تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

باب دوم
در نکوهش بدعت و بدعت سازان

باب دوم
در نکوهش بدعت و بدعت سازان

عایشه از پیغمبر جروایت می‌كند كه فرمود: «هر كس در امر ما چیزی پدید آرد كه در آن نیست، مردود است». این حدیث را از چند طریق آورده اند.

عبدالله بن عمر از پیغمبر جروایت می‌كند كه فرمود: «هر كس از سنت من منحرف شود از من نیست».

از عرباض[۸] بن ساریه روایت است كه روزی پیغمبر جپس از نماز صبح روی به ما كرد و موعظه بلیغ فرمود، آنچنانكه چشمها گریان و دلها لرزان گردید. یكی پرسید: یا رسول الله جاین موعظتی یادگاری بود، اكنون عهد و وصیت تو بر ما چیست؟ فرمود: «شما را وصیت می‌كنم به تقوای الهی، و حرف شنوی و فرمانبری (از حاكم) و لو از بنده‌ای حبشی باشد؛ و بدرستی كه هر كس بعد از من بماند اختلاف فراوان خواهد دید؛ پس بر شما باد پیروی از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافته بعد از من. به آن سنت چنگ بزنید و آن را محكم بگیرید. و بر شما باد دوری گزیدن از امور نو درآمد، كه هر نو درآمدی بدعت است و هر بدعتی گمراهی است».

عبدالله بن محرز گوید: «‌از دین، سنّت به سنّت می‌كاهند همچنانكه ریسمان را قوّت به قوّت می‌گسلند». آورده اند كه طاوس (یمانی) با پسرش نشسته بود، یكی از معتزله آمد و شروع به سخن گفتن كرد. طاوس انگشت در گوش نهاد و خطاب به پسرش گفت: تو نیز انگشت در گوش كن كه از گفتار او چیزی نشنوی، كه این دل ضعیف است. و مجدداً به تأكید گفت: پسركم، گوش خود را محكم بگیر كه نشنوی! و آن قدر حرف خود را تكرار نمود كه آن متكلم برخاست و برفت.

عیسی بن علی ضبی گوید: مردی بود كه همراه ما نزد ابراهیم (نخعی) رفت و آمد می‌كرد. به ابراهیم خبر رسید كه او داخل عقیده «ارجاء» شده است . بدو گفت: از نزد ما كه برخاستی دیگر برنگرد!.

به سفیان بن عیینه گفتند كه فلان كس در « قدر» سخن می‌گوید، گفت:‌به مردم معرفیش كیند، و از خدا برای من عافیت بطلبید.

صالح مری گوید: من حاضر بودم كه كسی نزد ابن سیرین آمد و در یكی از ابواب « قدر» سخن آغاز نمود. ابن سیرین گفت: ‌تو از میان ما برخیزی یا ما برخیزیم؟

یكی از «اهل اهواء»[۹] به ایوب سختیانی گفت: كلمه‌ای برایت بگویم؟ ایوب گفت: نصف كلمه هم نمی‌خواهم بگویی! هم از ایوب نقل است كه گفت: صاحب بدعت هر چه در كوشش بیفزاید، از خدا دورتر می‌شود.

سفیان ثوری گفته است: ابلیس بدعت را بیش از معصیت دوست دارد، زیرا معصیت قابل توبه است، و بدعت نیست. عبدالعزیز بن ابی داود متهم به «ارجاء» بود، آورده اند كه سفیان بر جنازه او گذشت و بر او نماز نخواند. هم از قول سفیان ثوری آورده اند كه هر كس از بدعت سازی حدیث شنید از آن حدیث (ولو راست باشد) سود نبرد، و هر كس با بدعت سازی مصافحه كرد یک رشته از اسلام را گسلانید.

سلیمان تیمی در مرض موت بشدت می‌گریست، پرسیدند:‌ چرا می‌گریی، آیا از ترس مرگ است؟ گفت: از مرگ نمی‌ترسم، از آن رو می‌گریم كه روزی بر یک «قدری» گذشتم و به او سلام دادم از آن بیم دارم كه خدا حسابِ آن سلام را از من بكشد.

از قول فضیل عیاض آورده اند كه گفت:‌ حذر كنید از كسی كه با صاحب بدعتی نشسته است. هم از قول او آورده اند كه: هر كس صاحب بدعتی را دوست بدارد، خداوند عملش را بی‌ارزش سازد و نور مسلمانی از دلش بیرون ببَرَد. و نیز همو گفته است: «هر گاه بدعت سازی را در راهی دیدی، راه خویش بگردان». و نیز گفته است: «‌خدا عمل صاحب بدعت را بالا نمی‌برد، و هر كس صاحب بدعتی را یاری كند در ویرانی اسلام شركت كرده است».

مردی نزد فضیل گفت كه هر كس دختر خود را به تبهكاری بدهد، قطع رحم كرده فضیل گفت:‌ هر كس دخترش را به صاحب بدعتی بدهد قطع رحم كرده؛ و هر كس با صاحب بدعت نشسته، حكمت نصیبش نشده؛ و چون خدا كسی را خصم بدعتگران یابد امید آن دارم كه گناهان او را بیامرزد.

محمد بن نضر حارثی گوید: «هر كس به گفتار صاحب بدعتی گوش سپارد خداوند عصمت (‌ایمانی) از او بردارد، و به نفس خود واگذارش كند».

از قول لیث بن سعد آورده اند كه گفت: هر گاه صاحب بدعتی را ببینم كه بر آب راه می‌رود باز هم او را قبول ندارم. این سخن به شافعی رسید، گفت: لیث كوتاه آمده است، من اگر صاحب بدعتی را ببینم كه در هوا پرواز می‌كند هم قبولش ندارم!.

از بشر بن حارث نقل است كه گفت: «در بازار بودم خبر مرگِ بشر مریسی را شنیدم، و اگر جای مناسب سجده بود، همان جا سجده شكر به جا می‌آوردم؛ حمد خدای را كه جان مریسی را گرفت، شما نیز حمدِ خدا كنید!».

محمد بن سهل بخاری گوید: نزد «قربانی» بودیم، شروع كرد علیه اهل بدعت حرف زدن؛ یكی گفت: اگر حدیث می‌گفتی بیشتر خوش داشتیم، «‌قربانی» به خشم پاسخ داد: ‌گفتار علیه اهل بدعت را از عبادت شصت ساله بیشتر دوست دارم.

اگر كسی بگوید كه تو سنت را ستودی و بدعت را نكوهیدی، اما سنت چیست و بدعت كدام است؟ مگر نه اینكه هر بدعت سازی خود را پیرو سنت می‌پندارد؟ گوییم:‌ سنت در لغت به معنی طریق است و شک نیست كه اهل حدیث پیروان آثار رسول الله جو صحابه‌اش اهل سنت راستین اند، چون بر طریق هستند كه در آن چیز نو درآمدی پیدا نشده، زیرا چیزهای نو در آمد بعد از پیغمبر و صحابه او پیدا شد؛ و بدعت عبارت است از امری كه نبود و نو پدید شد وغالب آن است كه با شریعت برخوردِ مخالف دارد و در آن می‌افزاید یا از آن می‌كاهد، و عموم پیشینیان، هر چیزِ نو پدید را ولو آنكه مخالف شریعت نبود یا در آن كم و زیاد نمی‌نمود خوش نداشتند و برای حفظ اصل اسلام - كه پیروی رسول جاست- از هر بدعت سازی بیزار بودند ولو آن بدعت جایز بود. چنانكه زید بن ثابت در جواب ابوبكر و عمر كه از او درخواستند به جمع آوری قرآن بپردازد، گفت: ‌چگونه به كاری می‌پردازید كه پیغمبر جنكرد؟

گویند: سعد بن مالک (صحابی) شنید كه كسی می‌گوید: ‌«لبیك ذا المعارج»[۱۰] . گفت: ‌ما در زمان رسول الله جچنین نمی‌گفتیم. به ابن مسعود گفته شد كه عده‌ای بعد از نماز مغرب در مسجد می‌نشینند و یكی از آن میان می‌گوید: فلان تعداد الله اكبر بگویید و فلان تعداد سبحان الله بگویید و فلان عدد الحمد لله بگویید. و عبد الله بن مسعود مردی بود تندخوی؛ به میان آن جمع رفت و خود را معرفی نمود و گفت: ‌به خدا كه بدعت ظالمانه آورده اید كه خویش را به اصحاب محمد ج‌ فضیلت نهاده اید، بر طریق مستقیم باشید و چپ و راست نروید كه به گمراهی دچار می‌شوید و از راه پُر دور می‌افتید.

آورده‌اند كه كسی نزد ابراهیم نخعی آمد و گفت: دعا كن خدا مرا شفا بدهد. راوی گوید: دیدم كه ابراهیم را آن سخن خوش نیامد و همه در چهره‌اش ناخشنودی از آن درخواست را ملاحظه كردند. آن گاه ابراهیم از سنت سخن گفت و حاضران را بدان ترغیب نمود و از آنچه مردم از خودشان تازه در آودره اند ابراز كراهت كرد وعلیه آن حرف زد.

محمد بن ریان گوید: اصحاب حدیث نزد ذوالنون آمده درباره «وساوس و خطرات» پرسیدند، گفت:‌ من درباره این چیزها سخن نمی‌گویم، راجع به نماز و حدیث از من سؤال كنید! و نیز محمد بن ریان گوید:‌ موزه قرمز پوشیده بودم، ذوالنون به من گفت:‌ فرزند، اینها را از پا بیرون كن كه «شهرت» است[۱۱] ، پیغمبر جاین گونه نمی‌پوشید بلكه موزه ساده سیاهرنگ می‌پوشید.

گفتیم كه صحابه رسول الله از هر بدعتی ولو بی‌اشكال بود حذر می‌كردند تا امری را كه سابقه نداشته است، پدید نیاورده اباشند. البته چیزهایی تازه پدید آمد كه با شریعت برخوردی نداشت وچیزی را كم و زیاد نمی‌كرد، در انجام دادن آن اشكالی ندیدند. مثلا مردم در ماه رمضان نماز (مستحبی) فراوان می‌خواندند و گاه به كسی اقتدا می‌نمودند. عمر چنین قرار داد كه همه به ابی ابن كعب اقتدا كنند وچون جماعت ایشان را مشاهده كرد، گفت: چه بدعت نیكی است این! (چون اصل نماز جماعت مشروع است).

حسن (بصری) نیز درباره قصص گویی[۱۲] گفته است:‌ «‌نعمت البدعة، كم من أخ يستفاد ودعوة مستجابة». یعنی: «نیک بدعتی است، اجتماعی است كه در آن دعاها مستجاب می‌شود و برادران دینی یافت می‌شوند كه از ایشان بتوان استفاده كرد». و می‌دانیم كه اصلِ وعظ كردن مشروع است، و اگر امرِ نو در آمد بر اصل مشروعی مستند شود نكوهیده نباشد اما اگر بدعت همچون متمم شریعت جلوه نماید در واقع مستلزم اعتقاد به ناقص بودن شریعت خواهد بود و چنانچه ضد شریعت باشد كه دیگر بدتر است. از آنچه گفتیم روشن شد كه اهل سنت پیروانِ سابقه اند و اهل بدعت پدید آوردندگان چیزهایی كه نبوده و مستندی هم ندارد. لذا اهلِ بدعت روش و مذهب خویش را پنهان می‌دارند اما همچون متمم شریعت جلوه نماید در واقع مستلزم اعتقاد به ناقص بودن شریعت خواهد بود و چنانچه ضد شریعت باشد كه دیگر بدتر است. از آنچه گفتیم روشن شد كه اهل سنت پیروانِ سابقه اند و اهل بدعت پدید آرودندگان چیزهایی كه نبوده و مستندی هم ندارد. لذا اهلِ بدعت روش و مذهب خویش را پنهان میدارند اما اهل سنت حرفشان آشكار است و مذهبشان واضح؛ و حسن عاقبت هم از آن ایشان است چنانكه از پیغمبر جروایت است: «لاَ يَزَالُ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ».[بخاری و مسلم] . یعنی: «پیوسته از امت من گروهی ظاهر [‌آشكاره و غالب] ‌ باشند تا امر خدا در رسد و ایشان ظاهر باشند». این عده را به «‌اهل حدیث» تعبیر كرده اند.

[۸] عرباض از مستضعفان اصحاب بود و ازجمله كسانی است كه آیه زیر درباره آنان نازل شد: ﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ﴾] التوبة: ۹۲[‌. «و (نیز) ایرادى نیست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنان را بر مركبى (براى جهاد) سوار كنى، گفتى: مركبى كه شما را بر آن سوار كنم، ندارم!». - مؤلف. [۹] مقصود از «‌اهل اهواء» در اینجا پیروان گرایش‌های كلامی و فرق غیر اهل حدیث است. –م. [۱۰] «معارج» به معنی جایگاههای عروج و صعود است، و «ذو المعارج» خداوند است. (رک: سوره معارج، آیه ۳). و آن صحابی از این جهت احتیاط می‌كرده كه اسماء الله توقیفی است.-م. [۱۱] « لباس شهرت»، یعنی پوششی كه جلب توجه كند و انگشت نما و چشمگیر باشد، نهی شده است. رجوع كنید به باب دهم از همین كتاب. – م. [۱۲] قصص گویی به معنی موعظه كردن، اخبار و حدیث گفتن، نقل و روایت داستانهای مذهبی، سخنوری و نقالی. قصص گوی را قاصّ و قَصّاص. (جمع: قُصّاص) گویند.- م .