رد بر این اعتقاد
هر مسلمانی که سرشتی پاک و اعتقادی سرچشمه گرفته از قرآن مجید و فرمایشات رسول الله جدر سینه داشته باشد، هرگز چنین اعتقاد فاسد و باطلی را نخواهد پذیرفت. چگونه امکان دارد انسان مسلمان که خالق خود را از هر عیب و نقص پاک امکان دارد انسان مسلمان که خالق خود را از هر عیب و نقص پاک و منزه میداند به مساله بداء ایمان داشته باشد؟ او بارها و بارها در قرآن مجید میشنود که علم الهی، علمی است کامل و محیط بر تمام امور.
﴿... عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِۖ لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٣﴾[سبأ: ۳].
«... او دانا و آگاه بر غیبیات است. مقدار ذرهای و یا کوچکتر و همچنین بزرگتر از آن در آسمانها و زمین وجود ندارد که بر او پوشیده باشد. بلکه تمام آنها در لوح محفوظ مسطور و مکتوب هستند».
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٥٩﴾[الأنعام: ۵۹].
«کلیه خزائن غیب نزد او است. کسی جز او بر آنها مطلع نیست. و آنچه در خشکی و دریا است همه را میداند. و هیچ برگی نیفتد مگر آنکه او از آن آگاه است. و هیچ دانهای در تاریکیهای درون زمین و هیچ تر و خشکی وجود ندارد مگر آنکه در لوح محفوظ مسطور و مکتوب هستند».
آشکار است ایمان داشتن به بداء با آیات قرآن مجید و احادیث رسول الله جو با فطرت و سرشت پاک هر انسان مسلمان تضاد و مخالفت دارد. این مساله سوال مهمی را در ذهن هر خوانندهای ایجاد میکند که چرا با وجود کفر آلود بودن این اعتقاد، مذهب تشیع آن را از اساسیات معتقدات خویش قرارداده است؟
در پاسخ به این سوال بایستی گفت: چندین عامل مهم در این مساله نقش داشتهاند که عبارتند از:
۱- بزرگان و سردمداران تشیع بنا بر مصالح خویش پیش بینیهایی کرده و آنها را به ائمه نسبت میدادند. و همه ما میدانیم مذهب تشیع معتقد است ائمه از علم غیب آگاه بوده و هیچ امری در کون و هستی بر آنها پوشیده و مستور نیست [۷۹]. با توجه به این اعتقاد باطل اگر پیش بینیهای سردمداران تشیع اشتباه از آب در میآمدند آنها برای فرار از این روسیاهی و به زیر سوال نرفتن عصمت ائمه، تحقق پیدا نکردن پیش بینیها را به گردن خالق هستی انداخته و به پیروان و شیفته گان خود میگفتند: پیش گویی امام درست و صحیح بوده اما خداوند متعال متوجه مسألهای گشته و تصمیم قبلی خود را تغییر داده است!
۲- بزرگان و سردمداران تشیع برای از دست ندادن پیروان و اتباع خود همواره آنها را به پیروزی و تمکین قریب الوقوع وعده داده و آنها را به این وعدههای سرخرمنی دلخوش میکردند. اما همیشه وقت تعیین شده بسر آمده و خبری از این پیروزیها نمیشد. بهترین مثال برای این مطلب وعدههایی است که دجالان در مورد وقت ظهور مهدی به پیروان خود میدادند. این وقتهای تعیین شده یکی پس از دیگری سپری میشدند و هیچ خبری از ظهور مهدی نمیشد. این مساله سبب بروز شک و تردید در مورد حقیقت داشتن شخصیتی بنام مهدی موعود در بین شیعیان گشت. بزرگان و سردمداران شیعه برای گریز از این روسیاهی در روسیاهی بزرگتری افتادند. آنها به پیروان خود گفتند: ما به شما راست گفته بودیم اما خداوند متعال تصمیم دیگری گرفته و خواست پیشین خود را تغییر داده است!
در رابطه با جانشین و خلف امام جعفر صادق - /- نیز روسیاهی بزرگی وجود دارد که دجالان را رسوا ساخته و آنها را بر آن داشت تا ایمان به بداء را سرپوشی مناسب برای آن قرار دهند. بنا بر روایات و اعتقادات مذهب تشیع امامت بایستی پس از وفات اما به فرزند بزرگتر او انتقال یابد. اما در زمان حیات اما جعفر صادق - /- چیزی که دجالان حتی فکر آن را نیز نمیکردند رخ داد و آبروریزی دیگری برای آنها حاصل گشت. فاجعه و مصیبت دجالان این بود که اسماعیل یعنی فرزند بزرگ امام جعفر صادق قبل از پدر خود فوت کرد. و بدین ترتیب نقشههای دجالان و روایات جعلی و دروغینی که از خود ساخته و پرداخته بودند همگی نقش بر آب شدند. اما دجالان پررو برای حفظ آبروی خویش به پیروان خود گفتند: آنچه ما در مورد به امامت رسیدن اسماعیل گفته بودیم درست و صحیح بود. ولی خداوند متعال تصمیم جدیدی گرفت و خواست پیشین خود را تغییر داد.
جالب است به این مطلب نیز اشاره شود که گروهی از شیعیان به همان روایات مکذوبه قدیمی دلخوش کرده و معتقد به امامت اسماعیل باقی ماندند. این گروه را فرقه اسماعیلیه مینامند.
۳- بزرگان و سردمداران تشیع همواره به ائمه افتراء بسته و ادعا کردهاند آنها از علم غیب آگاه بوده و بر آن مطلع هستند. اما ائمه هرگز چنین ادعایی نکرده و هیچکس مستقیماً از خود آنها نشنیده که از علم غیب سخن بگویند [۸۰]. این مساله که پیروان دجالان را نسبت به ادعاهای آنها مشکوک ساخته بود سبب گشت دجالان ایمان به بداء را یکی از اعتقادات اساسی و اصولی مذهب تشیع قرار دهند و به پیروان خویش بگویند: «اگر ائمه در ملا عام از علم غیب سخن نگفتهاند، به سبب ایمان آنها به بداء بوده است. چون آنها میترسیدند اگر در ملا عام از آنچه در آینده رخ میدهد سخنی بگویند پس از مدتی خداوند متعال تصمیم خود را عوض کرده و پیش گویی امام تحقق پیدا نکند. دروغپردازان برای اعتبار بخشیدن به این ادعای باطل روایاتی را جعل کرده و آنها را به ائمه نسبت دادهاند.
در یکی از این روایات جعلی از قول امام علی بن الحسین - /- گفته شده: «اگر به سبب ایمان داشتن ما به بداء نمیبود شما را از آنچه تا روز قیامت رخ خواهد داد، با خبر میساختم» [۸۱].
پس از آشنایی با برخی از عواملی که نقش مهمی در رخنه کردن این اعتقاد فاسد به معتقدات مذهب تشیع داشتهاند، اکنون میتوانیم به این نکته پی ببریم که چرا بزرگان و مشایخ مذهب تشیع اینگونه سفت و محکم به این اعتقاد باطل چسبیده و خروار خروار اجر و ثواب نثار مومنین به آن میکنند. آری، اگر ایمان به بداء از بین رود، پایه و اساس مذهب امامیه از بین خواهد رفت. این اعتقاد فاسد سرپوش مناسبی برای اشتباهات و وعدههای تحقق نیافته ای است که همگی به ائمه نسبت داده شدهاند. ائمه ای که بر اساس معتقدات بیاساس، از هر گونه خطا و نسیان معصوم بوده و بر عالم غیب مطلع هستند!
در پایان این مبحث جا دارد به این نکته مهم نیز اشاره کنیم که برخی از بزرگان و سردمداران مذهب تشیع سعی کردهاند برای فرار از این لکه ننگ، وجود چنین اعتقادی را در مذهب خود منکر شوند و یا اینکه آن را به گونه دیگری تفسیر کنند. اما آنچه این اشخاص میبایست انجام میدادند این بود که بجای فرار از واقعیت با شهامت تمام به آن اعتراف کرده و سپس از آن برائت میجستند. از میان این اشخاص میتوان طوسی که مجلسی به او لقب «محقق» داده است را نام برد. آقای طوسی یکی از کسانی است که چشمان خویش را در مقابل این حقیقت بسته و وجود چنین اعتقادی را در مذهب خود منکر شده است [۸۲]. اما مجلسی از این گفته طوسی انتقاد کرده و در رد بر وی میگوید: «شنیدن چنین سخنی از طوسی بسیار تعجب آور است. علت این سخن نمیتواند چیزی جز عدم احاطه وی به روایات باشد» [۸۳]. ما میبینیم اگر چه طوسی خواسته است دست به عوام فریبی بزند اما مجلسی که در زمانی میزیسته که مذهب تشیع صاحب قدرت و توان بوده، صریحاً به وجود این اعتقاد افتخار کرده و طوسی را در زمینه روایات بیسواد معرفی کرده است.
یکی از مسائلی که سبب شده برخی از بزرگان و سردمداران تشیع با احتیاط فراوان در مورد ایمان به بداء سخن بگویند و یا حتی در صورت لزوم آن را انکار کنند، قبح و شناعت این اعتقاد میباشد. زیرا قبح و شناعت این اعتقاد سبب گشت بسیاری از شیعیان از مذهب تشیع روی بر میگردانند و پیرو مذاهب دیگر گردند و یا اینکه برای خود مذهب جدیدی تاسیس کنند. از میان این اشخاص میتوان سلیمان بیجریر رهبر و مؤسس فرقه سلیمانیه که یکی از فرقههای زیدیه میباشد را نام برد. در برخی از کتب شیعه از قول او نوشته شده: «ائمه شیعه دو اعتقاد را به خورد پیروان خود دادهاند که با وجود این دو اعتقاد هرگز کسی نمیتواند مچ آنها را باز کرده و به دروغگویی و کذابی آنها پی ببرد. یکی از این دو اعتقاد ایمان به بداء است و دیگری ایمان به تقیه» [۸۴].
سلیمان بن جریر این سخن خود را توضیح داده و میگوید:
«امامان شیعه مانند پیامبران ادعا میکردند که بر عالم غیب مطلع هستند [۸۵]و به پیروان خود میگفتند در آینده چنین و چنان خواهد شد. آنگاه اگر آنچه آنها ادعا کرده بودند رخ میداد به پیروان خود میگفتند: آیا ما به شما نگفته بودیم که چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟ آیا اکنون ایمان پیدا کردید که ما بر علم غیب مطلع هستیم؟ اما اگر آنچه آنها پیش بینی کرده بودند رخ نمیداد به پیروان خود میگفتند: خداوند متعال متوجه مسألهای شده و تصمیم و تقدیر قبلی خود را تغییر داده است» [۸۶]. این اعتراف یکی از بزرگان و سردمداران مذهب تشیع در مورد اعتقاد به بداء و تقیه میباشد.
او که نتوانست این اعتقادات باطل را بپذیرد از مذهب اثنی عشریه روی بر گرداند و مذهب جدیدی بنام سلیمانیه را بنا گذاشت.
آری، اینچنین عکس العملهایی سبب گشت بزرگان و سردمداران تشیع به هنگام سخن در مورد اعتقاد به بداء کمال احتیاط را مراعات کرده و در صورت لزوم وجود چنین اعتقادی را منکر گردند. جا دارد در رابطه با سخنان سلیمان بن جریر به این نکته اشاره داشته باشیم که مقصر دانستن ائمه به دور از عدل و انصاف میباشد. آنها از این ضلالتها و ادعاهای باطل بری بوده و بارها انزجار خود را از کسانیکه بنام آنها مردم را به بیراهه و فساد میکشانند اعلام داشته و از آنها برائت جستهاند.
پس از دانستن این موضوع که برخی از سردمداران تشیع وجود چنین اعتقادی را در مذهب خود منکر شدهاند، بایستی این نکته را نیز بدانیم که برخی دیگر از آنها انکار حقیقت را بیفائده دیده و به وجود این اعتقاد در مذهب خود اعتراف کردهاند. اما برای گریز از این روسیاهی آن را بگونه ای تفسیر کردهاند که با روایات موجود در مراجع و مصادر تشیع تضاد و دوگانگی دارد. برخی از این اشخاص بداء را به معنای نسخ و الغاء دانسته و گفتهاند اعتقاد به بداء یعنی ایمان داشتن به اینکه خداوند متعال هر حکمی از احکام خویش را که اراده کنند منسوخ و ملغی کرده و بجای آن حکم دیگری قرار میدهد. و برخی دیگر از سردمداران تشیع همچون محمد حسین آل کاشف الغطا که یکی از علمای معاصر شیعه میباشد اعتقاد به بداء را، ایمان داشتن به ظاهر شدن و آشکار گشتن حکم خداوند تفسیر کرده است [۸۷]. به این دسته از علمای مذهب تشیع بایستی گفته شود شما بجای سرپوش گذاشتن بر این اشتباهات و به بیراهه کشاندن شیعیان بهتر میبود بطلان آن را به پیروان خود گوشزد میکردید و از آنها میخواستید از اینگونه اعتقادات باطل دست کشیده و از آنها برائت بجویند. ما میخواهیم از این آقایان بپرسیم آیا روایات موجود در مصادر و مراجع شما که همگی به ائمه نسبت داده شدهاند، بداء را به همین صورت که شما آن را شرح داده اید، تفسیر کردهاند؟ ما برخی از این روایات را ذکر میکنیم تا آشکار گردد این دسته از سردمداران تشیع جز سرپوش گذاشتن بر اعتقادات باطل خود و به بیراهه کشاندن هر چه بیشتر شیعیان هدف دیگری نداشتهاند.
در روایتی منسوب به علی بن الحسین - /- گفته شده: «اگر بسبب ایمان من به بداء نمیبود شما را از آنچه تا روز قیامت رخ خواهد داد، با خبر میساختم» [۸۸]. اگر بداء بنا بر معتقدات شیعه به معنای ظهور حکم الهی و یا ملغی شدن آن میبود، چه مانعی میتوانست بر سر راه غیبگویی امام ایجاد کند؟ مگر بر اساس اعتقادات بیاساس مذهب تشیع، ائمه از علم غیب آگاه نیستند؟ و مگر غیبیات متضمن آنچه در آینده ملغی میگردد، نمیباشند؟ اگر گفته شود ملغی شدن حکم از جمله غیبیاتی است که در علم الهی وجود داشته است، بایستی بنابر معتقدات تشیع که ائمه خویش را مطلع بر غیب میدانند، امام نیز از این مسئله غیبی آگاه بوده و بنابر این ادعای او که من بسبب ایمان داشتن به بداء شما را از غیبیات آگاه نمیسازم، پوچ و بیمعنا خواهد بود. و اگر گفته شود ملغی شدن حکم از غیبیاتی است که در علم الهی وجود نداشته است، بدین ترتیب به معنای حقیقی و کفر آلود و ملحدانه بداء اعتراف شده است.
در روایت جعلی دیگری در مورد تفسیر آیه ﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ﴾ [۸۹][الرعد:۳۹]. ادعا شده ابو عبدالله جعفر صادق - /- گفته است: «مگر چیزی جز آنچه نگاشته شده و ثبت گردیده پاک میگردد؟ و چیزی جز آنچه وجود نداشته نگاشته و ثبت میشود؟» [۹۰]. آشکار است که مراد از «آنچه وجود نداشته» والعیاذ بالله همان آگاهی و علم جدیدی است که بنا بر اعتقاد باطل بداء، در علم الهی حاصل میگردد. آیا با وجود چنین روایتی میتوان ادعا کرد که مراد از بداء ظهور حکم الهی میباشد؟ هرگز.
در روایت دروغین دیگری گفته شده:
«لوط ÷از فرشتگان خواستند عذاب الهی را هر چه زودتر بر کافران نازل سازند تا مبادا امری بر خداوند متعال آشکار گردد و تقدیر خویش را در مورد نازل ساختن عقاب تغییر دهد» [۹۱].
شیعیان به هنگام زیارت قبر امام دهم و یازدهم خود یعنی امام علی نقی و امام حسن عسکری، این ادعا را بر زبان میرانند: «السلام عليكما يا من بدا لله في شأنكما». [مفاتیح الجنان].
«درود و سلام بر شما، ای کسانیکه در مورد شما بر خداوند بداء حاصل گشت».
آیا احدی از دجالان میتواند ادعا کند که در این دعا مراد از کلمه بداء، ظاهر و نمایان گشتن حکم الهی میباشد؟ مگر حکم الهی تنها در مورد این دو امام تحقق پیدا کرده و نمایان گشته و در مورد سایر انسانها و مخلوقات تحقق پیدا نکرده است؟! پس چرا از میان تمام انسانها و یا حداقل از بین دوازده امام تشیع تنها این دو امام در این دعا نام برده شده و در مورد کس دیگری چنین دعایی خوانده نمیشود؟ و اگر واقعاً مراد از بداء، ظهور حکم الهی و یا منسوخ شدن آن میبود پس چرا آقای طوسی که یکی از بزرگترین علمای شیعه محسوب میگردد، وجود چنین اعتقادی را در مذهب شیعه انکار کرده است؟ مگر انسان عاقل ظهور حکم الهی را انکار میکند؟
و اگر واقعاً مراد از بداء، ظهور حکم الهی و یا منسوخ شدن آن میبود، پس چرا اشخاصی همچون سلیمان بن جریر که یکی از بزرگان مذهب امامیه بوده است، بسبب کفر آلود دانستن چنین اعتقادی از مذهب اثنی عشریه روی بر گرداند؟ مگر نمایان شدن حکم الهی و یا منسوخ شدن برخی از احکام، کفر و الحاد است که سلیمان بن جریر بسبب آن به مذهب اثنی عشریه پشت پا بزند؟
و اگر واقعاً مراد سردمداران تشیع از بداء ظهور حکم الهی و یا منسوخ شدن آن میبود هرگز هیچ اختلافی در این رابطه بین اهل سنت و تشیع حاصل نمیگشت. و هرگز لازم نبود رهبران و سردمداران تشیع برای تشویق کردن شیعیان به ایمان آوردن به بداء، خروار خروار اجر و ثواب خیالی به آنها وعده دهند. چون تمام مسلمانان به ظاهر و آشکار شدن حکم الهی و همچنین منسوخ شدن برخی از احکام، ایمان کامل دارند.
[۷۹] اصول الکافی، باب أن الائمه یعلمون ما کان و ما یکون وانه لا یخفی علیهم الشیء ۱/۲۶۰. [۸۰] در برخی از روایات موجود در مصادر تشیع که دجالان ندانسته آنها را در کتابهای خویش نقل کردهاند بر این مسأله مهر صحه گذاشته شده است که ائمه مانند سایر انسانها از علم غیب آگاه نبوده اند. در کتاب اصول کافی از ابا عبدالله- /- روایت شده که: «من از کسانی تعجب میکنم که میپندارند ما بر غیب مطلع هستیم. هیچکس جز خداوند غیب را نمیداند. همین الان کنیزک من به خاطر اینکه میخواستم او را تنبیه کنم از من گریخت. و من نمیدانم او اکنون در کدامیک از اتاقهای خانه خود پنهان ساخته است». اصول الکافی للکلینی ۱/۲۵۷. [۸۱] تفسیر الیاشی ۲/۲۱۵ تصحیح و تعلیق: هاشم الرسولی المحلاتی، المکتبه العلمیه، طهران. بحار الانوار للمجلسی ۴/۱۱۸ (چاپ سابق الذکر). [۸۲] تلخیص المحصل للطوسی ص ۲۵۰ المطبوع بذیل محصل افکار المتقدمین و المتأخرین للزاری، مکتبه الکلیات الازهریه. [۸۳] بحار الانوار للمجلسی ۴/۱۲۳(چاپ سابق الذکر). [۸۴] المقالات و الفرق للقمی ص ۷۸ تصحیح و تعلیق: محمد جواد مشکور، مطبعه حیدری ، طهران ۱۹۶۳ م. فرق الشیعه للنوبختی ص ۶۴ دار الاضواء بیروت، ط: الثالثه ۱۴۰۴هـ. [۸۵] در مورد این قسمت از سخنان سلیمان بن جریر بایستی گفته شود پیامبران هرگز به خواست و اراده خود از علم غیب آگاه نمیشدهاند و خود انها نیز هرگز چنین ادعایی نکرده اند. و این تنها خواست و اراده الهی بوده است که در برخی از اوقات برای اثبات صادق بودن احدی از پیامبران در ادعای رسالت، او را از برخی از غیبیات آگاه میساخته است تا مردم به دعوت این پیامبر ایمان بیاورند. خداوند متعال در سوره جن میفرماید: ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ﴾[الجن: ۲۶-۲۷]. «او (خداوند متعال) است اگاه و مطلع بر غیبیات. او هیچکس را از غیبیات آگاه نمیسازد، مگر پیامبرانی که آنها را برای ابلاغ رسالت برگزیده است». سیرت و زندگینامه پیامبران بزرگترین برهان بر این ادعا میباشد. [۸۶] المقالات و الفرق للقمی ص ۷۸ (چاپ سابق الذکر). فرق الشیعه للنوبختی ص ۶۴-۶۵ (چاپ سابق الذکر). [۸۷] الدین والإسلام ص ۱۷۳ مطبعه العرفان، صیدا، ط. الثانیه ۱۳۳۰ هـ. [۸۸] تفسیر الیاشی ۲/۲۱۵ (چاپ سابق الذکر)، بحار الانوار للمجلسی ۴/۱۱۸ (چاپ سابق الذکر). [۸۹] تفسیر آیه: «خداوند هر چه را اراده کند محو و منسوخ کرده و هر چه را بخواهد به حال خود باقی میگذارد». [۹۰] اصول الکافی کتاب التوحید باب البداء /۲. [۹۱] فروع الکافی ۵/۵۴۶. در این روایت دروغین میبینیم که آقای کلینی برای اثبات عقیده باطل بداء، حتی به پیامبران نیز احترام نگذاشته و به آنها افتراء بسته است.