آیت الله بروجردی و حکایت مرجعیت وی و پی آمدهای آن
دراینجا به مناسبت ذکراین واقعه، مطالبی را که راجع به آقای بروجردی میدانم، برای ثبت در تاریخ مینگارم:
آیت الله بروجردی مجتهدی بود ساکن بروجرد که در همانجا بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، محمد رضاشاه قبل از آنکه جنازه پدرش را بیاورند، مایل بود ایشان در قم سکنی گزیند، و البته برخی از اهل علم نیز او را برای اقامت در قم دعوت نمودند، قرار شد چون ایشان از بیمارستان فیروزآبادی واقع در شهر ری خارج شد، به قم برود. وسایل استقبال او را فراهم و مرا نیز برای استقبال دعوت کردند، ما هم برای اینکه ایشان عالمیاست محترم، به استقبال رفتیم. پس از چند روزی بنا شد ایشان به بازدید علما و مدرسین بروند. روزی خادم او حاج احمد مرا خبرکرد که آقا یک ساعت قبل از غروب به منزل شما تشریف میآورند. نویسنده مهیا شدم و سماوری آتش کردم و چند استکان و چند سیر شیرینی گذاشتم که اگرآقا تشریف بیاورند محتاج به تهیه نباشم، چون طلبه ای بیش نبودم و توقع بیشتری از من نبود، یک ساعت به غروب شد در را زدند، بنده در را باز کردم و دیدم آقا تشریف میآورند ولی با تقریباً عدهای از ملازمان که شاید عددشان به سی نفر میرسید!! به خادم آقا عرض کردم ما دستگاه پذیرایی نداریم چرا این جمعیت را همراه آقا آوردهای؟ گفت من تقصیر ندارم، خود آقا دستور دادهاند، آقا دوست دارند که هرجا میروند عدهای همراهش باشند. من دریافتم که آقای بروجردی به تشریفات و گرد آوردن ملازمان بی میل نیست.
به هر حال وارد شدند و خادم کمک کرد و چایی داده شد، و مذاکراتی شروع شد، از آنجمله آقا از حاضرین که عدهای از مدرسین قم بودند سؤال کرد: به نظر شما أعلم علما و فقهای اَحیاءکیست؟ (درآن زمان در قم چند نفر مرجع و در مظانّ أعلمیت بودند مانند آیتالله حجت کوه کمری[۱۹]وآیت الله سید محمد تقی خوانساری وآیتالله صدر وآیتالله شیرازی وآیتالله اصطهباناتی و چند تن دیگر)، در مقابلِ سؤال آقای بروجردی حاضرین جوابی ندادند؛ زیرا عدهای به أعلمیت آقای حجت و یا دیگران معتقد بودند و نمیخواستند در حضور آقا جوابی بدهند، و لذا آقای بروجردی دو مرتبه سؤال کرد که به نظر شما أعلم کیست؟ یکی از حاضرین به نام حاج آقای مرتضی که طلبه شوخی بود گفت آقا هرکس به ما شهریۀ زیادتری بدهد، او أعلم است! و حاضرین خندیدند و متفقاً گفتند قول ایشان صحیح است. درآن زمان انگلیس بر خاورمیانه تسلط داشت و بدون سیاست و اشاره او کاری در ایران صورت نمیگرفت. یک سال از ورود آقای بروجردی تقریبا گذشته بود که شنیدم رادیو انگلیس اعلام کردکه: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع تقلید و مقیم نجف بود وفات کرده وآقای بروجردی به جانشینی ایشان برگزید شده اند!!
این جانب بسیار تعجب کردم که چگونه برای مرجع تقلیدی که از فوت او علمای قم خبر نشدهاند و از رادیو لندن خبر فوت او را شنیدهاند جانشین تعیین شده است؟! آن هم درقم که أعلم ازآقای بروجردی موجود است؛ زیرا بسیاری از اهل علم آقای بروجردی را أعلم نمیدانستند در حالی که مرجع تقلیدی که از او تقلید میکنند باید أعلم باشد، آن هم به تصدیق اهل خبره، یعنی علمای قم و نجف که اینان او را أعلم بدانند نه رادیو لندن! به هر حال پس از نشر این خبر بازارها تعطیل شد و طلاب عزادار به حالت اجتماع دستههای عزاداری به راه انداختند، و دسته دسته با خواندن مراثی به منزل علمایی که در مظانّ مرجعیت بودند میرفتند. تا اینکه اختلاف اهل علم در باب أعلمیت مجتهدین و اینکه از چه کسی باید تقلید نمود، آشکار شد. عدهای حاج آقا حسین طباطبایی قمیرا أعلم میدانستند و در منابر او را معرفی میکردند و عدهای آقای حجت کوه کمری را، و عدهای آقای بروجردی را و عدهای دیگران را؛ و طلاب از مدرسین خود میپرسیدند که به نظر شما أعلم کیست؟ چون به نظر نویسنده که خود مدتی درس خارج دیده و از مدرسین فقه و اصول بودم، آقای حجت أعلم بود، در جواب پرسش محصلین عرض میکردم به نظر من آقای حجت أعلم است.
چند روزی گذشت که ناگاه دیدم شبنامه در منزل ما انداختهاند که اگر شما غیر ازآیتالله بروجردی را برای أعلمیت و مرجعیت معرفی کنید آبروی شما را میریزیم و حیثیت شما را در میان عوام لکه دار میکنیم؛ من اعتنایی نکردم و رأی خود را گفتم. از قضا روز جمعهای برای عرض تسلیت به منزل آیت الله فیض، که از اهالی قم و ازخویشاوندان ما و مدعی مرجعیت نیز بود، رفتم. آن روز ایشان مجلس روضه و دعا داشت، چون برای دلداری و تسلیت گویی خدمت ایشان رسیدم، با آنکه همیشه اظهار لطف و خصوصیت میکرد، این مرتبه با چهره ای عبوس با من روبرو شد، مثل آنکه به نویسنده اعتراض داشت، عرض کردم آیا اتفاقی افتاده که اوقات شما تلخ است؟ در جواب فرمودند من از شما توقع نداشتم. عرض کردم موضوع چیست؟گفت شما نامهای نوشتهاید و مرا تهدید کردهاید که اگر غیر از بروجردی را برای مرجعیت معرفی کنم آبروی ما را در بازار قم میریزید. عرض کردم من از این نامه خبری ندارم، ممکن است نامه را بیاورید، حتماً امضا و خط من را جعل کردهاند و برایشان قسم خوردم تا ایشان سخنم را باور کردند.
پس از خاتمۀ مجلس که بیرون آمدم، حیرت زده در این اندیشه بودم که دست مرموزی برای تعیین مرجع تقلید درکار است و قضیه، آن چنان که من میپندارم ساده نیست. فهمیدم مرجعیت هم بازی شده برای بازیگرها، و با قضایای بعدی معلوم شد دستی مرموز آقای بروجردی را مرجع کرد و از وجود او بهره ها برد.
بیچاره مقلدین که مرجع تقلیدِ آنان را دستهای پنهان و ناشناس باید تأیید و تعیین کند! خلاصه، تعدادی آخوندهای پول پرست دور ایشان را گرفتند و ایشان را به عرش رسانیده و هر کس از علما خواست اظهار وجود کند او را کوبیدند.
به هرحال، آثار تلخی بر مرجعیت ایشان مترتب شد، از آن جمله تقویت دربار و تسلط اقویا بر ضعفاء و شیوع بسیاری از امور خلاف شرع و به وجود آمدن مجلس شورای ملی انتصابی، حتی وکیل قم یعنی آقای متولی باشی، مردی بود کم سواد که عدهای از هوچی ها در اطراف او جمع شده بودند و تمام موقوفات حضرت معصومه[۲۰]را که باید صرف ضعفا شود، صرف عیاشی میکرد، و در هر دوره با فرستادن چند بارِ انار آبدار به منزل آقای بروجردی، وکیل مجلس میشد! پس از رفتن رضاخان که قدری آزادی برقرار شد، ما خواستیم وکیل صالح دانشمندی برای قم انتخاب شود، اما اطرافیان آقای بروجردی با همراهی دولت و دربار نگذاشتند و باز همان وکیل انتصابی رضاخانی یعنی آقای متولی باشی وکیل شد. این بنده اعلامیهای انتشار دادم و نواقص و معایب متولی باشی را گوشزد کردم و مردم را به انتخاب وکیل صالح و عالم ترغیب نمودم و به همین سبب مورد کم لطفی آقای بروجردی و اطرافیانش واقع شدم.
[۱۹] - مؤسس مدرسۀ حجتيه در قم،که در سال ۱۳۷۲ق وفات نمود. [۲۰]- معصومه: فاطمه بنت الکاظم،براي ملاقات برادر خويش رضا به ایران آمده بود اما در اثناي سفر در سال ۲۰۱ ق وفات نمود، قبر او در قم، ضريح و اوقاف بسيار دارد.