تشیع و معتقدات آن

فهرست کتاب

یاران رسول الله جدر اقوال امیرالمومنین علی بن ابی طالب سو فرزندان برومند ایشان

یاران رسول الله جدر اقوال امیرالمومنین علی بن ابی طالب سو فرزندان برومند ایشان

پس از شنیدن مدح و ستایش الهی در مورد یاران رسول الله جو پس از آشنایی با برخی از سخنان پیامبر جو پس از آشنایی با برخی از سخنان پیامبر جدر مورد آن‌ها، اکنون نگاهی می‌افکنیم به برخی از مصادر و مراجع شیعه تا با موضع امیرالمومنین علی بن ابی طالب سو فرزندان برومند ایشان نسبت به صحابه کرام شآشنا گردیم.

امیرالمومنین علی بن ابی طالب سدر مورد اولین حاملان لوای اسلام اینچنین گفته‌اند: «ما -در میدان کارزار- با رسول الله جبودیم. پدران، پسران، برادران، عموهای خویش را کشتیم. این خویشاوند کشی ما را ناخوش نمی‌نمود، بلکه بر ایمانمان می‌افزود، که در راه راست پا بر جا بودیم، و در سختیها شکیبا، و در جهاد با دشمن کوشا. گاه تنی از ما و تنی از سپاه دشمن به یکدیگر می‌جستند، و چون دو گاو نر سروتن هم را می‌خستند. هر یک می‌خواست جام مرگ را به دیگری بپیماید و از شربت مرگش سیراب نماید. گاه نصرت از آن ما بود، و گاه دشمن گوی پیروزی را می‌ربود. چون خداوند ما را آزمود و صدق ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را خوار ساخت و رایت پیروزی ما را بر افروخت. چندانکه اسلام به هر شهر و دیار رسید، و در حکومت آن در آفاق پایدار گردید...» [۲۵۵].

امیرالمومنین -ضی الله عنه-در سخنی دیگر یاران پیامبر جرا اینگونه توصیف کرده‌اند: «همانا یاران پیامبر جرا دیدم. کسی را نمی‌بینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، گرد آلود به شب می‌رساندند. و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر می‌بردند. گاه پیشانی بر زمین می‌سودند و گاه گونه بر خاک. از یاد معاد چنان نا آرامی می‌نمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از طول ماندن در سجود. اگر نام معبود بر حق برده می‌شد چنان می‌گریستند که گریبان‌هایشان تر مى‌گردید. و می‌لرزیدند چنانکه درخت، روز تند باد لرزید، از عذابی که بیم آن داشتند و پاداشی که تخم آن در دل می‌کاشتند» [۲۵۶].

و هنگامیکه ایشان از دوری و جدایی از آن‌ها، احساس افسردگی و دلتنگی می‌کنند اینگونه می‌گویند: «کجایند مردانی که به اسلامشان خواندند و آن را پذیرفتند. و قرآن خواندند و معنی آن را به گوش دل شنفتند؟ به کارزارشان بر انگیختند و آنان همچون ماده شتر که به بچه خود روی آرد، شیفته آن گردیدند. شمشیرها از نیام در آوردند و گروه گروه و صف در صف روی به اطراف زمین کردند. بعضی نجات یافتند و بعضی مردند. نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند و نه آنان را بر مردگان تعزیت گفتند. چشمانشان از گریه تباه، شکم‌هایشان از روزه لاغر، و به پشت چسبیده. لب‌هایشان از دعا خشک، و پژمرده گردیده، رنگ‌ها زرد از شب زنده داری، بر رخسارشان گرد فروتنی پدیدار. برادران من اینان اینانند که رفته‌اند، و ماراست که تشنه دیدارشان بپاییم و بر جدایی آنان دست حسرت به دندان بخاییم» [۲۵۷].

در روایت دیگری گفته شده است: «شخصی قریشی نزد امیر المؤمنین ÷آمد و به ایشان گفت: من در خطبه شنیدم شما فرمودید: الهی، ما و اعمال مان را صالح و نیکو گردان همانگونه که خلفای راشدین و اعمال آن‌ها را صالح و نیکو گردانیدی. ای امیر المؤمنین، منظور شما از خلفای راشدین چیست؟ امام علیه السلام در جواب فرمودند: منظورم دو حبیب من، و دو عموی تو، ابوبکر و عمر، دو پیشوای هدایت، دو شیخ اسلام دو ابر مرد قریش، و دو شخصی که بایستی پس از رسول الله جبه تعالیم و سنت آن‌ها اقتدا کند از گمراهی مصون خواهد بود. و هر کس پیرو آن‌ها گردد به صراط مستقیم هدایت شده است» [۲۵۸].

شما خود در مورد دجالانی که این روایات را در کتاب‌ها و مؤلفات خود به ثبت می‌رسانند و سپس ابوبکر و عمر برا کافر و منافق می‌دانند، قضاوت کنید. آیا آن‌ها پیرو علی هستند یا نوکر حلقه به گوش عبدالله بن سبا یهودی؟

در روایتی منسوب به علی بن ابی طالب و زبیر بن العوام بنقل شده که آن‌ها علت برگزیده شدن ابوبکر صدیق سبه خلافت را اینگونه بیان داشته‌اند: «ما ابوبکر را شایسته‌ترین فرد برای خلافت یافتیم. او یار رسول الله جدر غار بوده است. ما منزلت سن و تجارب او را می‌دانستیم. رسول الله جدر زمان حیات خویش ایشان را به امامت نماز گزاران برگزیدند» [۲۵۹].

روایات بسیاری در مراجع شیعه به ثبت رسیده که همگی نشان می‌دهند علی بن ابی طالب، ابوبکر صدیق را شایسته‌ترین فرد برای خلافت می‌دانسته‌اند. در یکی از این روایات گفته شده: «هنگامیکه امیر المؤمنین ÷در بسته مرگ بودند به ایشان گفته شد: ای امیر المؤمنین، چرا شما وصیت نمی‌کنید و مردم را از جانشینی خود آگاه نمی‌سازید؟ امیر المؤمنین ÷در جواب فرمودند: چگونه من دست به کاری بزنم که رسول الله جانجام نداده‌اند؟ اما بر شما است که بدانید اگر خداوند متعال خیر و صلاح امتی را بخواهند، بهترین فرد آن‌ها را خلیفه آن‌ها قرار خواهند داد. همانگونه که پس از وفات پیامبر جشایسته‌ترین فرد امت، خلیفه شد» [۲۶۰].

پس از شنیدن سخنان علی ابن ابی طالب س، بیایید به موضع و سخنان یکی از بزرگ‌ترین سردمداران تشیع یعنی نعمت الله جزائری گوش فرا می‌دهیم و سخنان او را با فرمایشات امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب سمقایسه کنیم. و ببینیم آیا بزرگان تشیع واقعا پیروان علی بن ابی طالب هستند یا اینکه از هوی و هوس و تعصب کورکورانه خود پیروی می‌کنند؟

نعمت الله جزائری در یکی از یاوه سرائیهای خود که در آن ماهیت حقیقی خویش و سایر سردمداران تشیع را فاش ساخته است می‌گوید: «ما با آن‌ها نه در مورد خداوند هم عقیده هستیم و نه در مورد پیامبر و نه در مورد امام. چون آن‌ها می‌گویند خالق ما آن کسی است که خلیفه پیامبرش، ابوبکر می‌باشد. به همین سبب ما نه این خدا را قبول داریم و نه این پیامبر را. بلکه می‌گوییم: آن خدایی که خلیفه و جانشین پیامبرش ابوبکر باشد، خداوند ما نیست و آن پیامبر نیز پیامبر ما نمی‌باشد» [۲۶۱].

ما از آقای نعمت الله جزائری به خاطر افشا ماهیت حقیقی خود و اثبات اینکه ایشان و سایر همکارانشان به معبود بر حق و به پیامبر اسلام جایمان ندارند، تشکر می‌کنیم.

مساله دیگری که بیانگر وجود صمیمیت و برادری بین امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و سایر یاران رسول الله جمخصوصا سه خلیفه اول می‌باشد، ازدواج خلیفه دوم عمر بن الخطاب با ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب می‌باشد. این مساله را هیچ دجالی نمی‌تواند انکار کند. چون قصه این ازدواج در بسیاری از مراجع و مصادر تشیع به ثبت رسیده است [۲۶۲]. ما از میان این روایات بی‌حد و حصر، روایتی را از شرح نهج البلاغه انتخاب کرده‌ایم. در این روایت گفته شده: «عمر بن الخطاب قصد فرستادن پیکی بسوی پادشاه رومیان را داشت. ام کلثوم همسر او با مطلع شدن از این خبر، مقداری عطر به چند دینار خریداری کرده و آن را در دو شیشه ریخته و به همراه پیک برای همسر پادشاه روم هدیه فرستاد. به هنگام بازگشت پیک، وهمسر پادشاه آن دو شیشه را پر از جواهرات کرده و برای ام کلثوم فرستاد. هنگامیکه این جواهرات به دست ام کلثوم رسید او آن‌ها را از شیشه بدر آورده و جلو خود گذاشت و به آن‌ها خیره شد. در همین هنگام عمر وارد خانه شد و با دیدن جواهرات ماجرای آن‌ها را از همسر خود پرسید. ام کلثوم قصه را برای عمر تعریف کرد. عمر پس از شنیدن قصه به ام کلثوم گفت: این جواهرات متعلق به بیت المال مسلمین می‌باشند. ام کلثوم در جواب گفت: اما این جواهرات را در مقابل هدیه‌ای که فرستادم به من بخشیده‌اند. عمر به او گفت: پدرت را بین خود حکم قرار می‌دهیم. آن‌ها داستان را برای امیرالمومنین علی بن ابی طالب ÷تعریف کردند. ایشان پس از شنیدن آنچه رخ داده خطاب به دختر خود فرمودند: سهم تو از این جواهرات به اندازه قیمت عطری است که فرستاده‌ای و بقیه این جواهرات متعلق به بیت المال مسلمین می‌باشد. چون هدیه تو را پیک مسلمانان با خود حمل کرده است» [۲۶۳].

علی بن ابی طالب سرا نیز بسیار دوست داشته و برای ایشان احترام شایانی قائل بوده‌اند. این احترام و صمیمیت به حدی بوده که به هنگام آشوب فتنه گران بر علیه عثمان عفان س،‌ علی بن ابی طالب دو فرزند خود حسن و حسین را مأمور حفاظت از خانه ایشان قرار داده بودند. مسعودی داستان بشهادت رسیدن عثمان بن عفان سرا اینگونه بیان می‌کند: «هنگامیکه امام علی ÷از توطئه آشوبگران برای قتل رساندن عثمان آگاه شدند فرزندان خود حسن و حسین را مسلح به خانه عثمان فرستادند و آن‌ها را مأمور حفاظت از خانه گردانیدند. سایر یاران رسول الله جنیز فرزندان خویش را به خانه عثمان فرستادند. اما آشوبگران از جمله محمد بن ابی بکر توانستند از بالای دیوار به داخل خانه راه یابند. محمد بن ابی بکر هنگامیکه خود را به عثمان رساند ریش او را با دست خود گرفت. در این هنگام عثمان به او گفت: ای محمد به خداوند سوگند اگر پدرت زنده می‌بود و تو را در این حالت می‌دید سخت شرمنده می‌گشت. با این سخن عثمان، محمد بن ابی بکر ریش او را رها ساخت و از اتاق خارج گشت. سپس دو تن دیگر از آشوبگران وارد اتاق شده و عثمان را که مشغول تلاوت قرآن بود بقتل رساندند. در این هنگام همسر عثمان با صدای بلند فریاد بر آورد امیرالمومنین کشته شد. حسن و حسین و چندتن از بنی امیه سراسیمه خود را به اتاق رساندند. اما دیگر کاری از آن‌ها ساخته نبود. همگی سخت گریستند. خبر کشته شدن عثمان بسرعت به امام علی ÷و طلحه و زبیر و سعد و سایر مهاجرین و انصار رسید. همگی سراسیمه خود را به خانه عثمان رساندند.

امام علی ÷با غم و اندوه فراوان وارد خانه شد و حسن و حسین را مورد سرزنش و ملامت قرار داده و به آن‌ها گفتند: چگونه آشوبگران توانستند در حالیکه شما از خانه محافظت می‌کردید امیرالمومنین را به قتل برسانند؟ سپس از فرط ناراحتی سیلی محکمی به حسن و ضربه‌ای به سینه حسین زدند و به محمد بن طلحه پر خاش کرده و عبدالله بن زبیر را لعنت کردند» [۲۶۴].

علی بن ابی طالب در گفتاری مهاجرین را مورد مدح و ستایش قرار داده و گفته‌اند: «مهاجرین فضائل بیشماری دارند. امیدوارم خداوند آن‌ها را بهترین پاداش عطا فرماید» [۲۶۵]. و در سخن دیگری که تمام ادعاهای دجالان را باطل می‌سازد فرموده‌اند: «من شما را به احترام نهادن به یاران رسول الله جو به حقی که آن‌ها بر گردن شما دارند متذکر می‌شوم. آن‌ها یاران و مددکاران پیامبر شما بودند. هیچ مسأله جدید و مستحدثی به دین اضافه نکرده و با هیچ مبتدعی سازش نکردند. آری رسول الله جمرا به احترام نهادن به آن‌ها متذکر شدند» [۲۶۶].

و حسن بن علی بدر سخنی گفته‌اند: «روزی رسول الله جفرمودند: ابوبکر مانند سمع و شنوایی من است» [۲۶۷].

مجلسی یک از بزرگ‌ترین دشمنان اهل سنت می‌گوید: «حسن بن علی در صلح خود با معاویه، از او تعهد گرفتند که به قرآن و سنت رسول الله جو سنت خلفای راشدین عمل کند» [۲۶۸].

امام محمد باقر - /- ابوبکر را صدیق دانسته و از سنت ایشان در در فتواهای خود بهره می‌جسته‌اند. در یکی از مراجع تشیع گفته شده: «شخصی نزد امام محمد باقر ÷پاسخ دادند: این کار اشکالی ندارد. ابوبکر صدیق نیز شمشیر خود را زیور می‌داده‌اند. شخصی با شنیدن این سخن تعجب کرده و پرسید: چگونه شما او را صدیق لقب می‌دهید؟ امام فوراً از جای خود برخاسته و رو به قبله کردند و فرمودند: بله، صدیق. امیدوارم خداوند متعال در دنیا و آخرت هیچ سخنی از سخنان آنکس که به ایشان صدیق لقب ندهد را تصدیق و قبول نکنند» [۲۶۹].

امام محمد باقر - /- در سخنی دیگر گفته‌اند: «من منکر فضیلت عمر نیستم، اما ابوبکر را از ایشان افضل‌تر می‌دانم» [۲۷۰].

فرزند برومند امام محمد باقر یعنی امام جعفر صادق - /- در پاسخ به شخصی که از ایشان در مورد ابوبکر و عمر بپرسید، گفته‌اند: «آن دو، امامانی عادل بودند که زندگی خود را بر حق سپری کرده و بر آن دنیا را بدرود گفتند. رحمت خداوند بر آنان باد» [۲۷۱].

و در پاسخ به زنی که همین سؤال را مطرح کرده است گفته‌اند:

«ای زن! بر تو واجب است که آن دو را دوست داشته و به آن‌ها احترام بگذاری. زن بار دیگر می‌پرسد: و در روز قیامت بگویم شما مرا به دوست داشتن و احترام گذاشتن به آن‌ها امر کردید؟ امام ÷پاسخ دادند: بله» [۲۷۲].

امام جعفر صادق - /- در سخن دیگری در مورد عثمان بن عفان سگفته‌اند: «هر روز سپیده دم ندا دهنده‌ای از آسمان ندا بر می‌دهد: ای مردم! بدانید علی و پیروان او رستگار هستند. و به هنگام غروب ندا دهنده دیگری ندا بر می‌دهند: ای مردم! بدانید عثمان و پیروان او رستگار هستند» [۲۷۳].

امام حسن عسکری - /- در بیان مقام و منزلت یاران رسول الله جگفته‌اند: «روزی موسی ÷از خالق هستی پرسید: آیا در میان یاران من باشند؟ خداوند متعال پاسخ دادند: ای موسی! مگر نمی‌دانی فضیلت و برتری یاران محمد بر یاران سایر پیامبران مانند فضیلت و برتری محمد بر سایر پیامبران می‌باشد؟» [۲۷۴].

امام حسن عسکری - /- در سخنی دیگر مسلمانان را از بغض و کینه داشتن نسبت به یاران پیامبر جبر حذر داشته و گفته‌اند: «اگر کسی بغض و کینه آل محمد و یاران گرامی ایشان و یا حتی احدی از آن‌ها را در دل بپروراند، خداوند متعال او را به عذابی دچار خواهد ساخت که اگر این عذاب بر تمام خلائق نازل شود همگی را هلاک خواهد کرد» [۲۷۵].

با شنیدن اینگونه روایات بایستی از کسانیکه خود را شیعه امام حسن عسکری می‌پندارند و در عین حال یاران رسول الله جرا لعنت کرده و آن‌ها را کافر و منافق می‌دانند پرسید آیا نمی‌خواهید از عاقبت و خیم خود بهراسید و به بارگاه الهی توبه کنید؟

آری، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب سو فرزندان برومند ایشان، یاران رسول الله جرا بسیار دوست داشته و برای آن‌ها احترام شایانی قائل بوده‌اند. آن‌ها برای بزرگداشت و قدردانی کردن از یاران رسول الله جبرخی از فرزندان خود را به نام‌های آن‌ها، نام نهاده‌اند. اما متاسفانه اکثریت شیعیان از این حقیقت بی‌اطلاع هستند. و سردمداران تشیع نیز با مکر و حیله سعی دارند با مخفی نگاه داشتن این حقیقت شیعیان را از برادری و محبتی که بین اهل بیت رسول الله جو یاران ایشان وجود داشته است بی‌اطلاع نگاه دارند. علی بن ابی طالب سبرای بزرگداشت و قدردانی کردن از بهترین یاران رسول الله جسه تن از فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان نام نهادند [۲۷۶]. حسن بن علی بنیز صاحب دو فرزند بنامهای ابوبکر و عمر بوده‌اند [۲۷۷]. اصفهانی در کتاب خود می‌گوید: «ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب از جمله کسانی بود که در کربلا به شهادت رسید. او را عقبه بن غنوی به قتل رساند» [۲۷۸].

و مجلسی گفته است: «عمر بن حسن در کربلا بشهادت رسید» [۲۷۹].

حسین بن علی بنیز دو فرزند بنام‌ها ابوبکر و عمر داشته‌اند [۲۸۰]. مسعودی می‌گوید: «از فرزندان امام حسین ÷سه تن در کربلا بشهادت رسیدند: علی اکبر و عبد الله صبی و ابوبکر [۲۸۱].

جای بسی تعجب و شگفتی است که شیعیان هر ساله در تاسوعا و عاشورا خود را به خاک و خون می‌کشانند اما حتی از اسم فرزند ابوبکر و عمر بن حسن کوچک‌ترین اطلاعی ندارد این مساله روشن کننده این نکته است که دجالان عمامه به سر سعی دارند برای حفظ منافع دنیوی خویش این شخصیت‌ها را از تاریخ بزدایند تا مبادا شیعیان به صمیمیت و محبتی که بین تمام یاران رسول الله جوجود داشته است پی ببرند. چون در این صورت بازار دجالان کساد خواهد شد و بسیاری از حقائق روشن خواهند گشت. امام زین العابدین - /- نیز دختری بنام عائشه داشته اند [۲۸۲]. و همچنین گفته شده کنیه ایشان ابوبکر بوده است [۲۸۳]. موسی بن جعفر ملقب به کاظم نیز یکی از فرزندان خود را ابوبکر نامیده اند [۲۸۴]. ایشان همچنین صاحب دختری بنام عائشه بوده اند [۲۸۵]. علی بن محمد هادی نیز دختری بنام عائشه داشته‌اند [۲۸۶].

پس از آشنایی با این حقایق می‌خواهیم بپرسیم چرا ما نمی‌توانیم در تمام دنیا، یک فرد شیعه مذهب را پیدا کنیم که حداقل به تأسی از کسانیکه خود را شیعه و پیرو آن‌ها می‌داند، یکی از فرزندان خود را ابوبکر و یا عمر و یا عائشه نام نهاده باشد؟

[۲۵۵] نهج البلاغه (بتحقیق صبحی سالم) ص ۹۱، ۹۲ ط بیروت. [۲۵۶] نهج البلاغه (بتحقیق صبحی صالح) ص ۱۴۳ ط دار الکتب بیروت ۱۳۸۷، الارشاد للمفید ص ۱۲۶. [۲۵۷] نهج البلاغه (بتحقیق صبحی صالح) ص ۱۷۷، ۱۷۸. [۲۵۸] تلخیص الشافی للطوسی۲/۴۲۸. [۲۵۹] شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ۱/۳۳۲. [۲۶۰] الشافی للشریف المرتضی ص ۱۷۱ ط النجف. [۲۶۱] الانوار النعمانیه للجزایری ۲/۲۷۹. [۲۶۲] می‌توان برای آشنایی با این روایات، به این کتابها مراجعه کرد: تاریخ الیعقوبی ۲/۱۴۹ و ۵۰ . الفروع من الکافی ۵ / ۳۴۶. تهذیب الاحکام للطوسی ۹/۲۶۲. الشافی للسید المرتضی ص ۱۱۶ و تنزیه الانبیاء ص ۱۴۱. مناقب ال ابی طالب لابن شهر اشوب ۳/۱۶۲. کشف الغمه فی معرفه الائمه للاربیلی. شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ۳/۱۲۴. حدیقه الشیعه للاردبیلی. مجالس المؤمنین للشوشتری ص ۷۶ و ۸۲ . الانوار النعمانیه للجزایری. بحار الانوار للمجلسی ص ۶۲۱. منتهی الامال للقمی ۱/۱۸۶. [۲۶۳] شرح نهج البلاغه ۴/۵۷۵ ط بیروت ۱۳۷۵ هـ. [۲۶۴] مروج الذهب للمسعودی ۲/۳۴۴ ط بیروت. [۲۶۵] نهج البلاغه بتحقیق صبحی صالح ۳۸۳. [۲۶۶] حیاه القلوب للمجلسی ۲/۶۲۱. [۲۶۷] عیون الاخبار ۱/۳۱۳. و معانی الاخبار لابن بابویه القمی ص ۱۱۰ ط ایران. [۲۶۸] جلاء العیون للمجلسی ۱/۳۹۳ ط طهران. الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه لابن الصباغ ص ۱۶۳. منتهی الامال للعباس القمی ص ۳۱۴. [۲۶۹] کشف الغمه لعلی بن عیسی الاربلی ۲/۱۴۷. [۲۷۰] الاحتیاج للطبرسی ص ۲۳۰. [۲۷۱] احقاق الحق للشوشتری ۱/۱۶ ط مصر [۲۷۲] الکافی الروضه ۸/۱۰۱. [۲۷۳] الکافی فی الفروع ۸/۲۰۹. [۲۷۴] تفسیر الحسن العسکری ص ۶۵ ط الهند. البرهان لهاشم البحرانی ۳/۲۲۸(لفظ روایت از کتاب البرهان نقل شده است). [۲۷۵]تفسیر الحسن العسکری ص ۱۹۶. [۲۷۶]اعلام الوری للطبرسی ص ۲۰۳، الارشاد للمفید ص ۱۸۶، تاریخ الیعقوبی ۲/۲۱۳، مقاتل الطالبین لابی الفرج الاصفهانی ص ۱۴۲، کشف الغمه للاربلی ۲/۶۴، جلاء العیون للمجلسی ص ۵۲۸. [۲۷۷] اعلام الوری للطبرسی ص ۲۱۳، تاریخ الیعقوبی ۲/۲۲۸، مقاتل الطالبین للاصفهانی ص ۸۷و۱۱۹، منتهی الامال للقمی ۱/۲۴۰. [۲۷۸] مقاتل الطالبین للاصفهانی ص ۸۷ و۱۱۹، اعلام الوری للطبرسی ص ۲۱۳، تاریخ الیعقوبی ۲/۲۲۸، منتهی الامال للقمی ۱/۲۴۰. [۲۷۹] جلاءالعیون للمجلسی ص ۵۲۸. [۲۸۰] التنبیه و الاشراف للمسعودی ص ۲۶۳، جلاء العیون للمجلسی ص ۵۲۸. [۲۸۱] التنبیه و الاشراف للمسعودی ص ۲۶۳، جلاء العیون للمجلسی ص ۵۲۸ [۲۸۲] کشف الغمه للاربلی ۲/۹۰. [۲۸۳] کشف الغمه للاربلی ۲/۷۴. [۲۸۴] کشف الغمه للاربلی ۲/۲۱۷. [۲۸۵] الارشاد للمفید ص ۳۰۲و۳۰۳، الفصول المهمه لابن الصباغ ص ۲۴۲، کشف الغمه للاربلی ۲/۲۳۷. [۲۸۶] کشف الغمه للاربلی ۲/۳۳۴، الفصول المهمه لابن الصباغ ص ۲۸۳.