نامه هایی به مسئولین
پسرم که میدانست آقای موسوی اردبیلی مرا خوب میشناسد و در دوران جوانی زمانی که من در انزلی منبر میرفتم وی پس از من به منبر میرفت، نامه ای برای وی فرستاد. این نامه در تاریخ ۱۶/۱۰/۱۳۶۶ به شماره ۷۸۳۹۷ در دفتر دیوان عالی کشور ثبت شد. متن نامه چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
آیت الله موسوی اردبیلی رئیس محترم شورایعالی قضایی دامت برکاته
پس از تقدیم سلام، چنان که پیش از این معروض گردید تاکنون حدود سه
ماه است که از بازداشت پدر بزرگوار این جانب عالم پرهیزکارآیت الله سید ابوالفضل برقعی تنها به جرم ابراز عقاید قرآنی میگذرد و در این مدت کمترین اقدامی برای استخلاص ایشان از سوی اولیا و مسئولین امور انجام نپذیرفته است و این مرد سالخورده و روحانی که بیش از ۸۰ سال از عمر خود را در راه تبلیغ دین گذرانده همچنان در زندان اوین بلاتکلیف میگذراند. و عجب آنکه عده ای از کسانی که از فرهنگ اسلامیچندان آگاهی ندارند این فرزند علی علیه السلام را به انحراف از جد بزرگوارم متهم ساخته اند با آنکه آثار و کتب وی انباشته از روایاتی است که از امیر مؤمنان ÷با تجلیل و تحسین بسیار نقل شده است. و مشکل کار در اینجاست که بسیاری از ناآشنایان فرهنگ اسلامیمخالفت با غلو در باره اولیا خدا را مخالفت با اسلام و امامان میپندارند و همواره علمای حقیقت گو را تحت فشار و تضییقات گوناگون قرار داده اند، علاوه بر این گاهی برخی از علمای اسلامیآرایی ابراز میدارند که با رأی معاصران خود چندان سازشی ندارد ولی با آرای علمای قرون ماضیه هماهنگ است و از این رو نمیتوان اجتهادات این دانشمندان را مخالف با اجماع تلقی کرد و این امور بر ارباب معرفت و آگاهان از فقه و معارف اسلامیپوشیده نیست هر چند توده مردم نوعاً از این امور بی اطلاعند گرفتاری آیتالله برقعی نیز بر سر مسایلی از این مقولات است و به جرأت میتوان آرای کلامیو فقهی معظم له را با اندیشه ها و فتاوای علمای گذشته امثال شیخ مفید، ابن بابویه، سید مرتضی و.... تطبیق داد و بنابر این هیچ محملی برای بازداشت ایشان آنهم در یک حکومت اسلامیوجود ندارد. و به همین ملاحظه از آن مقام محترم تقاضا میشود نسبت به استخلاص ایشان مساعی جمیله خویش را مبذول داشته و رضایت خداوند متعال را در ایفای این مسئولیت مد نظر قرار دهید. امید است برخلاف رسم نامهربانان این نامه را کأن لم یکن نشمرده و از اقدام مثبت خودداری نفرمایید. و در این صورت اینجانب را قرین تشکر و سپاسگزاری فروده اید.
با احترام - سید محمدحسین برقعی ابن الرضا
منتظر جواب، تلفن: ۶۲۱۳۳۷ ۱۱/۱۰/۶۶
اما مدتی بعد نامه فوق را عودت داده ولی در بالای آن با خط قرمز چنین نوشتند: «بسمه تعالی، به کلاسۀ پرونده اشاره ای نشد، نامه به نشانی متقاضی اعاده میگردد، ازطرف دادگاه و دادسرای مربوطه اقدام و پیگیری نمایید. دفتر دیوان عالی کشور، امور مکاتبات».
رونوشت این نامه را برای آقای خامنه ای که رئیس جمهور بود، نیز فرستادند.
پس از مدتی دخترم برای آیت الله وحید خراسانی نامه ای فرستاد که متن آن را در اینجا آورده ام:
بسم الله الرحمن الرحیم
عن رسول الله ص: «من أعان مؤمناً نفی الله عزوجل عنه ثلاثاً و سبعين كربةً، واحدة في الدنيا و اثنتين و سبعين كربة عند كربه العظمي، قال: حيث يتشاغل الناس بأنفسهم». (اصول کافی)
حضور دانشمند محترم و محقق ارجمند جناب آقای وحید
پـس از عـرض سـلام، امیـد است با توجه به مفـاد حدیث شریف نبوی صاز مساعدت با این خانواده مسلمان که گرفتار اندوهی بزرگ هستند دریغ نفرمایید و مشمول برکاتی شوید که در حدیث بالا از آن ذکری رفته است.
جناب آقای وحید، قریب یک سال است که پدر پیر ۸۵ ساله ما را تنها و تنها به جرم اینکه چرا احادیث کتاب کافی و روایات مربوط به مهدی علیه السلام را نقد کردی، به زندان افکنده اند با اینکه کار او به طبع نرسیده و در بین مردم پخش نشده است وبه علاوه نقد احادیث از روزگاران گذشته بین علمای دین رایج بوده و کسی که اخبار کافی یا دیگر کتب حدیث را نقد کند نه به خدایتعالی کفر آورده و نه رسول او را منکر شده است. به جرم این کار پدر پیر ما را ابتدا چهار ماه در سلول انفرادی حبس نمودند به طوری که بدن او از زخم پر شد و برای اولین بار در عمرش به صرع مبتلا گشت. پس از این دوره وی را به زندان دیگری مبتلا ساختند و چند تن از آزارکنندگان را همنشین وی نمودند که به صورتهای گوناگون وی را میآزارند تا آنجا که بیماریهایش افزایش گرفته و به حبس البول و درد کمر و دردپای شدید نیز مبتلا شده است. این مرد روحانی که از علمای طراز اول شیعه امثال آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و دیگران اجازه رسمیاجتهاد دارد حضرت آیت الله علامه سید ابوالفضل برقعی است که کتب و آثار او مشحون از تعظیم خداوند و تجلیل از رسول اکرم صو اظهار ارادت به خاندان اوست جز اینکه ایشان به حکم اجتهاد آزاد هر خبری را نمیپذیرد و برای هر شهرتی به حجیت قایل نیست.
کسانی که او را تحت مضایق و شکنجه های روحی و جسمیدر چنین شرایط و سنی قرار داده اند او را به وهابیگری متهم کرده اند در حالی که:
اولاً: در هیچ یک از آثار او چنین چیزی ملاحظه نمیشود.
ثانیاً: درکتب فقهی وی مانند: احکام القرآن و غیره علاوه بر استفاده از قرآن، بهره یابی از احادیث اهل بیت علیهم السلام به فراوانی دیده میشود.
ثالثا: آراء محمد بن عبد الوهاب و ابن تیمیه حتی در مورد صفات الهی از قبیل آنکه خدا در آسمان است و شبها پائین میآید و غیره به هیچوجه مورد قبول ایشان نیست و اساسا کسی که با توحید عظیمیکه در نهج البلاغه مطرح شده آشنا باشد دیگر آراء محمد بن عبد الوهاب در توحید ذات و صفات نمیتواند نزد وی اهمیتی داشته باشد.
به هر حال با دستگیری و آزار این مردی که جز خدا پناه وملجأی ندارد و از مال دنیا هیچ ثروتی نیندوخته و جز یک منزل شصت متری و چند جلد کتاب مایملکی برای او نیست و در آستانه وداع با دنیا و اقبال به سوی آخرت قرار گرفته روز به روز به مشکلات جمهوری اسلامیایران افزوده شده و هر قدر که کار وی سخت تر گشته این مشکلات خطرناکتر شده است. شما بهتر از ما میدانید که راز گرفتاریهای اخیر ایران را باید در خطاهایی جستجو کرد که در درون مملکت صورت میپذیرد و آثار سوء وضعی به بار میآورد زیرا که: «إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥ». دستگیری آیت الله برقعی را میتوان یکی از مؤثرترین عواملی دانست که مایه گرفتاری همه سیاستمداران ایران را فراهم آورده است.
ما از آن جناب به حکم آنکه دانش و رأفت و انصافی دیده ایم امیدواریم که برای نجات این پیرمرد عالم و مظلوم اقدامیمؤثر به عمل آورید و اطمینان داریم که به خواست خداوند متعال در صورت اقدام مثبت آثار نیک و بزرگ این عمل را در زندگی خود و بهبود اوضاع کشور ملاحظه خواهید فرمود و چون تاکنون در این باره مستقیماً آن جناب را در جریان امر ننهاده و این چنین تقاضایی از شما ننموده بودم مسئولیت خطیری متوجهتان نبود، اما اینک که خانوادۀ برقعی از همه مأیوس شده و پس از خدا چشم به مساعدت شما دوخته اند روا نیست دعوت ایشان را بی پاسخ بگذارید و از اهتمام به این امر خودداری فرمایید. در انتظار پاسخ امیدبخش آن جناب هستیم و از خداوند متعال موفقیت شما را در دنیا و آخرت آرزو داریم.
از طرف خاندان برقعی
فاطمه برقعی
رونوشت این نامه را خطاب به آقای محمد امامیکاشانی که قبل از اینکه به مبارزه با خرافات بپردازم، به اینجانب بسیار اظهار ارادت میکرد، نیز فرستادند.
در ایامیکه بیماریهایم شدت یافته بود پسرم نامه ای هم به شرح زیر برای وزیر بهداری آقای علیرضا مرندی فرستاد:
بسمه تعالی
مقام محترم وزارت بهداری
معروض میدارد: پدر اینجانب آیت الله سید ابوالفضل برقعی اکنون هفت ماه است که در زندان اوین بسر میبرد و اخیراً بدن ایشان از زخمهای گوناگون پر شده و مجرای ادرارش تا حدی مسدود گشته است. متأسفانه اولیای زندان این مسأله را جدی نگرفته و از معالجه او خودداری کرده اند و حتی از رساندن دارو به ایشان به وسیله ما جلوگیری نمودند و اینک این پیرمرد ۸۵ ساله به شدت در معرض بیماریهای خطرناکی قرارگرفته. لذا بدون ورود در مسایل مربوط به اتهامات ایشان ازآن جناب تقاضا میشود به عنوان مسؤول بهداشت جامعه در مورد رفع بیماری و معالجه معظم له اقدام عاجل مبذول فرمایید.
با تشکر سید محمدحسین ابن الرضا ۲۳/۱/۱۳۶۷
پسرم در دوران طلبگی با محمد محمدی ری شهری مدتی همسایه بود و در مدرسه حجتیه حجره هایشان به هم متصل بود و ری شهری او را میشناخت، از این رو نامه ای هم برای او فرستاد:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور جناب آقای ری شهری وزیر اطلاعات و امنیت کشور
چنان که مسبوق هستید پدر بزرگوار من حضرت آیت الله برقعی پنج ماه است که به جرم ابراز عقاید قرآنی خود در زندان اوین به سر میبرد. در این مدت از توهین وتحقیر فراوان به این پیرمرد عالم ۸۵ ساله کوتاهی نشده است وی را در زندان انفرادی تنگ و محدودی افکنده اند که طول آن دو متر و عرضش یک متر بیش نیست. در این سلول آزار دهنده هفته ای یک بار به روی او باز میشود تا بیرون آید و با خانواده اش ملاقات کند هرگونه کتاب را از دسترس وی دور نگاه داشتند حتی اجازه ندادند قرآن مجید را در زندان به همراه داشته و بخواند سر و همچنین ساق پایش در زندان مجروح شده و آزار بسیاری از این حیث میکشد غذای خشکی به او میدهند که غالباً به دل درد مبتلا میشود و چون به مأموران زندان شکایت میکند به وی میخندند. چند روزی که از طرف آقای منتظری برای بازدید و پرسش از او آمده بودند، محل بهتری در اختیار وی نهادند ولی همین که نمایندگان آقای منتظری رهسپار قم شدند او را در بدترین جایگاهها _ که شرح آن گذشت _ زندانی کردند. هوای این تنگنای پرفشار را گاهی به شدت گرم و سپس کاملاً سرد میکنند تا این پیرمرد کهنسال و روحانی را بیش از پیش آزار دهند.
گناه این مرد محترم که خدمتها به فرهنگ اسلامینموده و حدود ۲۰۰ جلد تألیف در کلام و فقه و رجال و حدیث و تفسیر و غیره از خود به جای نهاده چیست؟
آری، او را به جرم اینکه بر اصول کافی نقد نوشته و بسیاری از احادیث این کتاب را مخالف قرآن مجید شمرده زندانی کرده اند. او را به جرم اینکه از استمداد و پناه بردن به غیر خدا نهی کرده و به ویژه با توسل به بارگاه و قبور امامان علیهم السلام مخالفت نموده به حبس انداخته اند. او را به جرم مخالفت با گرفتن خمس ارباح مکاسب و سهم امام به زندان افکنده اند. وگر نه وی انکار خدا و رسول صرا نکرده بلکه همواره به دفاع از اساس اسلام در برابر مخالفان برخاسته است.
اینها نمونه هایی از بالاترین اتهاماتی است که به وی نسبت داده اند اما آیا در جمهوری اسلامیکه به بهای خون هزاران مسلمان و فداییان آزادی برپا شده باید با روحانی مسلمان ۸۵ ساله ای به جرم عقاید مزبور بدینگونه رفتار کنند؟
میگویند سرکار در ادامه حبس آیت الله برقعی بیش از همه پافشاری و اصرار دارید و اقداماتی را که برای استخلاص این پیرمرد محترم انجام میگیرد خنثی میکنید. من نمیدانم این شایعه تا چه اندازه صحت دارد اما میدانم که به هر حال شما به حکم شغل و کار خویش از ماجرای حبس ایشان مطلقاً دور نیستند. آیا شما روا میدانید شخص محققی را که در طی لاأقل ۶۰ سال مطالعه و پژوهش به این افکار – درست یا غلط- رسیده صرفاً به جرم عقیده اش زندانی کنند؟ آیا میتوان کسی را که کمترین اقدامیمسلحانه بر ضد دولت ننموده و میتینگ و تظاهراتی برپا نکرده تنها و تنها به جرم عقاید مزبور شکنجه داد؟
آیا شما که در دستگاههای خبری خود از مظلومیت مدرس سخن ها گفتید و فیلمها و نمایشنامه ها و مقالات در باره او و مخالفانش تهیه کردید هیچ نمیترسید که در فردای تاریخ، برقعی مظلوم این جمهوری شمرده شود و در باره قساوت کسانی که به او ستمها کرده اند فیلمها تهیه کنند و مقاله ها بنویسند و نمایشنامه ها ترتیب دهند؟ در حالی که مدرس با رژیم خیانتگر پهلوی بیشتر نزاع سیاسی داشت اما برقعی با شما بیشتر اختلاف مذهبی دارد و این زشت تر است که شما با امکانات وسیع تبلیغاتی که در اختیار دارید در برابر عقاید او به زور و حبس و شکنجه متوسل شوید. جوابیه ای بنویسید؟ و مگر همفکران شما در وزارت ارشاد و حوزه علمیه قم و بر سر منابر به این کار نمیپردازند و بر ضد او تبلیغ نمیکنند پس دیگر حبس و زندان چه معنی دارد؟
جناب آقای ریشهری این سخن خیرخواهانه را از برادرتان بپذیرید و راهی را که دیگران سپرده اند و به نتایج مذموم و ناموفق در تاریخ رسیده اند ادامه ندهید و گذشت و ملایمت را در برابر مخالفانی که تیر و تفنگی به دست نگرفته اند فراموش نکنید که رضای خداوند و دوام نام نیک در گرو همین رفتار است.
هرگز فراموش نکنید که شما در جایگاه کسانی نشسته اید که دیروز در همین مسند با مخالفان خود به ناجوانمردی رفتار کردند و امروز نام آنان به زشتی یاد میشود. سخن خود را با این کلام الهی و انذار آسمانی به پایان میبردم که فرمود: «وَسَكَنتُمۡ فِي مَسَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَتَبَيَّنَ لَكُمۡ كَيۡفَ فَعَلۡنَا بِهِمۡ وَضَرَبۡنَا لَكُمُ ٱلۡأَمۡثَالَ» (ابراهیم/۴۵) در انتظار اقدام عاجل و خیرخواهانه آن جناب هستم و امیدوارم تلخی سخن مرا با شیرینی محبت خود جبران فرمایید.
همسایه قدیمیشما در دوران طلبگی محمدحسین برقعی ۱۳ رجب ۱۴۰۸ هـ ق
قسمتهایی از این نامه در شماره ۱۲۵ نشریه پیک نهضت مورخ ۳۱ فروردین ۱۳۶۷ (ص۶) و نشریه خبرنامه مورخ اردیبهشت ۱۳۶۷ (ص۹) نقل شده است.
با وخیم شدن حالم در زندان، فرزندانم همگی نامه ای با متن ذیل برای علی رازینی و فلاحیان فرستادند:
باسمه تعالی
حضور محترم جناب مستطاب آقای رازینی دامت برکاته ۱/۵/۱۳۶۷
پس از سلام
بنابه اطلاع واصله و دیداری که اخیراً با پدرمان آیت الله سید ابوالفضل برقعی داشتیم حال مزاجی وی بسیار وخیم و دچار عوارض مهلکی از جمله حبس البول، زخمهای جلدی، ناراحتی ناشی از اصابت گلوله در صورتشان، درد کمر، درد پای سخت که به راحتی نمیتواند روی پای خود بایستد، ضعف شدید در اثر پیری و غیره میباشد.
چنانکه میدانید اشخاص هرگاه سوء نیت نداشته باشند و برای خدا کاری بکنند هرچند بعضی اشتباهات درکارشان باشد حتی خدا به آنها تخفیف میدهد و مؤمنین و بندگان خدا هم باید این موضوع را رعایت کنند و شما که با پدرمان روبرو هستید توجه دارید که با کسی روبرو هستید که برای خدا به کاری دست زده و فقط فضل و رضای خدا را میجسته و در این راه نه مالی گردآورده و نه امتیازات بدست آورده و نه در فکر قدرت بوده، و از مال دنیا جز یک منزل محقر شصت متری و چند جلد کتاب چیزی نیندوخته است خشونت و سخت گیری به چنین کسی که به نهایت کهولت و فرتوتی و ضعف و کم طاقت و توان رسیده است، آثار وضعی در همین دنیا دارد و مایه گرفتاریهای گوناگون را فراهم میسازد. انتظار ما آن است که رضای خدا را بر خلق ترجیح دهید.
در انتظار رأفت و رحمت و جواب نامه که رد المكاتبة كردّالسلام
با تقدیم احترام و تشکر
فاطمه ابن الرضا (برقعی) زهرا ابن الرضا (برقعی) انسیه ابن الرضا (برقعی) محمدحسن ابن الرضا (برقعی) محمد حسین ابن الرضا (برقعی)
رونوشت – جناب آقای فلاحیان، جهت بررسی و درخواست مساعدت و اظهار لطف.
این نامه را برای آقای خمینی و خامنه ای و چند تن دیگر نیز فرستادند، علاوه براین متأسفانه مدتی بعد دخترم نامه دیگری برای آقای خمینی فرستاد که چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور محترم بنیانگذارجمهوری اسلامیایران و رهبرکبیر انقلاب
امام خمینی دامت برکاته
پس از سـلام، معروض میدارد متجاوز از یک سال است که پدر پیـر و رنجور ما حضرت آیت الله برقعی را که به چندین بیماری از جمله حبس البول مبتلا میباشد، در زندان اوین در بدترین وضع محبوس کرده اند. جرم این پیرمرد آن است که در برخی از مسایل مذهبی اعتراضاتی به قول مشهور دارد بدون اینکه توانسته باشد دستنویس خود را در این باره به چاپ رسانده و در سطح کشور انتشار دهد، بنابر این، اعتراضات او که نظایر آن از سوی علمای گوناگون فرق تاکنون هزاران بار ارائه شده، در میان عامه مردم راه نیافته است. و ما خاندان برقعی نیز رسماً متعهد میشویم که معظم له پس از استخلاص از زندان در گوشه ای نشسته و به عبادت حق تعالی مشغول شود و از نشر جزوات مزبور به کلی خودداری ورزد و بعداً نیز چیزی ننویسد.
بنابراین در صورتی که علت موجده ای برای دستگیری وی وجود داشته علت مبقیه ای برای ادامه حبس او در میان نیست و به صلاح جمهوری اسلامیهم نیست که پیرمرد فقیهی را به جرم اظهار برخی اختلافات کلامیدر زندان نگاه دارند. آیا فکر نمیکنید که این کار در تاریخ انقلاب اسلامینقطه منفی برای جمهوری اسلامیبه شمار آید.
از حضرت امام درخواست میکنیم که به اشاره لطف و محبت این معضله را فیصله دهند و خاندان برقعی را سپاسگزار مراحم خود فرمایند.
در انتظار اقدام عاجل آن جناب دقیقه شماری میکنیم
از طرف خاندان برقعی
فاطمه برقعی ۲۵/۷/۱۳۶۷
البته دخترم را سرزنش نمیکنم که بدون اطلاع من، در باره سکوتم پس از استخلاص چنین مطالبی نوشت، ای کاش چنین نمیکرد، معلوم است که علاقه و خیرخواهی او نسبت به این حقیر او را بدین کار وا داشته ولی اینجانب اظهار حقایق دین و عدم مماشات با بدعت و خرافات را بر خود واجب شرعی و تخلف از این وظیفه را حرام میدانم و بر خلاف اکثریت آخوندها به حدیث: «إذا ظهرت البدع في أمتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله» (اصول کافی، حدیث، ۱۵۸) که کاملاً موافق با قرآن (البقره/۱۵۹) است جدا ایمان دارم و از لعنت و عذاب إلهی بیش از مخالفت عوام و ظلم علما میترسم و إلا دلیل نداشت که این اندازه خود را به خطر اندازم و انواع سختیها و اقسام افترا و توهین و آزار را به جان بخرم، از خداوند متعال مسألت دارم که ما را در استقامت بر صراط مستقیم توحید موفق بدارد. آمین یا رب العالمین
رسم و ره قرآنی یا پیـــــــشه نباید کرد
چون قدرت وهم دولت با اهل خرافات است
جایی که ببارد سنگ از تهمت واز نیرنگ
یا آنکه ز حبس و زجر اندیشه نباید کرد
اقدام به اصلاحــــــــات از ریشه نشایدکرد
هان برقعیــــا خود را چون شیشه نباید کرد
یکی از دوستان فاضل نیز به اسم این حقیر و از زبان من نامه ای کوتاه و مختصر به زبان عربی نوشت و برای آقای خمینی ارسال کرد خدایش جزای خیر دهد. ضمن تشکر از آن عزیز، نامه اش را در اینجا نقل میکنم:
إلهي إلهي أنت رجائي و ثقتي وغاية طلبتي ومناي وعليك توكّلي واعتصامي، ففرّج عني برحمتك، فإنه لاحول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم و صلی الله علی محمد وآله الطاهرين.
"أيها الإمام .....
أنا في السجن تحت المضائق والآلام
تحت الأمراض و الأسقام
و قد بلغت من الكبر عتياً
و ما جئتُ شيئاً فرياً
فمالي ذنب إلا بيان ما أدّي إليه اجتهادي
و ما كفرت بربّي و لا أنكرت المبادي
فإن أخطأتُ في شيء فالله يعلم حسن ظني و اعتقادي
فذرني و لا تكن بي غليظاً
واشكر نعمة ربك الذي جعلك عزيزاً
سجن اوين – سيد ابوالفضل البرقعي
شوال سنة ۱۴۰۸ هـ . ق
دراینجا، پیش ازآنکه ادامۀ ماجرای خود و تبهکاری مسئولین حکومت را حکایت کنم، لازم میدانم خواننده را از نکته ای آگاه کنم تا در آینده، آخوندهای کذاب مفتری که بهتان به مخالف را بر خود جایز میشمارند!! نتوانند مرا به همکاری و همدلی با «نهضت آزادی» و یا گروههای دیگر متهم کنند. آن نکته اینست که نگارنده به هیچ وجه با کلیه آرا و اهداف «نهضت آزادی» و احزاب مشابه موافق نبوده و بر خلاف «فداییان اسلام» که با آنان کاملاً همدل و همکار بودم و از هیچ کمک و خدمتی به ایشان مضایقه نداشتم، با «نهضت آزادی» هم سلیقه نبودم زیرا عقاید من در موارد زیادی برخلاف اعتقادات و سلایق و اهداف آنان بود و در نامه هایی که برای آنها نوشته ام، برخی از اشتباهاتشان را تذکر داده ام. ولی از حق نگذریم که کمتر از آخوندها عوامفریب و متظاهر بودند و انحصار طلبی آخوندها در آنها کمتر دیده میشد.
باری به ماجرای خود باز گردیم و به اینکه پس از چهارده ماه مرا به دفتر زندان احضار کرده و گفتند: تو مستحق اعدامیولی چون پیرمردی، اعدام تو تبدیل شده به پانزده سال تبعید به شهرستان یزد!! باید ضامن بیاوری تا به یزد بروی. معلوم نبود به چه جرمیو با کدام محاکمه و بنا به چه قانونی با من چنین میکنند.
به لطف حق، کارمندی که مهندس بود ضامن شد و من از زندان آزاد شدم. به من گفتند باید ظرف یک هفته خود را به شهربانی یزد معرفی کنی. به گمان اینکه تبعید بهتر از زندان است، خوشحال شدم، ولی مرا فریب داده بودند و من نمیدانستم. به ایشان گفتم آیا در یزد به تبعیدی مسکنی میدهید؟ گفتند: خیر، خود شما باید بروید منزلی تهیه کنید، اینجانب با فقری که داشتم دیدم نمیتوانم در یزد خانه ای اجاره کنم، خانه محقری را در قم داشتم که فروخته بودم و سیصد هزار تومان آن باقی بود، آن پول را به یزد بردم و خانه ای رهن گرفتم ولی سه شب بیشتر نگذاشتند در آن خانه سکنی کنم، روز چهارم از طرف شهربانی آمدند گفتند با شما کاری داریم و مرا سوار ماشین کردند و یکسره به زندان بردند، خدا رحم کرد که فرزندم حاضر بود و پس از حبس شدن لباس و مقداری چیزهای لازم برایم آورد وگر نه کسی خبر نمیشد و در زندان یزد که مراتبی از زندان اوین بدتر بود سه ماه مرا زندانی کرده و تا توانستند بر من سخت گرفتند و گفتند ما تقصیر نداریم این دستور از تهران صادر شده و اینجانب نه غذای مناسبی در دسترس داشتم و نه آشنایی در شهر یزد و فرزندم هر هفته یکبار از تهران با آن مسافت طولانی و عدم وسایل مسافرت به یزد میآمد و اجازه میگرفت تا مرا ملاقات کند و حتی وقتی تقاضای مرخصی کردم از من پیرمرد هشتاد و چند ساله، چهار میلیون تومان وثیقه خواستند که در واقع تعلیق بر محال و بهانه ای برای مرخصی ندادن بود.
درحالی که سلاطین به اهل علم اینگونه فشار نمیآورند بلکه در محل تبعید مسکنی با تمام لوازم و اثاثیه در اختیار تبعیدی میگذاشتند ولی اینان گویا کافر حربی را زندانی کرده اند، نمیگذاشتند اقلاً روزی یک ساعت برای استفاده از نور خورشید در حیاط زندان قدم بزنم، خواستم برای فرزندانم نامه بنویسم، مدت سه ماه اجازه ندادندو گفتند نامه از زندان ارسال نخواهد شد. به هر حال با اینکه رؤسای دولت در رادیو میگفتند ما زندانی عقیدتی نداریم با این حال مرا به جرم عقیده به زندان افکندند!!