فصل دوم
844 ـ (23) عن ابنِ عبَّاسٍ، قال: كانَ رسولُ الله جيفتَتِحُ صلاتَه بِـ (بسمِ اللَّه الرحمنِ الرحيمِ). رواه الترمذيُّ، وقال: هذا حديثٌ ليسَ اسنادُه بذاك [585].
844- (23) ابنعباس ـ بـ گوید: پیامبر ج نماز خویش را با «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع میکرد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده وگفته است: سند این حدیث قوی نیست].
845 ـ (24) وعن وائلِ بن حُجْرٍ، قال: سمعتُ رسولَ الله جقرأ: ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ﴾، فقال: آمينَ، مَدَّ بها صوتَه.رواه الترمذيُّ، وأبوداود، والدارميّ، وابنُ ماجة [586].
845- (24) وائل بن حجر س گوید: شنیدم که رسولخدا ج وقتی که ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ﴾را خواند با صدای بلند میگفت: آمین.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، دارمی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: «آمین»: در میان علماء و صاحبنظران فقهی در بلندگفتن و یا آهستهخواندن «آمین»، اختلافنظر وجود دارد. امام شافعی بر آن است که اصل در «آمین»، بلندگفتن آن است و در زمان آن حضرت ج بیشتر بر همین روش عمل میشد از اینرو در نزد ایشان و عدهای دیگر از علماء، گفتن «آمین» با صدای بلند بهتر و افضل است و در عین حال این بزرگواران آهستهخواندن آن را نیز جایز میدانند.
و امام ابوحنیفه معتقد است که افضل و اولی، آهستهخواندن آمین است. و بلندخواندن آن نیز جایز است و استدلال امام ابوحنیفه، روایت ترمذی است که در آن آمده است:
«ان النبي ج قرأ ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ﴾فقال. امين وخفض بها صوتها».
و در مسنداحمد و مستدرک حاکم، مسند ابوداود طیالسی، مسند ابویعلی موصلی، معجم طبرانی، دارقطنی و غیره، با این الفاظ روایت شده است. «واخفي بها صوتها» به هر حال، اختلاف فقط در بیان افضلیت و اولی و عدم اولی است و هیچ یک از علماء و مجتهدین بزرگوار در جواز و عدم جواز بلندگفتن و یا آهستهخواندن «آمین» اختلافی با هم ندارند.
846 ـ (25) وعن أبي زُهيرٍ النُّميريِّ، قال: خرجنا مع رسولِ الله جذاتَ يوم، فَأتَينا عَلى رَجُلٍ قد ألحَّ في المسألة، فقال النَّبِيُّ «أوْجَبَ إنْ خَتَمَ». فقال رجلٌ من القوم: بِأيِّ شيءٍ يَختِمُ؟ قال: «بآمينَ». رواه أبوداود [587].
846- (25) ابو زهیرالنمیری س گوید: روزی از روزها همراه با پیامبر ج بیرون رفتیم و به مردی رسیدیم که در دعا، بسیار الحاح و اصرار و پافشاری میکرد (و با تضرعی زائدالوصف و تواضعی وصفناپذیر، نیازش را از خدا میطلبید) پیامبر ج چون او را دید فرمود: اگر پایان دهد، دعایش حتماً اجابت میشود.! مردی از قوم گفت: ای رسولخدا ج! آن را با چه چیزی تمام کند؟ پیامبر ج فرمود: با «آمین». چرا که اگر دعایش را با آمین تمام کند، اجابت خواهد شد، چون «آمین»، همچون مهری است بر کاغذ که بر اعتبار و ارزش آن میافزاید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«ألَحَّ»:در درخواست ستیهید و پاپیچ شد یا پیوسته در طلب چیزی زاری و مبالغه و اصرار و پافشاری کرد.
847 ـ (26) وعن عائشةَ، لا، قالت: إنَّ رسول الله جصَلّى المغرِب بِسورة (الأعراف) فَرَّقها في ركعتين. رواه النسائي [588].
847- (26) عایشه ـ لـ گوید: رسولخدا ج سورهی اعراف را در دو رکعت نماز مغرب میخواند (یعنی سورهی اعراف را در دو رکعت نماز مغرب تقسیم میکرد و میخواند).
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
شرح: نکتهای که در این حدیث قابل تذکر است، این است که روش و منش معمول و متداول پیامبر ج در نماز مغرب، اغلب اینگونه بود که ایشان در نماز مغرب بخاطر وقت کم و اندکش، سورههای کوچک و مختصر میخواند ولی گاهی اوقات اتفاق میافتاد که بر خلاف این (آن هم بنا به مصلحتی) در نماز مغرب سورههایی بزرگ همچون سورهی «اعراف» یا دیگر سورههایی از «طوال» را میخواند ولی در اغلب اوقات در نماز مغرب، سورههای کوچکی قرائت میکرد. البته نباید فراموش کرد که قرائت پیامبر ج بر حسب حالات، اوقات و مشاغل و نیازمندیهای مردم فرق میکرد، علاوه از آن، نمازی را که پیامبر ج طول میداد کسی از آن خسته نمیشد، چرا که نماز بیشتر پیشنمازان و امامان جماعت، نظر به خوشآوازی، خوشالحانی، حضور قلب و اخلاص و صداقت با همدیگر فرق فراوان دارند. چه بسا ممکن است که مقتدیها پشت سر امامی پس از یک ساعت هم احساس خستگی نکنند و پشت سر امامی دیگر به سبب عدم اخلاص و عدم حضور قلب و نداشتن صدای خوش، تجویدی زیبا و ترتیلی شیوا و قرائتی دلنشین و جذاب، پس از چند آیه خواندن هم به ستوه آیند.
و به راستی که پیامبر ج خوشآوازترین و خوش الحانترین مردمان بود و از زمرهی طلایهداران عرصهی اخلاص و عمل و حضور قلب و از پیشقراولان عرصهی صداقت و دیانت و از پیشگامان پیشتاز عرصهی اعتقاد و عمل بود.
848 ـ (27) وعن عقبة بن عامر، قال: كنت أقودُ لِرسول الله جناقته في السفر، فقال لي: «يا عقبة! أَلا أُعُلِّمُكَ خَير سورتين قَرِئَتا؟» فعلّمني {قل أعوذ برب الفلق} و{قل أعوذ برب الناس}، قال: فلم يرني سُرِرتُ بهما جدّاً، فَلَمَّا نزل لِصَلاةِ الصُّبحِ صلى بهِما صلاةَ الصُّبحِ لِلناس. فلما فرغ، إلتفت إليَّ، فقال: «يا عقبة! كيف رَأَيتَ؟». رواه أحمد، وأبو داود، والنسائي [589].
848- (27) عقبة بن عامر س گوید: در سفری، مهارکنندهی شتر پیامبر ج بودم که افسار ستور را گرفته و آنرا به دنبال خود میکشیدم. پیامبر ج به من فرمود: عقبة! آیا میخواهی دو تا از بهترین سورههای قرآن را به تو بیاموزم؟ سپس به من سورهی «قل اعوذ برب الفلق» و سورهی «قل اعوذ برب الناس» را تعلیم داد.
عقبه س گوید: پیامبر ج احساس کرد که من از تعلیم این دو سوره بسیار مسرور و خوشحال نشدهام (و مرا به تعلیم این دو سوره، خیلی خوشحال ندید، چون من ندیده بودم که پیامبر ج این دو سوره را در نماز بخواند) از اینرو چون برای خواندن نماز صبح فرود آمد، همین دو سوره را در نماز صبح با جماعت برای مردم خواند. چون نمازش را گزارد متوجه من شد و فرمود: عقبه! (فضیلت و برتری این دو سوره را) چگونه دیدی؟ (و همین که من در نماز صبح به عوض سورههای بزرگ،این دو سورهی کوچک، اما پرمحتوا و جامع را خواندم، خود بیانگر عظمت و بزرگی و شأن و جایگاه والای آنهاست).
[این حدیث را احمد، ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
849 ـ (28) وعن جابر بن سمُرة، قال: كان النبي جيَقرَأُ في صلاة المغرب ليلة الجمعة: {قل يا أيها الكافرون} و{قل هو الله أحد}. رواه في «شرح السنة» [590].
849- (28) جابربن سمرة س گوید: پیامبر ج در نماز مغربِ شب جمعه، سورهی «قل يايها الكافرون» و سورهی «قل هوالله احد» را میخواند.
[این حدیث را بغوی در «شرح السنة» روایت کرده است].
850 ـ (29) ورواه ابن ماجة عن ابن عمر إلا أنَّه لم يذكر «ليلة الجمعة» [591].
850- (29) و همین حدیث را ابنماجه از ابن عمر ـ بـ بدون ذکر عبارت «ليلة الجمعة» روایت کرده است.
شرح: «صلوة المغرب»: یا مراد دو رکعت سنت نماز مغرب است [چنانچه در حدیث بعدی بدان اشاره خواهد شد]. و یا منظور دو رکعت فرض نماز مغرب است که پیامبر ج در یکی از آنها، سورهی کافرون و در دیگری، سورهی اخلاص را قرائت میکرد.
851 ـ (30) وعن عبد الله بن مسعود، قال: ما أُحصِي ما سمعتُ رسول الله جيَقرَأُ في الرَّكعتين بعد المغرب، وفي الركعتين قبل صلاة الفجر: بِـ {قل يا أيها الكافرون} و{قل هوالله أحدٌ}. رواه الترمذي [592].
851- (30) عبدالله بن مسعود س گوید: آنقدر بسیار شنیدهام که پیامبر ج سورهی «قل يا ايها الكافرون» و سورهی «قل هوالله احد» را در دو رکعت (سنت) بعد از نماز مغرب و دو رکعت (سنت) قبل از نماز صبح میخواند که نمیتوانم آن را بشمارم و از شمارش بیرون است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
852 ـ (31) ورواه ابن ماجة عن أبي هريرة إلاَّ أنَّه لم يَذكُر: «بعد المغرب» [593].
852- (31) و همین حدیث را ابنماجه از ابوهریره س بدون ذکر عبارت «بعد المغرب» روایت نموده است.
853 ـ (32) وعن سُليمانَ بن يسارٍ، عنْ أبي هريرةَ، قال: ما صَلَّيتُ وراءَ أحدٍ أشبَهَ صَلاةً بِرسولِ الله جمِنْ فلان. قال سُليمانُ: صَلَّيتُ خَلفَه فكانَ يُطِيلُ الرَّكعتَينِ الأُوليَينِ من الظُّهْرِ، ويُخَفِّفُ الأُخرَيَينِ، ويُخَفِّفُ العصرَ، ويقرأ في المغرب بقصارِ المُفَصَّلِ، ويقرأ في العِشاءِ بِوَسَطِ المفصَّلِ، ويقرأ في الصُّبحِ بِطِوالِ المفصَّلِ. رواه النَّسائيُّ، وروى ابنُ ماجة إلي: ويخففُ العصرَ [594].
853- (32) سلیمان بن یسار از ابوهریره س روایت میکند که (وی دربارهی یکی از امامان جماعت دوران خویش) فرمود: نماز پشت سر کسی نخواندم که نمازش بیشتر از نماز فلان امام به نماز رسولخدا ج شباهت داشته باشد (یعنی نماز او با نماز پیامبر ج بسیار مشابه بود).
سلیمان گوید: پشت سر آن امام من نیز نماز خواندم (و روش و طریقهاش را در قرائت اینگونه یافتم که) قرائت دو رکعت نخست ظهر را طولانی میکرد و دو رکعت آخر آن را مختصر و سبک میخواند. و نماز عصر را طول نمیداد و سبک میخواند و در نماز مغرب «قصار مفصل» و در نماز عشاء «اوساط مفصل» و در نماز صبح «طوال مفصل» را میخواند.
[این حدیث را نسائی روایت کرده است و ابنماجه نیز آن را تا عبارت «ويخفف العصر» روایت نموده است].
شرح: «مفصل»:به سورههای آخرین منزل قرآن «مفصل» میگویند، و مراد از آن از سورهی «حجرات» تا آخر قرآن است. و «مفصل» نیز به سه بخش تقسم میشود:
1- «طوال مفصل» از سورهی «حجرات» تا سورهی«بروج». در نماز صبح و ظهر قرائت از طوال مفصل سنت است البته با این فرق که در نماز صبح طولانیتر از نماز ظهر باشد.
2- «اوساط مفصل» از سورهی «بروج» تا سورهی«بينه». در نماز عصر و عشاء قرائت از «اوساط مفصل» سنت است.
3- «قصار مفصل» از سورهی«لم يكن الذين» [بينه] تا سورهی «قل اعوذ برب الناس». در نماز مغرب قرائت از «قصار مفصل» سنت است.
به هر حال باید دانست که قرائت پیامبر ج به حسب حالات، اوقات، مشاغل و نیازمندیهای مردم در نمازهای صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء فرق میکرد و نظر فقهاء در تقسیم مفصل به طوال و اوساط و قصار، نظر به اکثر اوقات بوده است.
854 ـ (33) وعن عُبادةَ بنِ الصَّامتِ، قال: كُنَّا خلفَ النبيِّ جفي صلاةِ الفجرِ، فَقَرَأَ، فَثَقُلَتْ عليه القراءَة. فَلَمَّا فرغَ. قال: «لَعَلَّكُم تَقرَؤُونَ خَلفَ إمامِكم؟» قُلنا: نعمْ، يا رسولَ الله! قال: «لا تَفعَلوا إلاَّ بفاتحةِ الكتابِ؛ فَإنَّه لا صَلاةَ لمنْ لم يَقرأْ بها». رواه أبوداود، والترمذيُّ. ولِلنسائيِّ معناهُ. وفي روايةٍ لأبي داود، قال: «وأنا أقُولُ: ما لي يُنازِعُني القرآنُ؟ فلا تقرَؤوا بِشَيءٍ منَ القرآنِ إذا جَهَرْتُ إلاَّ بِأُمِّ القرآن» [595].
854- (33) عبادة بن صامت س گوید: ما (صحابه شپشت سر پیامبر ج و به امامت ایشان نماز صبح را میخواندیم. آن حضرت ج شروع به قرائت کرد ولی پس از لحظهای قرائت بر ایشان دشوار و سنگین و مشتبه شد، از اینرو چون از نماز فارغ شد، فرمود: شما پشت سر امامتان قرائت میخوانید؟ گفتند: آری، ای رسولخدا ج!. پیامبر ج فرمود: پشت سر امامتان، جز سورهی فاتحه، چیزی را نخوانید، زیرا نماز کسی که سورهی فاتحه را در آن نخواند نماز نیست.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند.و نسائی نیز به معنای آن روایت نموده است].
و در روایتی از ابوداود آمده است: پیامبر ج فرمود: من با خود میگفتم: چرا قرآن با من منازعه دارد؟ (و قرائتش بر من سنگین و دشوار است. پس دانستم که شما پشت سر من قرائت میخوانید). پس وقتی که من به آواز بلند قرائت میخوانم شما هیچ نخوانید مگر سورهی فاتحه را.
855 ـ (34) وعن أبي هريرةَ، أنَّ رسولَ اللَّهِ جإنصرَفَ منْ صلاةٍ جَهَرَ فيها بِالقِراءَةِ، فقال: «هلْ قرأَ معي أحدٌ منكم آنفاً؟» فقال رجلٌ: نعمْ، يا رسولَ اللَّهِ! قال: «إنِّي أقولُ: ما لي أُنازَعَ القرآن؟!» قال: فَانتَهَى النّاسُ عَنِ القراءَةِ معَ رسولِ اللَّهِ فيما جهَرَ فيه بِالقراءَةِ منَ الصَّلَواتِ حينَ سمِعُوا ذلكَ مِن رسولِ اللَّهِ. رواه أحمد، ومالك، وأبو داود، والترمذيُّ، والنسائي. وروى ابنُ ماجة نحوَه [596].
855- (34) ابوهریره س گوید: پیامبر ج از یکی از نمازهای جهری که در آن قرائت را با آواز بلند خوانده بود فارغ شد و پس از آن فرمود: آیا هم اینک یکی از شما با من قرائت خوانده است؟ مردی گفت: آری، ای رسولخدا ج! من خواندهام.
پیامبر(ص) فرمود: بیگمان من با خود میگفتم: چرا قرآن با من منازعه دارد؟ (و قرائتش بر من سنگین و دشوار است. پس دانستم که تو پشت سر من قرائت میخوانی) پس چون این سخن را مردم شنیدند، از خواندن قرائت همراه با رسولخدا ج در نمازهای جهری (مثل دو رکعت صبح، و دو رکعت اول مغرب و عشاء و دو رکعت نماز جمعه) باز آمدند.
[این حدیث را احمد، مالک، ابوداود، ترمذی و نسائی روایت کردهاند. و ابنماجه نیز همانند آن را روایت کرده است].
856 ـ (35) وعن ابنِ عمرَ، والبَياضيِّ، قالا: قالَ رسولُ اللَّهِ: «إنَّ المُصَلّي يُناجي رَبَّه؛ فَليَنظُرْ ما يُناجِيه به، ولا يَجْهَرْ بعضُكُم على بعضٍ بالقرآنِ». رواه أحمد [597].
856- (35) «ابن عمر» و «بیاضی» (عبدالله بن غنام) ش گویند: پیامبر ج فرمود: بیگمان نمازگزار با پروردگارش راز و نیاز میکند، پس باید بیاندیشد در آن چیزی که بدان با پرودگارش راز و نیاز مینماید (یعنی باید با تفکر و اندیشه و حضور قلب و فکر، و خشوع و خضوع قلبی و روحانی و جسمی و فکری، به خواندن قرائت و گفتن اذکار در نماز بپردازد و اینگونه صداقت و اخلاص و اعتقاد و عملش را در راز و نیاز به پروردگار نشان دهد). و نباید برخی از شما بر برخی دیگر آوازش را به خواندن قرآن (چه در نماز و چه در غیر نماز) بلند کند (و موجباب ایذاء و تشویش فکری برخی را فراهم آورد).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
857 ـ (36) وعن أبي هريرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إنما جُعِلَ الإمامُ لِيُؤْتَمَّ به، فإذا كَبَّرَ فَكَبِّرُوا، وإذا قرأ فَاَنصِتُوا». رواه أبو داود، والنسائيُّ، وابنُ ماجة [598].
857- (36) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان امام و پیشنماز برای این است تا از وی پیروی شود، پس هرگاه امام تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید و وقتی که قرائت خواند، شما (گوش فرا دهید و) خاموش باشید.
[این حدیث را ابوداود، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: چنانچه قبلاً نیز گفتیم، علماء و صاحبنظران فقهی، طلایهداران عرصهی روایت و درایت، علم و دانش، اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد، با تلاش فراوان وتفقّه بسیار در دین، احکام شریعت را از سرچشمهی پاک نبوی استخراج و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت تمدن، به جامعه بشری و انسانی و اسلامی عرضه نمودند و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان بر پا است در هر دیاری که ثقافتی پای گیرد، از دوحهی آن درخت پربار شریعت پیوند خورده و از سرچشمهی فیاض آن سیراب گشته است.
در باب قرائت پشت سر امام نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات واخبار رسیده بدانها، و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث، و تحقیق و تفحص تعالیم وآموزههای الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه ش آن هم با صداقت واخلاص واعتقاد و عمل، قولی را انتخاب واختیار نمودهاند.
و در گنجینهی مسائل و احکام فقهی و امور عبادات، مواردی اندک و بلکه نادر به چشم میخورد که نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه باشد، بلکه بیشتر اختلافات بر سر افضلیت و اولی و عدم اولی است.
و از جمله مواردی که اندک و بلکه نادر میباشند و در نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه میباشد، خواندن سورهی فاتحه پشت سر امام است که از نظر امام شافعی در تمام نمازهای سری و جهری، خواندن آن برای مقتدیها واجب است، ولی پیروان امام ابوحنیفه، چنین میپندارند که خواندن فاتحه برای مقتدیها در نماز جماعت مکروه است و این دو قول مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند.
و در میان این دونظریه، یک نظریهی میانی وجود دارد وآن اینکه خواندن فاتحه در نماز سرّی برای مأموم و مقتدی که آن را نمیشنود شرعی است ولی در نماز جهری که مأموم، فاتحهی امام را میشنود، سکوت لازم است.
به هر حال،اختلاف ائمهی مذاهب به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ میشوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر میگیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف میباشد.
گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژهی «قُرء» در ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾[البقرة: 228]. وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.
یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را میپذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمیدهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکردهاند.
یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.
یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم میدارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود میشمارند و بعضی با شرایطی آن را میپذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امتهای قبل از اسلام را میپذیرند و بدان اعتبار مینمایند و بعضی بدان اعتبار نمیدهند بعضی قول صحابه ش را به عنوان یکی از ادله میدانند و بدان استدلال میکنند و بعضی آن را به عنوان ادلهی شرعی نمیپذیرند و بدان اجتجاج نمیکنند.
بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادلهی شریعت میپذیرند و بعضی آن را نمیپذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئلهای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت میکند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی میدهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغهی امر یا نهی باشد میتوان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغهی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟
گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر اینها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است میباشد.
و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر میگردد که یکی راوی خاصی را مؤثق میشمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی میکند.
بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همهی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:
«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسولخدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شدهاند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشتهاند، اگر همهی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».
آری! آنان اینگونه به اختلاف میان ائمه مینگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچگونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در اینگونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعتبخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.
پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعهای برگرفتهاند.
858 ـ (37) وعن عبدِ الله بن أبي أوْفى، قال: جاءَ رجلٌ إلى النبيِّ ج، فقال: إني لا أستَطِيعُ أنْ آخُذَ مِنَ القرآن شيئاً، فَعَلِّمْني ما يُجزئُني. قال: «قُلْ سُبحانَ اللَّهِ، والحمد لِلَّهِ، ولا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، واللَّهُ أكبرُ، ولا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللَّهِ». قال: يا رسولَ اللَّهِ! هذا لِلَّهِ؛ فماذا لي؟ قال: «قُلْ: اللَّهُمَّ ارحَمنِي، وعافِني، واهْدِني، وارزُقْني» فقال هكذا بيدَيه وقَبَضَهُما. فقال رسولُ اللَّهِ: «أمَّا هذا فقد مَلأَ يَديْه مِنَ الخَيرِ». رواه أبو داود. وانتهَتْ رواية النسائيِّ عندَ قوله: «إلاَّ باللَّهِ» [599].
858- (37) عبدالله بن ابی اوفی س گوید: مردی به نزد پیامبر ج آمد و گفت: نمیتوانم از قرآن چیزی را یاد بگیرم (یعنی: حفظ آیات قرآن برایم بسیار دشوار و سنگین است) از اینرو چیزی یادم بدهید که برایم جای قرائت قرآن را در نماز بگیرد.
پیامبر ج فرمود: بگو: «سبحان الله» و«الحمد لله» و«لااله الا الله» و«الله اكبر» و«لا حول ولا قوة الا بالله».آن مرد گفت: ای رسولخدا ج این کلمات (تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر) همه از آن خداست (و بیانگر ستایش و حمد خدا و نشانگر پرتوی از وصف و شکوه و قدر ت و بزرگی اوست) پس برای خودم چیست؟ پیامبر ج فرمود: بگو: «اللهم ارحمني وعافني واهدني وارزقني»، «پرودگارا! بر من رحم کن و رزق و روزیام ده و تندرستی و عافیت عطایم فرما و مرا به راه راست و درست رهنمون ساز».
(وقتی که آن مرد از جا برخاست تا برود) به دو دستانش اشاره کرد گویا که با آنها چیزی را گرفته، سپس آنها را جمع کرد. پیامبر ج فرمود: اما این مرد دو دست خویش را پر از خیر و برکت نمود.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است و نسائی نیز تا «و لا حول ولا قوة الا بالله» روایت نموده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج بدان مرد دستور داد تا این کلمات «سبحان الله» و«الحمد لله»... را بجای قرائت قرآن در نماز بگوید، تا وقتی که بتواند قرآن را به قدر نیاز حفظ نماید، چون کسی که بتواند «سبحان الله» و «الحمد لله»... را حفظ نماید از قرآن هم میتواند به قدر نیاز از حفظ نماید.
بنابراین کسی که قطعاً چیزی از قرآن نمیداند و یا تازه به اسلام گرویده، اگر در همهی حالات نماز«سبحان الله والحمد للهو...» بگوید فرض از ذمهاش اداء میگردد ولی باید برای آموختن قرآن و نماز، خوب زحمت بکشد و تلاش وکوشش نماید.
859 ـ (38) وعن ابنِ عبّاسٍ، [بما]: أنَّ النبيَّ جكانَ إذا قرأ {سَبِّحِ اسمَ ربِّكَ الأَعْلى}؛ قال: «سُبحانَ ربِّيَ الأعْلى». رواه أحمدُ، وأبو داود [600].
859- (38) ابنعباس ـ بـ گوید: هرگاه پیامبر ج این آیه «سبح اسم ربك الاعلي» را میخواند (بخاطر امتثال فرمان خدا) میفرمود:«سبحان ربي الاعلي» [ذات مقدس پروردگارم را از هر فعل و صفتی که لایق مقام و عظمتش نباشد پاک و منزه میدارم و از خیال و قیاس و گمان و وهم، دورتر و برتر میدانم و تسبیح و تقدیس مینمایم پرودگار والامقامم را].
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
860 ـ (39) وعن أبي هريرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ قرأ مِنكُم بِـ { والتِّينِ والزَّيتونِ }، فانتهى إلى: { ألَيْسَ اللَّهُ بأحكَمِ الحاكمينَ)؛ فَليَقُلْ: بَلى، وأنا على ذلكَ منَ الشَّاهِدِينَ. ومنْ قرأ: { لا أقسِمُ بيومِ القِيامة } فانتهى إلى: { أليسَ ذلك بقادر على أنْ يُحيِيَ الموتى }؛ فَليَقُلْ: بلى. ومَنْ قَرأ (والمُرْسَلاتِ) فبلغَ: { فبِأيِّ حديثٍ بعدَه يُؤْمِنونَ }؛ فلْيَقُلْ: آمَنَّا بِاللَّهِ». رواه أبو داود، والترمذيُّ إلى قوله: «وأنا على ذلكَ منَ الشَّاهِدِينَ» [601].
860- 39 ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: چون یکی از شما سورهی ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١﴾[التین: 1] را میخواند و به آخر آن، یعنی آیهی ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨﴾[التین: 8]. [آیا خداوند فرمانرواترین فرمانروایان و داورترین داوران نمیباشد؟ و احکام و فرمانش از همه، حکیمانهتر و متقنتر نیست]؟ برسد، باید در پاسخ بگوید:: «بلي وأنا علي ذلك من الشاهدين» [آری خداوند فرمانرواترین فروانرویان و داورترین داوران است. و من بر این امر گواهم].
و هرکس از شما سورهی ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ١﴾[القیامة: 1]» را میخواند و به فرمودهی حق تعالی ﴿أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠﴾[القیامة: 40] [آیا چنین خدایی نمیتواند مردگان را زنده گرداند] میرسد، باید بگوید: «بلی»، «آری پروردگار ما بر زندهکردن مردگان توانا است».
و هرکس سورهی «والمرسلات» را میخواند و به آیهی «فباي حديث بعده يؤمنون»، «اگر به این قرآن که دلایل صدق و نشانههای حقانیت آن در تمام آیات و تعبیراتش آشکار است، ایمان نیاورند، پس به کدام سخن دیگر غیر از قرآن ایمان میآورند»؟ میرسد، باید بگوید «امنا بالله»، «به خداوند ﻷایمان آوردیم».
[این حدیث را ابوداود روایت نموده و ترمذی نیز تا عبارت «و أنا علي ذلك من الشاهدين» روایت کرده است].
861 ـ (40) وعن جابرٍ، قال: خرجَ رسولُ الله جعلى أصحابِه، فَقَرأ عليهم سورةَ (الرَّحمنِ) من أوَّلِها إلى آخرِها، فَسَكَتُوا. فقالَ: «لقدْ قرأتُها على الجِنِّ لَيلَةَ الجِنِّ، فكانوا أحسنَ مَرْدُوداً مِنكُم، كنتُ كُلَّما أتيتُ على قولِه: { فَبِأيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكذِّبانِ }، قالوا: لا بِشَيْءٍ مِنْ نِعَمِكَ ربَّنا نُكَذِّبُ، فَلَكَ الحَمدُ». رواه الترمذيُّ وقال: هذا حديثٌ غريبٌ [602].
861- (40) جابر س گوید: رسولخدا ج به نزد یاران خویش رفت و سورهی «الرحمن» را از اول تا آخر برای ایشان خواند و صحابه ج ساکت و خاموش بودند. پس آن حضرت ج فرمود: وقتی در شب دیدار با جنّ، این سوره را بر جنیان خواندم، آنان در واکنش خود از شما بهتر بودند، زیرا چنان بود که هرگاه من به آیهی «فبايّ آلاء ربكما تكذبان» میرسیدم آنها در جواب میگفتند: «لا بشيء من نعمك ربّنا نكذّب، فلك الحمد»؛ «نه، ما چیزی از نعمتهای پروردگارمان را تکذیب و انکار نمیکنیم، پروردگارا! حمد و ستایش از آن توست».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است].
[585]- ترمذی 2/14 ح 245 و قال: لیس اسناده بذاک. [586]- ترمذی 2/27 ح 248 و قال حدیث حسن، ابوداود 1/574 ح 932 و ابوداود به عوض «مدّ» واژهی «رفع» را ذکر کرده است.، دارمی 1/315 ح 247، مسنداحمد 4/316 و نسایی نیز نظیر آن را در سنننش 2/122 ح 879 نقل نموده است. [587]- ابوداود این حدیث را در پی روایتی طولانی در سننش 1/577 ح 937 نقل کرده است. [588]- نسایی 2/170 ح 991. [589]- مسنداحمد 4/149 و 150، ابوداود 2/152 ح 1462، نسایی نیز باختصار آن را در سننش 2/158 ح 953 روایت کرده است. [590]- شرح السنة (اثر علامه بغوی) 3/81 و ابن حبان 3/158 ح 1838. [591]- ابن ماجه 1/272 ح 833. [592]- ترمذی 2/296 ح 431 و قال حدیث غریب لا نعرفه الا من حدیث عبدالله بن معدان عن عاصم. [593]- ابن ماجه این روایت را از ابوهریره 1/363 ح 363 و از ابن عمر ح 1149 روایت کرده و عبارت «بعد المغرب» را ذکر نکرده است. [594]- نسایی 2/167 ح 983، مسنداحمد 2/300 و نسایی نیز باختصار به روایت آن در سننش 1/270 ح 827 پرداخته است. [595]- ابوداود 1/515ح823، ترمذی 2/116 ح 311 وقال: حدیث حسن، مسنداحمد 5/322 و نسایی نیز نظیر آن را در سننش 2/141 ح 920 روایت کرده است و ابوداود نیز روایت «مالی انازع ...» را در سننش 1/515 ح 824 نقل نموده است. [596]- مسنداحمد 2/240، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/86 ح 24، ابوداود 1/516ح 826، ترمذی 1/118 ح 312، نسایی 2/140 ح 141، ابن ماجه نیز به معنی آن در سننش 1/276 ح 848 نقل کرده است. [597]- مسنداحمد 4/344، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/80 ح29. [598]- ابوداود 1/404 ح 604، نسایی 2/142 ح 922، ابن ماجه 1/376، مسنداحمد 2/420. [599]- ابوداود1/521 ح 832، نسایی اول این حدیث را در سننش 2/143ح 924 روایت کرده است، مسنداحمد 4/353. [600]- مسنداحمد 1/232،ابوداود 1/549 ح 883. [601]- ابوداود 1/550 ح 887، ترمذی 5/413 ح 3347، مسنداحمد 1/249. [602]- ترمذی 5/372 ح 3291 و قال: حدیث غریب لانعرفه الا من حدیث الولید بن مسلم عن زهیر بن محمد.