ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد دوم

فهرست کتاب

فصل دوم

فصل دوم

911 – (6) وعن وائل بن حجر عن رسول الله جقال: ثم جلس فَافتَرَشَ رِجلَهُ اليُسرى وَوَضَعَ يَدَهُ اليُسرى عَلى فَخِذِهِ اليُسرى، وَحَدَّ مِرفَقَهُ اليُمنى عَلَى فَخِذِهِ اليُمنى وَقَبَضَ ثِنتَينِ وَحَلَّقَ حَلقَةً ثُم رفع أصبُعَه فَرأيتُه يُحَرِّكُها يَدعُو بِها. رواه أبو داود والدارمي [654].

911- (6) وائل بن حجر س گوید:... سپس پیامبر ج (سرش را از سجده بلند کرد و) پای چپش را پهن کرد (و با آرامش بر آن نشست و پای راستش را به حالت عمودی بر زمین نصب کرد) و دست چپش را روی ران چپش قرار داد و به گونه‌ای آرنج دست راستش را روی ران راستتش قرار داد که میان آن و پهلو فاصله انداخت و دو تا از انگشتان دست راستش (خنصر و بنصر) را جمع کرد و با دو انگشت ابهام و انگشت میانه، حلقه‌ای را تشکیل داد، آنگاه انگشت سبابه را (برای اشاره بر توحید و یگانگی خدا) بلند کرد، و دیدم که پیامبر ج انگشت سبابه را حرکت می‌داد و بدان (بطرف قبله) اشاره به توحید و یگانگی خدا می‌نمود.

[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند].

912 – (7) وعن عبد الله بن الزبير قال: كان النبي جيُشِيرُ بِأصبُعِهِ إذا دَعا وَلا يُحَرِّكُها. رواه أبوداود والنسائي وزاد أبو داود: ولايُجاوِزُ بَصَرُه إشارَتَه [655].

912- (7) عبدالله بن زبیر س گوید: پیامبر ج هرگاه در تشهد، توحید و یگانگی خدا را بیان می‌نمود (و«اشهد ان لا اله الا الله» می‌گفت) با انگشت سبابه‌ی خویش اشاره به توحید و یگانگی خدا می‌کرد ولی انگشت خویش را نمی‌جنبانید.

[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند و ابوداود این عبارت را نیز افزوده است].

(پیامبر ج با انگشتش اشاره می‌کرد). و پیوسته بدان نگاه می‌کرد و چشم از آن بر نمی‌داشت.

شرح: به ظاهر میان دو حدیث بالا تضاد و منافات وجود دارد، چرا که در حدیث وائل بن حجر س (شماره 911) آمده که «رأيته يحركها» [دیدم که پیامبر ج انگشتش را حرکت می‌داد]. و در حدیث عبدالله بن زبیر س وارد شده که «لا يحركها» [انگشتش را نمی‌جنبانید].

البته در پاسخ می‌توان گفت: در روایت‌هایی که در آن حرکت‌دادن انگشت سبابه وارد شده است، مراد از آن صرفاً بلندنمودن انگشت از جایش برای اشاره به توحید و یگانگی خدا می‌باشد، و در روایت‌هایی که در آن حرکت‌ندادن انگشت آمده، مراد از آن، نفی تکرار حرکت انگشت است.

و از دو حدیث بالا می‌توان چنین برداشت کرد که نمازگزار باید هنگام اشاره، انگشت خویش را نگاه کند و حرکت‌دادن مکرر انگشت درست نیست.

913 – (8) وعن أبي هريرة قال: إنَّ رجُلاً كان يَدعُو بِأصبُعَيهِ فقال رسول الله ج: أَحِّد أحِّد. رواه الترمذي والنسائي والبيهقي في «الدعوات الكبير» [656].

913- (8) ابوهریره س گوید: مردی (در تشهد) با دو انگشت (سبابه‌ی) خویش به توحید و یگانگی خدا اشاره می‌کرد، پیامبر بدو فرمود: با یک انگشت (آن هم انگشت سبّابه‌ی دست راست) به توحید و یگانگی خدا اشاره کن (چرا که خدا وتر است یعنی در ذاتش تنهاست و غیر قابل تجزیه و تقسیم است و در صفاتش تنهاست و هیچ شبیه و مانند و شریک و نظیری برای او نیست و در افعالش تنها است و هیچ شریک و یاری‌دهنده‌ای ندارد و تنهایی و وتر را دوست دارد).

[این حدیث را ترمذی، نسائی و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده‌اند].

914 – (9) وعن ابن عمر قال: نهى رسول الله جأن يَجلِسَ الرَّجُل فِي الصَّلاةِ وهُوَ مُعتَمِدٌ على يده. رواه أحمد وأبو داود وفي رواية له: نَهى أن يَعْتَمِدَ الرَّجُلُ عَلى يديه إذا نَهَضَ فِي الصَّلاة [657].

914- (9) ابن عمرـ بـ گوید: پیامبر ج از اینکه شخص در نماز در حالی برای تشهد بنشیند که بر دستانش اعتماد و تکیه کننده است، نهی فرمود (یعنی نباید در تشهد نماز، دستانش را بر زمین گذارد و به آنها تکیه نماید).

[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کرده‌اند. و در روایتی دیگر از ابوداود نقل شده است:]

«پیامبر ج نهی فرمود از اینکه شخص نمازگزار، هنگام بلندشدن از سجده، بر دستانش اعتماد و تکیه کند».

915 – (10) وعن عبد الله بن مسعود قال: كان النبيُّ ج في الرَّكعتينِ الأولَيَينِ كَأنَّه عَلى الرَّضفِ حَتّى يَقُومَ. رواه الترمذي وأبوداود والنسائي [658].

915- (10) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج در دو رکعت اول نماز (یعنی در قعده‌ی اول نماز) چنان عجله و شتاب می‌کرد گویا که بر روی سنگ‌های تافته و داغ نشسته است تا اینکه به سوی رکعت سوم بلند می‌شد. (از این حدیث معلوم می‌شود که پیامبر ج در قعده‌ی اول فقط «تشهد» را می‌خواند و سریع بلند می‌شد).

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند.].

[654]- مسنداحمد 4/318، دارمی 1/362 ح 1357، ابوداود 1/587 ح 957، نسایی 3/37 ح 1268. [655]- ابوداود 1/604 ح 990، نسایی 3/39 ح 1275. [656]- ترمذی 5/520 ح 3557، نسایی 3/38ح 1271، مسنداحمد 2/520. [657]- ابوداود 1/604 ح 992، مسنداحمد 2/147 و روایت دوم را ابوداود در سننش 1/605 پس از حدیث شماره 992 نقل کرده است. [658]- مسنداحمد 1/386، ابوداود 1/606 ح 995، ترمذی 2/202 ح 366، نسایی 2/243 ح 1176.