سوانح ایام - زندگینامه علامه ابوالفضل ابن الرضا برقعی رحمه الله

فهرست کتاب

کشف حجاب

کشف حجاب

حدود همین سالها بود که پهلوی اول به مردم فشار آورد برای متحد الشکل شدن لباس مردان و کشف حجاب بانوان. و قبل از این ایام، زن در میان حجاب مستور بود به طوری که سر تا به پای او پنهان بود و چیزی از او دیده نمی‌شد، و بر مردم ایران نیز ناگوار بود که زنان کشف حجاب کنند. اما پهلوی فشار آورد و حتی بزرگان هر شهری را مأمورین دعوت می‌کردند که با همسر خود به مجلس جشن کشف حجاب حاضر شوند. و پاسبانها به زنان مردم حمله می‌کردند و در میان کوچه و خیابان چادر از سر آنان می‌کشیدند و پاره می‌کردند. در اثر این کار بسیاری از زنان عفیفه ترسیده و بیمار شدند و حتی برخی مردند.

در خراسان مردم جمع شدند در میان حرم و رواقها و مسجد گوهرشاد[۱۶]را پر کرده و بست نشستند و به دولت تلفن و تلگراف کردند که ما کشف حجاب را قبول نمی‌کنیم و از شاه و دولت خواستند که از این کار دست بردارند.

در جـواب ایشـان دولت به تهـدید پرداخـت و مأمـورین دولت آنـان را دعـوت کردند که از صحن و مسجد خارج گردند و پراکنده شوند، مردم نپذیرفتند تا آنکه کار به زد و خورد رسید و به امر شاه لشکری فرستادند و شبانه مسجد و صحن و حرم را محاصره کردند و مردم را به گلوله بستند و قریب به هزاران تن مردم بی پناه را کشتند و یا زخمی‌کردند، و همان شبانه ریختند میان صحن و حرم و کشته و زنده را با کامیونها بردند و در گودالهایی که قبلا کنده بودند سرازیر کردند و خاک بر آنان ریختند. و هر چه زنده ها فریاد کردند که ما زنده ایم مأمورین اعتناء نکردند. و بسیاری از سران مردم را از خارج صحن و حرم گرفتند و زندان و یا تبعید کردند. از آنجمله حاج آقا سید حسین قمی‌که یکی از مراجع دینی بود و آمده بود به تهران و در حضرت عبدالعظیم توقف کرده بود برای آنکه با دولت مذاکره کند، منزل او را محاصره کردند.

در این هنـگام کسی از علمـا و بزرگـان جرئت نداشت بر خـلاف دولـت سخنی بگوید و ترس همه را فرا گرفته بود، نویسنده در قم بودم و اعلامیه ای نوشتم و مردم را دعوت به حرکت و قیام نمودم. ولی کسی نبود با من همراهی کند، ناگزیر خودم شبانه رفتم و اعلامیه ها را به در و دیوار شهر و بازار چسبانیدم. ولی تکانی در کسی پیدا نشد، و دولت جری تر شد و منبر و تبلیغ را به کلی ممنوع کرد. و ما هر جا می‌رفتیم باید مخفیانه منبر برویم و یا سخنرانی کنیم. دو سه سالی به همین منوال گذشت تا جنگ بین الملل دوم پیش آمد و متفقین یعنی روس و انگلیس به ایران حمله کردند، روس از شمال، و انگلیس از جنوب. و پهلوی و ارتش او به هیچ و پوچ پراکنده و فراری شدند و پهلوی را وادار کردند که سلطنت را به فرزندش محمد رضا واگذارد و او را به جزیره موریس بردند و تحت نظر نگاه داشتند، و او چون خواست از مملکت خارج گردد چمدانهای زیادی از جواهرات و اجناس نفیسه با خود برداشت، و چون خواست سوار کشتی شود جواهرات او را به کشتی دیگر بردند، و از او جدا ساختند و به ملکه بریطانیا تحویل دادند.

من در آن ایام به سبب گرمی‌هوا به محلات قم که شهرستانی است در پانزده فرسخی قم و هوای خوبی دارد، رفته بودم. در قهوه خانه ای سر راه دلیجان که قریه ایست بین راه اصفهان به قم، نشسته بودم که دیدم سرهنگ ها و سرتیب ها با لباسهای معمولی غیر نظامی‌و بعضی از ایشان با لباسهای زنانه فرار می‌کردند. سؤال کردم چه شده؟ گفتند: شوروی با یک قبضه توپ، به بندر انزلی شلیک نموده. معلوم شد توپ در آنجا خالی شده، ولی ارتشیان ایران در کوهستان محلات پناه می‌جویند! این همان ارتش و سپاهی بود که از تکبر و خودخواهی ملت را آدم حساب نمی‌کرد، و رفتار افرادش با ملت مانند فرعون بود با ملت مصر.

در مقابل، مردم ایران با اینکه می‌دیدند قشون خارجی وارد مملکت شده و همه جان و مال مردم در خطر است با اینحال خوشحال بودند که از شر پهلوی و مأمورین او خلاص شده اند. عجب این است که فرزند او محمد رضا با اینکه دید دنیا با پدرش چه کرد و مردم چگونه از رفتن او اظهار خرسندی و شادمانی کردند، به جای آنکه عبرت گیرد و صفات فرعونی را از خود دور کند، چون به سلطنت رسید باز همان کارهای پدر را از سر گرفت و به کلی سر سپرده اجانب و دشمن ملت گردید.

[۱۶] مسجد گوهرشاد در جنوب قبر امام رضا در مشهد قرار دارد که به دستور گوهر شاد همسر شاهرخ از امراي تيموري هرات بنا گردید .