موضع اهل بیت نسبت به پیروان دروغین خود
اولین کسیکه به این پیروان دروغین مبتلی گردید، امیرالمومنین علی بن ابی طالب چهارمین خلیفه رسول الله جبود. ایشان همواره از پیمان شکنی و حیله گریهای آنها دلتنگ و افسرده بودند و از آنها گلههای فراوان داشتند. در خطبهای از نهج البلاغه از زبان ایشان در مورد پیروان دروغین خود اینچنین نقل شده است: «آه از دست شما! که از سرزنشتان به ستوه آمدم. آیا به زندگانی این جهان به جای زندگانی جاودان دل خوش کردید و ذلت را به جای عزت پسندیدید؟ هر گاه شما را به جهاد دشمنتان میخوانم، چشمانتان در کاسه میگردد که گویی به گرداب مرگ اندرید. و یا در فراموشی و مستی بسر میبرید. در پاسخ سخنانم در میمانید، حیران و سرگردانید. گویی دیو در دلتان جای گرفته و دیوانه اید. نمیدانید و از خرد بیگانه اید. من دیگر هیچگاه به شما اطمینان نکرده و شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم.
شترانی را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده، که چون از سویی شان فراهم کنند، از دیگر سو بپرا کنند» [۳۳۵].
و در سخنی دیگر درماندگی و خذلان پیروان خود را چنین بیان میسازند:
«تا چند با شما راه مدارا بسپارم! آنسان که با شتر بچه مدارا کنند. یا جامه فرسوده ای که چون شکاف آن را از سویی به هم آرند از سوی دیگر گشاید. هر گاه دسته ای از سپاهیان شام بر سرتان آید به خانه میروید و در به روی خود میبندید و چون سوسمار در سوراخ میخزید و یا چون کفتار در لانه میآرمید. به خداوند سوگند آنکس را که شما یاری دهید خوار است و آن را که شما بر او حمله آرید نشانه تیر شکسته سوفار. به خداوند سوگند که در مجلس بزم بسپارید و فراهم، و زیر پرچم رزم نا چیز و کم» [۳۳۶].
و در خطبهای دیگر، افسردگی و دل شکستگی خود را چنین بیان میسازند:
«جز کوفه که کار بست و گشاد (فرمانروایی) آن با من است برای من نمانده. ای کوفه، اگر جز تو که گرد بادهای آشوبت بر خاسته است در فرمان من نباشد، پس خداوند تو را زشت کند... شنیده ام بسر به یمن در آمده است. به خداوند سوگند، میبینم که این مردم به زودی بر شما چیره میشوند، که آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حق خود پراکنده. شما امام خود را در حق نافرمانی میکنید و آنان در باطل پیرو امام خویشاند. آنان با حاکم خود کار به امانت میکنند، و شما کار به خیانت. آنان در شهرهای خود درستکارند و شما فاسد و بدکار. اگر کاسه چوبینی را به شما بسپارم میترسم آویزه آن را ببرید. الهی! اینان از من خستهاند و من از آنان خسته. آنان از من به ستوهاند و من از آنان دل شکسته. پس بهتر از آنان را مونس من دار، و بدتر از من را بر آنان بگمار. الهی! دلهای آنان را بگذار، چنانکه نمک در آب گدازد» [۳۳۷].
و در خطبهای دیگر اینچنین از مدعیان محبت خود گله کرده و خشم خویش را بر آنان آشکار میسازند:
«ای کسانیکه به مردان شباهت دارید ولی مرد نیستید. ای کم خردان ناز پرورده، کاش شما را ندیده بودم و نمیشناختم که به خداوند سوگند پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خداوند مرگتان دهد! که دلم از دست شما پر خون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون، که پیاپی جرعه اندوه به کامم میریزید، و با نافرمانی و فروگذاری، کار را بهم در میآمیزید، تا آنجا که قریش میگوید: پسر ابوطالب دلیر است اما علم جنگ نمیداند. خداوند پدرانشان را مزد دهد. کدامیک از آنان پیشتر از من در میدان جنگ بوده و بیشتر از من نبرد دلیران را آزموده؟ هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه گذاشتم، و اکنون سالیان عمرم از شصت فزون است. اما، آن را که فرمان نبرند سر رشته کار از دستش برون است» [۳۳۸].
پس از این بیایید ببینیم، حسن بن علی بدر مورد پیروان خود چه گفتهاند. ایشان نیز از آنانیکه خود را شیعه اهل بیت دانسته و ادعای محبت آنها را سرپوشی برای اعمال باطل خود قرار دادهاند، بسیار گله کرده و از آنها برائت جستهاند. در یکی از معتبرترین کتابهای شیعه نقل شده که ایشان گفتهاند: «به خداوند سوگند من معاویه را بر اینهایی که میپندارند شیعه من هستند ترجیح میدهم. اینها قصد به قتل رساندن مرا داشتند و اموالم را به تاراج بردند» [۳۳۹].
و در روایتی دیگر شیعیان خود را اینچنین توصیف میکنند: «اینها با وجود اینکه میگویند قلبهای ما با شماست، شمشیرهایشان را بر علیه ما کشیدهاند» [۳۴۰].
حسین بن علی بنیز از دغلکاریهای شیعیان خود بیبهره نبودهاند. ایشان به وعدههای آنها دلخوش کرده و گمان بردند باطن آنها نیز مانند گفتههایشان میباشد. اما دیری نپایید که آنها حقیقت خود را اظهار کرده و ایشان را تنها و بییار و یاور رها ساختند. ایشان در یکی از روایات اینچنین از آنها گله میکنند:
«ای شیث بن ربعی و ای حجار بن ابحر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث (اینها گروهی از شیعیان حسین بن علی بودهاند)! مگر برایم نامه نفرستادید که میوهها رسیده و باغها سرسبز گشتهاند و خود را سربازانی دلاور و متحد معرفی کردید؟» [۳۴۱].
و در سخنی دیگر ایشان از شدت دغلکاریهای شیعیان خود به اظهار گله اکتفا نکرده، بلکه دست خود را بسوی آسمان بلند کرده و بر علیه آنها ادعا میکنند و میگویند: «الهی آنها را فرقه فرقه گردان و در بینشان اختلاف بیافکن و ولات امور را از آنها خشنود مساز. ما را فرا خواندند تا یاریمان دهند اما هنگامیکه نزدشان آمدیم به ما حمله کردند و به قتلمان رساندند» [۳۴۲].
و فرزند بزرگوار حسین بن علی، یعنی امام زین العابدین شیعیان خود را به یهود و نصاری تشبیه میکنند و از آنها و اعمال ناپسندشان برائت میجویند. در کتاب رجال الکشی از زبان ایشان چنین نقل شده است: «یهودیان چنان در محبت به عزیر افراط ورزیدند که در نهایت آن گفته و اعتقاد باطل را نسبت به او پیدا کردند. پس نه آنها از عزیر هستند و نه عزیر از آنها. و نصاری چنان در محبت به عیسی افراط ورزیدند که در نهایت آن گفته و اعتقاد باطل را نسبت به او پیدا کردند. پس نه آنها از عیسی هستند و نه عیسی از آنها. و ما نیز به همین مسئله مبتلی گشتهایم. گروهی از شیعیان ما چنان در محبت به ما افراط خواهند کرد که در نهایت آن اعتقادی را که یهودیان در مورد عزیر و نصاری در مورد عیسی پیدا کردند، آنها در مورد ما پیدا خواهند کرد. پس نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها» [۳۴۳].
و امام محمد باقر - /- چنان از شیعیان خود دلتنگ و مأیوس بودهاند که در مورد آنها گفتهاند: «اگر تمام مردم شیعه ما میبودند، سه چهارم آنها در مورد ما شک داشتند و یک چهارم دیگر را انسانهایی احمق تشکیل میدادند» [۳۴۴].
و موسی بن جعفر - /- در مورد شیعیان خود میگویند: «اگر شیعیان خود را تحت آزمایش و امتحان قرار دهم در بین آنها بجز انسانهای مرتد چیز دیگری نخواهم یافت. و اگر بخواهم آنها را برای خود پاک و خالص بگردانم از هزار نفر یکی نیز باقی نخواهد ماند. آنها فقط بلد هستند بر کرسی خود تکیه زنند و بگویند ما شیعه علی هستیم» [۳۴۵].
این بود سخنان و گفتههای اهل بیت رسول الله جدر مورد آنانیکه حب اهل بیت را دستاویزی برای خود قرار دادهاند تا تحت این سرپوش هر بلایی که بخواهند بر سر دین بیاورند.
[۳۳۵] نهج البلاغه خطبه ۳۴ (فی استنفار الناس الی اهل شام). [۳۳۶] نهج البلاغه خطبه ۶۹. [۳۳۷] نهج البلاغه خطبه ۲۵. [۳۳۸] نهج البلاغه خطبه ۲۷. [۳۳۹] الاحتجاج للطبرسی ص ۱۴۸. [۳۴۰] الاحتیاج للطبرسی ص ۱۴۹. [۳۴۱] الارشاد للمفید ص ۲۳۴. [۳۴۲] الارشاد للمفید ص ۲۴۱. [۳۴۳] رجال کشی ص ۱۱۱. [۳۴۴] رجال کشی ص ۱۷۹. [۳۴۵] الروضه من الکافی ج ۸ ص ۲۲۸.