سوانح ایام - زندگینامه علامه ابوالفضل ابن الرضا برقعی رحمه الله

فهرست کتاب

مصایب وارده بر علمای حق گو و مجاهد

مصایب وارده بر علمای حق گو و مجاهد

نه تنها من با این مشکل مواجه بوده ام که هر کس خواسته است به مسلمین خدمت کند با انواع افتراها و مشکلات درگیر بوده، از جمله پاسداران آخوندها به کسانی که در نماز جمعه‌ی آیت الله سید محمد جواد موسوی غروی اصفهانی[۴۲]حاضر می‌شدند حمله کرده و مردم نماز گزار را مورد ضرب و شتم و آزار قرار داده اند و برخی را دستگیر کرده اند و خود ایشان نیز مدتی مخفی و دربدر بود و برای اقامه نماز جمعه امنیت نداشت!! اگر کسی آثار این فاضل محقق را که قصد بیدار کردن مردم را داشته، مطالعه کند، در اکثر تألیفات و سخنرانیهایشان مکررا با این مضمون مواجه می‌شود که اگر مطالبم را صحیح نمی‌دانید به جای طعن و لعن و توهین و افترا و تکفیر و تفسیق، اشتباه مرا و نادرستی مطالبم را با دلیل و برهان بیان کنید ولی به قول خودش در جواب قال الله و قال الرسول و قال علی ÷و قال الصادق ÷جز تهمت و ناسزا و نسبتهای ناروا چیزی عائدش نشده است، و حتی نتوانسته بسیاری از تألیفات و تحقیقات خود را منتشر سازد؛ زیرا مخالفان می‌دانند که دلیلی در اختیار ندارند. از این رو ترجیح می‌دهند که مردم در غفلت باقی بمانند و با اینگونه آثار آشنا نشوند.

البته آقای غروی بختیاری بوده است و إلا جواب استاد حیدر علی قلمداران را با گلوله سربی داده اند!! که خداوند تبارک و تعالی به فضل بی منتهایش ایشان را از مرگ نجات داد. ماجرا از این قرار است که بعد از تألیف کتاب نصوص امامت یا شاهراه اتحاد پس از اینکه وی توسط آیت الله شیخ مرتضی حائری تهدید می‌شود، روزی آخوندی جوان در روستای دیزیجان به دیدار استاد می‌آید و پس از یک مباحثه طولانی در باره مسایل مورد اختلاف، سرافکنده باز می‌گردد، همان شب هنگامی‌که همه اهل خانه در خواب بوده اند، ناشناسی وارد منزل شده خود را بالای سر استاد می‌رساند و گلوله ای به گردنش شلیک می‌کند و با اینکه استاد در خواب بود و هیچ حرکت نمی‌کرد و ضارب نیز با وی فاصله ای نداشت اما گلوله فقط گردن ایشان را زخمی‌می‌کند و به لطف پروردگار منان، استاد معجزه آسا از مرگ نجات می‌یابد و بر ضارب و محرکین وی ننگ باقی می‌ماند. چند بار هم قصد ترور استاد المفسرین والفقها فی عصرنا، جناب سید مصطفی حسینی طباطبایی را داشته اند که بحمد الله تعالی موفق نشده اند. اما چند بار مرا و ایشان را بی گناه به زندان برده اند!! آری بزرگترین گناه ما آگاه کردن مردم از حقایق دین بوده است!! و این کار در حکومت ملاها بزرگترین جرم است!!

اما در هر حال اینجانب فقط حس مسؤولیت خود را در برابر پروردگار ارضا کرده و معتقدم که نزد خداوند و محکمه قیامت می‌توانم بگویم که تا حدودی ادای وظیفه کرده ام و امیدوارم که مقبول درگاه احدیت واقع شود و من نیز از مصادیق این آیه قرآن کریم باشم که می‌فرماید: «وَإِذۡ قَالَتۡ أُمَّةٞ مِّنۡهُمۡ لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗاۖ قَالُواْ مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ= و یاد کن آنگاه را که گروهی از ایشان گفتند چرا کسانی را که خداوند هلاکشان می‌سازد و یا شدیدا عذاب خواهد فرمود، پند می‌دهید. گفتند: تا ما را به نزد پروردگار عذری باشد و شاید که ایشان نیز پروا کنند" (الأعراف: ۱۶۴) و از مصادیق این آیه نباشم که می‌فرماید: «إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ = همانا خداوند آنان را که آنچه از بینات و سخنان روشن و هدایت نازل کرده و پس از اینکه در این کتاب برای مردم بیان نموده ایم پنهان می‌دارند، لعنت می‌کند و لعن کنندگان نیز آنان را لعن می‌کنند» (البقره /۱۵۹) و امیدوارم که تا حدودی به دستور رسول خدا صدر این حدیث شریف که فرموده: «إذا ظهرت البدع في أمتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله = زمانی که در امتم بدعتها هویدا گشت، برعالم است که علم خویش را آشکار کند، هر که نکند لعنت خدا بر او باد» (اصول کافی، حدیث ۱۵۸) عمل کرده باشم. "ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب".

به هر حال اینجانب عقاید خود را در کتب و تألیفات خود صریح و به طور روشن نوشته‌ام ولی عالم نمایان مانع از نشر کتابهایم هستند.

آری اسلام دین کامل و موجب سعادت دنیا و آخرت است و دین تمام انبیای إلهی اسلام بوده و کسی حق ندارد اصول اسلام و فروع آن را کم و یا زیاد نماید. و همچنین کسی حق ندارد پس از اسلام، دین و یا مذهبی و یا مسلکی بیاورد و همه ائمه اهلسنت و همه ائمه شیعه هیچ کدام مدعی آوردن مذهب نبودند. بلکه پیروان ایشان هر کدام مذهبی به نام آنان ساخته و پرداخته و موجب تفرقه میان مسلمین شده اند، یعنی هر کدام از اهل مذاهب، اسلام را مخلوط به اوهام و افکار و روایات مجعوله کرده و مذهبی ایجاد کردند. اینان ائمه _ علیهم السلام _ را بدنام کرده اند. در اسلام خرافات نیست ولی مذاهب مخلوط به اوهام و خرافات است. در اسلام انبیا و اولیا صفات خدا را ندارند و در افعال خدا شرکت ندارند و فقط مأمور ابلاغ اوامر و فرمانهای إلهی می‌باشند. مثلا انبیا و اولیا مکان واحد دارند و محدودند، چه خودشان و چه علمشان همه محدود است و همه جا حاضر و ناظر نیستند، و عالم به غیب و عالم به کل شیء و عالم بماکان و ما یکون و ما سیکون نیستند و اخباری که غیر از این می‌گویند تماما مجعول و ضد قرآن اند.

آری، علمای مذهبی (تمام مذاهب) دانسته و یا ندانسته دین اسلام را تغییر داده و کم و زیاد نموده اند یعنی مثلا دین اسلام سهل و آسان بود، اینان سخت و مشکل نموده اند. اسلام سبک بود، ولی اینان سنگین نموده اند، و فروع زیادی بر فروع آن افزوده اند، و هم چنین بر اعتقادیات آن نیز افزوده اند. چگونه اینان دینی را که دین تعلیم و تعلم بوده و طلب علم دین بر هر مسلمان واجب بوده تبدیل به دین تقلید و تعصب نموده اند؟

اسلام دین مساوات و مواسات است و تبعیض در آن نبوده ولی مذاهب تبعیض نژادی و تبعیض طبقاتی را در اسلام وارد ساختند. سید و غیر سید و روحانی و غیر روحانی، و امام و مأموم در اسلام همه مساوی می‌باشند، ولی در مذاهب برای هر یک تکالیفی است که برای دیگری نیست. برای سید خمس است که برای غیر سید نیست. برای امام و نایب امام، سهم امام است که برای غیر امام و غیر نایب امام نیست، فهم دین و اطلاع از مدارک دین مخصوص روحانی است، ولی بر غیر روحانی واجب نیست و فقط تقلید برای او کافی است. روحانی دادگاه ویژه دارد که از دادگاه سایرین جداست.

در اثر چنین تقلیدی مردم به انـواع شرک مبتلا شده‌اند. از جمله خواندن غیـر خدا و حاجت خواستن از غیر خدا در آنجایی که مدد غیبی و غیر عادی لازم است، و این به روشنی و وضوح تمام شرک است. خواندن غیر خدا در حوایج دنیوی و حوایج عرفی به عنوان تعاون اشکالی ندارد به شرطی که طرف زنده و حاضر باشد نه آنکه غایب، و یا از دنیا رفته باشد. باید به مردم فهماند که انبیا و اولیا پس از وفاتشان از دنیا بی خبرند، و نسبت به مردم هیچ وظیفه ای ندارند. باید به مردم فهماند که در اسلام حجتی جز انبیا و عقل نیست و خداوند برای بندگان خود جز این دو را حجت قرار نداده است. لازم است مردم بفهمند در اسلام باید همواره برای اجرای قوانین الهی مجری و زمامداری در میان مردم باشد و از حال مردم مطلع بوده و در دسترس باشد و اولوا الأمر و یا زمامداری که در دسترس مردم نباشد و مردم از او بی خبر و او از مردم بی خبر باشد ربطی به اسلام ندارد. باید به مردم فهماند برای مسلمین معلمی‌که احکام و عقاید اسلام را تعلیم بدهد همواره لازم است، و چنین کسی امام نامیده می‌شود و آن امام تابع دین است، نه اصل دین و نه فرع دین. و نباید به نام امام اصل و فرع دین را کم و زیاد کرد و ما هر امامی‌که تابع اسلام و مبین قوانین و مجری احکام آن باشد، از صمیم قلب قبول داریم.

باید به مردم فهماند اعمال و عباداتی که مذهبیون متعصب به نام دین و مذهب انجام می‌دهند، از قبیل سینه زنی، علم گردانی، قمه زنی، نذر برای غیر خدا و ..... بدعت و حرام و موجب وزر و وبال و دوری از خداست.

تا دین و مذهب دکان نان و تأمین زندگی است، متصدیان آن نمی‌گذارند مردم بیدار شوند. در دین اسلام فقط سنت رسول صحجت است ولی در مذهب، دوازده سنت دیگر از ائمه خود را که در بسیاری از موارد بر خلاف سنت منقول از پیامبر صاست، حجت می‌دانند. در حالی که قطعا ائمه- علیهم السلام- بر خلاف قول رسول الله صسخن نمی‌گفته اند.

این جانب خود را معصوم نمی‌دانم و معتقدم که عقایدم طبق کتاب خدا و سنت رسول اکرم است و هر کس جز این بگوید گمراه است. حال اگر کسی مرا در اشتباه می‌داند، بر او واجب است با دلیل و برهان مرا هدایت کند نه آنکه مانند روحانیان زمان ما به فحش و تکفیر و تفسیق بپردازد. به همین جهت همچنانکه قبل از انقلاب برای مباحثه و مناظره علمی‌اعلام آمادگی کرده بودم، بعد از انقلاب نیز اعلامیه ای دیگر نوشتم و برای چاپ، به روزنامه ها فرستادم، ولی هیچ یک از جرائد آن را چاپ نکردند لذا در حدی که می‌توانستم آن را تکثیر و میان دوستان و مردم پخش کردم، متن اعلامیه مذکور به قرار زیر است:

بسمه تعالی

با کمال شجاعت و شهامت به اطلاع عموم می‌رساند چون بدگویان ما که نه تقوی دارند و نه از قرآن مطلع اند، با کمال بی انصافی ما را از جماعت و سخنرانی محروم کردند و مردم را به قضاوت یک طرفه واداشته و تظاهر به دوستی علی علیه السلام می‌کنند در صورتی که دوست علی کسی است که تابع قرآن باشد و از آیات مطلع و مطیع باشد، اینان همه خود دشمن آن امام بوده و برای دکانداری دم از آن امام می‌زنند و صفاتشان ضد صفات علی ÷و اعمالشان مخالف آن حضرت است، ما خود را اولین دوست و پیرو علی می‌دانیم و از حق گویی و روشن کردن مردم دریغ نداریم و حاضریم در میز گرد تلویزیون و رادیو و یا در مجالس عموم به بحث با ایشان بپردازیم. اینان اگر دلیلی داشتند نباید به زور و جبر تمسک جویند و ما را به سکوت مجبور سازند و مردم را به ما بدبین کنند.

الأحقر السید ابوالفضل البرقعی (۱ صفر ۱۴۰۸)

[۴۲] آیت‌الله علاّمه سید محمد جواد موسوی غروی اصفهانی، فقیه و مجتهد سرشناس و از جمله تجدید نظر طلبان دعوتگر به اصلاح فکر دینی در ایران است که اهل اندیشه را به تصحیح عقاید دینی و نگاهی دوباره به میراث حدیثی و فقهی شیعه فرا می‌خواند. وی درسال ۱۲۸۲ش/۱۹۰۳م در روستای دهستان از توابع اصفهان به دنیا آمد و درسال ۱۳۸۴ش/ ۲۰۰۵م درسنّ ۱۰۲ سالگی دراصفهان دنیا را بدرود گفت. از دوران کودکی شروع به یادگیری علوم دینی و حفظ کل قرآن کریم نمود و درسال ۱۳۱۲ش در حالی که ۳۰ سال بیشتر نداشت، از دست آقا رضا نجفی(یکی از مراجع برجستۀ معاصر خویش) اجازۀ اجتهاد دریافت کرد. موسوی غروی از آغاز آشنایی و ممارست با علوم قرآن و تفسیر و فقه، متوجه شد که روش متداول در حوزه‌های علمیۀ شیعه امروز، با آن هدفی که خداوند پیامبرانش را برای تحقق آنها گسیل داشته و نیز با آموزه‌های قرآن و سنّت پیامبراسلامصمغایر و مخالف است! وی بعد از آنکه در شناخت و مطالعۀ متون منابع فقهی شیعه تبحّر یافت، از بررسی مفاد آن به این نتیجه رسید که چاره‌ای نیست جز تخلیص و تصفیۀ کامل فقه شیعۀ امامیه و بازنوشت آن بر اساس استدلال- به عقیدۀ وی- منحصر به قرآن کریم و سنّت قطعی/ غیرظنّی، یعنی دارای قرائنی باشد که صدور آنها را قطعی نماید؛ و نیز عقلِ قاطع. اما خبرهای واحد و اجماع (هر دونوع محصّل و منقول) و شهرت و نظیرآنها، مطلقاً دلایل شرعی یقینی نیستند و نمی‌توانند مبنایی برای احکام خدای عزّوجلّ باشند. درپیش گرفتن این روش، علامۀ غروی را موفق به درک حقایقی کرد که آنها را به عنوان نظرات ثابت و اصلی خویش، درآثار و تألیفاتش درج و منعکس نمود. از نظرات مهم آن عالم برجسته می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: ۱) حقیقت اجتهاد: از دید وی لازم است که دین بر پایۀ علم یقینی استوار گردد نه علم ظنّی. بر این اساس، مبنایی جدید برای مفهوم اجتهاد و منابع معرفت دینی پی ریزی کرد که از نظر آن هر دلیل ظنّی مردود است و اعتماد بدان صحیح نیست، نه در زمینۀ عقاید و نه در مورد احکام و غیره. ۲) مردود دانستن روش رایج تقلید: مرحوم غروی، تقلید به معنای اصطلاحی و رایج آن، یعنی تبعیت کورکورانۀ بدون دلیل از آراء مراجع را قبول نداشت؛ و از آنجایی که دین باید مستند به دلیل قطعی باشد و شخص مقلّد باید در شناخت احکام الهی واجب بر خویش به علم یقینی برسد، پس تقلید بی چون و چرای او از مرجع، تکلیف را از وی ساقط نمی‌کند، بلکه این شخص باید از فقیهی پیروی نماید که مسأله یا مسائل احکام را با استناد به آیات قرآن و سنّت قطعی برای او بیان کند. در زمینۀ احترام به دلیل عقلی نیز این شخص نمی‌تواند در همۀ مسائل، بدون شناخت دلیل، از یک مرجع تقلید کند، همچنان که اکنون رایج است! همان گونه که لازم نیست فقیهی که در شناخت احکام شرع به نظر او مراجعه می‌کند زنده باشد. ۳) ابطال حکم سنگسار: نظر این فقیه آن است که آیات قرآن بر سنگسار کردن زن و مرد زناکارِ متأهل، صراحت ندارد، بلکه فقط[ در ابتدای سورۀ نور] به شلاق تصریح می‌کند. دیگر اینکه حکم سنگسار از جمله احکام یهود بنی اسرائیل است. ۴) انکار وجود ناسخ و منسوخ در قرآن : غروی معتقد بود که نسخ در قرآن رخ نداده و عقیده داشتن به نسخ در قرآن، موجب کسر شأن خداوند متعال است. ۵) حرمت غیبت و تهمت به هر انسانی : این فقیه فقید- برخلاف نظر فقه شیعۀ امامیه- غیبت دیگران و تهمت زدن به انسآها را، چه از اهل سنت باشند یا حتی کفّار، جایز نمی‌دانست، چراکه هر انسانی، جدای از دین و عقیده‌اش، دارای حرمت است؛ چنان که قرآن و احادیث قطعی بدان تصریح دارند. ۶) نظر او دربارۀ تقیّه : در این موضوع نیز با آنچه در بین شیعۀ امامیه شایع است اختلاف نظر دارد . زیرا می‌بیند که تقیه کردن امام در بیان احکام خداوند، کاری غیر مجاز و مخالف قرآن شریف است . بدین ترتیب، همۀ احادیث وارد شده از ائمه را که با مذهب اهل سنت موافقت دارد، نمی‌توان حمل بر تقیۀ آن بزرگواران کرد، بلکه آنها رأی حقیقی ائمه را آشکار می‌کند . زیرا امامی که حکم حق را تحریف می‌کند یا از اظهار سخن حق هراس دارد، از مقام امامت ساقط است! ۷) بالاخره اینکه غروی اصفهانی در بسیاری از نظرات فقهی خود برخلاف دیدگاه معمول در فقه شیعۀ امامیه سخن گفته است که می‌توان آنها را به عنوان فتاوای او تلقی نمود، ازجمله : عقیده به پاکی اهل کتاب * عدم انحصار زکات در اشیاء نُه گانه، بلکه شمول آن بر درآمدهای گوناگون تجاری، صنعتی و کشاورزی * ارث بردن زن از تمامی اموال منقول و غیرمنقول شوهر متوفی؛ برخلاف نظر شیعه امامیه که زن فقط از اموال منقول/ هوایی شوهر ارث می‌برد نه از زمین آنها * نماز جمعه به حکم صریح خداوند در سوره جمعه، تا روز قیامت، واجب عینی است * وقت غروب و افطار، زمانی است که قرص خورشید غایب می‌گردد- مانند نظر اهل سنت- نه از بین رفتن حمره مشرقیه/ سرخی آفتاب در مشرق؛ چنان که نظر عموم فقهای امامیه است * ثبوت رؤیت هلال ماه در یک کشور برای تمامی کشور‌های دیگر، حجّت و ثابت است * نشانه بلوغ در دختران، عادت ماهانه، و در پسران، احتلام یا جنابت است نه رسیدن به سنّ معیّن * شفاعت برای اهل گناهان کبیره نیست، بلکه برای کسانی است که خداوند از ایشان راضی است و اعمالشان از سنخ اعمال پیامبرص و ائمه است * ولایت فقیه هیچ مبنای قرآنی ندارد * حکم کشتن مرتد در قرآن نیامده و از احکام خداوند نیست؛ چنان که قرآن هرگز چیزی به نام جهاد ابتدایی/ طلب را تشریع و تجویز نکرده، بلکه جهاد برای دفاع و بر ضدّ دشمنان تشریع شده است. جنگ‌های پیامبرص همـگی دفـاعی و مقـاومت در بـرابـر ظلـم و تجـاوز بـوده است * حـلال بودن ذبیحه/ قربانی اهل کتـاب برمسلمانان. آیت الله سید محمد جواد غروی تألیفات گرانبهای بسیاری از خود به جای گذاشته که عبارتند از : ۱- فلسفۀ حج ۲- آدم از نظر قرآن (در سه مجلد) ۳- چند گفتار ۴- فقه استدلالی(در مسائل خلافی، رجم، خمس، ارتداد) ۵- مغرب و هِلال ۶- مبانی حقـوق در اسلام ۷- حواشی بر رسالۀ آیت الله بروجردی ۸- نماز جمعـه ۹- قربانی در مِنی ۱۰- پیرامون ظنّ فقیه و کاربرد آن در فقه (ترجمۀ فارسی کتاب: حول حجّیة ظنّ الفقیه) .