فصل دوم
530 – (5) عن أبي ذَرّ، قال: قال رسولُ الله ج: «إنَّ الصَّعيدَ الطَّيّبَ وُضوءُ المسلمِ، وإِنْ لم يَجِدِ الماءَ عَشْرَ سنين، فإِذا وَجَدَ الماءَ فَلْيَمُسَّهُ بَشَرَه، فَإِنَّ ذلكَ خيرٌ». رواه أحمد، والترمذي، وابوداود. وروى النّسائيُّ نحوَه إِلى قولِه: «عَشْرَ سِنين» [253].
530 – (5) ابوذر س گوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان سطح زمینِ پاک (و یا خاکِ پاک) در حکم آب وضو (و غسل) مسلمان (و پاککنندهی وی) است، اگر چه ده سال آب نیابد (باز هم تیمم برای او کافی است). ولی هرگاه آب یافت باید آن را در وضویش به کار گیرد و از آن در شستشوی اعضایش استفاده نماید، و آن را به پوست بدن و اعضای وضو واجب الغسلش برساند، و استفاده نمودن از آب برای شما بهتر است.
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابوداود روایت کردهاند، نسائی نیز به سان آن را تا «عشر سنین» روایت نموده است].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که اگر در جایی آب یافت نشود، خاک پاک جای آن را میگیرد، اگر چه این روند به ده سال به طول بینجامد.
و در حقیقت یکی از مزایای اسلام، آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و تیمم را بدان جهت خداوندﻷ، مشروع گردانید که گاهی برای انسان به دلایلی استعمال آب ممکن نیست، مانند: مریضی که استفاده از آب برایش مشکل است، یا از سرمای زیاد نمیتواند از آب استفاده نماید و یا از ترس دشمن یا حیوانات درنده، نمیتواند به آب نزدیک شود، و یا وسایل استخراج آب وجود ندارد، و یا اصلاً آب وجود ندارد و به اندازهی یک میل و یا بیشتر از آب فاصله دارد و یا آب با قیمت گزاف خرید و فروش میشود و نمازگزار پول کافی ندارد تا با آن، آب خریداری کند و خویشتن را از نجاست اصغر(بیوضویی) و نجاست اکبر (جنابت) پاک نماید.
در چنین صورتهایی شریعت مقدس اسلام به مسلمانان اجازه داده که با خاک و آنچه که از جنس خاک است (از قبیل: شن، ریگ، کلوخ، سنگ و...) در عوض وضو و یا در عوض غسل، تیمم نماید تا از ادای عبادتی که جز با وضو و یا تیمم صحیح نمیشود، محروم نماید.
و از این حدیث معلوم گردید که تیمم در اصل، جانشین وضو است و هر آنچه با وضو جایز میشود با تیمم نیز جایز میگردد و شخص مسلمان میتواند همانند وضو، قبل از دخول وقت، تیمم بگیرد و هر اندازه که میخواهد با آن نماز نفل و یا فرض بخواند، ولی هرگاه آب یافت تیممش باطل میشود، ولی هر نمازی که قبلاً با آن تیمم خوانده، صحیح و درست است و اعادهی آن لازم نیست.
531 – (6) وعن جابرٍ، قال: خرجنا في سَفَرٍ، فَأصَابَ رَجُلاً مِنَّا حَجرٌ فَشَجَّهُ في رأسِه، فَاحْتَلَمَ، فَسَألَ أصحابَه: هل تَجِدونَ لي رُخصَةً في التَّيَمُُّمِ؟ قالوا: ما نَجِدُ لكَ رُخصَةً وأنتَ تقدرُ على الماءِ. فَاغْتَسَلَ فماتَ. فَلَمَّا قَدِمْنا على النبيِّ أُخبِرَ بذلكَ. قال: «قَتَلُوه، قَتَلَهم اللَّهُ؛ أَلاَّ سألوا إِذا لم يعلَموا! فإِنما شِفاءُ العِيِّ السُّؤالُ، إِنما كانَ يكْفيهِ أن يَتَيمَّمَ، ويُعَصّبَ على جُرحِه خِرقةً، ثمَّ يَمْسَحَ عَلَيها، وَيَغسِلَ سائِرَ جَسَدِهِ». رواه ابوداود [254].
531 – (6) جابر س گوید: به قصد مسافرتی بیرون رفتیم، سنگی به مردی (از همسفران و همرکابان ما) خورد و سرش را زخمی کرد، سپس آن مرد احتلام شد و از دوستانش پرسید: آیا به نظر شما با وضع و حالی که دارم، میتوانم تیمم کنم؟
گفتند: در حالی که میتوانی با آب غسل کنی(و آب نیز در دسترس است) رخصتی برای شما در تیمم نمودن و رهاکردن آب نمییابیم.
پس آن مرد غسل کرد (و بر اثر جراحت سر و استفاده نمودن از آب، بیماریاش شدت یافت) و مرد.
وقتی نزد پیامبر ج رفتیم، ایشان را از این جریان باخبرکردند، (پیامبر ج با شنیدن این خبر بر آشفته و خشمناک شدند و از روی تأسف و ناراحتی) فرمودند: (با فتوای غلطشان) او را کشتند، خدا آنها را بکشد. چرا وقتی که نمیدانستند، سؤال نکردند؟ جز این نیست که شفای نادانی، پرسش است.
(و برای چنین فردی که سرش زخمی شده) کافی بود که تیمم کند و پارچهای بر محل زخم خویش ببندد، سپس برآن مسح کند و سائر بدنش را بشوید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
532 ـ (7) ورواه ابنُ ماجة، عن عطاءِ بن أبي رباحٍ، عن ابنِ عبَّاسٍ [255].
532 – (7) و همین حدیث را ابنماجه از عطاء بن ابی رباح و او نیز از ابنعباس ش روایت کرده است.
شرح: «فشجه في رأسه»: سرش را شکست و زخم آلود کرد «العَيَّ»: درمانده، خسته، عاجز و ناتوان. کسی که از دانستن چیزی عاجز و درمانده است.
از این حدیث چند نکته دانسته میشود:
1- پارچهای که بر روی زخم یا یکی از اعضای شکسته، به هدف علاج و تداوی میپیچند، مسح بر آن جایز است. و امروز در گچگرفتن عضو شکسته و پانسمانکردن زخم، همین حکم را میتوان جاری ساخت.
2- مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و پیوسته شرع مقدس اسلام، جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح میدهد و همیشه به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه مینماید.
سفیان ثوری در بیانی حکیمانه و اندیشمندانه میگوید:
«إنما العلم الرّخصة من ثقة، اما التشديد فيحسنه كل احد». «علم عبارت است از رخصت اشخاص موثق، زیرا تشدید و سختگیری را همه کس خوب میداند».
3- از این حدیث دانسته میشود که نباید با کمترین سرمایهی علمی و دانش شرعی، و بدون تأمل و پرهیزگاری دربارهی مسائل عمومی بزرگ، و پیرامون اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، فتوا داد.
در حدیثی آمده:
«أجرؤكم علي الفتيا أجرؤكم علي النار». «جسورترین شما بر فتوا کسی است که به ورود در آتش دوزخ دلیرتر و بیباکتر باشد».
متاسفانه امروز نیز مفتیهای بیشماری که صلاحیت فتوا ندارند و یا اصلاً با علم و دانش هیچ نسبتی ندارند، بر کرسی و مسند افتاء و قضاوت نشستهاند و صدرنشین مجالس شدهاند و به صدور فتوا اقدام میکنند. آنها نه از قدرت استحضار و حافضه و فهم درست برخوردارند و نه از اهداف شریعت چیزی میدانند و نه از شناخت واقعیت بهرهای دارند و با این وجود، فتواهای نامناسب و سؤال برانگیز و ضد و نقیض صادر میکنند. آنها نمیدانند که فتوا به معنای امضاء از طرف پروردگار جهانیان است، پس وای به حال کسانی که در امضاء از سوی پروردگار جهانیان و خدای یکتا و قهار اشتباه کنند.
از امام مالک چهل مسئله پرسیدند فقط به هشت مسئله پاسخ قطعی داد و در مورد سی و دو مورد دیگر گفت: «لا ادری» (نمیدانم).
پرسشگر با تعجب پرسید: امام مالک نمیداند؟!
امام مالک به او گفت: برو به مردم نیز بگو که مالک چیزی نمیداند.
این در حالی است که علمای معاصر امام مالک در حق او گفتهاند:
«تا مالک درمدینه است کسی حق فتوا دادن ندارد».
پس باید کسانی که عجولانه به صدور فتوا اقدام میکنند و بدون سرمایهی علمی و دانش شرعی و بدون تأمل و پرهیزگاری پیرامون مسائل شرعی به فتوا و قضاوت میپردازند از خدا پروا کنند و آخرت را مدنظر بگیرند.
533 – (8) وعن أبي سعيدٍ الخُدري، قال: خَرَجَ رَجُلانِ في سَفَرٍ، فَحَضَرَتِ الصَّلاةُ وليسَ معهُما ماءٌ، فَتَيَمَّما صَعيداً طيّباً، ثمَّ وجدا الماءَ في الوَقْتِ، فَأعادَ أحدُهما الصلاةَ بوُضوءٍ، ولم يُعِدِ الآخرُ. ثمَّ أتَيا رسولَ الله ج، فَذَكَرَا ذلكَ. فَقالَ لِلّذي لم يُعِدْ: «أصَبْتَ السُّنَّةَ، وأجْزَأتْكَ صَلاتُكَ». وقال للذي تَوَضَّأَ وأعادَ: «لَكَ الأجْرُ مَرَّتَينِ». رواه ابوداود، والدَّارميّ، وروى النسائي نحوَه [256].
533 – (8) ابوسعید خدری س گوید: دو مرد به مسافرت رفتند، وقت نماز فرا رسید در حالی که آب (برای وضو) به همراه نداشتند. در نتیجه با خاک، تیمم کردند و نماز خواندند، سپس آب را در همان وقت یافتند یکی از آن دو، وضو گرفته و نماز خویش را اعاده کرد، ولی دیگری اعاده نکرد.
وقتی از مسافرتشان بازگشتند به نزد پیامبر ج آمدند و جریان را برای ایشان بازگو کردند. پیامبر ج پس از شنیدن داستان، به کسی که نماز و وضوی خویش را اعاده نکرده بود، فرمود: مطابق سنت عمل کردهای و نمازت صحیح است. و به کسی که اعاده کرده بود، فرمود: تو از دو ثواب و پاداش برخورداری.
[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کردهاند. و نسائی نیز به سان آن را روایت کرده است].
534 – (9) وقد رَوى هو وابوداود أيضاً عن عطاءِ بنِ يَسارٍ مُرْسَلاً [257].
534 – (9) همین حدیث را نسائی و ابوداود نیز از عطاء بن یسار به طور مرسل روایت کردهاند.
شرح: از این حدیث دانسته میشود که آنچه وضو را باطل میکند، تیمم را نیز باطل میکند، علاوه بر این کسی که به علت عدم دسترسی به آب تیمم کرده است، هرگاه آب را پیدا کند، تیممش باطل میشود و نیز کسی که به خاطر بیماری و غیره از به کاربردن آب عاجز بوده، با رفع ناتوانی و بیماری تیمم او باطل میشود ولی هرنمازی که قبلاً با آن تیمم خوانده، صحیح و درست است و اعادهی آن لازم نیست.
در این حدیث نیز این دو صحابه ـ بـ اجتهاد کردهاند، ولی پیامبر ج به کسی که نماز و وضو را اعاده نکرده بود فرمود: مطابق سنت عمل کردهای و نمازت صحیح است. و به کسی که اعاده کرده بود فرمود: تو دو ثواب و پاداش داری، چون تو به احتیاط عمل کردهای و نماز دوم تو نفل حساب میشود و خداوند متعال اعمال نیک را ضایع و تباه نمیکند ولی سنت من همان روش اول است. و مسئلهی شرعی نیز همین است که به هنگام در دسترس نبودن آب، باید تیمم کرد و نماز خواند، و چنانچه قبل از سپریشدن وقت نماز، آب میسر و فراهم شد اعادهی نماز واجب و یا لازم نیست.
[253]- مسنداحمد 5/155، ترمذی 1/211 ح 124 و قال: حدیث حسن صحیح، ابوداود نیز در حدیثی طولانی به نقل این حدیث پرداخته است: 1/235 ح 332، نسایی نیز این حدیث را تا عبارت «عشر سنین» روایت کرده است: 1/171 و 322. [254]- ابوداود 1/239 ح 336، دارقطنی 1/188 ح 3 از باب «جواز التیمم لصاحب الجرح». [255]- ابن ماجه 1/189 ح 572، بخاری 1/240 ح 337. [256]- ابوداود 1/240 ح 338، دارمی 1/190 ح 744، نسایی 1/213 ح 433. [257]- ابوداود این حدیث را به صورت مرسل روایت کرده است: 1/242 ح 339، نسایی نیز این حدیث را به صورت مرسل از عطاء نقل نموده است: 1/213 ح 434.