سوانح ایام - زندگینامه علامه ابوالفضل ابن الرضا برقعی رحمه الله

فهرست کتاب

اقامتی چند روزه در قوچان

اقامتی چند روزه در قوچان

به یاد دارم که یک سال تابستان سفری به قوچان رفتم، اهل آنجا مرا به اقامت چند روزه در آن شهرستان دعوت کردند و تقاضای امامت و موعظه نمودند. موحد فاضل جناب آقای سید جلال جلالی نیز از من خواست که مدتی برای ارشاد مردم در قوچان اقامت کنم، من هم مضایقه نکردم و پذیرفتم. چون شبها در مسجد و در مدرسه‌ی عوضیه منبر می‌رفتم، تمام اهل شهر اجتماع می‌کردند چه در خود مسجد و چه در اطراف مسجد در خیابانها، مملو از جمعیت می‌شد. قدری از خرافات عرفا و صوفیه و قلندران را در ضمن سخنرانیهای خود بیان کردم، صوفی مسلک ها متوسل به ساواک و شهربانی شدند. مأمورین ساواک وقت ظهر سر سفره‌ی نهار آمدند و نگذاشتند نهار بخورم، مانند میرغضب با کمال تندی و به صورتی وحشیانه، مرا در ماشین خود گذاشته و حرکت دادند وبه اداره‌ی ساواک بردند. رئیس ساواک هم جوان نادان مغرور و نفهمی‌بود تا وارد شدم و سلام کردم بنا کرد فحش دادن و حمله کردن و لگد برای ما پرتاب کردن. به هر حال این بود دولت شاه و این بود ضعف ملت، تا اینکه مرا با ماشین به طرف مشهد حرکت دادند و بردند و در اداره ساواک مشهد و شب را در آنجا ماندم، فردا رئیس ساواک مشهد ما را خواست، و من به او گفتم شما ملت را به خود بدبین می‌کنید برای خاطر شندر غاز که صوفیه قوچان به رئیس ساواک آنجا که جوان نفهمی‌است داده اینطور به یک مرد مجتهد خیرخواه توهین می‌کنید. ولی اصلا ساواک اداره ای نبود که مأمورانش سخن منطقی بفهمند. همین قدر باید دانست قوی شدن دولت برای ملت بسیار خطرناک است. من دیدم رئیس ساواک مشهد با ملایمت سخن می‌گوید، پنداشتم آدم بهتری است یعنی از رئیس ساواک قوچان بهتر است، ولی خبر نداشتم وبعد متوجه شدم که تمام مردم قوچان یکپارچه قیام کرده و بازارها را تعطیل کرده اند و به سبب توهینی که ساواک قوچان به من کرده، شهر یک پارچه عزا دار شده و جمعیت بسیاری برای شکایت به مشهد آمده اند وبر اثر این اتفاق است که رئیس ساواک قدری ملایم شده. به هر حال ظهر بود که مرا آزاد کردند، آمدم از ساواک بیرون، دیدم جمعیت و اهالی قوچان همت کرده اند و تا در اداره ساواک به استقبال آمده اند. فهمیدم مردم قوچان مردمان غیور و با همتی هستند ولی متأسفانه اغلب آخوندهای آنجا مردمی‌نادان و پست و مفتخورند. مثلا یکی از آخوندهای آنجا که غین علی و یا برادرش غین علی نام داشت به من می‌گفت من هرگاه بخواهم با همسرم جماع کنم با حول و قوه‌ی علی ÷جماع می‌کنم!! این آخوند احمق مشرک مدعی بود که سی سال در نجف درس سطح و خارج خوانده است؟! باید بر ملتی که چنین راهنمایانی دارند تأسف خورد!

به هر حال چون از اداره ساواک مشهد بیرون آمدم دور ما را گرفتند که مردم قوچان منتظرند و باید فوری با شما به قوچان باز گردیم. گفتم تلفن کنید که ما ساعت پنج بعد از ظهر حرکت خواهیم کرد و چون به سوی قوچان حرکت کردیم، تمام اهالی شهر و قریه های اطراف آن تا ۲۰ فرسخی به تدریج به استقبال آمده بودند که نزدیک شهر قوچان که رسیدم گاو و گوسفندهای زیادی برای قربانی آورده بودند، ولی چون چنین قربانی کاری شرک آمیز بود، مانع شدم و نگذاشتم برای استقبال از من قربانی کنند، و از قراری که می‌گفتند چنین استقبالی سابقه نداشته است. چون وارد شهر شدم مرا سر دست بلند کردند و به طرف مسجد آوردند. و من همان شب منبر رفتم و از ایشان تشکر کردم، و پس از چندین شب بیان حقایق قرآنی به تهران مراجعت کردم.