فصل سوم
326 ـ (27) عن أبي رافع، قال: أشْهَدُ لقد كنتُ أَشْوِي لرسول الله جبَطْنَ الشَّاة، ثمَّ صَلَّى ولم يتوضَّأ. رواه مسلم [48].
326- (27) ابورافع س گوید: سوگند به خدا! خودم برای رسولخدا ج دل و جگر گوسفند را بریان میکردم (و آن حضرت ج نیز از آن میخورد) و سپس نماز میخواند و وضو هم نمیگرفت.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
327 ـ (28) وعنه، قال: أُهدِيتْ له شاةٌ، فجعلها في القِدْر، فدخَلَ رسولُ الله جفقال: «ما هذا يا أبا رافع؟» فقال: شاةٌ أُهْدِيَتْ لنا يا رسولَ الله! فطبختُها في القِدْر. قال: «ناوِلْني الذّراعَ يا أبا رافع!»، فناولْتُه الذِّراعَ. ثمَّ قال: «ناوِلْني الذِّراعَ الآخر»، فناولتُه الذراعَ الآخر. ثم قال: «ناولني الآخر». فقال: يا رسولَ الله ج! إنما للشاةِ ذِراعان. فقال له رسول الله ج: «أمَا إنَّك لو سكَتَّ لَناولتَني ذراعاً فذراعاً ما سكتَّ». ثمَّ دعا بماءٍ فتمضمض فَاهُ، وغسَل أطرافَ أصابِعه، ثمَّ قام فصَلَّى، ثم عادَ إليهم، فوجَد عندَهم لَحماً بارداً، فَأَكَلَ، ثم دَخَل المسجدَ فصلَّى ولم يَمسَّ ماءً. رواه أحمد [49].
327- (28) ابو رافع س گوید: به من (مقداری گوشت) گوسفند به رسم هدیه و تحفه داده شد. و آن را در دیگی قرار دادم، تا پخته شود. پیامبر ج به نزدم آمد و فرمود: ابورافع! این چیست؟ گفتم: ای رسولخدا ج! (مقداری از گوشت) گوسفند است که به رسم هدیه به ما داده شده، و من نیز آن را در دیگ قرار دادم، تا بپزد.
پیامبر ج فرمود: ای ابورافع! بازویی از آن گوسفند برایم بیاور. من بازو را به ایشان دادم. دوباره فرمودند: بازوی دیگر را بیار. بازوی دوم گوسفند را نیز به حضرت ج دادم. پیامبر ج برای بار سوم تقاضای بازو کردند و فرمودند: «بازوی دیگر را بیاور» من گفتم: ای رسولخدا ج! مگر هر گوسفند چند بازو دارد (یعنی هر گوسفندی دو بازو دارد و من نیز آن دو را به شما دادم)!
رسولخدا ج فرمود: اگر تو خاموش میشدی و امتثال امر و فرمان میکردی (و نمیگفتی که بازوها تمام شده است) تا مادامی که تو ساکت و خاموش میماندی (هر بار که من میخواستم) به صورت پیاپی و به دنبال یکدیگر و پشت سرهم، برایم بازوی گوسفند میدادی.
پس از آن پیامبر ج (ظرف) آبی را طلبید. و دهان و انگشتانش را با آن شست. سپس (بدون آنکه وضویی بگیرد) نماز خواند و بعد از اینکه از نماز فارغ شد، به نزد ابورافع و خانوادهاش بازگشت و از گوشت بریان شدهی سردی که نزد آنان بود تناول فرمود و بدون اینکه وضویی بگیرد، و یا دست و دهان خویش را بشوید، وارد مسجد شد و نماز خویش را خواند.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
328 ـ (29) ورواه الدارمي عن أبي عُبيد إلَّا أنَّه لم يذكر «ثم دَعَا بِماءٍ» إلى آخره [50].
328- (29) و همین حدیث را دارمی از ابوعبید، تا «ما سكت» روایت کرده و جملهی «ثم دعا فتمضمض فاه...»را نقل نکرده است.
329 ـ (30) وعن أنس بن مالكٍ، قال: كنتُ أنا وأُبيُّ وأبو طلحَةَ جُلوساً، فأكلْنا لحماً وخُبزاً، ثمَّ دعَوتُ بوضوءٍ، فقالا: لِمَ تتوضَّأُ؟ فقلتُ: لهذا الطعامِ الذي أكَلْنا. فقالا: أتتَوضَّأ من الطَّيِّبات؟! لمْ يتوضَّأْ منه مَن هُوَ خَيرٌ مِنك.رواه أحمد [51].
329- (30) انس بن مالک س گوید: من و اُبی (بن کعب) و ابوطلحه (زید بن سهل انصاری) ش در مجلسی نشسته بودیم و از گوشت و نان خوردیم، آنگاه من ظرفی آب را برای تجدید وضو طلبیدم. اُبی و ابوطلحه ـ بـ گفتند: وضو برای چه؟ گفتم: به خاطر غذایی که هم اینک با هم خوردیم (چرا که آنها با آتش پخته شدهاند و با خوردن چیزهایی که با آتش پخته میشوند، وضو واجب میگردد).
آن دو گفتند: آیا از خوردن مواهب و روزیهای پاک و پاکیزه وضو میگیری؟ آنکه از تو برتر و بهتر بود (یعنی رسولخدا جاز خوردن چنین چیزهایی وضو نگرفته است (پس برای تو نیز مناسب است به ایشان تأسی و اقتدا ورزی).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
330 ـ (31) وعن ابنُ عمر ب، كان يقول: قُبْلةُ الرَّجُلِ امرأتَه وجَسُّها بيده من المُلامَسة. ومَن قَبَّلَ امرأتَه أو جَسَّها بيدهِ، فَعَلَيه الوَضوءُ. رواه مالكٌ، والشافعي [52].
330- (31) ابن عمر ـ بـ میفرمود: «بوسه و دست مالیدن مرد به زن از زمرهی ملامسه است (یعنی در تحت آیه قرآنی «اَو لامستم النساء»داخل است، گویا ابن عمر «لامستم»را بر لمس با دست محمول میکند و برای آن از قرائت «اولَمَسْتُمْ»استدلال میکند و میگوید: اطلاق لفظ «لمس» فقط به لمس با دست اختصاص مییابد) از اینرو هرکس زنش را ببوسد، یا او را با دستش بمالد، بر او وضو واجب میگردد.
[این حدیث را مالک و شافعی روایت کردهاند].
شرح: مذهب امام ابوحنیفه این است که مراد از «اولامستم النساء» فقط جماع (مقاربت جنسی) است، و واژهی «لامستم»یا «لَمستم»کنایه از جماع و همبستری است.
ابن جریر طبری میگوید:
«این رأی به صواب نزدیکتر است، به دلیل صحت این خبر وارده از پیامبر ج که ایشان برخی از زنان خویش را میبوسید و سپس نماز میخواند، بیآنکه وضو بگیرد».
و ابنکثیر نیز که یکی از مفسران ماهر و خبره و یکی از طلایهداران و پیشقراولان عرصهی تفسیر و تحقیق علوم و مسائل قرآنی است، نیز این رأی را ترجیح داده است، چرا که روایات و احادیث بیشماری از شخص پیامبر ج ثابت است، مبنی بر اینکه از بوس و دست کشیدن زن، وضو نمیشکند.
و در حقیقت؛ در خصوص مسئلهی لمس و دست کشیدن زن، و نقض وضو، هیچ روایتی از شخص خود پیامبر ج وجود ندارد، بلکه در مقابل آنها، بر عدم وجوب وضو، دلائل زیادی از شخص خود پیامبر ج موجود است. حتی حافظ ابن جریر طبری و دیگر بزرگان مفسرین، با سند صحیح، قول ابنعباس ـ بـ(کسی که ماهر و دانا به اصول و موازین، و حقائق و دقائق، و اسرار و رموز قرآنی است). را نقل کرده که وی گفته است:
«در آیهی «لامستم النساء» مراد جماع و همبستری است، نه لمس به دست.»
331 ـ (32) وعن ابنمسعود، كان يقول: مِنْ قُبْلةِ الرَّجُلِ إمرَأَتَه الوضوءُ. رواه مالكٌ [53].
331- (32) ابنمسعود پیوسته میفرمود: «از بوسه گرفتن مرد از زنش، وضو واجب میگردد.»
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
332 ـ (33) وعن ابن عمر، أَنَّ عمر بن الخطاب، س، قال: إنَّ القُبْلَةَ من اللَّمْسِ، فَتَوَضَّؤُوا منها [54].
332- (33) ابن عمر ـ بـ گوید: عمر س گفت: بوسهگرفتن از زن، از لمس است (یعنی در تحت آیه قرآنی «اَولامستم النساء» داخل است، و اطلاق لفظ لمس فقط به لمس با دست و بوسهگرفتن اختصاص مییابد). پس هرگاه یکی از شما زنش را بوسید، باید وضو بگیرد.
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
چنانکه مشخص است، تمام این احادیث، موقوف بر صحابه ش است، و طبق قواعد حدیثی، هرگاه قول صحابی، با خلاف و انکار صحابهی دیگر، روبرو شد، به عنوان مسئلهی اجماعی، تقلید آن واجب نیست، و در این صورت مجتهد باید در جستجو ترجیح یکی از گفتهها به زیادت قوتی که در آن وجود دارد باشد، اگر عامل ترجیح دیده شد، عمل بر قول ترجیح یافته، واجب است، در غیر اینصورت، آنکه به این مسئله دچار شده است، با فیصلهی غالب گمانش به صحت یک قول، در انتخاب یکی از دو قول مختار است.
و در این مسئله نیز عامل ترجیح، یافته میشود چرا که از شخص خود پیامبر ج ثابت است که ایشان برخی از زنان خویش را میبوسید، و سپس نماز میخواند، بیآنکه وضو بگیرد.
333 ـ (34) وعن عمر بن عبد العزيز، عن تميم الداريّ، قال: قال رسولُ الله ج: «الوُضوءُ من كُلِّ دمٍ سائلٍ». رواهما الدارقطني، وقال: عمر بن عبد العزيز لم يَسمَعْ من تميم الدَّاريِّ ولا رآه، ويزيدُ بن خالد، ويزيدُ بن محمَّد مجهولان [55].
333- (34) عمر بن عبدالعزیز از تمیم داری، روایت میکند که وی گفت: رسولخدا ج فرمود: «وضو و طهارت از هر خون جاری و روانی واجب میگردد».
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده و گفته است: عمر بن عبدالعزیز، نه تمیم داری را دیده و نه از وی سماع حدیث نموده است. و یزیدبن خالد، و یزید بن محمّد (هر دو که در سلسله سند این حدیث میباشند، افرادی) مجهول هستند].
شرح: در نزد احناف، هرگونه نجاستی از هر قسمت بدن خارج شود، شکنندهی وضو خواهد بود، برابر است که خروج نجاست از روی عادت باشد یا به سبب بیماری.
پس در نزد احناف خارجشدن خون، چرک و زردآب که از هر قسمت بدن خارج گردد، و به جاهایی تجاوز نماید که حکم پاکی و پاکیزگی را داشته باشد، وضو را میشکند. پس خونی که از بدن بیرون آمده و جریان داشته باشد و به چنین جایی از بدن برسد که شستن آن هنگام وضو یا غسل فرض میباشد، شکنندهی وضو است فرقی نمیکند که این خون از بینی بیرون آید یا از جایی دیگر.
مذهب امام احمد حنبل نیز مطابق با مسلک امام ابوحنیفه است.
ولی امام مالک بر این باور است که فقط نجاستی شکنندهی وضو است که هم نجاست، معتاد باشد و هم محل خروجش، مانند ادرار و مدفوع.
بنابراین، استفراغ و خونی که از بینی یا از جایی دیگر بیرون میآید، ناقض وضو نیست، چرا که محل خروج آنها معتاد نیست.
و امام شافعی بر این عقیده است که معتادبودن مخرج ضروری است، لیکن معتاد بودن خارج شونده، ضروری نیست. لذا اگر از دو راه انسان چیزهای غیر معتادی علاوه از ادرار، مدفوع، منی، مذی، ودی، باد شکم و... بیرون شود، در نزد امام شافعی ناقض وضو خواهد بود. در حالی که در نزد امام مالک چنین چیزهایی علاوه از ادرار و مدفوع و... ناقض وضو نیست، چراکه خارج شونده، معتاد و از روی عادت نیست.
اما هردو امام (مالک و شافعی) بر این قضیه با هم اتفاق نظر دارند که خارجشدن نجاست از غیر دو راه انسان، مانند استفراغ، خون و... شکنندهی وضو نیست.
احناف علاوه از حدیثی که دارقطنی به تضعیف آن پرداخته است، به احادیث صحیح و بیشمار دیگری استدلال جستهاند که در حقیقت مبنای استدلال آنها در این زمینه، بر این احادیث است، نه بر حدیث باب.
در ذیل به چند مورد از این احادیث اشاره میشود:
1- عایشه ـ لـ گوید:
پیامبر ج فرمود: «مَن اَصابه قيءٌ او رُعاف، او قَلسٌ، او مذيٌ فلينصرف، فليتوضّأ ثم ليبن علي صلاته وهو في ذلك لا يتكلم»[ابنماجه]
«هر کس در نماز استفراغ کرد، یا از بینیاش خون روان شد، یا استفراغ بر وی غلبه کند، ویا از آله تناسلی اش مذی بیرون آید، باید از نماز خویش بیرون شده، و مجدداً وضو گیرد. سپس بر نمازش بنا کند، البته به شرطی که در این اثنا سخنی نگفته باشد».
2- معدان بن ابی طلحه روایت میکند که ابودرداء س گفت:
«انّ رسول الله ج قاءَ فتوضأ، فَلقيتُ ثوبان في مسجد دمشق، فذكرتُ ذلك له، فقال صدق انا صببتُ له وضوءه»[ترمذی]
رسولخدا ج استفراغ کرد، سپس وضو گرفت (معدان گوید:) من در مسجد دمشق با ثوبان ملاقات کردم و این موضوع را با او در میان گذاشتم. وی گفت: ابودرداء س راست گفته، چرا که من خودم، آب وضو را برای رسولخدا ج ریختم.
3- نافع گوید:
«انّ عبدالله بن عمر ـ بـ، كان اذا رعف، انصرف فتوضأ ثمّ رجع فبني ولم يتكلّم».[مؤطا مالک، مؤطا امام محمد]
عبدالله بن عمر ـ بـ چون در نماز، دچار عارضهی خون دماغ میشد، از نماز بیرون شده و وضو میگرفت سپس برگشته و بر نمازش بنا مینمود و در این فاصله با کسی سخن نمیزد.[48]- مسلم 1 / 274 ح (94- 357). [49]- مسنداحمد 6/392. [50]- دارمی ح 44، مسنداحمد 2/48. [51]- مسنداحمد 4/30. [52]- مؤطا مالک: کتاب الطهارة ح 64، مسند شافعی ص 11. [53]- مؤطا مالک: کتب الطهارة ح 65. [54]- دار قطنی ح 37 . باب «صفة ما ینقض الوضوء». [55]- دار قطنی ح 27 باب «الوضوء من الخارج».