سوانح ایام - زندگینامه علامه ابوالفضل ابن الرضا برقعی رحمه الله

فهرست کتاب

آمادگی همیشگی مؤلف برای بحث

آمادگی همیشگی مؤلف برای بحث

اوایل سال ۱۳۶۰ بود که جوانی چند جلسه در مجلس تفسیری که در منزل داشتم، شرکت می‌کرد، اما ظاهرا پدرش پس از اطلاع، مطلب را با آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در میان می‌گذارد و جوان مذکور احتمالا به تحریک پدرش از این جانب می‌خواهد که در یک جلسه با آقای ربانی شیرازی مباحثه کنم. این جانب همیشه آمادۀ مباحثه و مناظره با علما بوده و حتی قبل و بعد از انقلاب اطلاعیه‌ای بین مردم پخش کرده و آمادگی خود را برای مباحثه علمی‌در موضوعات مورد اختلاف، اعلام کرده بودم. حتی یادم هست زمانی که در دوره طاغوت پس از گرفتن مسجد توسط ملاها، در زندان ساواک بودم و مأمورین به من گفتند مراجع با تو مخالفند و به اعمال تو اعتراض دارند، جواب دادم من حاضرم در یک مجمع عمومی‌با تمام مراجع قم و نجف از قبیل گلپایگانی، نجفی، شریعتمداری، شاهرودی و خویی و خمینی و..... مباحثه و از عقایدم دفاع کنم. از این‌رو، وقتی جوان مذکور از من خواست که با ربانی مباحثه کنم بی خبر از چاهی که برایم کنده اند، پذیرفتم و توکل بر خدا کرده و با آن جوان و دوستش روز سه شنبه پانزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و شصت هجری شمسی مرا به منزلی بردند که درآنجا عده ای از پاسداران و مأمورین دولت حضور و رفت و آمد داشتند و همه توجهشان به آقای ربانی بود و از او محافظت و مراقبت می‌کردند. در اتاقی که ربانی نشسته بود نیز چند پاسدار مسلح حاضر بودند، ولی جزآن جوان و دوستش کسی همراهم نبود. به راستی مباحثه با پیرمردی چون من که فاقد عِدّه و عُدّه است، چنین خدم و حشمی‌لازم داشت؟!

باری، پس از سلام و تعارفات معمول، خدای را هزاران سپاس که در اوایل مباحثه، از اوضاع مجلس دریافتم که این مجلس توطئه ای بیش نیست و حاضرین مجلس به هیچ وجه من الوجوه جویای حقیقت و طالب هدایت و شنوای مطالبم نیستند، بلکه فقط قصد دارند در اثنای سخنانم چیزی بجویند که بهانه ای علیه من به دست شان دهد و تنها چیزی که مطلوبشان نیست یک مباحثه جدی و حق جویانه است که طرفین با استدلال و ارائه مستندات خود، قصد وصول به حق و حقیقت را داشته باشند؛ زیرا آقای ربانی با اینکه کتاب «درسی از ولایت» مرا خوانده بود ولی هیچ علاقه ای به بحث در بارۀ مطالب آن نداشت و مایل نبود در باب اشتباهات این جانب درآن کتاب، دلیلی بیاورد. و این ثابت می‌کند که این گونه اشخاص به هدایت راغب نیستند بلکه صرفا قصد دفاع از موقعیت و سلیقه و عقیده موروثی و معتاد خود دارند و این حالت خود حجابی است که مانع از رؤیت حقایق، هر چند که مستدل باشند، می‌شود.

نتیجه بحث برایم روشن بود و فهمیدم که هیچ فایده ای بر این مجلس مترتب نیست[۴۷].[۴۹] اتفاقاً چیزی از شروع به اصطلاح مناظره نگذشته بودکه فهمیدم مقصودشان آن است که مرا به آوردن یک مرام جدید متهم کنند و یا به اتهام توهین و اهانت به علما و بزرگان اسلام، منتسب سازند و به این بهانه واهی مرا زندانی کرده و بدین طریق مانع از ارتباط مردم با این جانب شوند، لذا سعی کردم حتی المقدور طوری سخن بگویم که بهانه‌ای به دستشان ندهم و چندین بار تکرار کردم و حتی سوگند خوردم که من سخن جدیدی نیاورده ام و سعی بسیار کردم که ربانی را وادارم دلیل گمراهی مرا بگوید و دایماً اصرار می‌کردم که بگوید به چه دلیل من گمراهم، شاید بدین طریق بحث صورتی استدلالی و علمی‌بیابد و بتوانم با ذکر دلایل، صحت مطالب خود را اثبات کنم. اما حضرت آیت الله اصلاً توجهی به دلیل خواستنِ من نداشت و فقط سعی داشت که از سخنانم مدرکی علیه خودم به دست آورد و تأکید و اصرار بسیار کرد که نام علمایی را که به نظر من خرافات را بر دین افزوده اند و بدعت آورده اند ذکر کنم و ابداً علاقه ای به بحث در اصول مورد اختلاف نداشت، ناگزیر از گفتن نام اشخاص جداً خودداری کردم ولی گفتم: "اگر شخصی یکی از بدعتها را بشمرد و از ما بخواهد، مـا دلایل بدعت بودن آن را می‌گوییم".

باز هم ربانی پافشاری می‌کرد که باید اسم علمایی را که بدعت آورده اند ذکر کنی و پس از اینکه دریافت اصرارش نتیجه بخش نیست، گفت: «پا شید برید آقا» و مجلس بدین ترتیب به آخر رسید و من نیز گفتم: «پس دیگر مزاحم نشویم، نه مزاحم آقا شویم (منظورم جوانی بود که به مجلس تفسیرم آمده بود) و نه مزاحم مردم» و از مجلس خارج شدم.

[۴۷] اين مطلب را در ضمن سخنانم نيز به تصريح بيان کردم و خطاب به حاضرين در مجلس گفتم: اي آقايان هشت نفري که در اين مجلس هستيد بدانيد اين مجلس شما هيچ فايدۀ شرعي ندارد، بلکه برخلاف شرع است، به دليل اينکه آقا مي‌گويد برقعي گمراه است ولي دليل گمراهيش را نمي‌گويد و حاشيه مي‌رود. اين را هم بنويسيد که من تا هشت شبِ ديگر حاضرم در اين مجلس بنشينم، ولي اين مجلس فايده اي ندارد، نه براي گوينده نه براي شنونده.