تکیۀ برقعی بر روش (عرضه بر قرآن و عقل) در نقد منابع حدیثی
برقعی میگوید: اگر ما روش عرضه بر قرآن کریم را به کار میگرفتیم، امروزه با این مشکلات وخرافات مواجه نمیشدیم! وی تصریح میکند که کتاب کافی - یعنی مهمترین منبع حدیثی نزد شیعه امامیه - را در موارد بسیاری، مغایر و مخالف با قرآن کریم یافته که پر از غلوّ و خرافاتِ مخالف عقل انسانی است.
وی از قول استاد حیدرعلی قلمداران با تأیید، نقل میکند که: «دو علم درایه و رجال، با وجود فوایدی که دارند، نمیتوانند معیار سودمندی باشند، بلکه معیار، همان عرضه به قرآن است به شرط آن که معتقد باشیم که قرآن نیاز به تفسیر ندارد».
همان گونه که ازعنوان کتاب علامه به نام«عرض اخباراصول برقرآن وعقول» برمیآید، از طریق همین پروژۀ عرضه بر قرآن وعقل بود که اندیشۀ نقد متن، به شکلی جدی و قاطع در نزد وی قوت گرفت. حتی میتوانیم بگوییم کتاب مذکور در نقد اصول کافی، صرف نظر از میزان موفقیت مؤلف در این عرصه، از برجستهترین کتابهای شیعی در نقد متن به شمار میرود.
آنچه درنظر برقعی، مهم وقوی جلوه میکند، معیاریت نقد متن و راویان دروغپردازی است که روایات را جعل میکردند، بدون آن که نیاز به ردیفکردن نام ایشان در سلسلۀ اسانید باشد. از همینجا، تنها راهی که برای سنجش نصوص و داوری در مورد آنها باقی میماند، همنشینی با متن روایات برای نقد و تصفیۀ آنهاست. مطلب مهم دیگر از دیدگاه برقعی، آن است که اکثر محدثان و راویان اخبار، اهل غلو یا منحرف العقیده و یا مجهول بودهاند! لذا نمیتوان به آنان رجوع کرد. به علاوه که ایشان عالم و مجتهد نبودند، بلکه تاجران و کاسبانی بودند که قرآن را نمیفهمیدند. با این حال، چگونه به برخی توثیقاتی که در حق آنان وارد شده اکتفا کنیم، بدون آن که مضامین روایاتی که ایشان برای ما نقل کردهاند را مورد نقد و بررسی قرار دهیم؟! حتی شیخ صدوق درنظر برقعی، جز یک تاجر برنج نبوده که هرچه را شنیده و یافته، در مجموعۀ خویش (کافی) جمعآوری نموده و در نتیجه دچار اشتباهات بسیاری شده است.
بدین ترتیب، برقعی معیاری را برای تقویت و استحکام متون حدیثی در نظر گرفته که در درجۀ اول، همان نقد متن است و سپس، بعد از صحت متن- از نظر قرآن وعقل- پرداختن به سند احادیث؛ و چنانچه متن حدیث، صحیح نباشد، نیازی به بررسی سند آن نیست؛ زیرا صحت و بطلان آن یکسان است؛ دراین میان از علمایی که به نقد سند بسنده میکنند، خرده میگیرد.
علامه برقعی در تصوری که از اولویت بخشیدن به نقد متن دارد، به گونهای اندیشیده که آن را ملاک و معیاری برای داوری در بارۀ راویان حدیث قرار داده است. بدین جهت، معتقد شده که شناخت راوی بستگی به بررسی روایاتش دارد نه فقط توجه به سخنان علمای جرح و تعدیل در بارۀ وی.
از جمله علامتهای ضعف راوی، روایتکردن احادیث خرافی و منکَر است؛ ازاین رو، برقعی کسی چون «علی بن ابراهیم قمی» را که «تفسیر قمی» معروف، بدو منسوب است، تضعیف میکند، چرا که وی در تفسیرخود، احادیث و روایات خرافی و غلوآمیز و مخالف قرآن و عقل روایت کرده است.
از دیدگاه علامه برقعی، ائمه÷از سوی هردو دستۀ دشمنان (که منتظر فرصت بودند) و اطرافیانشان(که جاهل وغالی بودند) به یک اندازه مورد آزار و ستم واقع شدند. بنابراین، راهی جز نقد متن و تخلیص مضمون حدیث وجود ندارد. اما گفتنی است که برقعی چیزی بر معیارهای نقد متن که علمای حدیث و درایۀ امامیه قبلاً آنها را ذکر کردهاند، نیفزوده است، معیارهایی چون: مخالفت با صریح قرآن یا مفهوم آن، یا مخالفت با سنت قطعی یا حقایق تاریخ، یا مخالفت با عقل صریح و سلیم، یا مخالفت با قواعد و اصول اخلاق، یا مخالفت با اصول علمی مسلم، یا عدم نقل خبر مگر توسط تعداد بسیار کمی از راویان، با وجود انگیزههای فراوان برای نقل آن؛ یا ذکرثوابهای بسیار زیاد ومجازات بسیارسخت برای یک عمل کوچک و ناچیز! آری، با در نظرگرفتن اندیشۀ برقعی، آنچه که دچار دگرگونی میشود، معیارهای کشف عیوب متن حدیث نیست، بلکه تطبیقهای عملی آن معیارهاست.