رد بر افسانههای مهدی غائب
از آنچه دانستیم اهل سنت و جماعت به مقتضای نصوص شرعی و دلائل عقلی و حقایق تاریخی، معتقد هستند قصه مهدی غائب چیزی جز افسانه و خیال پردازی نیست. و همچنین دانستیم اهل بیت حسن عسکری و بسیاری از فرقههای تشیع نیز وجود مهدی را تکذیب کردهاند.
در اینجا ما به جمع آوری آنچه در لابلای مطالب در رد بر این افسانه ذکر شد، میپردازیم:
ما دانستیم شیعه اعتقاد دارد مهدی از زمان طفولیت در سردابی مخفی گشته و از همان هنگام او امام واجب الطاعة مسلمانان میباشد. اما اگر به نصوص شرعی مراجعه کنیم خواهیم دانست بنا بر احکام الهی، اگر این طفل وجود خارجی میداشت میبایست سرپرستی او را به ولی امر او میسپردند و تا رسیدن این طفل به سنی که خوب و بد خود را تشخیص دهد از هرگونه حق تصرف در اموال خود محروم میماند. بنا بر این مسأله این سؤال مطرح میگردد که چگونه امکان دارد طفلی که احتیاج به تر و خشک کردن دارد و از هرگونه تصرف در اموال خود محروم است، امام معصوم و واجب الطاعة تمام مسلمانان باشد و اعتقاد به امامت او یکی از مهمترین مسائل اعتقادی محسوب گردد؟
نکته قابل توجه دیگر این است که بر اساس قوانین شرعی اگر ولی ِدختری مفقود گردد، برای حفظ حقوق و مصالح این دختر، صلاحیت ترویج او به حاکم و یا ولی دیگر منتقل میگردد. اما اکنون در حدود هزار و دویست سال از مفقود شدن امام غائب ِ شیعیان یعنی کسی که که آنه نجات و رستگاری بشریت را در اتباع و پیروزی از او میدانند میگذرد و بنا بر اعتقاد آنها مهمترین و بزرگترین مصلحت است بر باد رفته است. اما با این وجود امام و ولی مسلمین همچنان در غیبت بسر برده و بزرگترین مصلحت امت را ضایع ساخته است!
همانگونه که قبلا ً نیز اشاره شد نه تنها اهل سنت و جماعت بلکه گروه عظیمی از شیعیانی که معاصر با این واقعه بوده و میدانستند حسن عسکری هیچ فرزندی از خود بجا نگذاشتهاند، و جود مهدی را تکذیب کرده و آن را دروغ محض میدانستند. قمی و نوبختی در اعتراف به این مسأله گفتهاند: «تشیع بعد از امام حسن عسکری به گروهها و فرقههای زیادی تقسیم گردید که اکثر آنها وجود فرزند را به کلی رد میکردند» [۵۲۱].
شیعیانی که برای دست یافتن به حقیقت، به اکاذیب دجالان اعتماد نکرده و خود در این مورد به تحقیق و پژوهش پرداختند، در رابطه با مهدی غائب گفتهاند: «ما از هر طریق ممکن سعی کردیم اثر و نشانههایی دال بر وجود این فرزند به دست آوریم. اما سعی و تلاش ما بینتیجه ماند. و بایستی توجه داشت اگر روا باشد ما مدعی و جود فرزندی مستور و غائب برای حسن عسکری کردیم، این ادعا در مورد هر مرده بیخلفی روا خواهد بود. به عنوان مثال میتوان در مورد رسول الله جنیز ادعا کرد که ایشان فرزندی پیامبر از بجا گذاشتهاند که از دید و انظار مردم مخفی و مستور است» [۵۲۲].
علاوه بر آنچه گفته شد علمای انساب و مورخین نیز همگی اتفاق نظر دارند که حسن عسکری هیچ فرزندی از خود بجا نگذاشته است.
پس از این، باز نظری بر موضع صریح و محکم اهل بیت حسن عسکری در اینمورد میاندازیم. طوسی میگوید: «پس از وفات حسن عسکری برادر ایشان جعفر برای مدتی از تقسیم شدن میراث جلوگیری کرد تا معلوم شود آیا أحدی از همسران و یا کنیزان امام باردار میباشد یا خیر؟ و پس از اثبات عدم باردار بودن آنها بود که جعفر به تقسیم میراث پرداخت» [۵۲۳]. این گفتار طوسی از یکسو دلالت بر تقوی و پرهیز کاری جعفر دارد و از سوی دیگر ثابت کننده این مسأله است که او بر خلاف ادعاهای دجالان آرزو داشته برادر او خلف و فرزندی از خود بجا گذاشته باشد.
جعفر پس از اینکه یقین حاصل کرد برادرش هیچ فرزندی از خود بجا نگذاشته است، موضع بسیار محکم و شدیدی نسبت به دجالانی که از طریق ادعای وجود مهدی سعی در رسیدن به اهداف دنیوی و إضلال مردم داشتند گرفت. و حاکم وقت را از نقشههای شوم و پلید آنها آگاه ساخت [۵۲۴]. این دلسوزیها و سینه سپر کردنهای جعفر در برابر دجالان سبب گردید آنها او را جعفر کذاب لقب داده [۵۲۵]و روایات بسیاری در سرزنش و نکوهش او بسرایند. در یکی از این روایات دروغین از قول امام سجاد گفته شده: «گویا من هم اکنون جعفر کذاب را مقابل خود میبینم که طاغوت زمان خویش را وادار میکند به جستجوی امام غائب که در حفظ و امان الهی سر میبرد، بپردازد. آنچه جعفر را به این کار واداشته بیاطلاعی او از ولادت مهدی و حریص بودن او در به قتل رساندن ایشان برای تصاحب میراث میباشد» [۵۲۶]. او دروغپردازی که این روایات را از خود سراییده چنان در کذب و افتراء غوطه ور بوده که خود نیز ندانسته چه گفته است؟ ما نمیدانیم چرا کسی پیدا نشده از این دروغپرداز بپرسد: اگر شما ادعا میکنید مهدی وجود داشته اما جعفر از این مسأله بیخبر بوده پس چگونه میگویید او برای تصاحب میراث در پی قتل مهدی بوده است؟ مگر میشود شخصی در پی قتل انسانی باشد که از وجود و زنده بودن او اطلاعی نداشته باشد؟! به راستی وجود چنین روایتی در مراجع و مصادری که شیعه آنها را از معتبرترین مراجع خود میدانند، انسان را به شگفتی و حیرت وا میدارد. البته همان گونه که تا به حال دیدهایم سایر روایتهای موجود در این روایت و مصادر دسته کمی از این روایت ندارند!
در این روایت ادعا شد جعفر برای تصاحب کردن میراث برادر خود وجود مهدی را انکار کرده است. اما حقیقت این است که این دجالان بودهاند که برای خوردن اموال مردم تحت نام حق و سهم امام، چنین امام موهومی را از خود تراشیدهاند.
طوسی برای رویارویی و مقابله با جعفر که خار چشم او و سایر همکاران دجل کارش بوده است و میگوید: «سخنان جعفر هیچ ارزش و اعتباری ندارد. چون همگی ما میدانیم او معصوم نبوده است. به همین سبب نیز در ادعاها و گفتههای خود اشتباه کرده است» [۵۲۷].
ما در رایطه با این سخن آقای طوسی از ایشان میپرسیم: مگر عثمان بن سعید که افسانه مهدی غایب را از خود سرایید و خود را تنها نمانده او معرفی کرد و از این راه اموال بیکرانى را از مردمان ساده جمع آوری کرده و در جیب خود ریخت، معصوم بود که این ادعای افسانهای او را به جان و دل شنیدید و آن را یکی از اساسیات اعتقادات تشیع قرار دادید؟ بله، ما هم میدانیم جعفر معصوم نبوده است. چون اهل سنت و جماعت کسی جز پیامبران را معصوم نمیدانند. اما اگر بخواهیم بین سخنان جعفر و عثمان بن سعید موازنه کنیم، مطمئنا بایستی سخنان جعفر را ارزش و اعتبار بیشتری دهیم. چون او از اهل بیت رسول الله جمیباشد و علاوه بر این تمام وقائع و شواهد او را تصدیق میکنند. در حالی که عثمان بن سعید از اهل بیت نمیباشد و در عین حال ابهامات و شبهات فراوانی او را از هر سو احاطه کرده و همچنین او با این ادعا توانست اموال بیکرانی را صاحب شده و جاه و منزلت عظیمی در بین شیعیان برای خود کسب کند با توجه به این مسأله آیا میتوان ادعاهای افسانهای او را پذیرفت و سخنان یکی از چهرههای بر جسته اهل بیت را زیر پا گذاشت؟ آقای طوسی، شما که همیشه سنگ اهل بیت را به سینه میزنید چرا در این مورد سخنان آنها را نپذیرفتید؟ آری، شما تا آن زمان خود را پیرو اهل بیت میدانید و برای آنها اشک تمساح میریزید که بتوانید از آنها سوء استفاده کنید. اما اگر سخن أحدی از آنها سد راه شما گردد او را کذاب لقب داده و برای گفتههای او کمترین ارزش و اعتباری قائل نخواهید شد.
همانگونه که قبلا نیز اشاره کردیم نه تنها جعفر بلکه تمام خویشاوندان و نزدیکان حسن عسکری وجود مهدی را تکذیب کرده و آن را دروغ محض میدانستند. در روایتی گفته شده: «اسحق بن یعقوب میگوید: از محمد بن عثمان عمری خواستم نامهای را که در آن چند سؤال مطرح کرده بودم به خدمت مولانا صاحب زمان برساند. او پس از مدتی نامهای به خط امام زمان (ص) بدست من داد که در آن نوشته شده بود: بایستی در مورد اهل بیت من که وجود مرا تکذیب کردهاند بگویم هیچ خویشاوندی و قرابتی بین خداوند و أحدی از مردم وجود ندارد. هر کس وجود مرا انکار کند از من نیست و سرنوشت او مانند سرنوشت پسر نوح خواهد بود. و عمویم جعفر و فرزند او مانند برادران یوسف هستند....» [۵۲۸].
ما از این روایت میتوانیم نتیجه بگیریم که اهل بیت حسن عسکری همگی با جعفر هم صدا بوده و وجود مهدی را تکذیب میکردهاند.
این روایت دروغین دو سؤال را در ذهن بوجود میآورد که جعل کننده این روایت یعنی آقای اسحق بن یعقوب بایستی به آنها پاسخ دهد:
أولا: اگر میشود این آقا لطف کند و نام مدرسهای که امام زمان در آن درس خوانده و خواندن و نوشتن فرا گرفته را به ما بگوید. ممکن است ادعا شود فرا گرفتن خواندن و نوشتن از معجزات امام بوده است. بایستی در جواب این ادعا بگوییم: اگر قرار بود کسی با کرامات و معجزات خواندن و نوشتن یاد بگیرد پیامبر گرامی جاز همه اولیتر و شایستهتر به این معجزه بودهاند. اما همگی ما میدانیم ایشان تا آخر عمر خود خواندن و نوشتن بلد نبودهاند.
ثانیا: مگر آقای اسحق بن یعقوب قبلا امام غائب را ملاقات کرده و با چشمان خویش خط او را دیده است که اینگونه سفت و محکم میگوید نامهای که به دست او داده شده به خط امام زمان بوده است؟
علاوه بر روایاتی که پیش از این به آنها استدلال کردیم روایات دیگری نیز در مراجع و مصادر تشیع به چشم میخورند که بطور غیر مستقیم دلالت بر آن دارند که حتی خود حسن عسکری نیز بر این مسأله که صاحب فرزندی نبوده صحه گذاشتهاند. به عنوان مثال در روایتی گفته شده حسن عسکری در وصیت نامه خویش، اداره و سرپرستی تمام امور خود از جمله رسیدگی به صدقات و اوقاف را به مادر خویش واگذار کرده وعده ای از رجال برجسته و با تقوی را بر این وصیت شاهد قرار داده اند [۵۲۹].
این روایت این سؤال را مطرح میسازد که اگر واقعا حسن عسکری صاحب چنین فرزند خارق العاده ای بودند، چرا او را وصی خود قرار ندادند؟ چون کسیکه بنا بر اعتقادات شیعه امام مسلمین است و ملجأ و پناهگاه آنها میباشد و کون و هستی را تحت اختیار خود دارد، براحتی میتواند سرپرستی واداره امور پدر خود را نیز بر عهده گیرد. و غیبت او هرگز نمیتواند سد راه این سرپرستی گردد. پس هنگامیکه حسن عسکری مادر خود را برای اداره این امور تعیین میکنند گویا با زبان حال میگویند: من هیچ فرزندی ندارم.
در پایان این مبحث به این نتیجه میرسیم که نه تنها اهل سنت و جماعت ادعای وجود داشتن فرزند خیالی حسن عسکری را رد میکنند بلکه کسانیکه شیعیان آنها را رهبران خود میپندارند و همچنین بسیاری از فرقههای تشیع نیز با آنها اتفاق نظر دارند.
همانگونه که قبلا نیز اشاره کردیم غیبت طولانی و غیر موجه این امام که بنا بر معتقدات تشیع حجت خداوند بر مردم و بزرگترین پیشوا و رهبر امت اسلامی محسوب میگردد، خود دلیلی دیگر بر افسانهای بودن داستان مهدی منتظر است.
[۵۲۱] المقالات و الفرق للقمی ص ۱۰۲-۱۱۶ (چاپ سابق الذکر). فرق الشیعه للنوبختی ص ۹۶-۱۱۲ (چاپ سابق الذکر). [۵۲۲] المقالات و الفرق للقمی ص ۱۱۴-۱۱۵ (چاپ سابق الذکر)، فرق الشیعه للنوبختی ص ۱۰۳-۱۰۴ (چاپ سابق الذکر) [۵۲۳] الغیبه للطوسی ص ۷۵ (چاپ سابق الذکر) [۵۲۴] سفینه البحار لعباس القمی ص ۱۶۲ مؤسسه الوفاء، بیروت. [۵۲۵] اکمال الدین لابن بابویه ص ۳۱۲ (چاپ سابق الذکر)، اصول الکافی للکلینی ۱/۵۰۴ (هامش ۲) (چاپ سابق الذکر)، مقتبس الاثر للحائری ۱۴/۳۱۴ مؤسسه الاعلمی، بیروت. [۵۲۶] اکمال الدین بابویه ص ۳۱۲ (چاپ سابق الذکر) . سفینه البحار لعباس القمی ۱/۱۶۲ (چاپ سابق الذکر) [۵۲۷] الغیبه للطوسی ص ۷۵ (چاپ سابق الذکر). [۵۲۸] اکمال الدین لابن بابویه ص ۴۵۱ (چاپ سابق الذکر) . الاحتجاج للطبرسی ۲/۲۸۳ ط: النجف ۱۳۸۶ هـ و ص ۴۶۹-۴۷۰ ط: بیروت ۱۴۰۱ هـ. سفینه البحار لعباس القمی ۱/۱۶۳ (چاپ سابق الذکر) . مقتبس الاثرللحائری ۱۴/۳۱۶ (چاپ سابق الذکر). [۵۲۹] اصول الکافی للکلینی ۱/۵۰۵ (چاپ سابق الذکر) . اکمال الدین لابن بابویه ص ۴۲ (چاپ سابق الذکر) و همچنین میتوانید به کتاب الغیبه للطوسی ص ۷۵ (چاپ سابق الذکر) مراجعه کنید.