فصل اول
526 – (1) عن حُذَيْفةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «فُضّلْنا على الناسِ بثَلاثٍ: جُعِلَتْ صُفُوفُنا كَصُفُوفِ الملائِكَةِ، وجُعِلَتْ لنا الأرضُ كُلُّها، مَسجِداً، وجُعِلَتْ تُرْبَتُها لنا طَهُوراً إِذا لم نَجِدِ الماءَ. رواه مسلم [249].
526 – (1) حذیفه س گوید: پیامبر ج فرمود: برامتهای پیشین به سه چیز فضیلت و برتری داده شدهایم: نخست اینکه صفوف ما در نماز، بسان صفوف فرشتگان گردانیده شد، سپس اینکه همهی عرصهی زمین برای ما مسجد قرار داده شد، و دیگر اینکه خاک زمین برای ما پاککننده گردانیده شد که هرگاه آب نیافتیم با آن تیمم بزنیم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «وجُعِلَتْ تُرْبَتُها لنا طَهوراً» امام مالک معتقد است که تیمم بر هرچه از زمین باشد و صنعت بشر در آن دخل و نقشی نداشته باشد، جایز است، اما گچ که صنعت در آن داخل شده است، بر آن تیمم درست نیست.
و امام شافعی و امام احمد بر آن باورند که تیمم جز بر خاک، بر چیز دیگری روا نیست، لذا تیمم در نزد آنان بر صخرهی سنگ و سنگریزه جائز نیست و امام ابوحنیفه میگوید: تیمم بر هر چیزی صحیح است که از جنس خاک باشد مانند: سنگریزه، آهک و زرنیخ.
در تفسیر نمونه ذیل آیهی 43 سوره نساء، پیرامون فلسفهی تیمم آمده است:
«بسیاری میپرسند، دستزدن به روی خاک و کشیدن به صورت و دستها چه فایدهای میتواند داشته باشد، به خصوص این که میدانیم بسیاری از خاکها آلودهاند و ناقل میکروبها. در پاسخ اینگونه ایرادها باید به دو نکته توجه داشت:
الف) فایدهی اخلاقی: تیمم یکی از عبادات است و روح عبادت به معنای واقعی کلمه در آن منعکس میباشد، زیرا انسان پیشانی خود را که شریفترین عضو بدن اوست با دستی که بر خاک زده، لمس میکند تا فروتنی و تواضع خود را در پیشگاه او، آشکار سازد یعنی پیشانی من و همچنین دستهای من در برابر تو تا آخرین حد، خاضع و متواضعاند و به دنبال این کار متوجهی نماز و یا سایر عباداتی که مشروط به وضو و غسل است میشود، به این ترتیب در پرورش روح، تواضع و عبودیّت و شکرگذاری در بندگان اثر میگذارد.
ب) فایده بهداشتی: امروز ثابت شده: خاک به خاطر داشتن باکتریهای فراوان، میتواند آلودگیها را از بین ببرد این باکتریها که کار آنها تجزیهکردن مواد آلوده و از بینبردن انواع عفونتهاست، معمولاً در سطح زمین و اعماق کم که از هوا و نورآفتاب، بهتر میتوانند استفاده کنند، فراواناند.
به همین دلیل هنگامی که لاشههای حیوانات یا بدن انسان، پس از مردن زیر خاک دفن شود و همچنین مواد آلودهی گوناگونی که روی زمینها میباشد، در مدت نسبتاً کوتاهی، تجزیه شده و بر اثر حملهی باکتریها، کانون عفونت، از هم متلاشی میگردد.
مسلّم است اگر این خاصیت در خاک نبود، کرهی زمین در مدت کوتاهی مبدل به یک کانون عفونت میشد.
اصولاً خاک خاصیتی شبه مواد «آنتی بیوتیک» دارد و تأثیر آن در کشتن میکروبها، فوقالعاده زیاد است. بنابراین خاکِ پاک نه تنها آلوده نیست بلکه از بینبرندهی آلودگیها است، و میتواند از این نظر تا حدودی جانشین آب شود، با این تفاوت که آب حلّال است یعنی میکروبها را حل کرده و با خود میبرد ولی خاک میکروبکش است.
اما باید توجه داشت: خاک تیمم کاملا پاک باشد، همان طورکه قرآن در تعبیر جالب خود میگوید:«طیباً» [ر.ک: تفسیر نمونه ج 3 ص 508]
و در حقیقت درست است که خاک در بعضی مواقع میکروبها و انگلها را در خود جای میدهد اما باید گفت که خاک ذاتاً پاک است و قرآن نیز اشاره به خاک پاک میکند، نه هر خاکی. از اینرو دکتر نورانی در «بهداشت اسلامی» ج 1 ص 23 مینویسد:
«خاک بهترین مادهی ضدعفونی را در خود دارد و قدرت میکروبکشی را هم دارد، به طوری که «پنیسیلین» که از «آنتی بیوتیک» است، از خاک گرفته شده است».
527 – (2) وعن عمْرانَ، قال: كنَّا في سفَرٍ معَ النبيِّ ج، فَصَلّى بالنّاسِ، فَلَمَّا إنفَتَلَ من صَلاتِه، إِذا هو برجلٍ مُعتَزِلٍ لم يُصَلِّ مع القومِ، فقال: «ما مَنَعَكَ يا فلانُ! أنْ تُصَلِّيَ معَ القومِ؟» قال: أصابَتني جَنابةٌ، ولا ماءَ. قال: «علَيكَ بالصَّعيدِ، فإِنَّه يَكْفيكَ». متفق عليه [250].
527 – (2) عمران س گوید: در سفری با پیامبراکرم ج بودیم، پیامبر ج با مردم به جماعت نماز خواند و چون از نماز فارغ گشت ناگهان متوجهی مردی شد که بدون اینکه نماز خوانده باشد در گوشهای نشسته و خویشتن را از دیگران منزوی نموده است. پیامبراکرم ج فرمود: چرا با ما نماز نخواندی؟
آن مرد گفت: جنب شدهام و آب نیست (که با آن غسل جنابت نمایم و خویشتن را از آلودگی و ناپاکی، پاکیزه کنم)! پیامبر ج فرمود: با سطح زمین (یا خاک پاک) تیمم کن، آن تو را کفایت میکند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «انفتَلَ من صلاتِه»: از نمازش فارغ گشت. «الصعید»: بسیاری از علماء و دانشمندان لغت، برای «صعید»دو معنی ذکر کردهاند: یکی خاک، و دیگری تمام چیزهایی که سطح کره زمین را پوشانیده اعم از خاک، سنگریزه و... و همین موضوع باعث اختلاف نظر فقها در چیزی که تیمم برآن جایز است شده که آیا فقط تیمم بر خاک جایز است؟ و یا سنگ و شن و مانند آن نیز کفایت میکند؟
ولی با توجه به ریشهی لغوی کلمهی «صعید» که همان «صعود و بالا قرار گرفتن» میباشد، معنای دوم به ذهن نزدیکتر است.
قابل توجه این که: تعبیر به «صعید» که از ماده «صعود» گرفته شده اشاره به این است که بهتر است که خاکهای سطح زمین برای تیمم انتخاب شوند، همان خاکهایی که در معرض تابش نور آفتاب، ریزش باران و وزش باد قرار دارند و مملو از هوا و باکتریهای میکروبکش هستند.
528 – (3) وعن عَمَّارٍ، قال: جاءَ رجلٌ إِلى عمرَ بنِ الخطَّاب [س]فقال: إِني اَجْنَبتُ فلم أُصِبِ الماءَ. فقال عمَّارٌ لعُمرَ: أَما تذكرُ أَنَّا كنَّا في سفَرٍ أنا وأنتَ؟ فأمَّا أنتَ فلم تُصَلِّ، وأمَّا أنا فتَمَعَّكْتُ فَصَلَّيتُ، فَذَكَرْتُ ذلكَ للنبيِّ. فقال: «إِنما كانَ يكفيكَ هكذا» فضربَ النبيُّ جبكفَّيهِ الأرضَ ونفَخَ فيهما، ثمَّ مَسَحَ بهِما وَجهَه وكفَّيه. رواه البخاريّ. ولمسلمٍ نحوُه، وفيه: قال: «إِنمـا يَكفيكَ أنْ تضرِبَ بيدَيْكَ الأرضَ. ثمَّ تنفخَ، ثمَّ تـمسحَ بهِما وجهَكَ وكفَّيْكَ» [251].
528 – (3) عمار س گوید: مردی به نزد عمربن خطاب س آمد و گفت: من جنب شدهام و آب نیز به دست نیاوردهام تا بدان غسل جنابت نمایم (حال شما بفرمایید که تکلیف من چیست؟ و چگونه باید خویشتن را پاک کنم)؟
عمار بن یاسرـ بـ به عمربن خطاب س گفت: مگر به یاد نداری آن سفری که من و تو با هم بودیم (و هر دوی ما جنابت داشتیم) و تو نماز نخواندی، ولی من خویشتن را به خاک مالیدم و نماز خواندم و آنگاه که جریان را برای پیامبر ج تعریف کردم، پیامبر ج فرمود: (نیاز به مالیدن تمام بدنت به خاک نبود و) کافی بود که چنین میکردی: و پیامبر ج برای تعلیم و نشاندادن کیفیت و چگونگی تیمم، دو کف دستش را بر زمین زد و در آنها فوت کرد (تا غبار اضافی از بین برود) و سپس با آنها صورت و دو کف دستش را مسح کرد.
[این حدیث را بخاری روایت کرده و مسلم نیز به سان آ ن را، روایت نموده و در آن چنین آمده است:]
پیامبر ج فرمود: نیاز به مالیدن تمام بدنت به خاک نبود و کافی بود کف هردو دست خود را به زمین میزدی سپس دستهایت را فوت میکردی(تا غبار اضافی از میان برود) آنگاه صورت و کف دستهایت را با آن مسح مینمودی.
«اجنبت»: جنب شدم، غسل جنابت بر من واجب شد.
«فتمعکت»: بدن خویش را به خاک مالیدم: یعنی گمان کردم که همانگونه که آب باید به تمام بدن برسد، خاک نیز باید در جنابت به تمام بدن برسد، از اینرو خاک را بر آب قیاس نموده و خویشتن را به خاک مالیدم.
«نفخ فیهمـا»: کف دستهایش را فوت کرد تا غبار اضافی خاک از بین برود و انسان را در وقت کشیدن به دست و صورت اذیت نکند.
از دو حدیث بالا معلوم گردید که تیمم وقتی جایز است که شخص از استفادهی آب ناتوان باشد به طوری که مسافر و یا خارج از شهر یا روستا باشد و در میان او و آب به اندازهی 4000 قدم فاصله وجود داشته باشد و یا مریض باشد که استفاده از آب برایش مشکل است، یا از سرمای زیاد نمیتواند از آب استفاده نماید و یا از ترس دشمن و یا حیوانات درنده نمیتواند به آب نزدیک شود، یا آب است ولی وسایل استخراج آب مانند ریسمان و دلو وجود ندارد، و یا اصلاً آب وجود ندارد، و یا آب با قیمت گزاف خرید و فروش میشود و نمازگزار پول کافی برای خرید آب ندارد، در چنین صورتهایی دین اسلام اجازه داده که با خاک وآنچه که از جنس خاک است (چون سنگ، شن، ریگ و غیره) در عوض وضو، یا در عوض غسل، تیمم نماید تا از ادای عباداتی که جز با وضو یا تیمم صحیح نمیشود محروم نماند..
529 – (4) وعن أبي الجُهَيمِ بن الحارِث بنِ الصّمَّةِ، قال: مَرَرْتُ على النبيِّ جوهو يَبُولُ، فَسَلّمْتُ عليه، فلم يَرُدَّ عَلَيَّ حتى قامَ إِلى جِدارٍ، فَحَتَّه بعصىً كانتْ معه، ثمَّ وضعَ يدَيه على الجدارِ، فَمَسَحَ وجهَه وذِراعَيه، ثمَّ رَدَّ عَليَّ. ولم أجِدْ هذه الروايةَ في: «الصَّحيحين»، ولا في «كتاب الحُميديِّ»؛ ولكنْ ذَكرهَ في: «شرحِ السُّنة» وقال: هذا حديثٌ حسن [252].
529 – (4) ابوجهیم بن حارث بن صمه س گوید: ازکنارپیامبر اکرم ج در حالی عبور کردم که مشغول ادرارکردن و قضای حاجت بود، برایشان سلام کردم، پیامبر ج جواب سلام مرا نداد تا اینکه به سوی دیواری که در آنجا بود رفت و متوجهی آن شد و با عصایی که به همراه داشت حصهای از آن دیوار را تراشید، سپس دست بر دیوار گذاشت و صورت و دستهایش را با آن مسح کرد و سپس جواب سلام مرا داد.
[این روایت را نه در صحیحین (بخاری و مسلم) دیدهام و نه در کتاب حمیدی (جامع الصحیحین) لیکن این حدیث را «محی السنة» در شرح السنة ذکر کرده و گفته: حدیثی حسن است].
[249]- مسلم 1/371 ح (4-522)، مسنداحمد 5/383. [250]- بخاری در حدیثی طولانی به نقل این حدیث پرداخته است: 1/447 ح 344، مسلم 1/474ح (312- 682)، نسایی نیز به همین معنی روایت کرده است: 1/171ح 321، مسند احمد 4/434، دارمی 1/190 ح 743. [251]- بخاری 1/443 ح 338، ابوداود 1/228 ح 322، نسایی 1/165 ح 312، ابن ماجه 1/188 ح 569. [252]- این حدیث با این لفظ در صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود نیست بلکه حدیث شماره 535 در صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد و امام شافعی حدیث فوق را با همین لفظ در مسندش روایت کرده است: مسند شافعی ص 12.