شیعه و امامت
امامت و خلافت در مذهب تشیع رکنی از ارکان اسلام بشمار میرود.
در یکی از روایات کتاب «اصول کافی» در اینمورد اینگونه گفته شده:
«ابوجعفر ÷فرمودند: اسلام بر پنج رکن استوار گشته است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت. و بر هیچ رکنی مانند رکن ولایت تأکید نشده است. اما مردم چهار رکن را پذیرفتهاند و از قبول رکن ولایت سرباز زدهاند» [۳۴۷].
می بینیم در این روایت چگونه دجالان مهمترین رکن اسلام یعنی شهادتین را حذف کرده و بجای آن مساله امامت و ولایت را قرار دادهاند.
و در روایت دروغین دیگری گفته شده: «مهمترین اصل از اصول دین که خداوند پیامبر خود را برای تبلیغ آن مبعوث داشته، اصل امامت میباشد» [۳۴۸].
محمد حسین آل کاشف الغطا یکی از بزرگترین مراجع معاصر شیعه در مورد مفهوم امامت میگوید: «امامت مانند نبوت منصبی است الهی. یعنی همانگونه که خداوند از میان بندگان خود کسانی را به نبوت بر میگزیند و معجزاتی را به آنها عطا میفرماید. به همین صورت کسانی را برای منصب امامت انتخاب کرده و پیامبر خود را امر میکند که او را پس از خود به امامت مردم منصوب دارد» [۳۴۹].
کلینی در همین رابطه در کتاب خود میگوید: «امامت عهد و پیمانی است الهی» [۳۵۰].
این سخنان بیانگر این مطلب هستند که در مذهب تشیع امامت و نبوت هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. و امام همان ویژگیها و خصوصیاتی را دارا است که پیامبر از آن برخوردار است.
موجوده نتیجه گرفته میشود یافتن تفاوت بین نبوت و امامت عمل بسیار دشواری است که در هر صورت خالی از اشکال و نقد نخواهد بود» [۳۵۱]. مجلسی در ادامه سخنان خود میگوید: «ما هیچ مانعی در توصیف آنها (ائمه) به مقام نبوت نمییابیم مگر مراعات مسأله خاتمه یافتن نبوت. در حالیکه عقل ما هیچ تفاوتی بین نبوت و امامت و امامت نمییابد» [۳۵۲].
بررسی بیشتر در مورد این موضوع ما را به این نتیجه میرساند که دجالان پس از همانند و مساوی دانستن نبوت و امامت، پا را از این نیز فراتر نهاده و مقام و منزلت امامت را از نبوت عظیمتر و بزرگتر دانستهاند. روایات بسیاری در کتاب اصول کافی بر این اعتقاد صحه گذاشته اند [۳۵۳]. نعمت الله جزائری در این رابطه میگوید:
«مقام و منزلت امامت عامه عظیمتر و بزرگتر از منزلت نبوت و رسالت میباشد» [۳۵۴].
پس از این جا دارد به برخی از روایات که دجالان در مورد جایگاه و منزلت امامت و ولایت از خود تراشیده و در کتابهای خویش نگاشتهاند، اشاره داشته باشیم. در یکی از این روایات گفته شده است: «پیامبر جصد و بیست بار به معراج رفتهاند، و در هر بار خداوند متعال ولایت امام علی ÷و سایر ائمه را بیش از دیگر فرائض و واجبات دین بر ایشان تأکید کردهاند» [۳۵۵].
و در روایت دروغین دیگری گفته شده است: «روزی جبرئیل نزد رسول الله جآمده و به ایشان گفت: ای محمد! خداوند بر شما درود میفرستد و میفرماید: من هفت آسمان و موجودات آن را خلق کرده ام و هفت زمین و مخلوقات آن را آفریدهام. در میان تمام هستی هیچ جایی با شکوهتر و مقدستر از ما بین رکن و مقام وجود ندارد. اما بدانکه اگر بندهای از بندگان من از آغاز آفرینش در این مکان به عبادت و پرستش من مشغول بوده باشد ولی ولایت و امامت علی را نپذیرد، من او را در آتش جهنم خواهم افکند» [۳۵۶].
و در روایت دیگری گفته شده: «هر کس به ولایت ما ایمان داشته باشد، نماز و روزه و زکات و حج او مقبول خواهند بود. و هر کس ولایت ما را نپذیرد، خداوند متعال هیچیک از اعمال او را قبول نخواهد کرد» [۳۵۷].
و در روایت دیگری که دجالان آن را به پیامبر جنسبت دادهاند گفته شده: «اگر احدی از شما در روز قیامت با حسناتی به اندازه کوههای عظیم در بارگاه الهی حاضر گردد، اما ولایت علی بن ابی طالب را قبول نکرده باشد خداوند او را درون آتش جهنم خواهد افکند» [۳۵۸].
و در روایت دیگری که باز دجالان آن را به پیامبر جنسبت دادهاند ادعا شده که حتی توحید و یکتا پرستی نیز بدون ایمان به ولایت ائمه اثنی عشر مقبول واقع نخواهد شد. در این روایت گفته شده: «رسول الله جفرمودند: هر کس لا اله الا الله بگوید از اهل بهشت خواهد بود. در این هنگام دو تن از یاران ایشان گفتند: ای رسول الله، همه ما همواره قول لا اله الا الله بر زبان داریم. رسول الله جدر جواب فرمودند: اما شهادت لا اله الا الله فقط از این شخص و پیروانش پذیرفته خواهد شد. آنگاه رسول الله جدستشان را بر سر علی بن ابی طالب گذاشتند» [۳۵۹].
بنا بر آنچه از اینگونه روایات نتیجه گرفته میشود، میتوانیم پی بریم که در مذهب تشیع شهادت لا اله الا الله بدون ایمان به ولایت ائمه، بیهوده و بدون فائده خواهد بود. حویزی در تفسیر خود روایت مضحکی را ذکر کرده که شنیدن آن ما را به این نتیجه خواهد رساند که دجالان برای رسیدن به اهداف خود به هر نیرنگ و دجلی متوسل میشوند. حتی اگر این دجل و دروغ متضمن توهین به پیامبران خدا باشد.
اکنون این روایت مضحک را با یکدیگر میخوانیم: «روزی عبدالله بن عمر نزد امام زین العابدین ÷رفته و خطاب به ایشان گفت: ای فرزند حسین. آیا تو هستی که میگویی یونس بن متی بسبب قبول نکردن ولایت جدت دچار آن بلا گشت و نهنگ او را بلعید؟ امام ÷فرمودند: بله. امیدوارم مادرت به داغت بنشیند.
ابن عمر به ایشان گفت: اگر راست میگویی این مسأله را به من ثابت کن.
در این هنگام امام زین العابدین÷دستور دادند چشمان من (راوی قصه) و ابن عمر را با پارچه ای بستند. پس از مدتی پارچه را باز کردند. ما ناگهان خود را در کنار ساحل عظیمی یافتیم. ابن عمر با ترس و لرز خطاب به امام گفت: ای آقای من. خون من در گردن شما خواهد بود. شما را سوگند میدهم به من آسیبی نرسانید.
در این هنگام امام زین العابدین ÷با صدایی بلند نهنگی را نزد خود فرا خواندند پس از چند لحظه ناگهان نهنگی همانند کوهی بزرگ سر از آب بدر آورده و گفت: لبیک، لبیک، ای ولی خدا. امام زین العابدین ÷خطاب به نهنگ فرمودند: تو کیستی؟ نهنگ پاسخ داد: من همان نهنگی هستم که یونس بن متی را بلعید. امام ÷خطاب به او فرمودند: ما را از قصه او آگاه ساز. نهنگ در مورد قصه یونس بن متی چنین گفت: ای آقای من. هرگز خداوند پیامبری را به نبوت مبعوث نداشته مگر اینکه ولایت شما اهل بیت را بر او عرضه کرده است. هر کدام از آنها که ولایت شما را پذیرفته، نجات یافته است و هر کدام از قبول آن سرباز زده و یا در آن درنگ کرده است به بلاهایی همچون اشتباه آدم، و در شرف غرق قرار گرفتن نوح و آتش گرفتن ابراهیم، و در چاه افکنده شدن یوسف و بیماری ایوب و خطای داود دچار شده است. یونس نیز هنگامیکه به پیامبری مبعوث گشت خداوند به او وحی کرد که: ای یونس! امیرالمومنین را ولی و امام خود قرار ده» [۳۶۰].
پس از آشنایی با مقام و منزلت و ولایت ائمه اثنی عشر در مذهب تشیع، جا دارد از کسانیکه این اعتقاد را به خورد این مذهب دادهاند بپرسیم: اگر اعتقاد شما در مورد ولایت و امامت صحیح میبود و ایمان به امامت ائمه اثنی عشر از نماز و روزه و سایر ارکان دین مهمتر بوده و حتی توحید و یکتاپرستی نیز بدون ایمان به ولایت بیارزش میبود، پس چرا در قرآن مجید سخنی از آن به میان نیامده است؟ در حالیکه آیات بسیاری از قرآن مجید در مورد نماز و روزه و حج و... سخن گفتهاند. اما امامت ائمه اثنی عشر حتی در یک آیه نیز ذکر نشده است. آیا این خود دلیلی بر بطلان این اعتقاد دروغین نیست؟
کسانیکه بطلان این اعتقاد را نمیپذیرند گویا به صورت غیر مستقیم میگویند خداوند این مسأله را از اکثریت مسلمانان پوشیده نگاه داشته تا در فردای قیامت آنها را به درون آتش جهنم بیافکند.
ممکن است کسی ادعا کند ایمان به امامت ائمه اثنی عشر در قرآن مجید ذکر شده است اما سنیها آیات مربوط به آن را از قرآن پاک کردهاند. این ادعا علاوه بر اینکه مخالفتی صریح با آیه شماره ۹ سوره الحجر دارد که در آن خداوند متعال محفوظ ماندن قرآن کریم را از هر گونه تحریف و دستخوردگی بعهده گرفتهاند، همچنین این سؤال را به دنبال خواهد داشت که چرا علی بن ابی طالب سدر زمان خلافت خویش این آیات را بار دیگر در قرآن مجید به ثبت نرساندند؟ و یا اینکه چرا سایر ائمه من جمله مهدی موهوم یک نسخه از این قرآن کامل را به شیعیان ندادند تا حجتی دال بر حقانیت آنها باشد و سبب گردد سنیها نیز اعتقاد را بپذیرند و تمام مسلمانان در یک صف بر علیه دشمنان خود قرار گیرند؟
درماندگی دجالان در پاسخ دادن به اینگونه سؤالها آنها را بر آن داشت که پیروان فریب خورده خویش را از بحث و مناقشه کردن با مخالفان بر حذر دارند و آنها را امر کنند ایمان به امامت ائمه اثنی عشر را بین خود مخفی نگاه دارند و در مورد آن با کسی سخن نگویند. و همچنین مانند عادت همیشگی خود برای مقدس جلوه دادن این مسأله، دست به جعل چندین روایت زده و آنها را به ائمه نسبت دادند. در یکی از این روایات گفته میشود: «ایمان به ولایت را خداوند مخفیانه با جبریل در میان گذاشتند. و جبریل مخفیانه با محمد و محمد با علی و علی نیز مخفیانه این مسأله را با آنانیکه خداوند مقدر کرده بود، در میان گذاشتند. اما شماها امروز میخواهید آن را بین مردم افشاء کنید» [۳۶۱]. و در روایتی دیگر گفته شده: «... راز ما را افشاء نسازید» [۳۶۲]. شارح کافی در شرح این روایت میگوید: «مراد از راز، مسأله امامت و ولایت میباشد» [۳۶۳].
آیا بیم و هراس دجالان از رو شدن دستشان دلیلی بر دروغین و بیپایه و اساس بودن سخنان آنها نیست؟ اگر ایمان به ولایت و امامت چنین جایگاه عظیمی در دین میداشت چرا میبایست سعی شود در جوی تاریک و سیاه و بطور مخفیانه بین مردم تبلیغ شود؟ و چرا خداوند آن را مخفیانه با جبریل ÷در میان گذاشته است؟ مگر والعیاذ بالله خداوند نیز از ابوبکر و عمر میترسیده است؟
براستی که اینگونه اعتقادات چنان بیپایه و اساس و واهی هستند که هر انسان عاقل غیر متعصب میتواند به دروغین بودن آنها پی ببرد.
نکته بسیار مهمی که در رابطه با این مسأله بایستی به آن اشاره کرد این است که بنابر اعترافات مراجع و مصادر مذهب تشیع اولین کسی که پرچمدار چنین مفهومی از امامت بوده است، عبدالله بن سبأ یهودی الأصل میباشد. در بسیاری از مراجع شیعه گفته شده: «ابن سبأ اولین کسی بود که فرضیت امامت علی بن ابی طالب ÷را بین مردم تبلیغ میکرد و از دشمنان ایشان برائت میجست و آنها را کافر میدانست. این بدان سبب بود که ابن سبأ، یهودی الأصل بوده و در زمان یهودیت خویش یوشع بن نون را وصی موسی میدانست و پس از اسلام همین اعتقاد را در مورد علی بن ابی طالب ÷پیدا کرد» [۳۶۴]. بزرگان مذهب تشیع این اعتقاد ابن سبأ یهودی الأصل را پسندیده و آن را اصلی عظیم از اصول مذهب خود قرار دادند. ابن بابویه قمی میگوید: «شیعه امامیه معتقد است هر پیامبری، وصی ای دارد که او را به امر خداوند پس از خود جانشین خویش میسازد» [۳۶۵]. جا دارد به این نکته نیز اشاره کنیم که سردار رشید اسلام علی بن ابی طالب سهنگامیکه از توطئه و دسیسههای ابن سبأ آگاه گشتند نخست تصمیم گرفتند فرمان قتل او را صادر کنند، اما ترس از بوجود آمدن فتنه و آشوب سبب شد تنها به تبعید ابن سبأ به مدائن اکتفا کنند. البته در برخی از مراجع شیعه گفته شده علی بن ابی طالب س، ابن سبأ را به قتل رساندند [۳۶۶].
[۳۴۷] اصول الکافی کتاب الایمان و الکفر باب دعائم الاسلام ۲/۱۸ رقم ۳ [۳۴۸] ودائع النبوه لهادی الطهرانی ص ۱۱۵ مکتبه دار العلم ۱۳۹۱ هـ. [۳۴۹] اصل الشیعه و اصولها ص ۵۸. [۳۵۰] اصول الکافی للکلینی ۱/۲۲۷ تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، دار الکتب الاسلامیه، طهران، ط: الثالثه: ۱۳۸۸ هـ. [۳۵۱] بحار الانوار للمجلسی ۲۶/۸۲ احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۳ هـ. [۳۵۲] بحار الانوار ۲۶/۸۲ (چاپ سابق الذکر). [۳۵۳] اصول الکافی للکلینی ۱/۱۷۵(چاپ سابق الذکر). [۳۵۴]زهر الفربیع ص ۱۲. [۳۵۵] الخصال لابن بابویه ص ۶۰۰-۶۰۱ تصحیح: علی اکبر الغفاری، مکتبه الصدوق، طهران ۱۳۸۹ هـ . بحارلانوار للمجلسی ۲۳/۶۹ ( چاپ سابق الذکر). [۳۵۶] امالی الصدوق لابن بابویه القمی ص ۲۹۰ط: ایران ۱۳۰۰ هـ بحار الانوارللمجلسی ۲۳/۶۹ (چاپ سابق الذکر) [۳۵۷] اصول الکافی ۱/۴۳۷ ( چاپ سابق الذکر). [۳۵۸] امالی الشیخ الطوسی ۱/۳۱۴. [۳۵۹] بحار الانوار ۲۷/۲۰۱ (چاپ سابق الذکر). [۳۶۰] تفسیر نور الثقلین لعبد الله بن جمعه الحویزی ۳/۴۳۵ تصحیح و تعلیق : هاشم المحلاتی، المطبعه العلیمه ، قم ، ط: الثالثه ۱۳۸۵ هـ. [۳۶۱] شرح جامع للمازندارانی ۹/۱۲۳ المکتبه الاسلامیه ، طهران ۱۳۸۴ هـ. [۳۶۲] اصول الکافی ۲/۲۲۲ (چاپ سابق الذکر). [۳۶۳] شرح جامع للمازندارانی ۹/۱۱۹ (چاپ سابق الذکر). [۳۶۴] رجال کشی ص ۱۰۸ – ۱۰۹ تصحیح و تعلیق : حسن المصطفوی، ط : طهران . المقالات و الفراق للقمی ص ۲۰ تصحیح و تعلیق : محمد جواد مشکور ، مطبعه حیدری، طهران ۱۹۶۳ م . فرق الشیعه للنوبختی ص ۲۲ دار الاضواء ، بیروت ، ط: الثالثه ۱۴۰۴ هـ . الزینه للزاری ص ۳۰۵ تحقیق: عبدالله السامرائی، ضمن کتاب الغلو الفرق الغالیه، مطبعه الحکومه، بغداد ۱۳۹۲ هـ. [۳۶۵] عقائد الصدوق لابن بابویه القمی ص ۱۰۶. [۳۶۶] رجال کشی ص ۱۰۷ ( چاپ سابق الذکر).