سوانح ایام - زندگینامه علامه ابوالفضل ابن الرضا برقعی رحمه الله

فهرست کتاب

اسناد و مدارک اجتهاد مؤلف

اسناد و مدارک اجتهاد مؤلف

اینک تعدادی از اجازات و مدارک اجتهاد خود را در اینجا می‌آورم و خداوند متعال می‌داند که به هیچ وجه از ذکر آنها قصد تفاخر ندارم بلکه غرضم آن است که دشمنانم علیه من أکاذیب جعل نکرده و برخی از حقایق را انکار نکنند؛ زیرا کسب اجازه از علمایی که به عقاید ناصحیح معتقد و به خرافات مبتلا بوده اند موجب فخر نیست و یقین دارم که اینگونه مدارک فردای قیامت هیچ سودی ندارد. باری، اینجانب نزد علمای بسیاری تلمذ کرده ام که از آن جمله اند: آیت الله محمد تقی خوانساری که از ایشان خاطره ای دارم که حیفم آمد از نقل آن صرف نظر کنم و آن را در کتاب تراجم الرجال خودم نیز نقل کرده ام. این کتاب را در زمان جوانی و ابتلای شدید به خرافات حوزوی تألیف کرده ام و اکنون به چاپ آن راضی نیستم. اما ذکر این خاطره را خالی از لطف نمی‌دانم:

آقای محمد تقی خوانساری موسوی از شاگردان مرحوم شیخ عبدالکریم یزدی حائری و مدتی در نجف بوده و نزد آقا ضیاءالدین عراقی تحصیل کرده و در جنگ بین الملل اول، در قیام عراق علیه دولت انگلیس او را به هند تبعید کردند، وی مدتی در زندان بود. وی یکی از مدرسین حوزه علمیه و بعد از مرحوم یزدی، از زمامداران حوزه علمیه بود و در مدرسه فیضیه به امامت وتدریس اشتغال داشت و مؤلف این کتاب چندی به درس و نماز ایشان حاضر می‌شدم. ایشان نماز جمعه را واجب می‌دانست و در مسجد امام حسن عسکری ÷نماز جمعه برپا می‌ساخت. سالی که شاید سنه ۱۳۶۳ قمری بود در قم خشکسالی شد و مدتی باران نیامد تا از ایشان درخواست نمودند نماز استسقاء بخواند و ایشان سه روز مقدمات آن را انجام داد و روز سوم با چند هزار نفر از قم به طرف مصلی که در خاک فرج باشد حرکت کردند و این بنده مولف کتاب، نیز حاضر بودم. اتفاقاً قشون آمریکا و انگلیس نزدیک خاک فرج و اطراف قم منزل کرده بود و برای استخراج آب، چاه حفر کرده بودند و با ماشین های بسیار رفت و آمد می‌کردند. منافقین داخلی یعنی چند نفر صوفی که در قم می‌باشند و دشمنان مسلمین اند به آن کفار گفتند که مردم قم علیه شما شوریده اند و برای مبارزه با شما بیرون می‌آیند. اما مرحوم سید محمدتقی و سایر افراد از این گفتگو اطلاعی نداشتند و بدون نظر برای اقامه نماز حرکت کردند، آمریکاییان مجهز و مسلح شدند که اگر کسی به بساط ایشان تجاوز کند، حمله کنند. خداوند رحم کرد و کسی متعرض آمریکاییان نشد و از مقابل ایشان رد شدند. پشت امام زاده خاک فرج که زمین مسطحی است صف ها کشیدیم و نماز باران خواندیم و خود مرحوم سید به منبر رفت و اذکار بعد از نماز را در آن هوای گرم گفت و سایرین نیز اقتدا کردند، ولی از باران خبری نشد. در مراجعت به قم بعضی از منافقین بنای تمسخر و استهزا گذاشتند. از آن جمله شیخی منافق که جیره خوار و مداح متولیان امور آستانه بود به این بنده گفت: شما آخوندهای دیوانه با نماز خود شهر ما را به آب دادید و سیل آمد و شهر را برد!! این بنده خیلی متأثر شدم و بسیاری از مردم ضعیف الإیمان و اراذل مشکوک شدند. این بنده به منزل رفتم و بسیار افسرده و غمگین بودم تا روز دیگر که اطلاعیه دادند آقای خوانساری مجدداً برای نماز باران می‌روند، اما این بار عده کمتری برای نماز حاضر شدند که شاید حد اکثر دویست نفر می‌شدند که اکثر از طلاب و اهل علم بودند و بنده نیز همراهشان بودم و با کمال افسردگی به طرف جنوب غربی قم رفتیم و پشت قبرستان نو نماز استسقاء خواندیم. در بین نماز ابرها بالا آمدند و کمی‌باریدند، نماز را تمام کردیم و به شهر برگشتیم، همان روز باران فراوانی شروع شد به طوری که تمام گودالها و جوی و رودخانه پر آب شد و آبها به حرکت افتادند. این از تفضلات إلهی و بسیار قابل توجه بود خصوصاً در هوای گرم و خشک قم که شش ماه باران نیامده بود. و این باران را بارن مگو، بگو روح تازه ای بود که در کالبد این بنده و سایر رفقا دمیده شد و چنان در شوق و شعف بودم و روحی تازه در خود یافتم که تاکنون به یاد ندارم و یا کمتر به یاد دارم چنین حالتی در من ایجاد شده باشد.

این بود یکی از خاطرات من از دوران تحصیل در قم، به هر حال علاوه بر آقای خوانساری نزد شیخ ابوالقاسم کبیر قمی، حاج شیخ محمدعلی قمی‌کربلایی، آقای میرزا محمد سامرایی، آقای سید محمدحجت کوه کمری، حاجی شیخ عبدالکریم حایری، حاج سیدابوالحسن اصفهانی و آقای شاه آبادی و چند تن دیگر نیز تحصیل کرده ام که تعدادی از آنان برایم تصدیق اجتهاد نوشته اند که از آن جمله اند: شیخ «محمد بن رجب علی تهرانی سامرایی» مؤلف کتاب «الإشارات و الدلائل فی ما تقدم و یأتی من الرسائل» و «مستدرک البحار» که ایشان در خاتمه اجازه استادش برایم اجازه ای نوشت و آن را به اینجانب داد. متن اجازه استادش به ایشان و اجازه ایشان به این حقیر چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لِـلَّهِ حق حمده، والصلاة والسلام على محمد رسوله وعبده، وعلى عليّ وأولاده، وبعد: فإن العالم الفاضل، والمهذب الكامل، التقي النقي، والورع الزكي، جناب الميرزا محمد الطهراني وفقه الله لمراضيه وجعل مستقبل أمره خيراً من ماضيه، قد استجازني، فاستخرت الله وأجزته بعد أن وجدته أهلاً لذلك، ومحلاً لما هنالك، خصوصاً بعد أن كان ربيب المرحوم المبرور حجة الإسلام الميرزا محمد حسن الشيرازي قدس الله نفسه الزكية، فناهيك فضلاً بمن تولى تربيته مثل ذلك الإمام، وحسن أخلاقه ذلك الحسن في مدة من السنين والأعوام، فأجزت له أيده الله تعالى بعونه وتوفيقه أن يروي عني جميع مسموعاتي ومقروءاتي في الفقه والحديث وغيرهما، وجميع ما رويته بإسنادي المتصل إلى النبي صلى الله عليه وآله والأئمة عليهم السلام، بجميع طرقي إلى مشايخي في الفقه والحديث، وأساطين الشرع المنيف قدس الله أسرارهم، وجعل في أعلى الفردوس مستقرهم وقرارهم؛ التي طريقي إليها أخي حجة الإسلام التقي النقي الشيخ ملا علي قدس الله نفسه الزكية، إلى بحر العلوم العلامة السيد مهدي الطباطبائي قدس سره، عن المشايخ العظام المذكورين تفصيلاً في إجازتنا إلى الشيخ العامل المؤتمن خير الحاج الحاجي محمد حسن كبه أيده الباري بتأييداته الجميلة، وسدده بتسديداته الجزيلة الجليلة، بجميع طرق الأخ إلى العلامة بحر العلوم قدس سرهما، إلى أقربها ما يرويه عن الشيخ الزاهد العابد الورع التقي الشيخ عبد العلي الرشتي رحمه الله، عن السيد الطباطبائي قدس سره، وما يرويه عن الشيخ الأجل الأعظم أستاذ الكل الشيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام في شرح شرائع الأحكام، عن السيد جواد العاملي صاحب مفتاح الكرامة، عن السيد الطباطبائي قدست أسرارهم، وأجزت له أن يروي عني جميع ما أرويه من الكتب المصنفة من جميع العلوم على نحو ما هو مذكور في لؤلؤة البحرين.

وإني أوصيه بالمحافظة على ما هو عليه من تقوى الله ومراقبته في سره وعلانيته، والأخذ بالحيطة لدينه في أفعاله وأقواله، وأن لا ينساني وجميع مشايخه من صالح دعواته في جلواته وخلواته، وألا يبارح الأخبار الواردة عن الأئمة الأطهار. والله ولي التوفيق لي وهو أرحم الراحمين.

حرر صورة هذه الإجازة في يوم الجمعة (۱۴) صفر من سنة (۱۳۴۵) هجرية على مهاجرها أفضل الصلاة والتحية.

الراجي عفو ربه الجليل

نجل الحاج میرزا خلیل قُدِس سره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لِـلَّهِ رب العالمين، والصلاة على عباده الذين اصطفى، محمد وآله الطاهرين، وبعد:

فيقول العبد الجاني محمد بن رجب علي الطهراني عفي عنهما، وأوتيا كتابيهما بيمينيهما: قد استجازني السيد الجليل، العالم النبيل، فخر الأقران والأماثل: أبو الفضل البرقعي القمي أدام الله تعالى تأييده رواية ما صحت لي روايته، وساغت لي إجازته، ولمّا رأيته أهلاً لذلك، وفوق ما هنالك، استخرت الله تعالى وأجزته أن يروي عني بالطرق المذكورة، في الإجازة المذكورة والطرق المذكورة في المجلد السادس والعشرين من كتابنا الكبير: «مستدرك البحار»، وهو على عدد مجلدات البحار لحبرنا العلامة المجلسي قدس سره، وأخذت عليه ما أُخذ علينا من الاحتياط في القول والعمل، وألا ينساني في حياتي وبعد وفاتي في خلواته ومظانّ استجابة دعواته، كما لا أنساه إن شاء الله تعالى. كتبه بيمناه الداثرة الوازرة في عصر يوم الاثنين الرابع والعشرين من رجب الأصمّ من شهور سنة خمس وستين بعد الثلاثمئة والألف حامداً مصلياً مستغفراً.

حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی مؤلف کتاب «الذريعة إلى تصانيف الشيعة» اجازه زیر را برای این حقیر نوشته است:

بسم الله الرحمن الرحیم و به ثقتی

الحمد لِـلَّهِ وكفى، والصلاة والسلام على سيدنا ومولانا ونبينا محمد المصطفى، وعلى أوصيائه المعصومين الأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم أجمعين إلى يوم الدين.

وبعد: فإن السيد السند العلامة المعتمد، صاحب المفاخر والمكارم، جامع الفضائل والمفاخم، المصنف البارع، والمؤلف الطاهر، مولانا الأجل: السيد أبو الفضل الرضوي نجل المولى المؤتمن السيد حسن البرقعي القمي دامت أفضاله، وكثر في حماة الدين أمثاله، قد برز من رشحات قلمه الشريف ما يغنينا عن التقريظ والتوصيف؛ قد طلب مني لحسن ظنه إجازة الرواية لنفسه، ولمحروسه العزيز الشاب المقبل السعيد السديد السيد محمد حسين حرمه الله من شر كل عين، فأجزتهما أن يرويا عني جميع ما صحت لي روايته عن كافة مشايخي الأعلام من الخاص والعام، وأخص بالذكر أول مشايخي، وهو خاتمة المجتهدين والمحدثين وثالث المجلسيَّيْن شيخنا العلامة: الحاج الميرزا حسين النوري، المتوفى بالنجف الأشرف سنة (۱۳۲۰هـ.ق.) فليرويا أطال الله بقاءهما عني بجميع طرقه الخمسة المسطورة في خاتمة كتابه: «مستدرك الوسائل»، و«المشجرة في مواقع النجوم» لمن شاء وأحب، مع رعاية الاحتياط، والرجاء من مكارمهما أن يذكراني في الغفران في الحياة وبعد الممات.

حررته بيدي المرتعشه في طهران في دار آية الله المغفور له: الحاج السيد أحمد الطالقاني و أنا المسيء المسمی‌ بمحسن الفاني الشهير بآقا بزرگ الطهراني في سلخ ربيع المولود ۱۳۸۲.

(مُهر)

مرحوم عبدالنبی نجفی عراقی رفسی مؤلف کتاب «غوالی اللئالی« در فروع علم اجمالی و کتب کثیرۀ دیگر که از شاگردان «میرزا حسین نایینی» بوده است. برایم متن ذیل را نوشته است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لِـلَّهِ رب العالمين الذي فضل مداد العلماء على دماء الشهداء، والصلاة والسلام على محمد وآله الأمناء، وعلى أصحابه التابعين الصلحاء، ولعنة الله على أعدائهم أجمعين إلى يوم اللقاء.

اما بعد مخفی نماند که جناب مستطاب عالم فاضل جامع الفضايل و الفواضل قدوة الفضلاء و المدرسين معتمد الصلحاء و المقربين عماد العلماء العالمين معتمد الفقهاء و المجتهدين ثقة الاسلام و المسلمين آقای آقا سید ابوالفضل قمی‌طهرانی معروف و ملقب بعلامه رضوی سنین متمادیه در نجف اشرف در حوزه دروس خارج حقیر حاضر شدند و نیز در قم سالهای عدیده بحوزه دروس این بنده حاضر شدند برای تحصیل معارف الهیه و علوم شرعیه و مسایل دینیه و نوامیس محمدیه پس آنچه توانست کوشش نمود فکدّ و جد و اجتهد تا آنکه بحمد الله رسید بحد قوه اجتهاد و جایز است از برای ایشان که اگر استنباط نمود احکام شرعیه را بنهج معهود بین اصحاب رضوان الله علیهم اجمعین عمل نمایند بآن و اجازه دادم ایشان را که نقل روایه نماید از من بطرق نه گانه که برای حقیر باشد بمعصومین علیهم السلام و نیز اجازه دادم وی را در نقل فتاوی کما اینکه مجاز است که تصرف نماید در امور شرعیه که جایز نیست تصدی مگر باجازه مجتهدین و مجاز است در قبض حقوق مالیه ولا سیما سهم امام علیه السلام و تمام اینها مشروط است بمراعات احتیاط و تقوی.

به تاریخ ذی الحجه الحرام فی سنه ۱۳۷۰ من الفانی الجانی نجفی عراقی (مُهر)

مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی نیز برایم تصدیق اجتهاد نوشت که متن آن را ذیلاً نقل می‌کنم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين والصلاة علی رسوله و علی آله الطاهرين المعصومين

وبعد: فإن جناب العالم العادل حجة الإسلام والمسلمين السيد أبو الفضل العلامة البرقعي الرضوي قد صرف أكثر عمره الشريف في تحصيل المسائل الأصولية والفقهية، حتى صار ذا القوة القدسية من رد الفروع الفقهية إلى أصولها، فله العمل بما استنبطه واجتهده، و يحرم عليه التقليد فيما استخرجه و اوصيه بملازمة التقوی ومراعاة الاحتياط، والسلام عليه وعلينا وعلى عباد الله الصالحين.

الاحقر ابوالقاسم الحسینی الکاشانی (مُهر)

مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی نیز زمانی که قصد مراجعت از نجف را داشتم، تصدیق زیر را برایم مرقوم نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لِـلَّهِ رب العالمين، والصلاة والسلام على خير خلقه محمد وآله الطيبين الطاهرين، واللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعين من الآن إلى يوم الدين، وبعد:

فإن جناب الفاضل الكامل، والعالم العادل، مروج الأحكام، قرة عيني الأعز السيد أبو الفضل البرقعي دامت تأييداته ممن بذل جهده في تحصيل الأحكام الشرعية، والمعارف الإلهية برهة من عمره، وشطراً من دهره، مُجِدّاً في الاستفادة من الأساطين حتى بلغ بحمد الله مرتبة عالية من الفضل والاجتهاد، ومقروناً بالصلاح والسداد، وله التصدي بالأمور الحسّية وفيما لا يجوز لغير الفقهاء والمجتهدين التصدي فيها، وأجزته أن يأخذ من سهم الإمام ÷بقدر الاحتياج، وإرسال الزائد منه إلى النجف، وصرف مقدار منها للفقراء والسادات وغيرهم، وأجزته أن يروي عني جميع ما صحت لي روايته، واتضح عندي طريقه، وأوصيه بملازمة التقوى، ومراعاة الاحتياط، وألا ينساني من الدعاء في مظانّ الاستجابات، والله خير حافظاً وهو أرحم الراحمين!

۲۲ ذيحجه ۶۲ ابوالحسن الموسوي الاصفهاني (مُهر)

سید شهاب الدین مرعشی معروف به آقا نجفی صاحب تألیفات در مشجرات و انساب برایم اجازه زیر را نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لِـلَّهِ على ما أساغ من نعمه وأجاز، والصلاة والسلام على محمد وآله مجاز الحقيقة وحقيقة المجاز، وبعد:

فإن السيد السند والعالم المعتمد شمس سماء النبالة وضحاها، وزين الأسرة من آل طه، عَلَم الفَخَار الشامخ ومنار الشرف الباذخ، قاعدة المجد المؤثل، وواسطة العقد المفصل؛ جناب السيد أبو الفضل بن الشريف العابد السيد حسن الرضوي القمي السيداتي دام علاه، وزِيد في ورعه وتقاه، أحب ورغب في أن ينتظم في سلك المحدثين والرواة عن أجداده الميامين، ويندرج في هذا الدرج العالي، والسمط الغالي، ولما وجدته أهلاً، وأحرزت منه علماً وفضلاً أجزت له الرواية عني بجميع ما صحت روايته، وما ساغت إجازته ثم سنده، وقويت عنعنته عن مشايخي الكرام أساطين الفقه وحملة الحديث، وهم عدة تبلغ المئتين من أصحابنا الإمامية، مضافاً إلى ما لي من طريق سائر فرق الإسلام الزيدية والإسماعيلية والحنابلة والشافعية والمالكية والحنفية وغيرها، ولا يمكنني البسط بذكر تمام الطرق، فأكتفي بتعداد خمس منها تبركاً بهذا العدد، وأقول: ممن أروي عنه بالإجازة والمناولة والقراءة والسماع والعرض وغيرها من أنحاء الحديث، إمام أئمة الرواية، الجهبذ المقدام في الرجال والرواية، مركز الإجازة، مسند الآفاق، علامة العراق أستاذي، ومن إليه في هذا العلوم استنادي، وعليه اعتمادي، حجة الإسلام، آية الله تعالى بين الأنام: مولاي وسيدي أبو محمد السيد حسن صدر الدين الموسوي المتوفى سنة (۱۳۵۴)....... [۶۰[۵۳]] هذا ما رمت ذكره من الطرق وهي ستة، فلجناب السيد أبي الفضل ناله الخير والفضل أن يروي عني عن مشايخي المذكورين، بطرقهم المتصلة المعنعنة إلى أئمتنا آل الرسول وسادات البرية، مراعياً للشرائط المقررة في محلها من التثبت في النقل ورعاية الحزم والاحتياط وغيرها، وفي الختام أوصيه دام مجده، وفاق سعده، وجد جده ألا يدع سلوك طريق التقوى والسداد في أفعاله وأقواله، وأن يصرف أكثر عمره في خدمة العلم والدين، وترويج شرع سيد المرسلين ص، وألا يغتر بزخارف هذه الدنيا الدنية، وأن يكثر من ذكر الموت؛ فقد ورد أن أكيس المؤمنين أكثرهم ذكراً للموت، وأن يكثر من زيارة المقابر والاعتبار بتلك الأجداث الدواثر، فإنه الترياق الفاروق، والدواء النافع للسلو عن الشهوات، وأن يتأمل في أنهم من كانوا؟! وأين كانوا؟! وكيف كانوا؟! وإلى أين صاروا؟! وكيف صاروا؟! واستبدلوا القصور بالقبور، وألا يترك صلاة الليل ما استطاع، وأن يُوقِّت لنفسه وقتاً يحاسب فيه نفسه، فقد ورد من التأكيد منه ما لا مزيد عليه، فمنها قوله: (حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا)، وقوله: (حاسب نفسك حسبة الشريك شريكه) فإنه أدام الله أيامه وأسعد أعوامه إن عين لها وقتاً لم تضع عليه أوقاته، فقد قال: توزيع الأوقات توفيرها، ومن فوائد المحاسبة أنه إن وقف على زلة في أعماله لدى الحساب تداركها بالتوبة وإبراء الذمة، وإن اطلع على خير صدر منه حمد الله وشكر له على التوفيق بهذه النعمة الجليلة، وأوصيه حقق الله آماله وأصلح أعماله أن يقلل المخالطة والمعاشرة لأبناء العصر سيما المتسمين بسمة العلم؛ فإن نواديهم ومحافلهم مشتملة على ما يورث سخط الرحمن غالباً، إذ أكثر مذاكرتهم الاغتياب وأكل لحوم الإخوان، فقد قيل: إن الغيبة أكل لحوم المغتاب ميتاً، وإذا كان المغتاب من أهل العلم كان اغتيابه كأكل لحمه ميتاً مسموماً، فإن لحوم العلماء مسمومة. عصمنا الله وإياك من الزلل والخطأ، ومن الهفوة في القول والعمل، إنه القدير على ذلك والجدير بما هنالك، وأسأله تعالى أن يجعلك من أعلام الدين ويشد بك وبأمثالك أزر المسلمين آمين! آمين!

وأنا الراجي فضل ربه المستكين: أبو المعالي شهاب الدين الحسيني الحسني المرعشي الموسوي الرضوي الصفوي المدعو بالنجفي نسّابة آل رسول الله ص عفا الله عنه وكان له، وقد فرغ من تحريرها في مجالس آخرها لثلاث مضين من صفر (۱۳۵۸) ببلدة قم المشرفة حرم الأئمة.

(مُهر)

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم آیت الله سید محمد حجت کوه کمری نیز برایم تصدیق اجتهاد نوشتند که اصل اجازه نامه این دو تن را برای تعیین تکلیف در مسأله سربازی به وزارت فرهنگ آن زمان تحویل دادم که طبعاً باید این دو اجازه نامه در اسناد بایگانی آن وزارتخانه موجود باشد، اداره مذکور نیز پس از رؤیت این دو تصدیق گواهی زیر را صادر نمود که در اینجا رونوشت آن را می‌آورم:

وزارت فرهنگ

شماره: ۸۷۷/ ۲۵۰۱۹

تاریخ: ۱۰/ ۸/ ۲۹

نظـر بـه بنـد اول و تبصـره اول ماده ۶۲ قانـون اصلاح پاره ای از فصـول و مــواد قانون نظام، مصوب اسفند ماه ۱۳۲۱ و نظر به آیین نامه رسیدگی به مدارک اجتهاد مصوب ۲۵ آذرماه ۱۳۲۳ شورای عالی فرهنگ، اجازه اجتهاد متعلق به آقای سید ابوالفضل ابن الرضا (برقعی) دارنده شناسنامه شماره ۲۱۲۸۵ صادره از قم متولد ۱۲۸۷ شمسی در هفتصد و پنجاه و چهارمین جلسه شورای عالی فرهنگ، مورخ ۷/۸/۱۳۲۹ مطرح، و صدور اجازه مزبور از مراجع مسلم اجتهاد محرز تشخیص داده شد.وزیر فرهنگ

دکتر شمس الدین جزائری

نا گفته نماند با اینکه در قوانین مشروطه دولت حق نداشت متعرض مجتهدین شود، مع ذلک حکومت به اصطلاح مشروطه گرفتاری بسیار برایم فراهم آورد.

سخن را با یادآوری این نکته به خواننده محترم به پایان می‌برم که دین اسلام در دو امر خلاصه می‌شود: تعظیم خالق و خدمت به مخلوق، آن چنانکه خالق خود فرموده است. برای همگان توفیق قیام به این دو امر را از درگاه ایزد رؤوف خواستارم.

در اینجا، چند بیت از آخر کتاب «دعبل خزاعی و قصیده تائیه او» که سالها پیش تألیف کرده ام و وصف حال اینجانب است، می‌آورم و پس از آن نیز این کتاب را با شعری دیگر که خطاب به جوانان است و آن را هنگام سفر به زاهدان سروده ام، خاتمه می‌دهم و از خوانندگان التماس دعا دارم. والسلام علی من اتبع الهدی.

اگر زر داد دعبل را امامی
مرا صدها کتاب است و قصائد
ندیدم یک تشکر، نی عطایی
اگر وی بود خائفا از مقامات
اگر وی گریه اش بر اهل دین است
اگر وی گفت رازش با امامی
اگر اشعار وی طبق اصول است
اگر سی سال ترسی داشت درجوف
الها بر غم و رنجم گواهی
الها من بسی هستم پشیمان
در اینجا خسته جانم از بلا شد
زمان ما زمان کفر و طغیـــان
در این پیری ندارم من انیسی
مگر ما را کنی مشمـول رحمـت
إلها برقعــی را بها کـــن
تشکر دید از صاحب مقامی
که در آنها بیان گشته عقاید
به جز ایراد و طعن ناروایی
مرا خوف است از اهل خرافات
مرا گریه برای اصل دین است
مرا امنی نباشد از مقامی
هدف، این مادحین را جمله پول است
دو سی سال است ما را دل پر از خوف
ندارم غیر الطافت پناهــــی
چرا مرآت گشتم بهر کـــوران
تنم رنجور از صد ابتلا شــــد
ندارد دهر ما جز رنج و عصیان
نه یاری نی معینی نه جلیســـی
رسانی مرگ ما با روح و راحــت
مزید فضل خود بر او عطا کــن

[۵۳] اين اجازه نامه در پانزده صفحه است که مؤلف خلاصه آن را ذکر کرده و تصوير متن کامل آن در ضميمه اين کتاب موجود است (ناشر).