تقیه از دیدگاه مذهب تشیع
بر خلاف آنچه در مورد دیدگاه اهل سنت و جماعت نسبت به مسأله تقیه گفته شد، در مذهب تشیع تقیه که در حقیقت نوعی دورویی و اظهار خلاف حقیقت میباشد، اصلی از اصول این مذهب قرار گرفته است. در روایتی از زبان جعفر صادق گفته شده: «اگر بگویم کسی که تقیه کردن را کنار بگذارد مانند کسی است که نماز خواندن را کنار گذاشته، راست گفتهام» [۵۳۵].
و در روایت دیگری از ایشان نقل قول شده که:
«تقیه کردن نه دهم دین است. و هر کس تقیه نکند دین ندارد» [۵۳۶].
و در روایتی منسوب به علی بم موسی الرضا گفته شده:
«کسیکه تقیه نکند ایمان ندارد. و بدانید عزیزترین و محبوبترین شما نزد خداوند متعال آن کسی است که بیشتر از دیگران راه تقیه و توریه را در پیش گیرد.
از ایشان پرسیده شد که ای فرزند رسول الله! این مسأله تا کی به همین صورت باقی خواهد ماند؟
ایشان پاسخ دادند: تا آن روزی که قائم ما ظهور کند. و هر کس قبل از قیام امام زمان تقیه کردن را کنار بگذارد، از ما نخواهد بود» [۵۳۷].
ما بایستی بدانیم تقیه در دین مبین اسلام که جهاد و دعوت بسوی حق از اساسیات آن بشمار میروند، هرگز یک عادت و سلوک دائم و همگانی نیست. بلکه راه چاره ای است موقت برای فرد که با ناچاری و تنگنایی و عاجز بودن از هجرت کردن مقرون است و با از بین رفتن اکراه و فشار کافران، جائز بودن عمل کردن به آن خاتمه مییابد. اما تقیه کردن بر اساس معتقدات مذهب تشیع مسألهای است دائمی و همگانی که هر فرد شیعی موظف به عمل کردن به آن میباشد. و در غیر این صورت از این مذهب طرد خواهد شد. ابن بابویه در کتاب اعتقادات میگوید: «تقیه کردن یکی از واجباتی است که تا زمان قیام امام عصر ترک کردن آن روا نمیباشد. و هر کس این واجب را قبل از ظهور ایشان ترک کند از مذهب امامیه مرتد گشته و خداوند متعال و پیامبر و ائمه را سر پیچی کرده است» [۵۳۸].
و در اکذوبهای منسوب به حسین بن علی بگفته شده: «اگر تقیه نمیبود، دوست و دشمن ما از همدیگر مشخص نمیشدند» [۵۳۹].
روایاتی که در مراجع و مصادر مذهب تشیع در مورد تقیه روایت شدهاند بیانگر این مطلب هستند که یک فرد شیعی مذهب میتواند حتی در هنگامیکه هیچ خطر و تهدیدی متوجه او نباشد، با دیگران تقیه کرده و راه دورویی و دروغگویی را در پیش گیرد. در یکی از این روایات جعلی محمد بن مسلم میگوید:
«روزی نزد ابو عبدالله (جعفر صادق) ÷رفتم. ابو حنیفه نیز در مجلس ایشان حضور داشت. من خطاب به ابو عبدالله علیه السلام گفتم: فدای شما گردم. دیشب خواب عجیبی دیدم. ایشان فرمودند: چه خوابی دیدهای؟ مگر نمیبینی بهترین تعبیر کننده خواب در این مجلس حضور دارد. آنگاه با دست خویش به ابو حنیفه تعریف کردم. و او این خواب را برای من تعبیر کرد. ابو عبدالله با شنیدن تعبیر ابو حنیفه فرمودند: والله هدف را نشانه رفتی. پس از مدتی ابو حنیفه بر خاست و از مجلس خارج شد. در این هنگام من خطاب به ابو عبدالله ÷گفتم: من از تعبیر این ناصبی هیچ خوشم نیامد. ایشان در جواب فرمودند: خدا تو را بد ندهد. تعبیر ما و آنها هرگز مانند هم نخواهد بود. او خواب ترا اشتباه تعبیر کرد. من به ایشان گفتم: اما شما در حضور او قسم خوردید که هدف را نشانه رفت. ابو عبدالله ÷فرمودند: بله من قسم خوردم که او هدف را نشانه رفت اما مراد من هدفی غیر صحیح بود» [۵۴۰].
براستی که جا داشت آقای کلینی دجال از لقب امام جعفر صادق - /- که دلالت بر صادق بودن و راستگویی ایشان دارد خجالت کشیده و اینگونه روایات دروغین که از ایشان انسانی دورو و منافق صفت میسازد را به این امام گرامی نسبت نمیداد.
همانگونه که از این روایت جعلی استنباط میشود در مذهب تشیع از پیروان خود خواسته شده حتی به هنگام عدم وجود تهدید از طرف دشمنان، راه تقیه و بوقلمون صفتی در پیش گرفته و با گفتههای خود دیگران را فریب دهند. چون همانگونه که در این روایت دیدیم امام ابو حنیفه - /- هرگز خود را داوطلب تعبیر کردن خواب نساختند. بلکه امام جعفر صادق - /- خود از ایشان خواستند که خواب را تعبیر کند. و همچنین همانگونه که همگی میدانیم امام ابوحنیفه - /- هرگز صاحب قدرت و نفوذ نبوده تا دیگران را تحت فشار خود قرار داده و آنها را تهدید کند.
در روایت دیگری موسی بن اشیم میگوید: «روزی خدمت ابو عبدالله (جعفر صادق) ÷بودم که شخصی وارد مجلس شده و از ایشان سؤالی در مورد آیه ای از قرآن مجید پرسید. ابو عبدالله ÷پاسخ سؤال را به شخص گفتند.
چیزی نگذشت که شخص دیگری وارد شده و همان سؤال را از ایشان پرسید. اما اینبار امام جواب دیگری به شخص دادند. این مسأله مرا بسیار آزرده خاطر ساخت. به خود گفتم که چرا ابو قتاده که حتی در مورد یک واو نیز اشتباه نمیکرد را در شام ترک کردم و نزد این مرد که مرتکب چنین اشتباه بزرگی میشود آمده ام؟ در همین فکر بودم که ناگهان شخص ثالثی وارد شده و در مورد همان آیه از امام پرسید. اینبار نیز امام جوابی بر خلاف جوابهای پیشین به شخص دادند. در این هنگام بود که دانستم امام با آنها راه تقیه و توریه را در پیش گرفته است» [۵۴۱].
آیا آن دجالی که این روایت را جعل کرده میتواند هدفی جز بیاعتبار ساختن فتواها و سخنان امام جعفر صادق - /- داشته باشد؟ با وجود چنین روایاتی چگونه میتوان به فتواهای ایشان اطمینان داشت؟ چگونه میتوان تشخیص داد کدام فتوا بدون تقیه میباشد و کدامیک از باب تقیه گفته شده است؟
آری، دجالانی که چنین روایاتی را از خود ساختهاند در پشت پرده حب اهل بیت بزرگترین توهینها را به آنها روا داشته و از آنها شخصیتهایی دورو و بوقلمون صفت ساختهاند. در یکی دیگر از این روایات أبان بن تغلب میگوید: «شنیدم ابا عبدالله ÷فرمودند: پدرم (محمد باقر) با بنی امیه تقیه میکرده و به همین سبب بوده که فتوا میداده است گوشت آنچه توسط باز و چرغ کشته شوند حلال میباشد. اما من تقیه نمیکنم و میگویم گوشت آنچه باز و چرغ بکشند حرام است» [۵۴۲].
این روایت کاذب و دروغین که اهل سنت و جماعت امام جعفر صادق را از آن بریء میدانند، از پدر بزرگوار ایشان شخصیتی میسازد که برای بدست آوردن رضایت و خشنودی خلفای بنی امیه فتواهای باطل میداده است. آیا آقای کلینی هنگامیکه این روایت دروغین را نقل کرده از این نکته غافل بوده که در کتاب خویش حدیثی را از رسول الله جروایت کرده که در آن چنین عملی نوعی ارتداد از دین قلمداد شده است. در این روایت ادعا شده که پیامبر جفرمودهاند: «هر کس پادشاهی را به قیمت خشم و غضب الهی از خود راضی و خشنود سازد، از دایره دین خارج شده است» [۵۴۳]. و هیچ شکی نیست که فتوا دادن به حلال بودن آنچه خداوند متعال حرام گردانیده است، باعث خشم و غضب شدید الهی خواهد شد.
در مذهب تشیع تقیه کردن با اهل سنت و جماعت یکی از واجبات مذهب بر شمرده شده و بلاد و سرزمین آنها دار التقیه و دولت باطل نامگذاری شده است. در روایتی گفته شده: «... تقیه کردن در دار التقیه واجب است» [۵۴۴].
و در روایتی دیگر: «هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد، نباید در دولت باطل سخنی بگوید مگر با بکار بردن تقیه» [۵۴۵].
دجالان همچنین ادعا میکنند امام محمد باقر - /- گفته است: «در ظاهر با آنها (اهل سنت و جماعت ) بر خورد و رفتاری نیکو داشته باشید، اما در باطن به مخالفت با آنها بپردازید» [۵۴۶].
و در روایتی منسوب به امام جعفر صادق - /- گفته شده: «هر کدام از شما که با آنها (اهل سنت و جماعت) در صف اول نماز بخواند مانند کسی است که با رسول الله جدر صف اول نماز خوانده باشد» [۵۴۷].
دجالان حتی به نوه رسول الله جیعنی حسین بن علی بنیز رحم نکرده و از ایشان شخصیتی دورو و منافق صفت ساختهاند. در روایتی که افتخار نقل و ثبت آن به آقای کلینی رسیده اینگونه به حسین بن علی باهانت شده است: «روزی شخصی منافق [۵۴۸]به هلاکت رسید. حسین بن علی صلوات الله علیهما برای خواندن نماز بر جنازه این مرده به همراه تشیع کنندگان حرکت میکردند که ناگهان یکی از پیروان خود را دیدند. ایشان خطاب به این یار خویش فرمودند: کجا میروی؟
مرد پاسخ داد: میخواهم خودم را از دید مردم پنهان سازم تا مجبور نگردم بر جنازه این منافق نماز بخوانم. حسین بن علی صلوات الله علیهما فرمودند: به دنبال من بیا و هر چه من گفتم تو آن را تکرار کن.
مرد به هنگام نماز شنید که حسین بن علی صلوات الله علیهما میفرمایند: الهی! این مرده را هزاران لعنت فرست و او را به درون آتش جهنم بیافکن و عذاب شدیدت را به او بچشان. او همیشه دشمنانت را دوست داشته و با اولیاء تو دشمنی میورزید و نسبت به اهل بیت پیامبرت در دل خود کینه میپروراند» [۵۴۹].
ای کلینی دستت شکسته باد که روایاتی اینچنین در مورد اهل بیت رسول الله ججعل کرده و به آنها اهانت کردهای. اهل بیت رسول الله جهمواره تقوی را شعار زندگی خویش قرار داده بودند نه تقیه و دو رویی.
بر اساس همین روایات دروغین آقای حر عاملی بخشی از کتاب خود را «باب وجوب تقیه کردن با عوام» [۵۵۰]نامیده است [۵۵۱].
اینگونه روایات همچنین سرشت و حقیقت کسانی که همواره شعار وحدت بین اهل سنت و تشیع را سر میدهند روشن ساخته و تقیه بودن این شعارها را به اثبات میرسانند.
بنا بر روایات مصادر شیعه یک فرد شیعه مذهب موظف است حتی با یاران و هم کیشان خود نیز راه تقیه و دورویی را پیش گیرد و از صدق و راستی بپرهیزد! در یکی از این روایات گفته شده: «به تقیه چنگ زنید و آن را خلق و خوی خود قرار دهید و با دوستان و یاران خویش بکارش برید تا بتوانید براحتی از آن در مقابل دشمنانتان استفاده کنید. و بدانید هر کس از این فرمایش ما سر باز زند از ما نخواهد بود» [۵۵۲].
شکی نیست تقیه با آن تفاصیل و جزئیاتی که تشیع به آن ایمان دارد اثری بسیار بد و منفی بر فرد بجا میگذارد و سبب میشود گفتار فرد با عمل او یکی نبوده و تضادی مستمر بین ظاهر و باطن او وجود داشته باشد.
و اثر منفی دیگری که تقیه بر جامعه تشیع میگذارد، انتشار کذب و دروغگویی و خیانت در این جامعه میباشد. روایاتی در مصادر شیعه بر این مطلب مهر صحه گذاشتهاند. در یکی از این روایات گفته شده:
«عبدالله بن یعفور میگوید: من به أبا عبدالله (جعفر صادق) ÷گفتم: من از کسانی تعجب میکنم که شما را امام و پیشوای خود نمیدانند بلکه فلانی و فلانی را رهبر خود قرار داده اند [۵۵۳]. اما با این وجود آنها بسیار امانتدار و راستگو و با وفا هستند. و در نقطه مقابل کسانی را میبینم که شما را پیشوای خود میدانند. اما آنها چندان راستگو و امانتدار نیستند. ابو عبدالله ÷با شنیدن این سخن سخت بر آشفتند و فرمودند: هر کس جز ما کسان دیگری را امام و پیشوای خود قرار دهد، دین و مذهبی ندارد» [۵۵۴].
بایستی دانست وجود چنین اعتقادی در مذهب تشیع و مسطور بودن آن در مراجع و مصادر این مذهب، سبب گشته است سایر مسلمانان هیچیک از سخنان و گفتههای شیعیان را باور نکرده و آنها را دروغ محض بدانند. گفته میشود: روزی یکی از بزرگان شیعه در جمعی سوگند میخورد که شیعیان تقیه کردن را کنار گذاشته و دیگر به آن عمل نمیکنند. ناگهان یکی از حاضرین در جواب او گفت: ما از کجا میدانیم شاید سوگند خوردن تو نیز تقیه باشد.
اکنون که با تفاصیل و جزئیات مسأله تقیه بنا بر باورهای مذهب تشیع آشنا شدیم، در این رابطه سؤال بسیار مهمی را مطرح و به آن پاسخ میدهیم. این سؤال این است که چرا بزرگان و سردمداران مذهب تشیع، تقیه را که نوعی دورویی و فریبکاری است نه دهم مذهب خود قرار داده و منکر آن را مرتد از مذهب میدانند؟
پاسخ این سؤال در چند نکته بسیار مهم نهفته است. این نکات عبارتند از:
۱- مذهب تشیع بر خلاف گفتههای اهل بیت، ائمه خویش را معصوم دانسته و آنها را از هر گونه خطا و اشتباه مبرا میدانند. این در حالی است که در بسیاری از روایات موجود در مصادر و مراجع معتبر شیعه ثابت شده است ائمه بنا بر طبیعت و ضعف بشری خویش مرتکب برخی از اشتباهات و تناقضات شدهاند. و این مسأله ثابت کننده عدم معصومیت آنها میباشد. ائمه در بسیاری از گفتههای خود بر این مسأله مهر صحه گذاشتهاند. به عنوان مثال: ابو عبدالله - /- در یکی از گفتههای خود میگویند: «ما نیز اشتباه کرده و مرتکب گناه میشویم. سپس روبه بارگاه الهی آورده و از اشتباه خود توبه میکنیم» [۵۵۵]. یکی از علما و بزرگان شیعه مذهب هندوستان در این رابطه میگوید: «روایاتی که از ائمه نقل شدهاند چنان متضاد هستند که حتی نمیتوان یک روایت را یافت که روایت دیگری بر خلاف آن وجود نداشته باشد. این مسأله سبب شده است برخی از شیعیان از اعتقادات بر حق خود روی بر گردانند. شیخ الطائفه طوسی نیز در ابتدای کتاب تهذیب و استبصار به این مسأله اشاره کرده است» [۵۵۶].
این مسأله سدی بزرگ در برابر یکی از بزرگترین ادعاهای پوچ و توخالی سردمداران شیعه یعنی ادعای عصمت ائمه بود. اما رهبران تشیع توانستند با زیرکی تمام سرپوشی برای اشتباهات و تناقضات پیدا کنند. این سرپوش نمیتوانست چیزی مناسب تر از مسأله تقیه باشد. و بدین سبب نیز هست که ایمان داشتن به تقیه و فریب دادن دیگران نه دهم ایمان شیعیان را به خود اختصاص داد و منکر آن از مذهب تشیع طرد گشت!
در اینجا مناسب است به ذکر چند مثال از حوادثی که منجر به متزلزل شدن ایمان برخی از شیعیان به معصوم بودن ائمه شدند بپردازیم. نوبختی در کتاب «فرق الشیعه» میگوید:
«هنگامیکه حسین بن علی ÷به شهادت رسیدند برخی از یاران ایشان به خود گفتند: ما نمیدانیم موضع گیری حسن بن علی؟ اگر آنچه حسن بن علی انجام داد و در اوج قدرت و تحت فرمان داشتن آن سپاه عظیم خلافت را به معاویه واگذار کردند، صحیح و واجب الاتباع بوده پس قیام حسین بن علی با آن سپاه اندک در مقابل یزید خطا و اشتباه بوده است. و اگر قیام حسین بن علی صحیح و واجب الاتباع بوده پس قیام حسین بن علی با آن سپاه اندک در مقابل یزید خطا و اشتباه بوده است. و اگر قیام حسین بن علی صحیح و واجب الاتباع بوده پس کناره گیری و گوشه نشینی حسن بن علی خطا و اشتباه بوده است. این سردرگمیها در نهایت سبب گشتند این گروه در امانت حسن و حسین مشکوک گشته و همفکر و هم عقیده عوام [۵۵۷]گردند» [۵۵۸].
و در روایت دیگری منصور بن حازم میگوید:
«از ابا عبدالله ÷پرسیدم: چرا جواب شما به سوال من با جوابتان به اشخاص دیگر که همان سؤال را از شما میپرسند تفاوت دارد؟ ایشان پاسخ دادند: ما سوالهای مردم را کم و زیاد پاسخ میدهیم» [۵۵۹].
شارح کافی در توضیح این سخن میگوید: «زیاد تر بودن پاسخ و فتوی هنگامی است که امام راه تقیه و توریه را در پیش گرفته باشند. و کم بودن آن به هنگام کنار گذاشتن تقیه میباشد. بایستی توجه داشت علت این مسأله فراموشی و یا جهل نیست. بلکه اینگونه فتوی دادن و پاسخ گفتن برای بقاء آنها و دور بودن از آزار و اذیت دشمنان بهتر بوده است» [۵۶۰].
و در روایت دیگری گفته شده:
«شخصی بنام عمر بن رباح مسألهای را از امام محمد باقر ÷پرسید. و ایشان پاسخ مسأله را به او گفتند. سال آینده مرد بار دیگر همان سؤال را از ایشان پرسید. اما امام ÷اینبار جواب دیگری به مرد دادند. مرد با شنیدن پاسخ، خطاب به امام ÷گفت: این پاسخ با فتوای سال گذشته مغایرت دارد. امام محمد باقر ÷خطاب به مرد فرمودند: شاید ما با تو راه تقیه و توریه را در پیش گرفتهایم. مرد که این جواب او را قانع نکرده بود از مجلس امام ÷خارج شد. او در طی راه یکی از یاران امام به نام محمد بن قیس را دید و پس از ذکر ماجرا به او گفت: خدا خوب میداند قصد من از پرسیدن این سؤال، عمل کردن به جواب آن بود. پس چرا امام با من تقیه کرده است؟ ابن قیس در جواب به او گفت: شاید در مجلس امام کسی حضور داشته که به سبب وجود او امام با تو تقیه کرده است. اما مرد در جواب گفت: در هیچیک از دو مجلس امسال و پارسال کسی جز من و ایشان حضور نداشت. و حقیقت مسأله این است که فتواهای امام همگی شانسی هستند. و چون اکنون فتوای پارسال خود را فراموش کرده، فتوایی خلاف آن به من داد. این ماجرا سبب شد عمر بن رباح از ایمان به امامت امام محمد باقر ÷دست کشید و گفت: کسیکه فتواهای شانسی و غیر صحیح میدهد نمیتواند امام و پیشوای مردم باشد» [۵۶۱].
آری، افراط و زیاده روی در بزرگداشت و ارج نهادن به ائمه، شیعه را بر آن داشت که پا را از دایره حق بیرون نهد و امامان خویش را معصوم بداند. اما از آنجائیکه این ائمه در حقیقت افرادی مانند سایر بشر بوده و در زندگانی خود مرتکب فراموشکاریها و اشتباهاتی شدهاند، شیعه مجبور گشت برای دفاع از این اعتقاد باطل خود با سر پوش گذاشتن بر اشتباهات و فراموشکاریهای ائمه مرتکب اشتباه دیگری گردد و تقیه که در حقیقت نوعی فریبکاری و اظهار خلاف واقع میباشد را یکی از اساسیات مذهب خویش قرار داده و لباس قداست بر تن آن کند.
جالب است در اینجا به قسمتی از بحث و مناقشه ای که بین یکی از علمای اهل سنت عراق بنام شیخ سویدی و عالمی از علمای تشیع بنام ملا باشی که در سال ۱۱۵۶هـ یعنی در زمان نادر شاه و به فرمان او صورت گرفت، اشارهای داشته باشیم.
شیخ سویدی میگوید:
«بار دیگر عصر روز جمعه با ملا باشی به بحث و مناظره پرداختم، من به او گفتم:
- مذهب شما چون از اجتهاد مجتهدین و علما سر چشمه نگرفته است باطل و بیپایه و اساس میباشد. ملا باشی به من پاسخ داد:
- مذهب ما متکی بر اجتهادات امام جعفر صادق ÷است.
من در جواب به او گفتم: این سخن ادعایی بیش نیست. امام جعفر صادق کوچکترین نقشی در مذهب شما ندارد. شما حتی نمیتوانید ادعا کنید از مذهب او مطلع هستید و آن را میدانید.
چون شما یا بایستی معتقد به وجود تقیه و توریه در مذهب امام جعفر صادق باشید، که در این صورت نه شما و نه هیچکس دیگری میتواند به مذهب حقیقی ایشان پی ببرید. چون هر فتوا و سخن ایشان ممکن است از باب تقیه و توریه گفته شده باشد. در مذهب شما در مورد آب چاهی که نجاستی در آن ریخته شده باشد از امام جعفر صادق سه فتوی روایت شده است در یکی از این فتواها گفته شده چاه مانند دریا میباشد و هیچ چیز نمیتواند آب آن را نجس سازد. و فتوای دیگر این است که بایستی آب چاه کاملاً خالی شود. و در فتوای سوم گفته شده بایستی به اندازه شش و یا هفت سطل از آب چاه بیرون ریخته شود. من در مورد این مسأله با یکی از علمای شما بحث و مناقشه کرده و از او پرسیدم شما که امامان خود را معصوم از هر اشتباه و خطا میدانید با این فتواهای مختلف و متفاوت چکار میکنید؟ او به من پاسخ داد: در چنین حالاتی در مذهب ما هنگامیکه شخصی به مرحله اجتهاد رسید در مورد فتواهای امام جعفر صادق به بررسی و پژوهش میپردازد تا در نهایت به صحت و درستی یکی از آنها پی ببرد.
من از او پرسیدم: و در مورد فتواهای دیگر چه میگوید؟ او پاسخ داد: آنها را از باب تقیه و توریه میپندارد. من بار دیگر از او پرسیدم: فرض کنیم مجتهد دیگری پس از بررسی و اجتهاد به نتیجهای خلاف نتیجه مجتهد اول رسید و فتوای دیگری را صحیح و درست یافت. این مجتهد در مورد فتوایی که مجتهد اول آن را صحیح و درست دانسته، چه میگوید؟ او به من پاسخ داد: آن را از باب تقیه و توریه میپندارد. من به او گفتم: با این فرمایشات شما مذهب امام جعفر صادق در میان اجتهادات مختلف و متفاوت مجتهدین ضایع شده و بر باد میرود.. چون هر فتوای منسوب به ایشان این احتمال را با خود به همراه دارد که از باب تقیه و توریه گفته شده باشد. و هیچ دلیلی برای ترجیح دادن یکی از آنها وجود ندارد مگر اجتهادات مختلف و متفاوت مجتهدین. پس از این سخن من، آن عالم که از جواب دادن عاجز گشته بود ساکت و آرام بر جای خود نشست. آقای ملا باشی نیز سکوت را ترجیح داده و لب نگشود.
من در ادامه سخنان خود به ملا باشی گفتم:
ب: و یا اینکه شما وجود تقیه و توریه را در مذهب امام جعفر صادق رد کنید. و در این صورت مذهب امام جعفر صادق با مذهب شما اختلاف و تفاوت پیدا میکند. چون شما همگی مؤمن و معتقد به تقیه هستید.
در اینجا بود که ملا باشی دیگر سخنی بر زبان نراند و خود را از بحث و مناقشه کنار کشید» [۵۶۲].
همانگونه که در سخنان شیخ سویدی به آن اشاره شد اعتقاد داشتن به تقیه سبب میگردد شیعیان هرگز نسبت به احکام مذهب خود اطمینان خاطر نداشته و در کیفیت و چگونگی عبادات خویش متردد و مشکوک باشند. این حقیقت چنان غیر قابل انکار میباشد که حتی بسیاری از بزرگان و علمای مذهب تشیع در کتابهای خویش به آن اعتراف کردهاند. به عنوان مثال یوسف بحرانی در این رابطه گفته است: «آن دسته از احکام مذهب که میتوانیم در مورد آنها یقین و اطمینان کامل داشته باشیم، بسیار ناچیز و اندک میباشند. و علت این مسأله در هم آمیخته شدن روایات صحیح با روایاتی است که از باب تقیه و توریه گفته شدهاند. ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی نیز در کتاب کافی به این مسأله اشاره کردهاند» [۵۶۳].
یوسف بحرانی همچنین میگوید:
«امامان ما در مجالس مختلف، حتی در صورت عدم حضور آن انسانهای کذابی، فتواهای خود را تغییر میدادهاند. و به همین سبب نیز دیده میشود آنها در مورد یک مسأله واحد در مجالس مختلف فتواهای گوناگون دادهاند» [۵۶۴].
۲- و مسأله دیگری که سهم بسزایی در قداست پیدا کردن تقیه در مذهب تشیع داشته، این است که بزرگان و سردمداران این مذهب خلافت ابوبکرو عمرو عثمان شرا باطل و تمام یاران رسول الله جرا کافر و مرتد میدانند. این در حالی است که روایات بسیاری در مراجع و مصادر معتبر تشیع وجود دارند که همگی دال بر این سه نکته هستند که علی بن ابی طالب سبا این سه خلیفه بیعت کرده و به امامت آنها نماز میخواندند و همچنین دختر ایشان ام کلثوم همسر عمر بن الخطاب سبوده است. و سخنان و گفتههای فراوانی از ایشان و فرزندان برومندشان نقل شده که در آنها ابوبکر و عمر و عثمان و سایر یاران رسول الله جمورد مدح و ستایش فراوان قرار گرفته اند [۵۶۵]. اینگونه روایات نقشههای بزرگان و سردمداران مذهب تشیع را بهم ریخته و وحدت و یکپارچگی حقیقی را همانگونه که بین یاران رسول الله جوجود داشته است، برای امت اسلامی به ارمغان میآورند. این مسأله باعث کساد شدن بازار کسانی میگردد که با دگرگون جلوه دادن حقایق برای خود پیروانی کسب کرده و آنها را تحت استعمار و سوءاستفاده خویش قرار دادهاند. به همین سبب نیز میباشد که تقیه مقام و منزلت ویژه ای نزد بزرگان و سردمداران مذهب تشیع پیدا کرده است تا آنها براحتی بتوانند به پیروان خویش بگویند: فرمایشات امام علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان در مورد این افراد همگی از باب تقیه و توریه گفته شدهاند. و بین این دو گروه همیشه عداوت و دشمنی وجود داشته است.
البته آشکار است چنین ادعایی از دلاورانی همچون علی بن ابی طالب و فرزندان شجاع ایشان ترسویی میسازد که نه تنها جرأت ابراز عقیده خود را ندارند بلکه به تملق گویی از کسانی میپردازند که سردمداران تشیع آنها را کافر و مرتد دانستهاند. ببینید دجالان چگونه برای حفظ منافع خویش حتی به مقام و منزلت اهل بیت رسول الله جنیز رحم نکردهاند.
۳- اکنون با عاملی دیگر که باعث قداست پیدا کردن تقیه در مذهب تشیع شده است، آشنا میگردیم. همه ما میدانیم امیر المومنین علی بن ابی طالب سو فرزندان برومند ایشان همواره کسانی که خود را پیرو و شیعه ایشان دانسته اما از اوامر آنها سر پیچی میکردند را مورد سرزنش و ملامت قرار داده و در بسیاری از اوقات آنها را لعنت کردهاند. روایات بسیاری دال بر این مسأله از امیر المومنین علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان نقل شده است [۵۶۶]. این فرمایشات باعثآبروریزی و افشا شدن آنانی شده که با سپر قرار دادن حب اهل بیت، از تعالیم اسلام روی برگردانده و آنها را نادیده گرفتهاند. دجالان برای ریختن از این آبروریزی و سرپوش گذاشتن بر این روایات افشاء کننده، راه چاره ای بهتر از این نیافتند که بگویند: «ملامت کردن و لعنت فرستادن ائمه بر ما از باب تقیه بوده است و آنها در حقیقت ما را بسیار دوست داشته و برای ما دعا میکردهاند!».
آری، انزجار اهل بیت رسول الله جاز کسانیکه خود را پیرو و شیعه آنان معرفی میکردند، سبب متمسک گشتن هر چه بیشتر دجالان به تقیه و دادن جایگاه و منزلتی بس عظیم به این فریبکاری و دورویی شد.
۴- دجالان همچنین تقیه را بهترین وسیله برای زیر پا گذاشتن روایاتی که با هوی و هوس و منافع شخصی آنها سازگار نیست یافتند. آنها برای بیاعتبار ساختن اینگونه روایات و به کرسی نشاندن آنچه خود میپسندند بیشتر از این خود را زحمت ندادهاند که به پیروان خویش بگویند: «این سخن را امام از باب تقیه گفته است. شما به این روایت توجهی نکیند و تنها آنچه را ما میگوییم انجام دهید». در اینجا به ذکر چند مثال در اینمورد میپردازیم:
در روایتی از روایات مذهب تشیع از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب سنقل شده است که: «روزی مشغول وضوء گرفتن بودم که رسول الله جنزد من آمدند. (این روایت ادامه پیدا میکند تا آنجا که ایشان میگویند) آنگاه من پاهایم را شستم. در این هنگام رسول الله جخطاب به من فرمودند: «ای علی! اگر میخواهی انگشتان پاهایت در آتش نسوزند، لابلای آنها را نیز دستی بکش» [۵۶۷].
این روایت بیانگر این مطلب است که امیر المومنین علی بن ابی طالب سبر خلاف آنچه شیعیان انجام میدهند، به هنگام وضوء گرفتن پاهای خود را میشستهاند. این عمل امیرالمومنین علی بن ابی طالب دجالان را بسیار آزرده خاطر ساخته است. چون ایشان به هنگام وضوء گرفتن همان کاری را انجام میدادهاند که سنیها انجام میدهند. همانگونه که میدانیم یکی از مهمترین اهداف سردمداران تشیع این است که اختلافات بین اهل سنت و شیعیان همواره وجود داشته باشند تا آنها بتوانند به سوء استفاده کردن از پیروان خویش ادامه دهند. به همین سبب آنها بر این روایت خط بطلان کشیده و آقای طوسی بیشتر از این خود را زحمت نداده که این عمل امیر المومنین را به تقیه نسبت دهد [۵۶۸].
او همچنین روایت دیگری از امام جعفر صادق - /- در مورد شستن پاها به هنگام وضوء گرفتن را به راحتی تمام به تقیه نسبت داده و به آن پشیزی اهمیت نمیدهد [۵۶۹].
و در مورد میراث، شیعه معتقد است زن از عقار یعنی زمین و خانه و اثاثیه آن ارث نمیبرد [۵۷۰]. این در حالی است که در روایتی که آن را ابو یعفور نقل کرده گفته شده: «از ابا عبدالله ÷پرسیدم: آیا شوهر از منزل و زمین همسر خود ارث میبرد؟ یا اینکه او نیز مانند زن از منزل و زمین ارثی نمیبرد؟ امام جعفر صادق ÷در جواب فرمودند: مرد و زن هر دو از تمام چیزهایی که هر یک از آنها پس از مرگ خود بجا گذاشته است ارث میبرند» [۵۷۱].
اما جناب آقای طوسی که این روایت را نپسندیده است فوراً آن را به تقیه نسبت میدهد [۵۷۲].
و همچنین روایاتی در برخی از کتب معتقد مذهب تشیع وجود دارند که همگی دال بر حرام بودن ازدواج موقت (صیغه) هستند. به عنوان مثال: «زید بن علی از پدران خود و آنها از امام علی بن ابی طالب ÷روایت کردهاند که: پیامبر جاز روزی که جنگ خیبر در گرفت گوشت الاغ و ازدواج موقت (صیغه) را حرام گردانیدند» [۵۷۳]. اما از آنجائیکه صیغه یکی از هوسرانیهایی است که دجالان نمیتوانند براحتی از آن دست بکشند آقای حر عاملی این روایت را بیاعتبار دانسته و گفته است: «این روایت از باب تقیه گفته شده است» [۵۷۴].
و بدین ترتیب ایمان به تقیه به عنوان وسیلهای در دست دجالان قرار گرفته که به کمک آن آنچه را خود پسندیدهاند به خورد شیعیان داده و با روایاتی که سد راه آنها قرار گرفتهاند را بیاعتبار ساختهاند. و به همین سبب میباشد که در اعتقادات و همچنین عباداتی که شیعیان انجام میدهند امور زیادی به چشم میخورند که با روایاتی که از ائمه نقل شدهاند تضاد و دوگانگی دارند.
۵- همانگونه که قبلاً نیز به این مسأله اشاره کردیم یکی از اهداف سردمداران مذهب تشیع در طول تاریخ این بوده که اختلافات بین تشیع و اهل سنت را هر چه بیشتر دامن زده و پیروان خویش را از دیگران منعزل ساخته تا بتوانند آنها را در انحصار هر چه بیشتر خود قرار دهند. بهترین وسیله برای رسیدن به این هدف و خط بطلان کشیدن بر تمام مسائل مشترک بین اهل سنت و تشیع این بوده که روایات متضمن این مسائل همگی از باب تقیه و توریه معرفی گردند. به همین سبب بزرگان تشیع روایتی را از خود جعل کرده و در آن از قول امام جعفر صادق - /- گفتهاند:
«هر گاه سخنی از سخنان من را موافق با آنچه عوام مسلمین [۵۷۵]به آن اعتقاد دارند یافتید، بدانید آن سخن را من از باب تقیه و توریه گفتهام. و اگر سخن من مخالف اعتقادات آنها بود بدانید که هیچ تقیه و توریه ای در آن وجود ندارد» [۵۷۶].
سردمداران مذهب تشیع با جعل اینگونه روایات دروغین، از شیعیان خواستهاند همواره در نقطه مقابل اهل سنت قرار گرفته و در هیچ گفتار و کرداری با آنها متحد نگردند.
در پایان این مبحث مروری بر چند آیه از قرآن مجید خواهیم داشت تا ببینیم خداوند متعال چگونه صدق و راستگویی را مورد مدح و ستایش قرار داده و مسلمانان را از نفاق و دورویی بر حذر داشته است. معبود بر حق در سوره احزاب مؤمنانی که قول حق را به گوش مردم رسانده و در این راه هیچ ترس و واهمه ای به دل راه نمیدهند را مورد مدح و ستایش قرار داده و مىفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ﴾[الأحزاب: ۳۹].
«آنانیکه رسالت الهی را (به مردم) ابلاغ کرده و تنها از او میترسند و از کسی جز او هیچ واهمه و هراسی ندارند».
همچنین خداوند متعال پیامبر جرا که گفتار و کردار ایشان الگو و سرمشقی است برای تمام مسلمانان امر کرده و فرموده است:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ﴾[المائدة: ۶۷].
«ای پیامبر، آنچه را بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کن. و اگر از این امر سر باز زنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای و این را بدان که خداوند همواره تو را از گزند مردم در امان نگاه خواهد داشت».
و معبود بر حق در مورد یکی از صفات مؤمنین فرموده است:
﴿وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ﴾[المائدة: ۵۴].
«و از سرزنش هیچ ملامت کنندهای واهمه ای ندارند».
و در فرمایشی دیگر مؤمنین را به صدق و راستگویی امر کرده و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩﴾[التوبة: ۱۱۹].
«ای مؤمنین، از عذاب الهی بپرهیزید و در زمره صادقین و راستگویان قرار گیرید».
و در حدیثی که در برخی از مراجع اهل سنت و جماعت روایت شده است پیامبر اسلام جفرمودهاند: «صدق و راستگویی انسان را بسوی نیکیها، و نیکی انسان را بسوی بهشت رهنمود میسازد. و انسان راستگو نزد خداوند متعال صدیق شمرده میشود. و کذب و دروغگویی انسان را بسوی بدیها، و بدی انسان را بسوی جهنم میکشاند. و انسان دروغگو نزد خداوند متعال کذاب محسوب میگردد» [۵۷۷].
و در حدیث دیگری رسول الله جفرمودهاند:
«بدترین انسانها، انسان دورو میباشد. او با گروهی به گونهای برخورد میکند و با دیگران به گونهای دیگر» [۵۷۸].
محمد بن زید میگوید: «گروهی به عبدالله بن عمر بگفتند: سخن ما در حضور امراء و سلاطین خلاف آن چیزی است که در غیاب آنها میگوییم. عبدالله بن عمر ببه آنها پاسخ دادند: ما در زمان رسول الله جاینچنین عملی را نفاق میدانستیم» [۵۷۹].
در مراجع و مصادر مذهب تشیع نیز روایات فراوانی در بیان فضیلت صدق و راستگویی نقل شدهاند.
در کتاب کافی از امیرالمومنین علی بن ابی طالب سروایت شده است:
«هیچ بندهای طعم و حلاوت ایمان را نخواهد چشید مگر اینکه به هنگام مزاح و جدیت و دروغگویی را کنار بگذارد» [۵۸۰].
و در یکی از معتبرترین مراجع نزد شیعیان یعنی کتاب نهج البلاغه از علی بن ابی طالب سروایت شده است:
«ایمان یعنی گفتن سخن حق در آن هنگام که بر زبان راندن آن ترا گزندی رساند. و چشم پوشیدن از کذب در آن هنگام که بر زبان راندن آن منفعتی را عایدت سازد» [۵۸۱].
[۵۳۵] السرائر لابن ادریس الحلی ص ۴۷۹ المطبعه العلمیه، قم، ط: الثانیه، ۱۳۹۰ هـ. من لا یحضره الفقیه لابن بابویه ۲/۸۰ دار صعب، دار التعارف، بیروت ۱۴۰۱ هـ. جامع الاخبار لابن بابویه ص ۱۱۰، ط: ایران ۱۳۵۴ هـ. وسایل الشیعه للحر العاملی ۷/۹۴ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۱۲- ۴۱۴ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳هـ. [۵۳۶] اصول الکافی للکلینی ۲/۲۱۷ تصحیح و تعلیق : علی اکبر الغفاری ، دار الکتب الاسلامیه، طهران ، ط: الثالثه : ۱۳۸۸ هـ. المحاسن للبرقی ص ۲۵۹، ط: ایران۱۳۳۱ هـ. وسایل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۶۰ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی ، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۲۳ احیاء التراث العربی، بیروت ، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ. [۵۳۷] اکمال الدین لابن بابویه ص ۳۵۵ المطبعه الحیدریه، النجف ۱۳۸۹ هـ. اعلام الوری للطبرسی ص ۴۰۸ تصحیح و تعلیق علی الغفاری، دار المعرفه، بیروت ۱۳۹۹ هـ. کفایه الاثر لابی القاسم الرازی ص ۳۲۳ ، وسایل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۶۵، ۴۶۶ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. [۵۳۸] الاعتقادات لابن بابویه ص ۱۱۴-۱۱۵، ط: ایران ۱۳۲۰ هـ. [۵۳۹] تفسیر العسکری ص ۱۶۲ ط: مطبعه جعفری، الهند. [۵۴۰] روضه الکافی ۸/۲۹۲. ط: ایران. [۵۴۱] الکافی فی الاصول ۱/۱۶۳ ط: الهند. [۵۴۲] الفروع من الکافی باب صید البزاه و الصقور و غیر ذلک ۶/۲۰۸ ط: ایران و ۲/۸۰ ط: الهند. [۵۴۳] الکافی فی الاصول باب من اطاع المخلوق فی معصیه الخالق ۳/۳۷۳ ط: ایران. [۵۴۴] جامع الاخبار لابن بابویه ص ۱۱۰ ، ط: ایران ۱۳۵۴ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۱۱ احیاء التراث العربی ، بیروت ، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ [۵۴۵] جامع الاخبار لابن بابویه ص ۱۱۰، ط: ایران ۱۳۵۴ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۴۱۲ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ. [۵۴۶] الکافی للکلینی ۲/۲۲۰ تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه ۱۳۸۸ هـ. [۵۴۷] بحار الانوار للمجلسی باب التقیه ۷۵/۴۲۱ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ. [۵۴۸] مراد از منافق شخص سنی مذهب میباشد. [۵۴۹] الکافی للکلینی ۱/۹۹ ط: الهند. [۵۵۰] مراد از عوام ، اهل سنت و جماعت میباشد. [۵۵۱]وسائل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۷۰ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی ، بیروت ، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. [۵۵۲] وسایل الشیعه للحر العاملی ۱۱/۴۶۶ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی ، دار احیاء التراث العربی، بیروت ، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. بحار الانوار للمجلسی ۷۵/۳۹۵ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ. [۵۵۳] مراد اهل سنت و جماعت میباشد که ابوبکر و عمر برا دو خلیفه نخست خود میدانند. [۵۵۴] الکافی فی الاصول ۱/۲۳۷ ط: الهند. [۵۵۵] بحار الانوار للمجلسی ۲۵/۲۰۷ (چاپ سابق الذکر). [۵۵۶] اساس الاصول لدلدار علی ص ۱۵ ط: الهند. [۵۵۷] دجالان خود را خواص و اهل سنت را عوام مینامند. یهودیان نیز خود را فرزندان و دوستان خدا و دیگران را امیین نام نهاده اند. [۵۵۸] فرق الشیعه للنوبختی ص ۴۶، ۴۷ ط: النجف. [۵۵۹] اصول الکافی للکلینی ۱/۶۵ تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، دار الکتب الاسلامیه، طهران ، ط: الثالثه: ۱۳۸۸ هـ. [۵۶۰] شرح جامع للمازندرانی ۲/۳۹۷المکتبه الاسلامیه ، طهران ۱۳۸۴ هـ. [۵۶۱] فرق الشیعه للنوبختی ص ۵۲ ط: استانبول. [۵۶۲] مؤتمر النجف، مقتطف من مذکرات علامه العراق السید عبدالله بن الحسین السویدی العباسی ص ۵۵- ۵۶. [۵۶۳] الحدائق الناضره لیوسف البحرانی ۱/۵. [۵۶۴] الحدائق الناضره لیوسف البحرانی ۱/۵. [۵۶۵] به برخی از این روایات در مبحث «شیعه و یاران رسول الله ج» باب «اهل بیت و یاران رسول الله ج» اشاره شده است. [۵۶۶] به برخی از این روایات در مبحث «شیعه و اهل بیت» باب «موضع اهل بیت نسبت به پیروان دروغین خود» اشاره شده است. [۵۶۷] الاستبصار للطوسی ۱/۶۵، ۶۶ تحقیق: حسن الخراسان، دار صعب، دار التعارف، بیروت، الناشر: دار الکتب الاسلامیه، طهران ط: الثالثه ۱۳۹۰ هـ. [۵۶۸] مصدر سابق ۱/۶۵- ۶۶. [۵۶۹] مصدر سابق ۱/۶۵. [۵۷۰] مصدر سابق. باب «فی ان المراه لا ترث من العقار والدور شیئاً» ۴/۱۵۱-۱۵۵. [۵۷۱] مصدر سابق ۴/۱۵۴، ۱۵۵ [۵۷۲] مصدر سابق ۴/۱۵۴، ۱۵۵ [۵۷۳] تهذیب الاحکام للطوسی ۲/۱۸۴ تحقیق: حسن الخراسان، دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه ۱۳۹۰ هـ. الاستبصار للطوسی تحقیق: حسن الخراسان، دار صعب ، دار التعارف، بیروت، الناشر: دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه ۱۳۹۰ هـ . وسایل الشیعه للحر العاملی ۷/۴۴۱ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ . [۵۷۴] وسائل الشیعه للحر العاملی ۷/۴۴۱ تحقیق: عبدالرحیم الشیرازی ، دار احیاء التراث العربی، بیروت ، ط: الخامسه ۱۴۰۳ هـ. [۵۷۵] مراد از عوام مسلمین اهل سنت و جماعت میباشد. [۵۷۶] بحار الانوار للمجلسی ۲/۲۵۲ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه ۱۴۰۳ هـ. و آنرا به تهذیب الاحکام نسبت داده است). [۵۷۷] متفق علیه. صحیح البخاری ۱۰/۴۲۳، صحیح مسلم (۲۶۰۷). [۵۷۸] متفق علیه. [۵۷۹] صحیح البخاری ۱۳/۱۴۹- ۱۵۰. [۵۸۰] الکافی فی الاصول باب الکذب. [۵۸۱] نهج البلاغه.