تشیع و معتقدات آن

فهرست کتاب

شیعه و یاران رسول الله ج

شیعه و یاران رسول الله ج

دشمنان اسلام همواره سعی بر آن داشته‌اند که احکام و تعالیم اسلامی را فاقد اعتبار جلوه دهند. آن‌ها برای دست یافتن به این هدف، یاران رسول الله جکه این احکام و تعالیم را از پیامبر الله جشنیده و به گوش مسلمانان نسل‌های آینده رسانده‌اند، نشانه رفتند تا با بی‌اعتبار ساختن آن‌ها، روایاتی را که آن‌ها از پیامبر جنقل کرده‌اند فاقد اعتبار سازند. به همین سبب وجود سخنان و عباراتی اهانت‌آمیز در مورد یاران رسول الله جدر کتاب‌ها و تالیفات دشمنان اسلام هرگز باعث تعجب و شگفتی نمی‌گردد. اما اهانت و تکفیر یاران رسول الله جتوسط کسانی که خود را پیرو اسلام حقیقی و مدافعان اهل بیت رسول الله جمی‌دانند انسان را متحیر و شگفت زده می‌سازد. آری، بزرگان و سردمداران تشیع از دیرباز به امروز سعی بر آن داشته‌اند که یاران پیامبر جو ناصران حقیقی ایشان را مورد اهانت قرار داده و آن‌ها را منافق و دشمنان اسلام معرفی کنند. آن‌ها در این عمل شنیع خود گوی سبقت را از تمام دشمنان اسلام ربوده‌اند. کشی دجال در روایتی دروغین از قول ابو جعفر می‌گوید: «پس از فوت پیامبر جتمام مسلمانان بجز سه نفر مرتد گشتند. از ایشان پرسیدم: این سه نفر چه کسانی بودند؟ ایشان فرموند: مقداد بن اسود و ابو ذر غفاری و سلمان فارسی» [۲۲۸]. این سه یار رسول الله جنیز از دشنام و بدگوییهای سردمداران تشیع در امان نبوده‌اند. کشی در کتاب خود روایتی را نقل کرده که در آن گفته شده: «روزی در مجلس امیر المؤمنین علی ÷سخن از تقیه به میان آمد. ایشان فرمودند: اگر ابوذر از آنچه در قلب سلمان می‌گذرد مطلع بود، او را می‌کشت» [۲۲۹]. همچنین در این کتاب از ابو بصیر به نقل از ابا عبدالله روایت شده که رسول الله جفرموده‌اند: «ای سلمان! اگر آنچه تو بر آن مطلع هستی به مقداد گفته شود، کافر خواهد شد. و ای مقداد، اگر آنچه تو بر آن مطلع هستی به سلمان گفته شود، کافر خواهد شد». و بدین ترتیب می‌بینیم که در مذهب تشیع تمام یاران رسول الله جکافر و مرتد بشمار می‌روند.

دجالان در این عمل شنیع و ناپسند خود، توجه خاصی به دو خلیفه بعد از رسول الله جیعنی ابوبکر و و عمر بمبذول داشته‌اند. آن‌ها این دو یار رسول الله جرا دو صنم (بت) قریش نامیده و دعایی را به سب و لعن آن‌ها اختصاص داده‌اند که آن را دعای صنمی قریش (دو بت قریش) نامیده‌اند. در قسمتی از این دعا گفته می‌شود: «الهی! بر دو بت و جبت و طاغوت و دروغگوی قریش و دختران آن‌ها لعنت فرست. همانانیکه دستور تو را سر پیچی و وحی و نعمت تو را انکار و پیامبرت را عصیان و دینت را تغییر و کتابت را تحریف و به دشمنانت مهر ورزیدند و‌...» [۲۳۰]. دجالان در مورد اجر و پاداش این یاوه سرایی روایتی را به امام سجاد - /- نسبت داده‌اند که در آن گفته شده: «هر کس این دعا را در بامداد بخواند، خداوند هفتاد هزار حسنه به او عطا خواهد کرد و از هفتاد هزار گناه او در خواهد گذشت و مقام و منزلت او را هفتاد بار فزونی خواهد بخشید» [۲۳۱].

جزائری در مورد ابو بکر صدیق رضی الله عنه گفته است: «در روایات ذکر شده خلیفه اول در زمان حیات رسول الله جبتی را که در زمان جاهلیت می‌پرستیده با ریسمانی به گردن خود آویزان کرده و آن را زیر لباس خویش پنهان می‌ساخته و سجده‌های خود را در حقیقت برای این بت بجا می‌آورده است. تا اینکه بالاخره پس از فوت پیامبر جآنچه را در قلبهایشان مخفی نگاه داشته بودند، آشکار ساختند» [۲۳۲].

و دجال دیگری در مورد عمر فاروق سگفته است: «عمر، حاصل ارتباط نامشروع عبدالمطلب با زنی روسپی بوده است» [۲۳۳]. و در روایت دیگری چنین گفته‌اند: «در روز قیامت شیطان در حالی که با هفتاد زنجیر از آهن جهنم به سوی محشر کشانیده می‌شود ناگهان مردی را پیش روی خود می‌بیند که با صدو بیست زنجیر از آتش جهنم در بند کشیده شده است. شیطان که از دیدن این صحنه شگفت زده شده خود را به او می‌رساند و از او میپرسد مگر تو چه گناهی مرتکب شده ای که سزاوار عذابی دردناکتر از عذاب من گشته‌ای؟ در حالیکه من بوده ام که تمام خلائق را به گمراهی گشاندم. عمر به شیطان پاسخ می‌دهد: گناه من این بوده که خلافت را از علی غصب کردم» [۲۳۴]. آیا جعل کنندگان اینگونه روایات از این نکته غافل بوده‌اند که اگر لطف و رحمت الهی شخصی مانند عمر بن الخطاب را برای فتح ایران و بسیاری از سرزمینهای دیگر مهیا نمی‌ساخت، آن‌ها مانند نیاکان خویش، پیشانی خود را در برابر آتش بر زمین می‌نهادند. شاید در حقیقت همین مساله آن‌ها را به خشم آورده و در درون آن‌ها آتش بغض و کینه برافروخته است. اما چون از اعتراف به این حقیقت خجالت کشیده‌اند، مساله خلاف را بهانه‌ای برای گرفتن انتقام و دشنام دادن به فاروق اسلام قرار داده‌اند.

بشکست عمر پشت هربران اجم را
برباد فنا داد رگ و ریشه جم را
این عربده برغصب خلافت زعلی نیست
با آل عمر کینه قدیم است عجم را

و در روایت و یا بهتر است بگوییم اضحوکه ای دیگر گفته شده: «روزی امام علی ÷در حالیکه کمانی در دست داشتند، عمر را در یکی از کوچه‌های مدینه دیدند. ایشان خطاب به عمر فرمودند: ای عمر! شنیده ام به یاران من ناسزا می‌گویی. عمر در جواب به امام علی گفت: بزرگ‌تر از دهانت صحبت نکن‌. امام علی ÷فرمودند: الان سزایت را کف دستت می‌گذارم. آنگاه ایشان کمانی را که در دست داشتند به زمین انداختند. کمان ناگهان تبدیل به اژدهای عظیمی گشت که برای بلعیدن عمر دهان خود را گشوده بود. عمر با دیدن این صحنه بسیار هراسان گشت و به گریه و زاری پرداخت و فریاد برآورد: الله الله یا ابا حسن. قول می‌دهم دیگر به یاران شما بد نگویم. با شنیدن این سخن امام علی ÷دست خود را به اژدها زدن و آن را بار دیگر به کمان تبدیل کردند. عمر که از این حادثه بسیار مرعوب گشته بود، هراسان به خانه خود باز گشت» [۲۳۵].

بغض و کینه دجالان نسبت به فاروق اسلام و خاموش کننده آتش مجوسیت به جایی رسیده که قاتل ایشان یعنی ابو لؤلؤ مجوسی را بابا شجاع الدین لقب داده اند [۲۳۶].

در کتاب کافی که از معتبرترین کتب شیعه بشمار می‌رود ابوبکر و عمر -ب* اینگونه توصیف شده‌اند: «آن دو، پلید و ملعون و جبت و طاغوت بودند. آن‌ها فرعون و هامان این امت هستند. نفاق و دشمنی آن‌ها با رسول الله جو ضرورشان بر اسلام از همه بیشتر بوده است» [۲۳۷]. همچنین در این کتاب مملو از اکاذیب و افتراات در مورد این دو ابر مرد تاریخ اسلام گفته شده: «آن دو پیر مرد در حالی مردند که از گناهان خویش توبه نکرده و بلایی را که بر سر امیر المؤمنین آوردند به باد فراموشی سپرده بودند. پس لعنت خداوند و فرشتگان و تمام خلائق بر آن‌ها باد» [۲۳۸]. ما نمی‌دانیم در مورد این همه اکاذیب و ادعاهای باطل و متضاد موجود در مراجع و مصادر مذهب تشیع چه بگوییم. در روایتی ادعا می‌شود علی چنان قدرتی داشته که کمان خود را به اژدهایی غول پیکر تبدیل میکرده و در روایتی دیگر او را به انسانی زبون و ناتوان تبدیل می‌کنند که تحت ظلم و ستم ابوبکر و عمر قرار گرفته است.

اینگونه روایات قلب انسان مؤمن را می‌گدازد و او را به تعجب وا می‌دارد که چگونه افرادی این اجازه را به خود می‌دهند که در مورد یاران رسول الله جو اولین حاملان لوای اسلام اینگونه خیره سر و گستاخ باشند. در همین کتاب در مورد عائشه و حفصه بدو همسر رسول الله جگفته شده: «آن دو، کافر و منافق بوده و در آتش جهنم جاودان خواهند بود» [۲۳۹]. و دجال دیگری در مورد عثمان بن عفان سهمسر دو تن از دختران رسول الله جیعنی رقیه وام کلثوم ب(که بعد از وفات یکى با دیگرش ازدواج نموده بود) گفته است: «او شخصی ملعون بود که عمر خود را بر باطل سپری کرد» [۲۴۰]. مجلسی که هیچ بهره ای از علم و ادب نبرده است در مورد داماد رسول الله جگفته: «هر کس معتقد باشد عثمان مظلوم به قتل رسید، گناه او از گناه عبادت کنندگان گاو بنی اسرائیل نیز بیشتر است» [۲۴۱].

این اهانت‌ها همانگونه که در گذشته در بین بزرگان و سردمداران تشیع رایج بوده، امروز نیز در مؤلفات و سخنرانی‌های آن‌ها بسیار به چشم می‌خورند. خمینی در کتاب کشف الاسرار در مورد کسانی که در راه رسیدن به خشنودی الهی از جان و مال خود چشم پوشی کردند، گفته: «... همان یارانی که هیچ هدفی جز ملذات دنیوی و دست یافتن به کرسی فرمانروایی مد نظر آن‌ها نبوده است. همان کسانی که قرآن را وسیله‌ای برای تحقق بخشیدن به اهداف فاسد خود قرار دادند. حذف کردن آیات دال بر خلافت امام علی ÷و تحریف قرآن و دورنگاه داشتن همیشگی آن از دسترس مسلمانان و بر جا گذاشتن این ننگ و عار بر پیشانی اهل اسلام برای آن‌ها کار آسان و ساده‌ای بوده است. تهمتی که آن‌ها در مورد تحریف تورات و انجیل به یهود و انصاری می‌زنند، گریبانگیر خود آن‌ها نیز هست» [۲۴۲]. و در سخنی دیگر می‌گوید: «ما اکنون به ذکر مخالفت ورزی عمر با قرآن مجید می‌پردازیم تا روشن سازیم سرپیچی و مخالفت ورزیدن با قرآن برای آن‌ها کار آسان و ساده‌ای بوده است. ما براین نکته تاکید می‌کنیم که اگر قرآن صریحا در مورد امامت سخن می‌راند، آن‌ها با آن مخالفت می‌ورزیدند» [۲۴۳].

محمد رضوی در کتاب «كذابوا علي الشيعه» عمر را دشنام داده و او را لعنت می‌کند.

عبدالله انصاری در کتاب «مع الخطيب في خطوطه العريضه» در صفحه ۴۴ و ۴۸ گروهی از یاران رسول الله جرا دروغگو دانسته و آن‌ها را دشمنان اسلام معرفی می‌کند.

سردمداران تشیع در چند سال اخیر با سعی و تلاش فراوان کتاب بنام «ثم اهتدیت (آنگاه هدایت شدم)» نوشته محمد تیجانی را به زبان‌های مختلف ترجمه و آن را در سر تا سر جهان مجانا توزیع کرده‌اند. نویسنده در این کتاب از سرگذشت خود به هنگام صوفی بودن سخن گفته و سپس قصه روی آوردن خود به مذهب تشیع را بیان می‌سازد. او در این کتاب که خدا می‌داند برای نوشتن آن چه مبلغ عظیمی را دریافت کرده، به دشنام دادن و اهانت به یاران رسول الله جپرداخته و آن‌ها را مرتد دانسته است. او در کتاب خود می‌گوید: «یاران پیامبر، ایشان را ناراحت و خشمگین ساخته و بر ایشان تعدی کردند. آن‌ها گمراه گشتند و حق رسول الله جرا بجا نیاورده و به ایشان احترام نگذاشتند. چیزی جز سر کشی و عناد نمی‌دانستند. آن‌ها اوامر خالق خود را زیر پا گذاشتند» [۲۴۴]. «آن‌ها خود را از پیامبر جبرتر می‌دانستند. شایسته هیچگونه احترامی نیستند. افرادی نادان را اجیر کردند تا احادیثی ساختگی و جعلی در مورد فضیلت آن‌ها از خود بسرایند» [۲۴۵]. «عمر از تقوی و پرهیزکاری به دور بوده و از عقاب الهی نمی‌ترسیده است» [۲۴۶]. «یاران رسول الله جبه کفر و الحاد خود باز گشته و شایسته ثواب و مغفرت نیستند. آن‌ها از جهاد دست کشیده و به دنیا دل باختند» [۲۴۷]. ما بخوبی می‌دانیم تاریخ فتوحات اسلامی مشت محکمی است بر دهان تیجانی و همفکران او. چون بیشترین فتوحات اسلامی در زمان یاران رسول الله جمخصوصاً در ایام خلافت سه خلیفه اول صورت پذیرفته است. وی همچنین در کتاب خود می‌گوید: «دین را عوض کردند و مانند بنی اسرائیل گفتند شنیدیم و سرپیچی کردیم» [۲۴۸]. «عائشه سنت رسول خدا را تغییر داد» [۲۴۹].

براستی که آقای تیجانی گمراهی را با هدایت اشتباه گرفته و می‌پندارد دشنام دادن و لعنت فرستادن بر کسانیکه دین مبین اسلام پس از رحمت و لطف الهی با سعی و کوشش آن‌ها استوار گشته است، هدایت نام دارد. او هنگام صوفی بودن نیز فاصله زیادی با شیعه گری نداشته است. چون این دو فرقه در امور بسیاری همچون پرستیدن اموات، تقدیس اولیاء، تبریک جستن به قبرها، بدعت و نوآوری در عبادات و‌... با یکدیگر مشابهت کامل دارند. به همین سبب مورخ شهیر ابن خلدون در مقدمه کتاب تاریخ خود می‌گوید: «اگر مذهب تشیع نمی‌بود فرقه‌ای بنام صوفی بوجود نمی‌آمد».

دشنام دادن و لعنت فرستادن بر یاران رسول الله جو منافق دانستن آن‌ها، یکی از بزرگ‌ترین علت‌های بروز اختلاف بین اهل سنت و شیعه می‌باشد. اهل سنت و جماعت با دفاع کردن از پیامبر جاز یک سو به فرمایشات الهی و تعالیم رسول الله ججامه عمل پوشانده و از این ابر مردان تاریخ اسلام قدردانی کرده و از سوی دیگر توطئه کسانی که می‌خواهند بدینوسیله به اسلام عزیز ضربه بزنند را نقش بر آب می‌سازند. دشمنان اسلام بخوبی می‌دانند زیر سؤال بردن تدین و امانتداری یاران رسول الله جکه تنها نقل کننده قرآن و حدیث به نسل‌های پس از خود می‌باشند، باعث بی‌اعتبار شدن پایه و اساس دین مبین اسلام یعنی قرآن و سنت می‌گردد.

پس از آشنا شدن با موضع شیعه نسبت به یاران رسول الله ج، اکنون جا دارد این سؤال را مطرح کنیم که چه کسی علمدار دشنام دادن به صحابه کرام بوده و برای اولین بار تخم این هرزه گویی را کاشته است؟

بایستی دانست علمدار این توطئه بر علیه اسلام کسی نبوده مگر عبدالله بن سبأ یهودی الاصل. او که خود را مسلمان و مدافع حقوق اهل بیت وانمود می‌ساخت، در نهان برای ایجاد فتنه و تفرقه بین مسلمانان سعی و کوشش می‌کرد. این حقیقت را حتی بزرگان و سردمداران تشیع قبول داشته و به آن اعتراف کرده‌اند. نوبختی یکی از علمای شهیر شیعه در این رابطه گفته است: «عبدالله بن سبأ نخستین کسی بود که علناً به ابوبکر و عمر و عثمان و سایر یاران رسول الله جدشنام داده و از آن‌ها برائت می‌جست. وی ادعا می‌کرد امیرالمومنین علی بن ابی طالب ÷او را به چنین کاری امر کرده‌اند. هنگامیکه امیرالمومنین ÷از این ادعا با خبر شدند دستور دستگیری او را داده و سپس حکم قتل او را صادر کردند. اما کسانیکه در مجلس ایشان حضور داشتند با شنیدن این حکم فریاد بر آوردند که ای امیرالمومنین، شما چگونه می‌خواهید شخصی را به قتل برسانید که مردم را بسوی محبت ورزیدن به شما دعوت می‌دهد؟» [۲۵۰]. نوبختی همچنین می‌گوید: «عبدالله بن سبأ به هنگام یهودی بودن معتقد به جانشینی یوشع بن نون پس از موسی بود. و پس از مسلمان شدن امام علی بن ابی طالب ÷را وصی و جانشین پیامبر جدانست. عبدالله بن سبأ نخستین کسی بود که واجب بودن امامت علی بن ابی طالب ÷را علناً در بین مردم تبلیغ می‌کرد. به همین سبب نیز می‌باشد که مخالفین شیعه معتقد هستند تشیع از یهودیت سر چشمه گرفته است» [۲۵۱].

اکنون که موضع شیعه را نسبت به یاران رسول الله جدانستیم و با پرچمدار این توطئه و فتنه آشنا شدیم» برای اثبات باطل بودن سخنان و ادعاهای سردمداران تشیع نگاهی به قرآن مجید و فرمایشات رسول الله جو همچنین سخنان علی بن ابی طالب سو فرزندان برومند ایشان می‌اندازیم تا با موضع دین مبین اسلام نسبت به یاران رسول الله جآشنا گردیم.

[۲۲۸] رجال کشی ص ۱۲و۱۳. [۲۲۹] رجال کشی ص ۱۷. [۲۳۰] مفتاح الجنان للشیخ عباس قمی ص ۱۱۴ ط ایران. [۲۳۱] ضیاء الصالحین لمحمد صالح الجواهری ص ۵۱۳. [۲۳۲] الانوار النعمانیه للجزایری ۲/۱۱۱. [۲۳۳] الطرائف فی معرفه الطوائف لابن طاوس ص ۴۰۱، و کتاب سلیم بن قیس العامری ص ۸۹. [۲۳۴] الانوار النعمانیه للجزایری ۱/۸۱-۸۲. [۲۳۵] کتاب الخرایج و الجرایح للراوندی ص ۲۰. [۲۳۶] الکنی و الاقاب لعباس القمی ۲/۵۵. [۲۳۷] الکافی للکلینی ۱/۴۴. [۲۳۸] الکافی «کتاب الروضه» ۱۲/۳۲۳ (شرح جامع للمازندرانی). [۲۳۹] الکافی للکلینی ۳/۱۹۱. [۲۴۰] حدیقه الشیعه للمقدس الاردبیلی ص ۲۷۵. [۲۴۱] حق الیقین للمجلسی ص ۲۷۰. [۲۴۲] کشف الاسرار للخمینی ص ۱۱۴. [۲۴۳] کشف الاسرار للخمینی ص ۱۳۵. [۲۴۴] ثم اهتدیت للتیجانی ص ۸۸-۸۹. [۲۴۵] ثم اهتدیت للتیجانی ص ۹۲-۹۳. [۲۴۶] ثم اهتدیت للتیجانی ص ۹۹. [۲۴۷] ثم اهتدیت للتیجانی ص ۱۰۰ و۱۰۱ [۲۴۸] ثم اهتدیت للتیجانی ص ۱۰۷. [۲۴۹] ثم اهتدیت للتیجانی ص ۱۰۹. [۲۵۰] فرق الشیعه للنوبختی ص ۱۹و۲۰-۴۴و۴۵ . و کتاب المقالات و الفرق للقمی ص ۲۰. [۲۵۱] فرق الشیعه للنوبختی ص ۱۹و۲۰-۴۴و۴۵. و کتاب المقالات والفرق للقمی ص ۲۰.