونده اند؟ ج- روز مبعث همین سال ۱۴۰۳ فرمودند هیچ کس قرآن را نمیفهمد و هرکس بگوید من میفهمم غرق در جهالت است. آری، عقیده من این است که ایشان قرآن را به اقرار خودشان نمیفهمد ولی اصحاب رسول خدا صحتی مردم بی سواد عرب قرآن را میفهمیدند. س- چرا تقلید را حرام میدانید؟ ج- چون خدا و رسول او حرام کردهاند، به اضافه تمام علمای اخباری شیعه از قبیل کلینی و صدوق و شیخ حر عاملی و شیخ یوسف بحرانی و صاحب تفسیر صافی و هزاران عالم دیگر حرام دانستهاند و من تنها نیستم. به اضافه من مجتهدم و لازم است یک مجتهد بیاید تا برایش ثابت کنم که خداوند در سوره احزاب آیه ۶۷ از قول اهل دوزخ فرموده: «وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧» و امام صادق ÷فرموده: «من أفتی الناس فقد ضل و أضل» در اسلام کسی حق فتوی ندارد. س- شما چرا تمام فقها را رد میکنید و قبول ندارید؟ ج- چون حضرت امیر÷در خطبه ۱۸ نهج البلاغۀ تمام فقها را رد کرده، من اقتدا به ایشان کردهام. و پس از گفتن این حرف و نوشتن آن، چون بازپرس در همان موقع نوشته ام را نمیخواند، در ادامه نوشتم: من فقهایی را که مذهب اختراع کنند و بدعت بگزارند فقیه نمیدانم و قبول ندارم. س- چرا در زمان طاغوت به شاه خائن و مصادر امور نامه نوشته اید؟ ج- من برای ظلمیکه از طرف ساواک و هم از طرف روحانی نمایان خرافی به من روا داشته بودند نامه تظلم نوشتم و مظلوم نباید ساکت بنشیند. من در نامههای خود نه درخواست منصب و نه درخواست مال کردم ولی تظلم که اشکالی ندارد. س- شاه در نامه ای از کتاب عقل و دین شما تعریف و تمجید کرده. ج- تقصیر من چیست شما شاه را زنده کنید و به او بگویید دیگر تعریف نکند. س- شما چه دشمنی با امام خمینی دارید؟ ج- من با ایشان دشمنی ندارم به دلیل آنکه چون شاه آقای خمینی را گرفت و میخواست اعدام و یا تبعید کند عده ای از روحانیت ازآن جمله آیت الله منتظری برای استخلاص ایشان جمع میشدند تا برای استخلاص ایشان کاری بکنند؛ این عده روحانیین که امروز به نام روحانیت مبارز خود را به آقای خمینی چسبانیده اند أحدی از ایشان از ترس ساواک درآن مجمع حاضر نمیشدند و میتوانید از آیت الله منتظری سؤال کنید تا معلوم گردد که در ماجرای پانزده خرداد نیز این جانب به نفع آقای خمینی فعالیت زیاد کردم. بسیار بیشتر از کسانی که امروز خود را روحانی مبارز مینامند. س- شما پولهایی که از دولت سعودی یعنی از ابن سعود میگرفتید چه کردید و در کجا مصرف کردید؟ ج- دولت جمهوری اسلامینباید کارش تهمت باشد اولاً، والله و بالله پولی از ابن سعود برای ما نیامده؛ ثانیاً، شما از سفارت سعودی سؤال کنید اصلا مرا میشناسد و نام مرا شنیده اند یا خیر؟ ثالثاً، اگر سلاطین اسلامیمانند ابن سعود برای من پول بفرستند من خیلی خرسند خواهم شد که چنین قدرتی و نفوذی دارم که سلاطین کشورهای اسلامی برایم پول میفرستند ولی تأسفم این است که نفرستاده، مرا متهم میکنند برای چهار کلمه سخن حق که گفته ام و به سبب اظهار حقایق است که مستحق هرگونه تهمت شدهام، آخر مدرک شما چیست. س- شما ابن سعود را مسلمان میدانید؟ ج- آری، خودش میگوید من مسلمانم دیگر کسی حق ندارد از او سلب اسلام کند: «وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا » س- اسلام او مانند اسلام بنی صدر و رجوی است؟ ج- آنان نیز به اقرار خودشان مسلمانند مگر هرکس خرافات شما را نپسندد کافر است؟ س- ما مدرک داریم که شما از سعودی پول میگرفتید! خیلی متعجب شدم و گفتم مدرک خود را ارائه دهید. بازپرس از توی پرونده نامه ای را خارج کرد و به دست من داد. دیدم نامه به امضای ساواک و از ساواک است که نوشته ما از مردم موثق شنیده ایم که آقای برقعی از ابن سعود پول گرفته. در جواب نوشتم: ج- شما ساواکیان شاه را بی دین و واجب القتل میدانستید و عدهای را به این نام کشتید، حال چگونه شهادت ایشان برای شما حجت شده آیا ایشان به نظر شما عادلند؟! آخر شما چرا شهادت دشمن مرا قبول میکنید؟ لابد ساواک هم از چند روحانی نمای دشمن ما شنیده.
به هر حال یک پروندۀ تقریبا هزار صفحه ای برایم ساخته بودند که پنجاه صفحه یا بیشتر آن سؤال و جواب شد و باقی آن ماند. من نمیدانم بقیه چه بود و برای ما چه خیالاتی دارند؟ مسلم است که آخوندها بغض و عناد شدیدی نسبت به من دارند، به طوری که حتی از ریختن خونم ابایی ندارند و طبعا چنانکه گفته ام هیچ تهمت و افترایی را نسبت به این حقیر بر خود حرام نمیدانند، از بعضی سؤالهای بازجو دریافتم که یکی از طرقی را که برای مبارزه با من و امثال من انتخاب کرده اند بدنام کردن ماست. سؤالات مطرح شده در دادگاه واقعا باعث حیرت و تعجب بود. آیا میتوان باور کرد که ایشان مرا نمیشناسند و از سابقه مبارزاتم در زمان مصدق و کاشانی و قبل و بعد از آن، هیچ اطلاعی ندارند. آیا ایشان واقعا نمیدانند که در روز ۱۵ خرداد ۴۲ در میدان ارک تهران (پانزده خرداد) هنگام تیراندازی دشمن اینجانب در صف اول جمعیت بودم. آیا به روی خود نمیآورند زمانی که اینجانب با حکومت منفور پهلوی به شدیدترین وجهی مبارزه میکردم مراجع و قسمت اعظم ملاها دخالتی نداشتند و اکثر کسانی که امروز خود را از روحانیت یا روحانیون مبارز معرفی میکنند، جرأت همراهی و همکاری با من و دوستانم را نداشتند. در آن وقت نگارنده با چند تن از دوستان که مورد حمایت و تشویق و همکاری ام بودند، میخواستیم مکتبی برای تبلیغ اصول عقاید و احکام اسلام موسوم به جمعیت مسلم آزاد تأسیس کنیم و حقیر که از مراجع مسلم اجازه اجتهاد داشتم، امتیاز انتشار یک مجله را نیز گرفتم. این مجله به نام حیات مسلمین چاپ میشد و نویسنده و مدیر مسؤول آن یکی از دوستان ما شیخ مصطفی رهنما بود. در این مجله که بارها نیز توقیف شد شیخ محمدباقر کمره ای و استاد محقق جناب حیدرعلی قلمداران و عده ای دیگر از اندیشمندان مقاله مینوشتند. ولی بیشتر مقالات به نام شیخ مصطفی رهنما منتشر میشد. اگر کسی مقالاتی را که در روزنامه مذکور در باره رضاخان سوادکوهی و پسرش محمدرضا و غارت بیت المال توسط او و مخارج جشن عروسی وی و انتقاد از اعمال خلاف حکومت وقت و فساد آن و دفاع از حقوق مسلمین و تقلیل فاصله بین شیعه و سنی و غیره چاپ میشد ببیند و فقط نیم جو شرف و انصاف داشته باشد، راضی نمیشود که مرا به سکوت (که علامت رضاست) متهم کند، البته شرح مبارزات این حقیر با رضاخان و پسرش در این مختصر نمیگنجد.
عجیب است که از من استنطاق میکنند که چرا به مصادر امور نامه نوشته ای، ولی نمیگویند که پسرم به جهت ارتباط با حزب ملل اسلامیبه هشت سال زندان محکوم شد و من برای استخلاص او، بدون اظهار تملق و چاپلوسی، نامه نوشتم؛ زیرا محکومیت او را ناحق میدانستم و وظیفه داشتم که لا أقل برای تقلیل مدت این حکم ظالمانه اقدام کنم. اگر چه حکومت شاه اعتنایی به نامه و تظلم من نکرد. دیگر اینکه مرا به جرم عقایدم، با آوردن عکس شاه و فرح از مسجد بیرون کردند، من نیز برای دفاع از حقانیت عقایدم و سکوت نکردن در برابر ظلم خرافیون به مصادر امور تظلم کردم. در حالی که بسیاری از مراجع مشهور تقاضاهایی از مسؤولین حکومت طاغوت کرده اند و توقعاتی داشته اند که بنده اهل آنگونه تقاضاها نبوده ام، ولی امروز کسی آنها را بر ملا نمیکند، اطلاع دارم که بسیاری از آخوندها که امروز ادعای مبارزه و انقلابی بودن دارند و در سازمانها و ادارات برای خود منصبی گرفته اند، در زمان شاه، توبه نامه ها نوشته و ندامتها اظهار کرده و یا در نشریات خود مدحها گفته اند، ولی امروز کسی متعرض آنها نیست، بلکه اکثرشان مورد اکرام و احترام اند، چرا؟ زیرا کاری به عوام ندارند. اما نگارنده چون خود را در برابر عوام مسؤول میدانم و خود را به آگاه نمودن و بیدار کردن مردم، موظف میشمارم، باید هم هدف گلوله قرار بگیرم و هم هدف تیرهای تهمت و بهتان ملاها باشم.
۴- قرآن سوره زمر آیه ۱۷ میفرماید: «فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٨» یعنی، به آن بندگانی که هر سخنی را میشنوند و أحسن آن را پیروی میکنند بشارت بده که ایشان مورد هدایت خدا و ایشان فقط خردمندان اند. این کلام خدا و قانون اوست. ولی این متصدیان جمهوری اسلامیکارشان تماما بر ضد این آیه است، هر کتابفروشی در آن کتابی باشد که مطابق میل ایشان نباشد چنانکه ذکر شد آن کتابخانه و یا کتابفروشی را به آتش میکشند و یا غارت میکنند و صاحبش را به زندان میاندازند. اکنون در این دو ساله شاید صد کتابفروشی را آتش زده اند و یا غارت کرده اند که چندین کتابفروشی را خود نویسنده دیده ام. و اما ادعا میکنند قلم و مطبوعات آزاد است، نویسنده کتابی در زیر چاپ داشتم به نام بزرگراه اتحاد، که در آن کتاب، مسلمین را دعوت به اتحاد کرده و راه امکان آن را نشان داده بودم پس از آنکه چهارده هزار تومان کاغذ خریداری کردم و چهار هزار تومان دیگر خرج چاپ آن کردم، ناگهان مأمورین کمیته به چاپخانه هجوم کرده و همه را غارت کردند و بردند. با اینکه در این کتاب از این دولت نامیبرده نشده و علیه اینان کلمه ای نوشته نشده بود و اصلا نمیگویند برای چه توقیف کرده و یا از بین برده اند. همچنین تمام چاپخانه ها تحت حاکمیت سانسور است و قلم ها را شکسته اند و مانع نشرحقایقند، و مانند این دوره هیچ دوره نبوده و گمان نمیکنم جز کشورهای کمونیستی جایی در دنیا چنین باشد. ما هر چه برای خیرخواهی و راهنمایی مردم اعلامیه نوشتیم اجازه چاپ آن را ندادند. کتابی به نام خرافات وفور در زیارات قبور[۴۶]، برای آگاهی و بیداری مردم نوشته ام که قریب ۲۰ هزار تومان یا بیشتر خرج تجدید چاپ آن شد و نزدیک بود برای تجلید به صحافی ببرند که ناگاه خبر شدم همه را دولت از چاپخانه خارج و تصرف نموده است و حتی یک جلد آن را هم به من ندادند و ظاهرا همه را مقوا نموده، و یا به نحو دیگری از بین بردند. به تمام چاپخانه ها و کتابفروشی ها ابلاغ کرده اند که کتب برقعی را چاپ و نشر نکنید و گر نه چاپخانه و کتابفروشی شما تعطیل خواهد شد. حقیر خواستم کتاب تابشی از قرآن را تجدید چاپ کنم اجازه ندادند، پس از چهار ماه که به مصادر امور در وزارت ارشاد مراجعه کردم و گفتم اگر این کتاب اشکالی دارد بفرمایید اشکال آن را برطرف کنم و اصلاح کنم چرا اجازه چاپ نمیدهید، مأمور پشت میز جواب داد که ما انقلاب نکرده ایم که جواب شما را بدهیم! بالاخره تمام کتب ما برای مطالب حقی که در آنها آمده ممنوع شده تا مردم بیدار و هوشیار نشوند.
۵- در این امور جمهوری اسلامی، چنانکه ذکر شـد کسی در خانه خـود امنیت ندارد ممکن است هر ساعت عده ای از پاسداران و یا چماقداران رژیم به نام حزب الله بریزند در خانه و بگیر و ببند و غارت کنند در حالی که خدا فرموده: «لا إكراه في الدين» آیا ضرب ها و شتم ها و جراحتهایی که در دین خدا حرام است برای حزب الله حلال است. دانشگاه ها را با چوب و چماق و ضرب و قتل بستند. در مملکت اسلامیکه همه مسلمانند حزب جمهوری اسلامیبرای حزب حاکم فقط جمهوری اسلامیبر همه مردم مسلط و حاکم کردن چه معنی دارد. عده ای بیکاره را به نام حزب جمهوری اسلامیاختیاردار همه چیز قرار داده اند، کارهای این حزب اسلامینیست. خدا در سوره مجادله آیه ۱۱ مقام علم و علما را بالا برده ولی اینان دانشگاه را منکوب کردند. رسول خدا صفرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصين» و معلوم است که در چین علم فقه نبوده بلکه به سایر علوم ترغیب کرده. بنابر این حریم دانش و دانشگاه باید محترم و حتی بست و پناهگاه گناهکاران باشد نه اینکه بریزند با چوب و چماق هر چه دانشجو شد بزنند و همه را به خاک و خون بکشند. اگر مقصودشان تصفیه و اصلاح دانشگاه بود میگذاشتند یک ماه بعد که طبعا دانشگاه تعطیل میشد برای اصلاح آن تصمیم میگرفتند. چنین وضعی در تمام شهرها و با تمام دانشگاه ها کم و بیش به وجود آمد.
۶- هزار سال است که تمام دانشمندان شیعه گفته و میگویند به زور مالیاتهای سنگین و یا سبک از مردم گرفتن حرام است، پول گمرک گرفتن حرام است. به هر کس که قصد حج کند تذکره یا پاسپورت نمیدهند مگر اینکه ۳۰ هزار تومان بگیرند با اینکه ممکن است کسی خود با ده هزار تومان به حج برود ولی مانع میشوند مگر آنکه ۳۰ هزار تومان بدهد با اینکه از اهل عبادت نباید پول زور بگیرند. پول زور گرفتن از کسی که به حج میرود جنگ با خدا و رسول است و این کارها را که دولت طاغوتی میکرد همه معترض بودند، ولی همین کارها در دولت جمهوری اسلامیبه صورتی شدیدتر معمول است، و کسی حق نفس کشیدن و اعتراض ندارد. و به اضافه در زمان طاغوت از این پولهای حرام به علمای دینی نمیدادند، ولی در این سال از همین پولها به علمای به اصطلاح دینی داده اند. گویا این پولهای حرام در دولت جمهوری برای علمای دولتی حلال است!! اینها کاری کرده اند که عوام به اسلام بدبین شده اند. و میگویند اگر اسلام همین است ما اسلام را سه طلاقه خواهیم کرد، و حتی دیده ایم بسیاری از کسانی که نماز میخواندند اکنون نماز را ترک کرده اند!! نعوذ بالله من مضلات الفتن.[۴۷]
۷- پیشوایان جمهوری اسلامیسعی دارند مردم را از کتاب خدا دور کنند و لذا در سخنرانیهایشان میگویند مردم قرآن را نمیفهمند و نباید به قرآن استدلال کنند مگر کسی که پنجاه سال در حوزه های علمیه درس خوانده باشد؛ زیرا قرآن عام دارد، خاص دارد، مطلق دارد، مقید دارد ووو. باید از ایشان پرسید آیا ابوذر و عمار و هزاران نفر از اصحاب رسول خدا صپنجاه سال درس خوانده بودند؟ و اگر خوانده بودند پیش که و در کدام حوزه علمیه درس خوانده بودند؟ آیا مگر مفاهیم مطلق و مقید و عام و خاص و امثال اینها از مفاهیم عرفی نیست که شما اینها را تحت قوانین علم «اصول فقه» جمع کرده و پنجاه سال خود را معطل کرده اید، به یاد دارم که روزی یکی از برادران دینی همین مطالب را به من گفت، من نیز جواب او را مختصرا در خطبه نماز جمعه خودم چنین دادم که: این مطالب عام و خاص و مطلق و مقید و غیره را همه از عرف گرفته اند و مردم گرچه این اصطلاحات را نخوانده اند ولی این مطالب را میفهمند. مثلا همه معنی آب را درک میکنند گر چه ندانند کلمه آب «مطلق» است، معنی آب هندوانه را هم میفهمند هر چند که مطلع نباشند که آب هندوانه در علم اصول «مقید» است فی المثل اگر کسی بگوید: امروز همگی شما را به منزلم دعوت میکنم. مقصود گوینده از «همگی» روشن است گر چه مردم ندانند همگی «عام» است. همچنین اگر کسی بگوید: فقط شما را به منزلم دعوت میکنم. مقصود او برای همه واضح است گر چه ندانند آن کلمه «خاص» است. اصولا اصطلاحات عام و خاص و مطلق و مقید و غیره همه از عرف أخد شده. بنابر این اگر مردم این اصطلاحات را نمیدانند ولی مقصود متکلم را میفهمند، همچنین است مطالبی که در قرآن آمده است، همه مسلمین صدر اسلام که علم اصول را تحصیل نکرده بودند ولی معانی قرآن را میفهمیدند زیرا خداوند قرآن را به زبان مردم نازل فرموده نه به زبان تخصصی و علمی. بلکه علما از عرف مردم گرفته اند و به تدریج به صورت علم اصول در آمده است. و چنانکه آیت الله رحیم ارباب نیز عقیده داشت: «آن قسمتها از علم اصول فقه که از فهم عمومیو عرف عقلا فاصله گرفته تفصیل بلا حاصل است که حتی ممکن است باعث تشکیک در معانی واضح و مفاهیمیشود که انسان طبیعی آنها را به راحتی میفهمد». از اینرو نباید به بهانه علم اصول، مردم را نسبت به فهم دین ترساند به طوری که جرئت نکنند به قرآن و حدیث نزدیک شوند و استفاده از مطالب کتاب و سنت همچون نصاری فقط در انحصار روحانیت قرار گیرد.
۸- قاضیان جمهوری اسلامیکارشان ضد اسلام است. اسلام میگوید قاضی باید بی طرف باشد و حتی قاضی نباید به یکی از طرفین زیادتر از دیگری توجه کند و آن قاضی که امیرالمؤمنین علی ÷را برای احترام با عبارت «یا أبا الحسن» مخاطب قرار داد مورد مؤاخذه حضرت واقع شد؛ زیرا بیش از فرد دیگر، برای آن بزرگوار احترام قایل شده بود. برخی قضات جمهوری اسلامیکسانی هستند که «سین» را از «ثا» تشخیص نمیدهد و «ضاد» را از «زا» فرق نمیگذارند مثلا «سب» را «ثب» و «ضارب» را «زارب» مینویسند!! در واقع تعدادی بچه طلبه های فاقد سواد حقوقی را قاضی نموده اند و بر جان و مال و ناموس و آبروی مردم مسلط کرده اند که برای بی احترامیبه گنبد و گلدسته فلان امام یا امام زاده، فتوای اعدام میدهند!! این کارها تماما بر خلاف قول خدا و رسول صاست. زیرا قرآن کریم میفرماید: «ما يأتيهم من رسول إلا كانوا به يستهزؤون= پیامبری برای مردم نیامد جز آنکه او را استهزاء میکردند» (الحجر/۱۱) آیا خداوند متعال فرموده هر کس استهزاء کرد او را بکشید؟ آیا اهل مکه که آن قدر رسول اکرم صرا سب و استهزاء میکردند به اعدام محکوم شدند؟ اگر محکوم به اعدام بودند چرا پس از فتح مکه رسول خدا صهمه را اعدام و حکم خدا را اجرا نکرد؟! چرا امام حسین ÷از بدگوی خویش پذیرایی کرد و چگونه امام صادق ÷به بدگوی خود مهربانی کرد ولی در این حکومت به جرم اینکه به امام توهین شده در زندان مردم را مضروب و مقتول میکنند. اینان کتاب خدا را کنار گذاشته و به اخبار غالیان و کذابین عمل میکنند که در کتب حدیث روایت کرده اند که هر کس به امام بد بگوید او را باید کشت، در صورتی که خداوند فرموده: «جزاء سيئة سيئة مثلها= کیفر بدی، مانند آن است» (الشوری/۴۰). آیا جزای سب، کشتن و اعدام کردن است؟!
شاید اینان خود را همشأن پیامبر صمیدانند!! در حالی که ائمه علی رغم رفعت مقامشان خود را در منزلت پیامبر نمیدانستند و احکام پیامبر صرا بر خود حمل نمیکرده و بد گوی خود را مستحق مرگ نمیشمردند. ولی آقایان کاسه از آش داغتر شده اند و مردم را به جرم توهین به امام یا فلان ملا به اعدام محکوم میکنند!
آیا باید انسان سعی کند به بهانه های مختلف مردم را واجب القتل نماید؟ کدام یک از کتب إلهی چنین احکامیدارد؟ جز روایت راویان اهل غلو چه مدرکی دارند؟ آقای بهمن شکوری که مسلمانی قاری قرآن بود به جرم اینکه به امام و به گنبد و گلدسته بی احترامیکرده، در زندان اوین اعدام کردند. در این مورد استاد مفتی زاده اعلامیه ای خطاب به آقای خمینی منتشر ساخت گویا نمیدانست که:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالۀ من آنچه البته به جایی نرسـد فریاد است
این جانب نیز در این مورد اعلامیهای منتشر و درآن ثابت کردهام که اگر در در وسایل الشیعۀ در باب حدود و تعزیرات روایاتی درباره قتل سب کننده رسول خدا صو ائمه ÷وارد شده، تماما اسناد و راویانش از غلاۀ و ضعفاء میباشند و یک روایت صحیح در تمام آنها نیست و در حکم جزئی نمیتوان به ایشان اعتماد کرد، چگونه در قتل و خونریزی به آنان اعتماد میکنند!!، اکثر قضات ما از مسایل قضاوت و شرایط آن بی خبرند، نباید به بهانه مختلف برای قتل مردم قانونگذاری نمود. کدام شرع گفته مردم مذاهب اسلامیغیر شیعه باید به دست پاسداران شیعه کشته شوند، کدام شرعی اجازه داده مردم را قبل از ثبوت جرم ماهها و بلکه سالها بلا تکلیف در زندانها نگه دارند، محاکمه زیر زمینی و مخفی از مردم از کدام دین است؟! حتی نمرود با حضرت ابراهیم ÷چنین نکرد.
۹- هر طلبه ای را به نام فقیه و استاد عالی مقام از قبیل خامنه ای و رفسنجانی و... بر گرُدۀ مردم سوار میکنند و اگر کسی منکر فقاهت آنها شود مستحق عذاب و مؤاخذه میباشد. روزی این حقیر در میدان توحید برای سوار شدن اتوبوس در صف ایستاده بودم، کسی از من پرسید شما فلان فقیه را قبول دارید، گفتم: خیر، دیدم دو نفر کارت از جیب خود در آوردند که آقا بفرمایید کمیته، چرا نسبت به ایشان بی احترامیمیکنید و او را فقیه نمیدانید؟ گفتم آقای عزیز، فقیه که زورکی نمیشود. در این حال مردم جمع شدند و با مأمورین کمیته بگو، مگو کردند و به من اشاره کردند که برو، من هم فوری سوار تاکسی شدم و از آنجا گریختم. در این حکومت عوض اینکه اصول و فروع اسلام را ترویج و نشر نمایند و مردم را به معارف اصیل اسلامیآشنا سازند، به نشر خرافات و احترام به قبور و به گنبد و بارگاه پرداخته اند و در تمام اسکناس ها فقط عکس گنبد و بارگاه و عمامه و مقبره چاپ کرده اند. و با اینکه مردم همه مستضعف شده اند و اکثرا ضروریات اولیه زندگی را فاقدند، با خبر شدم که بنابه نقل روزنامه جمهوری اسلامیقصد دارند چهارصد کیلو طلا بر گنبد امام رضا ÷نصب کنند. در حالی که اکثر ملت آب و برق و لوازم اولیه زندگی را ندارند. این قبیل کارهای لغو در این دولت بسیار است چنانکه مخارج هنگفت بلکه سرسام آوری برای مقابر مختلف از جمله مقبره محتشم کاشانی و مقابر امام زاده ها خصوصا مقبره آقای خمینی از بیت المال صرف کرده اند که براستی هر مسلمان منصف بلکه هر فرد با وجدانی از آن بیزار است. چگونه راضی میشوند که مردم در تهیه دارو و مخارج معالجه خود با دهها مشکل مواجهند و مدارس و دانشگاهها صدها کمبود دارند، چنین کنند و خود را مسلمان و پیرو پیامبر صبدانند. در حالی که مرحوم شهید اول در کتاب الذِّکری در بارۀ گذاشتن یک قطیفه روی مرقد پیامبر عزیز اسلام میگوید: اولاً این خبر از اهل سنت نقل شده. ثانیاً اگر هم چنین شده باشد اتلاف مال و اسراف محسوب میشود و مورد رضای شارع نیست! این مطلب را جناب قلمداران در بخش زیارت از کتاب گرانقدرش راه نجات از شر غلا ۀ نقل نموده و به همین جهت نمیتواند کتب خود را که مملو از چنین حقایقی است چاپ و منتشر کند؛ زیرا اگر مردم از اینگونه حقایق مطلع شوند، دیگر به آقایان سواری نمیدهند و ملاها نمیتوانند هر کاری که میخواهند بکنند. به هر حال پس از اینکه خبر نصب چهارصد کیلو طلا برای یک گنبد در روزنامه جمهوری اسلامیچاپ شد، دوستان نگارنده با موافقت اینجانب اعتراضنامه ای نوشته و پخش کردند و تعداد زیادی را در منزل اینجانب گذاشتند، من نیز به هر کس میرسیدم یکی از این اعلامیه ها را میدادم، متن اعتراضنامه به قرار زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اعتراضنامه
«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (توبه/۳۴)
(و آنهایی که طلا و نقره را بصورت گنج درآورده و آنها را در راه خدا انفاق نمیکنند، پس آنها را به عذابی دردناک بشارت ده).
چون طبق خواسته رهبر انقلاب و همچنین مردم مسلمان، باید همه چیز ۱۰۰% اسلامیباشد، لذا بدین وسیله، به نصب چهارصد کیلو طلا!! بر گنبد امام رضا ÷که عملی ۱۰۰% غیر اسلامیمیباشد، اعتراض میکنیم، و اگر این عمل بعنوان نذر هم انجام گرفته باشد، باز هم محکوم به اعتراض است؛ زیرا نذر منکر در اسلام باطل میباشد، و این ثروت قابل توجه را بصورت گنج و کنز درآوردن در ردیف منکرات است و خداوند در کتابش به این عمل بشارت عذاب الیم داده، لذا از جمیع مسلمین میخواهیم به این عمل طاغوتی اعتراض کرده و از مسئولین امر بخواهند هر چه زودتر در این امور اقدامیشده و کنز مورد نظر فی سبیل الله انفاق، و کمکی به مستضعفین بشود.
و اما نتایج این عمل انقلابی، إن شاء الله:
۱) خوردن مشت محکمیبدهان مکاتب ضاله ای که میخواهند از اسلام ایرادات اقتصادی بگیرند.
۲) زدودن لکه های طاغوت صفوی از دامن اسلام اصیل.
۳) تضعیف قبر پرستی و تقویت توحید.
۴) به جریان انداختن این گنج طلا در راه خدا و برای مستضعفین.
۵) هدفی بزرگ در راه روشنی افکار مسلمانان در جهت پیشرفت انقلاب فرهنگی.
از طرف هیئت مسلمین واقعی ساکن تهران
دیگر از بدعتهای آخوندها که أضرار اقتصادی سنگین برای امت اسلامیدارد تعطیلاتی است که در دین نبوده و اینان ابداع کرده اند. یکی از اساتید علم اقتصاد به نام دکتر مدنی در مقاله ای که در روزنامه کیهان چاپ شد نوشته بود هر روز تعطیل موجب ضررهای زیادی برای هر دولتی است و به عنوان نمونه گفته بود در فرانسه محاسبه کرده اند که اگر یک روز فقط کفاشها دست از کار بشکند موجب چندصدهزار فرانک ضرر به دولت فرانسه خواهد شد، چه رسد به اینکه همه اصناف یک روز را تعطیل کنند!
ولی دین در نظر ملاها همین است که یک روز را به بهانه تولد پیغمبر و امام و یک روز را به بهانه وفات تعطیل کنند. در حالی که پیامبر عظیم الشأن اسلام در شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء دستور تعطیلی نداد و امام المتقین و معلم المؤمنین علی ÷که دین را از همه بهتر میشناخت نیز به تبعیت از پیامبر صو همچنین فرزندش امام حسن مجتبی ÷در زمان حکومت خود هیچگاه در سالروز تولد یا وفات پیامبر یا حضرت حمزه یا ابراهیم پسر پیامبر و...... دستور تعطیلی ندادند؛ زیرا إضرار به امت اسلامیرا جایز نمیدانستند.
۱۰- مدتی است با دولت عراق، میجنگند و هر بار هزاران جوان را به کشتن میدهند و میگویند جنگ ما جنگ ایمان با کفر است و دولت عراق را کافر میخوانند و هر کس خواسته میان ایشان صلح برقرار کند خمینی قبول نمیکند، گویی آیه ۶۱ و ۶۲ سوره انفال را در قرآن نخوانده است!!
۱۱- دربار داشتن امام جمهوری که عده ای چاپلوس او را محاصره کرده اند و ملاقات امام به اختیار و نظر این هواپرستان متملق است، و این عده چاپلوس حکم او را حکم خدا میگویند و معتقدند باید بدون چون و چرا اجرا شود، چنانکه ذکر شد خدا در سوره توبه آیه ۳۱ فرموده: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَـٰهًا وَاحِدًاۖلَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَۚسُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» که امام صادق ÷همین آیه را دلیل گرفته بر شرک کسانی که بدون چون و چرا هر حکمیرا از علمای خود پذیرفتند و آنان را واجب الاطاعه گرفتند. در قرآن فرموده نماز جمعه بخوانید. اینان نخواندند و در تحریم نماز جمعه (در زمان غیبت امام زمان) کتاب نوشته و منتشر ساختند، ولی چون امام جمهوری گفته بخوانید اکنون میخوانند، اگر چه خود امام، نماز جمعه نمیخواند!! در این حکومت امامش مکرر سخنرانی میکند که دنیا طلبی نکنید و خودخواه نباشید و ریاست طلبی و انحصار طلبی نکنید، ولی در عین حال خود او عمل نمیکند یعنی عده ای را از متملقین و چاپلوسان دور خود جمع کرده که شب و روز در رادیو و تلویزیون برای او تملق میگویند آنهم تملقات کفرآمیز و شرک انگیز چنانکه در تصنیفهای خود میخوانند: جان منی خمینی روح منی خمینی.
سالها بود که مردم تشنه حکومت عدل اسلامیبودند، ولی در این چند سال مأمورین جمهوری اسلامیکاری کرده اند که ملت از اسلام بیزار و بسیار به آن بدبین شده اند، گویا خدا خواسته بود یکنفر مدعی امامت به ریاست برسد و عده ای از روحانی و مقدس مآبان دور او را بگیرند تا همه رسوا و مچ همه باز شود. در حالی که اسلام از تملق و چاپلوسی منع کرده، اینان را حضور امامشان او را در ردیف انبیا و مرسلین قرار داده و دستش را میبوسند و به صورت میمالند و او ساکت مینشیند و نهی نمیکند و آیا اگر نهی کند چنان محتاطانه و بی رمق است که حمل بر تعارف میشود و به هیچ وجه جدی به نظر نمیرسد، خصوصا که اصلا مقاومت نمیکند و دستش را پس نمیکشد، بلکه دستش را نگه میدارد تا نفر بعدی نیز بتواند دستش را ببوسد!! با اینکه اسلام، دست بوسی را تجویز نفرموده. در این جمهوری مصادر امور باید مقلد و دست بوس امام باشند. اینان معتقد بودند که امام را که واجب الاطاعه میباشد باید خدا توسط وحی به رسول خود معرفی و تعیین کند، ولی اکنون از عقیده خود برگشته و میگویند باید به انتخاب مردم باشد، و بدون تعیین خدا امامیرا دست آویز خود کرده و به نام او مردم را میکوبند و هر کس سخن حقی بگوید او را ضد خط امام و یا ضد انقلاب میخوانند. آیا هر امامیکه به دنیا میآید باید خط مخصوص به خود داشته باشد یا خیر؟ هیچ امامیحقی ندارد خطی به نام خود ایجاد کند بلکه هر امامیباید تابع کتاب خدا وسنت رسول صباشد نه غیر ایندو. اکنون عده ای از طلاب تشکیلاتی به نام روحانیت مبارز به وجود آورده اند که در مقابل متصدیان امور مطیع و متملق میباشند ولی در مقابل مردم بیچاره مظلوم، مقتدر و مبارزند شاید عده ایشان به چند صد نفر برسد ولی تاکنون ما نشنیدیم از یک کار غلط دولتیها جلوگیری کنند و یا مظلومیرا از زندان و یا از دست ظالمینجات دهند و ندیدیم از یک عقیده خرافی و یا باطل جلوگیری نمایند و حتما این تشکیلات فقط برای گرفتن بودجه و بهره دولتی است. امید است نشر این کتاب برای خوانندگان مفید و موجب بیداری و هوشیاری گردد و برای آیندگان موجب عبرت و آگاهی شود که از اوضاع گذشته مطلع گشته و متوجه باشند که در آینده فریب نخورند و حساب اسلام را از خرافات جدا کنند.
۱۲- منازل و مساکن و ادارات طاغوتیان را منزل و اداره خود قرار داده اند، در حالی که اسلام این کاخهای سر به آسمان کشیده راه برای سران امت اسلام نمیپسندد چنانکه در وسایل الشیعه جلد سوم صفحه ۵۸۸ رسول خدا صفرموده: «من بنی بنیانا ریاء و سمعۀ حمله یوم القیامۀ إلی سبع أرضین ثم یطوقه نارا توقد فی عنقه ثم یرمیبه فی النار، فقلنا: یا رسول الله کیف بنی ریاء و سمعۀ؟ فقال: یبنی فضلا علی ما یکفیه أو یبنی مباهاۀ» یعنی آنکه بنایی برای خودنمایی و به رخ مردم کشیدن بسازد روز قیامت آن بنا را تا هفت طبقه زمین طوق گردن او کنند در حالی که آتش افروخته باشد سپس او را با آن طوق در میان آتش اندازند. عرض کردند: یا رسول الله! چگونه برای خودنمایی بنا میکنند؟ فرمود: بنا کنند زیادتر از آنچه آنان را کفایت کند و یا برای فخر کردن طبقاتی را بنا کنند در حالیکه یک طبقه او را کافی است. هم اکنون تعدادی از بزرگان دولت در خانه ها و ویلاهای طاغوتیان سابق سکنی گزیده اند. به هر حال اعمال ایشان مخالف اسلام است، مثلا انتخاباتشان همان انتخابات طاغوتی است یعنی صندوقی و رأی ریزی و متفرعات آن.
باید دانست که در اسلام انتخابات به بیعت و حضور در محضر دانشمندان و متفکرین مسلمین و دست دادن با اولی الأمر و یا با نمایندگان او در شهرستانهاست و باید اهل رأی و منتخب ایشان مواجب نگیرند و سر بار ملت نشوند و برای خدا و خدمت به خلق رأی خود را اظهار کنند، و اگر رأیی ندارند و یا کسی پیدا شد رأی بهتری داد، حق اظهار داشته باشد نه آنکه منحصر به عده ای مخصوص باشد که رأی خود را فروخته اند به مال دنیا، و خدا میداند چقدر در صندوقها خیانت شده است و فقط نمایندگان چاپلوس و مطیع الدوله به مجلس وارد میشوند و ابدا نماینده ای که واقعا استقلال رأی داشته باشد و سلیقه و رضایت قدرتمندان را در نظر نگیرد در مجلس دیده نمیشود. گویی تنها شرط نماینده شدن تملق و چاپلوسی است![۴۸]
۱۳- قوانین جمهوری اکثرا مخالف اسلام است، یکروز میگویند کسی حق فروش ملک خود را ندارد و روز دیگر میگویند باید در حضور نمایندگان دلت باشد، یکروز میگویند هر کس هزار متر زمین در تهران دارد مصادره نخواهد شد و معلوم نکرده اند، این هزار متر در کجای تهران باشد مثلا جوادیه و یا تخت طاووس، آیا چه میزان استثناء شده و سند این حکم چیست؟ این احکام را تماما به نام اسلام منتشر میکنند. اینان حاضر نیستند به مردم کردستان در امور دینشان آزادی بدهند، آیا کدام شرع فرموده تمام مردم باید تابع اعتقادات مذهبی طهران باشند.
۱۴- اینان میگویند اگر روحانیت نباشد اسلام نیست و اگر به روحانیت توهین شود، به اسلام توهین شده، معلوم نیست آیا اسلام روحانی و غیر روحانی داشته، در صدر اسلام که چنین تفرقه ای نبوده است قرآن که میفرماید: «إن أكرمكم عندالله أتقيكم» و اصلا اسلام از پوشیدن لباس شهرت نهی فروده است.
ما اگر بخواهیم تمام اشکالات این جمهوری را بگوییم مثنوی هفتاد من کاغذ شود، هیمنقدر باید گفت این جمهوری با چنین قوانینی مردم را به شرک و انحطاط کشانده و ملتی که در شرک و خرافات باشد روی سعادت نخواهد دید. در اینجا به همین اندازه اکتفا میکنم و سایر معایب و خلاف قوانین شرعی این جمهوری را اگر توان داشتم در جای دیگر بیان میکنم. ما از خدای تعالی خواهانیم که وسایلی فراهم کند برای اصلاح امور دین و دنیای این ملت بیچاره که اکثرا خسرالدنیا و الآخره شده اند. و نعوذ به من مضلاّت الفتن.
هیچ مرجعی در ایران نیست که به او شکایت شود و هیچ قانونی در کار نیست. هرکسی را بخواهند میگیرند، میزنند، میبرند، زندانی میکنند، و هرکس بگوید چرا؟ مقصر است، و هر کس ایراد کند، بی دین است. چنانکه یکی از منسوبین ما که در زندان بود برای من نقل کرد که پنجاه نفر را در یک اتاق سه متر در سه متر جا میدهند که نمیتوان خوابید، باید سر شب تا صبح معذب بود. یا یک مأمور میآید و برای ترساندن زندانیان میگوید برخیزید همه را به مسلسل ببندم. خود نگارنده نیز در زمانی که زندانی آخوندها بودم به چشم خود میدیدم که جوانان شکنجه شده را غرق در خون به سلول باز میگردانند و خبر دارم که تعدادی از زنان زندانی را که به شرایط ناگوار خود در زندان اعتراض کرده بودند، اعدام کردند!! در زندان به بنّای بی سوادی برخوردم و از او پرسیدم تو را به چه جرمیبه زندان آورده اند؟ گفت: من دو سال است در زندانم و هنوز از من سؤال و محاکمه نکرده اند تا بدانم برای چه مرا محبوس کرده اند؟ پسر و دختر آقای عدالت را که از دوستان این حقیر است، دستگیر و زندانی کردند به جرم اینکه چرا با مجاهدین خلق رفت و آمد داشته اید، دختر را در هنگام ورود به زندان در بازجویی کشتند و معلوم نشد کجا دفن کردند و پس از چندین ماه به اولیایش خبر دادند و اما پسر ایشان را که شاید شانزده سال داشت به ده سال زندان محکوم کردند. ولی پس از آنکه شش سال از ده سال را در زندان بسر برد او را با عده ای دیگر کشتند. بسیاری از جوانان ۱۲ تا ۲۰ ساله را به عنوان منافق گرفته و کشته یا زندانی کرده اند. معلوم است که دولت ملاها معنی منافق را هم نمیداند. منافق کسی است که ظاهرا موافق ولی باطنا مخالف باشد ولی اینها که ظاهرا هم میگویند ما مخالف دولتیم، منافق نیستند. معلوم شد روحانیان ما معنی منافق را هم نمیدانند یا تجاهل میکنند. به هرحال الآن کار به جایی رسیده که این دولت و آقای خمینی، دولت عراق را کافر میدانند و چندین سال شب و روز جنگ و ستیز نمودند و صدها هزار جوان از طرفین کشته شده و همه شب بر سرِمردم شهرها بمب و موشک و غیره ریختند و بسیاری از خانه ها را خراب و خانمانها را تلف نموند و هر کس برای اصلاح و صلح قدم گذاشت آقای خمینی قبول نکرد. با اینکه چندین آیه در قرآن است که خدا مسلمین را امر به صلح نموده و از آیات بسیاری حرمت این جنگ استفاده میشود. به علاوه هنگامیکه کفار و مشرکین پیشنهاد صلح میکنند به نص صریح قرآن در سوره انفال آیه ۶۱ و ۶۲ باید پذیرفت، چگونه اینان نمیپذیرند، آری اینان گاهی میگویند کسی قرآن را نمیفهمد. هر چه هست تمام ساکنین منازل شبها را در ترس و لرز و زنان بیچاره مریض و بیمار شده، چه بسیار که به بیماری روانی گرفتار شده اند، من اگر بخواهم تمام مطالب و ماجراهای خود را بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ شده و از اختصار عدول کرده ام و اینجانب نیز اکنون توان و طاقت تفصیل ندارم، از اینرو فقط به بیان ماجرای دومین و سومین حبس خود در این جمهوری میپردازم و از باقی قضایا میگذرم.
[۴۶] بعدها از دخترم شنيدم که آيت الله گيلاني چند بار به منزل ما تلفن زد و به ما سفارش کرد که مراقب پدرتان باشيد تا براي خود گرفتاري درست نکند.