فصل سوم
365 ـ (32) عن عائشةَ، لا، قالت: مَن حَدَّثَكُم أنَّ النَّبيَّ جكانَ يَبُولُ قائماً فلا تُصدِّقوه؛ ما كانَ يبَوُلُ إلاَّ قاعِداً. رواه أحمد، والترمذي، والنِّسائي [87].
365- (32) عایشه ـ لـ گوید: هرکس به شما گفت که رسولخدا ج ایستاده ادرار کرده است، سخن او را باور نکنید، زیرا رسولخدا ج پیوسته در حال نشستن ادرار مینمود و هرگز ایستاده پیشاب نمیکرد.
[این حدیث را احمد، ترمذی و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از این روایت واضح گردید که پیامبراکرم ج هرگز ایستاده ادرار نمیفرمود. ولی حدیث حضرت حذیفه س که قبلاً در باب گذشته بدان اشاره رفت (حدیث شماره 364) ادرار در حال ایستاده را ثابت میکند. با این وجود، بین این دو حدیث هیچ تعارض و تضادی نیست، زیرا حضرت عایشه ـ لـ عادت پیامبر ج را بیان نموده وحضرت حذیفه س از واقعهای جزئی و نادری که به امکان زیاد، حضرت عایشه ـ لـ از آن اطلاعی نداشته خبر میدهد.
366 ـ (33) وعن زيد بن حارثة، عن النبيِّ ج: أنَّ جِبريلَ أتاه في أوَّلِ ما أُوحِيَ إليه، فَعَلَّمَه الوُضوءَ والصَّلاةَ، فلمَّا فَرَغَ من الوضوءِ، أخذَ غُرْفَةً مِنَ [الماءِ]، فَنَضَحَ بها فَرجَه». رواه الدارقطني وأحمد [88].
366- (33) زیدبن حارثه س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: جبرئیل در نخستین بار که نزول وحی بر رسولخدا ج آغاز گردید، به نزد ایشان آمد و بدیشان (به صورت عملی) وضو و نماز را تعلیم و آموزش داد. آنگاه پس از اینکه از وضو فارغ شد مشتی از آب برگرفت و آن را بر روی شلوارش (بخاطر دفع وسوسه) پاشید.
[این حدیث را احمد و دارقطنی روایت کردهاند].
367 ـ (34) وعن أبي هريرةَ [س]قال: قال رسولُ الله ج: «جاءني جبريلُ، فقال: يا محمَّد! إذا توضَّأتَ فَانْتَضِحْ». رواه الترمذي، وقال: هذا حديث غريبٌ. وسمِعتُ محمَّداً ـ يعني البُخاريَّ ـ يقول: الحسنُ بن عليِّ الهاشمي الراوي منكر الحديث [89].
367 ـ (34) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «جبرئیل به نزدم آمد و گفت: ای محمد ج! هرگاه وضو گرفتی، پس از آن، مقداری آب بر روی شلوار خویش بپاش».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و از محمد(بخاری) شنیدم که گفت: حسن بن علی هاشمی که راوی این حدیث است، فردی منکرالحدیث میباشد].
شرح: بیشتر علماء و اندیشمندان اسلامی و فقهاء و محدثان دینی، «انتضاح» را بدین گونه معنی کردهاند که پس از وضوء، باید مقداری از آب، روی شلوار پاشیده شود. و حکمت و فلسفهی آن عموماً این است که در اثر این کار، وسوسهی خارجشدن قطرات ادرار، از میان میرود.
شیخالهند میگوید: «مقصود اصلی از وضو، طهارت و پاکیزگی باطنی و درونی است. ولی در وضو، عملاً اعضای ظاهری شسته میشود که صرفاً طهارت و پاکی ظاهری حاصل میگردد. لیکن پس از فراغت از وضو، دو عمل دیگر هم مستحب قرار داده شده که انجام آن دو در ایجاد طهارت باطنی نقش به سزائی دارند:
1- نوشیدن باقیماندهی آب وضو
2- پاشیدن قطرههای آب در شرمگاه.
فلسفه و حکمت این کار هم این است که منبع و سرچشمهی تمام گناهان در وجود انسان، فقط دو چیز است، یکی دهان، (زبان) و دیگری شرمگاه.
برای زائل کردن اثرات شهوت شکم، نوشیدن باقیماندهی آب وضو توصیه شده است، و برای دفع شهوت شرمگاه، پاشیدن قطرههای آب بر روی شلوار، مستحب قرار داده شده است.
به هر حال، مستحب است که بعد از وضو، روی شلوار مقداری آب پاشیده شود و این عمل، فقط جنبهی استحبابی دارد و واجب و فرض نیست.
368 ـ (35) وعن عائشةَ، لا، قالت: بالَ رسولُ الله جفقامُ عمرُ خَلفَه بكوزٍ من ماءٍ، فقال: «مَا هذا يا عمرُ؟». قال: ماءٌ تتوضَّأُ به. قال: «ما أُمِرْتُ كلَّما بُلتُ أنْ أَتوضَّأَ، ولو فعَلتُ لكانت سُنَّةً». رواه ابوداود، وابن ماجة [90].
368- (35) عایشه ـ لـ گوید: پیامبر ج ادرار کرد و عمر س در پشت سر ایشان با در دست داشتن کوزهای از آب ایستاد (تا آن را به پیامبر ج بدهد). حضرت ج پرسید: عمر! این چیست؟ (چرا آب آوردی)؟ گفت: آب وضو است، تا بدان وضو بگیرید. پیامبر ج فرمود: به من دستور نرسیده که هر زمان به قضای حاجت نشستم و ادرار نمودم، متصل پس از آن، وضو بگیرم. و براستی اگر چنین میکردم، کارم برای مردمان سنت (مؤکد) و قانون و ظابطه قرار میگرفت (و آنها در مشقت و سختی و عُسر و حرج قرار میگرفتند).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: از مجموع روایاتی که در این زمینه وارد شدهاند، معلوم میشود که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء، وضو هم میگرفت، ولی گاهی اوقات اتفاق میافتاد که برای اینکه به همهی مسلمانان بفهماند که وضوگرفتن پس از قضای حاجت اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میفرمود. و از این حدیث به طور واضح، مشخص شد که پیامبر ج به خاطر رعایت کردن جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری، و دوری از افراط و غلو، و تشدید و تعسیر و رفع عُسر و حرج از بندگان خدا، و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین، و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه میکردند. و به منظور رهایی از سوء تفاهم و مشقت، و چالش و دغدغه، و عسر و تنگی، گاهی به طور عملی امر اولی و افضل را ترک میکردند.
369 ـ (36) وعن أبي أيَّوب، وجابر، وأنس، أَنَّ هذه الآية لمَّا نزلَتْ: ﴿فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ﴾[التوبة: 108]، قال رسول الله ج: «يا معْشرَ الأنصارِ! إنَّ اللهَ قد أَثْنى علَيكم في الطُّهورِ، فما طُهورُكم؟» قالوا: نتوضَّأُ لِلصَّلاة، ونَغْتَسِلُ من الجَنابةِ، ونستنجي بالماءِ. قال: «فهُو ذاكَ، فَعَلَيْكُمُوه». رواه ابن ماجة [91].
369- (36) ابوایوب س و انس س گویند: چون این آیه: ﴿فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ﴾[التوبة: 108] دربارهی نمازگزاران مسجد قباء، نازل شد، پیامبر ج به اهل مسجد قباء فرمودند: ای گروه انصار! شما به هنگام پاک ساختن خود، چه کاری انجام میدهید که خداوند این چنین به مدح و ستایش شما پرداخته است؟
گفتند: برای نماز (به نحو احسن و با رعایت آداب و سنن) وضو میگیریم، و از جنابت غسل میکنیم و (در وقت قضای حاجت، فقط به سنگ و کلوخ اکتفاء نمیکنیم، بلکه پس از آن) با آب نیز استنجاء میکنیم.
پیامبر ج فرمود: خشنودی خدا، و تحسین و آفرین وی از شما، در همین امر نهفته است. پس، آن را بر خود لازم گیرید و هرگز رهایش نسازید.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
370 ـ (37) وعن سلمان، قال: قال بعضُ المشركينَ، وهو يَسْتَهزىءُ: إني لَأَرى صاحِبَكم يُعلِّمُكم حتَّى الخِراءَةَ. قلتُ: أجَلْ! أَمَرَنا أنْ لا نَستقْبِلَ القِبلة، ولا نَستنْجيَ بأَيْمانِنا، ولا نَكتفيَ بدون ثلاثةِ أحجارٍ ليس فيها رَجيعٌ ولا عَظْمٌ. رواه مسلم، وأحمد واللفظُ له [92].
370- (37) سلمان س گوید: برخی از مشرکان و چندگانهپرستان، از روی تمسخر و استهزاء به من میگفتند: میبینم که همدم و همنشین شما (یعنی پیامبراکرم جتمام مسائل را به شما میآموزد (و در تمام زمینهها و ابعاد مختلف زندگی: اعم از بعد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و..). و حتی فراتر از آن، چگونگی نشستن به قضای حاجت و رفتن به توالت را نیز به شما تعلیم میدهد؟!
من در پاسخ بدو گفتم: آری! ایشان همه چیز را به ما آموختهاند و در مورد رفتن به توالت نیز، ما را توصیهها و سفارشهایی نموده است. و ما را دستور داده که هیچگاه رو به قبله (و یا پشت به قبله، برای قضای حاجت) ننشینیم، و با دست راست، خویشتن را تمیز نکنیم، و در وقت استنجاء به کمتر از سه سنگ اکتفاء نورزیم. و از سرگین حیوانات و استخوانهای پوسیده نیز برای تمیزکردن خویش، بهره نگیریم.
[این حدیث را مسلم و احمد روایت کردهاند، ولی لفظ از احمد است].
شرح: «خِراءة» ـ به کسر خاءـ به معنای شکل و چگونگی نشستن برای ادرار و مدفوع است.
و به فتح «خاء» ـ خَراءةـ به معنای نجاست است.
«رَجيع» از رجوع (برگشت) مشتق شده که به معنای «مرجوع» است. يعنی «الغذاء المَرجوع الي هذه الحالة»؛ غذای تبدیل شده به این حالت. و به سرگین ستوران و هر حیوان سمدار اطلاق میگردد.
اسلام به حیث اینکه، دین رحمت، برکت، شرافت، نجابت، کرامت، عزت، سعادت و فلاح و رستگاری برای کافهی بشریت است، در نظامنامهی متقن و جهانی، و منشور تحریفناپذیر و جاودانی خود، یعنی قرآن عظیمالشأن، و در تعالیم و آموزههای تابناک پیامبر خویش، و در اوامر و فرامین شریعت مقدس اسلام، و در احکام و دستورات تعالیبخش و روحآفرین دینی خویش، در همهی ابعاد و زوایای مختلف حیات مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و فرهنگی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و ایمانی، طبیعی و فطری، دستورالعملها و راهکارهای بسیار مفید، ارزنده و سازندهای را به صورتهای ایجابی و سلبی (امر و نهی، ترغیب و ترهیب) ارائه کرده است، که اگر مسلمانان امروز، آنها را از روی علم، اعتقاد، عمل، اخلاص و صداقت مدنظر قرار دهند و پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی امور زندگی خویش قرار دهند، و مطابق آن رهنمودهای تابناک و آن فرامین تعالیبخش، و آن آموزههای سعادتآفرین، در عرصههای مختلف زندگی گام بردارند، بدون شک در میان جوامع جهانی امروز، از همان شأن و منزلت والا، و عزت و اقتدار بالایی برخوردار میشوند که مسلمانان نخستین، در میان جوامع عصر خود از آن بهرهمند بودند.
زیرا خداوند این دین و شریعت را چنان مقرر داشته که هیچ امر خیر و فضیلتی که موجب عزت و کمال انسان میگردد، وجود ندارد، مگر اینکه به آن فرمان داده است و یا به انجام آن تشویق و ترغیب فرموده است.
از طرف دیگر، هیچگونه شر و رذیلتی که سبب ذلت و انحطاط و عقبماندگی و ارتجاع انسان گردد وجود ندارد، مگر اینکه در رهنمودهای این شریعت از آن نهی شده و یا نسبت به انجام آن هشدار داده شده است.
پیامبر ج خود در اینباره فرموده است:
«من چیزی را نمیدانم که شما را به بهشت نزدیک گرداند، و از آتش دوزخ دور نماید، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادهام و چیزی را نمیدانم که شما را به آتش دوزخ نزدیک گرداند و از بهشت دور نماید، مگر اینکه شما را از آن باز داشتهام».
خوانندگان محترم! حال بنگرید، آیا مسلمانان امروزی نیز بسان صحابه ش به سنتها و اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای نبوی عشق و محبت میورزند، یا بر عکس از شرم و خجالت نام سنتها را نمیگیرند، تا خود را متمدن و بافرهنگ نشان دهند و ظاهر آمریکایی، اروپایی و آلمانی، انتخاب کرده و بر آن فخر میکنند و مینازند. و سنت خیرالوری و روشن مصطفی ج را پس پشت انداخته و دم از تمدن و مدرنیت میزنند و خود را از تحجّر و ارتجاع (به گمان خود) بری میگردانند.
371 ـ (38) وعن عبد الرحمن بن حَسنة، قال: خَرَجَ علينا رسولُ الله جوفي يده الدَّرَقَةُ فَوَضَعَهَا، ثمَّ جَلَسَ فَبَالَ إليها. فقال بَعضُهُم: اُنْظُروا إليه يَبُولُ كما تَبُول المرأةُ. فسمِعه النبيُّ ج، فقال: «وَيْحَكَ! أَما علمِتَ ما أَصابَ صاحبَ بني إسرائيلَ؟! كانوا إذا أصابَهم البولُ قَرَضُوه بالمقاريضِ، فنَهاهم، فعُذِّبَ في قبره». رواه ابوداود، وابنُ ماجة [93].
371- (38) عبدالرحمن بن حسنه س گوید: پیامبر ج در حالی بر ما بیرون آمد که در دست وی سپری پوستین بود. ایشان آن سپر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و مردم، بر زمین نهاد. آنگاه رو به سوی آن، برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود برخی از مردمان (مشرک، یا منافق، وقتی این صحنه را مشاهده کردند) گفتند: او را نگاه کنید که بسان زنان، خویشتن را مستور نموده و همانند آنان ادرار میکند.
وقتی این سخن به گوش پیامبر ج رسید، فرمودند: وای بر تو! آیا نمیدانی در روزگاران گذشته چه بلا و مصیبتی بر سر یکی از بنیاسرائیل آمده است؟!
قضیه از این قرار است که بنی اسرائیل (بر اساس آئین و کیش خویش، مؤظف بودند که) هرگاه به لباس آنها نجاست و ادرار میرسید، باید موضع نجاست را با قیچی میبریدند، اما این فرد (بدین حکم اهمیتی نداد و به جای پیروی از حق به دنبال باطل و خواهشات نفسانی روان شد، و به تحریف احکام و تعالیم آسمانی دست یازید و) مردمان را نیز از این کار نهی کرد. بدین جهت در گورش مورد عذاب و کیفر خداوندی قرار گرفت (بنابراین تو نیز بدان که: ستر و پوشش در وقت قضای حاجت ضروری وا لزامی است و اگر این کار را مورد تمسخر و استهزاء قرار دادی و بدان اهمیتی ندادی و مردمان را از آن نهی نمودی منتظر عذاب و عقاب، و کیفر و پادافرهی خویش در گور و برزخ و سرای آخرت باش).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الدّرقة»سپری پوستی که آن را چوب و دوال نباشد. «المقاريض»: جمع «مقراض» به معنای قیچی و آلهی برش و بریدن است.
372ـ (39) ورواه النسائي عنه عن أبي موسى [94].
372- (39) و همین حدیث را نسائی از عبدالرحمن بن حَسنة و او نیز از ابوموسی س روایت کرده است.
373 ـ (40) وعن مروانَ الأصفرِ، قال: رأيتُ ابنَ عمر أناخَ راحِلتَه مُستقبِلَ القِبلةِ، ثمَّ جَلَس يبولُ إليها. فقلتُ: يا أبا عبدِ الرحمن! ألَيْس قد نُهِيَ عن هذا؟ قالَ: بل إنَّما نُهِي عن ذلك في الفَضاءِ، فإذا كان بينَك وبين القِبلَةِ شيءٌ يَستُرُكَ، فلا بأسَ. رواه ابوداود [95].
373- (40) مروان الاصفر گوید: ابن عمرـ بـ را دیدم که رو به قبله شترش را بر زمین خواباند، آنگاه رو به سوی آن برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود. (و شتر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و قبله قرار داد) بدو گفتم: ای ابوعبدالرحمن! (کنیهی ابن عمر است) آیا از قضای حاجت، آن هم رو به قبله، نهی نشده است؟
گفت: خیر، این نهی مطلق نیست، بلکه نهی در صورتی است که در فضای باز (کوه، دشت و..). کسی رو به قبله برای قضای حاجت بنشیند از اینرو هرگاه میان تو و قبله چیزی حائل و مانع بود اشکالی در قضای حاجتکردن رو به قبله نیست.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
374 ـ (41) وعن أنس، قال: كان النبيُّ جإذا خرَجَ من الخَلاءِ قال: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذيِ أَذْهَبَ عَنِّي الأَذَى وافَانيِ». رواه ابن ماجة [96].
374- (41) انس س گوید: هرگاه رسولخدا ج از قضای حاجت فراغت مییافت، و از توالت بیرون میشد، با خویشتن این دعا را زمزمه میکرد: «الحمد لله الذي أذهب عني الاذي وعافاني» «حمد و ستایش پروردگاری را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور کرد و مرا عافیت و سلامتی بخشید».
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
375 ـ (42) وعن ابنمسعود، قال: لمَّا قدِمَ وَفدُ الجِنِّ على النبيِّ قالوا: يا رسولَ الله! إنْهَ أُمَّتَكَ أنْ يَّسْتَنْجُوا بِعَظمٍ أو رَوْثةٍ أو حُمَمَةٍ؛ فإنَّ اللَّهَ جَعَلَ لنا فيها رِزْقاً. فنهانا رسولُ اللَّهِ عن ذلك. رواه ابوداود [97].
375- (429 ابنمسعود س گوید: (پیامبر ج از مکه به سوی بازار «عُکاظ» در «طائف» رفت تا مردم را در آن مرکز و اجتماع بزرگ به سوی اسلام دعوت کند، اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، و اشراف و بزرگان طائف شدیداً او را تکذیب کردند و آن قدر از پشت سر، سنگ به او زدند که خون از پاهای مبارکش جاری شد، و در بازگشت به محلی رسید که آن را وادی جن میگفتند، شب در آنجا ماند و آیات قرآن را تلاوت میفرمود در اینجا بود که گروهی از «جن» از اهل «نصیبین» یا «یمن» از آنجا میگذشتند، صدای تلاوت قرآن پیامبر ج را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند و) چون این گروه از جنیان به نزد رسولخدا ج آمدند، خطاب به ایشان گفتند: ای رسولخدا ج! امت خویش را از استنجاء زدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی کن، چرا که خدای ﻷرزق و روزی ما را در آنها قرار داده است.
(ابنمسعود گوید: از این جهت) رسولخدا ج ما را از استنجاءزدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی فرمود.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
[87]- مسنداحمد 6/192، ترمذی ح 12، نسایی ح 29، ابن ماجه ح 307. [88]- مسنداحمد 4/161، دارقطنی باب «نضح الماء علی الفرج» ح 1، ابن ماجه ح 462. [89]- ترمذی ح 50، ابن ماجه ح 463. [90]- ابوداود ح 42، ابن ماجه ح 327، مسنداحمد 6/95. [91]- ابن ماجه ح 355. [92]- ابن ماجه ح 316، مسنداحمد 5/439. [93]- ابوداود ح22، ابن ماجه ح 346. [94]- نسایی ح 30 به نقل از عبدالرحمن بن حسنة و وی این حدیث را از «ابوموسی» روایت نکرده است و ابوداود نیز این حدیث را به صورت موقوف بر ابوموسی نقل کرده است .، ابوداود ح 23. [95]- ابوداود ح 11. [96]- ابن ماجه ح 301. [97]- ابوداود ح 39.