تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

تلبیس ابلیس بر رافضیان (شیعیان)[۶۴]

تلبیس ابلیس بر رافضیان (شیعیان)[۶۴]

نویسنده می‌گوید: همانگونه که شیطان توانست حقیقت را از چشمان «خوارج» بپوشاند و آنان را چنان گمراه کند که شمشیر بر امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی طالب سبرکشند, توانست برخی دیگر را با نیرنگ زیاده روی و غلو در حق این بزرگوار فریب دهد.

اینان در حق امیر مؤمنان غلوها و تعریف‌های بیجا بافتند؛ برخی از آنها او را ـ العیاذ بالله ـ پروردگار خود شمردند. وبرخی او را بر پیامبران برتری دادند. وبرخی را شیطان بر آن داشت تا ابوبکر وعمر دو یار رسول خدا جرا دشنام داده ناسزا گویند. و این دسیسه اخیر بدانجا رسید که برخی ابوبکر وعمر را کافر دانسته از دین مبین اسلام خارج ساختند.

و افکار و اندیشه‌های پوک و توخالی بسیاری از زیر این حماقتها سر برآورد که قلم زدن درباره آنها و ریشه‌یابی وپرده کشیدن از پشت صحنه حکایت‌هایشان ارزش تلف کردن وقت را ندارد. با اینوجود شاید اشاره به برخی از آنها خالی از لطافت نباشد.

عبد الرحمن فرزند محمد با سندی[۶۵] که به عبد الواحد فرزند علی الاسدی می‌رسد از زبان او نقل می‌کند که اسحاق فرزند محمد نخعی الأحمر عقیده بر آن داشت که؛ علی پروردگار اوست! ـ خداوند از هر آنچه این نادانان بدو روا می‌دارند پاک ومبرا ومنزه است ـ.

و در شهر مدائن برخی از غالیان و تندروان پیرو او بسر می‌برند که به «اسحاقیه» معروفند.

خطیب گفته است که کتابی از نوشته‌های ابو محمد النوبختی[۶۶] در رد تندروان و غالیان را دیده است که در آن پس از بر شمردن گفته‌ها و عقائد مختلف تندروان و غالیان چنین گفته است: «و از جمله کسانی که در این راه در زمان ما دیوانه‌وار پیش تاخته اند شخصی است بنام اسحاق بن محمد که به «الأحمر» ـ سرخ ـ شهرت یافته است, و او بر این اعتقاد است که؛ علی خدا و پروردگار عالمیان است. و در هر زمانی به شکلی ظاهر می‌گردد, در زمانی شکل امام حسن بخود می‌گیرد واحیانا به شکل امام حسین ظهور می‌کند. و اوست که حضرت محمد جرا بسوی بشریت فرستاد».

نویسنده می‌گوید: می‌گویم: برخی از شیعیان بر این اعتقادند که ابوبکر و عمر هر دو کافر بودند. و گروهی دیگر بر این باورند که آندو پس از وفات پیامبر اکرم جمرتد گشته از اسلام بدر آمدند. و برخی از آنان از همه یاران رسول الله جبجز علی اظهار بیزاری و نفرت می‌کنند.

و در تاریخ آمده است که شیعیان از زید بن علی خواستند که از همه کسانی که با امامت حضرت علی موافق نبوده‌اند اظهار براءت و بیزاری کنند, ایشان از این درخواست آنها سرباز زدند. این بود که شیعیان او را انکار کرده از خود راندند, و از اینجا بود که شیعیان به «رافضه» ـ انکار کننده‌ها ـ شهرت یافتند.

و از جمله گروهها ومذاهب شیعه کسانی هستند که به «الجناحیه» معروفند. وآنها پیروان عبد الله بن معاویه[۶۷] «ذوالجناحین»‌اند اعتقاد دارند که: روح پروردگار در پیکر پیامبران و أولیاء انتقال یافت تا نهایتا به پیکر عبد الله رسید, و او نمرده و جاویدان است. و باید در انتظار ظهور او بود.

و از جمله آنان گروهی هستند که بدانها «الغرابیه» می‌گویند وآنها بر این باورند که علی با پیامبر اکرم در نبوت شریک بود.

و گروهی دیگرند که به «المفوضه» معروفند, و بر این باورند که خداوند متعال حضرت محمد جرا آفرید, سپس آفرینش جهان را بدو سپرد.

و گروهی دیگرند که به «الذمامیه»ـ بد گویان ـ مشهورند. و آنها به جبریل بد و بیراه و ناسزا می‌گویند, و بدین باورند که او در ابلاغ رسالت خیانت نموده است. چرا که او مأموریت داشته نبوت و پیامبری را به علی بسپارد ولی خیانت کرده امامت را به محمد داده‌است.

و برخی بر این اعتقادند که ابوبکر میراث فاطمه را تصاحب نموده بدو ظلم کرد[۶۸] . و آورده اند که روزی «السفاح» خلیفه عباسی بر منبر خطبه می‌خواند که مردی از خانواده حضرت علی برخواست و بانگ برآورد که: ای امیر مؤمنان, بداد من برس که بر من ظلم شده است. خلیفه گفت: و چه کسی بتو ظلم ورزیده؟ آنمرد جوابداد: من از فرزندان حضرت علی سهستم. و ابوبکر با گرفتن فدک از فاطمه به من ظلم کرده است. سفاح با اظهار تعجب پرسید: و تا آخر عمر بر ظلمش ماند و حقتان را نداد؟ مرد در پاسخ گفت: آری. سفاح پرسید: و چه کسی پس از او خلیفه شد؟ مرد گفت: عمر س. سفاح پرسید: و او نیز حقتان را به شما باز پس نداد؟ مرد در جواب گفت: آری. سفاح پرسید: پس از او چه کسی روی کار آمد؟ مرد جوابداد: عثمان س. سفاح پرسید: و او نیز حقتان را به شما نداد و همچنان بر ظلم اصرار ورزید؟ مرد در جواب گفت: آری. سفاح پرسید: و پس از او چه کسی به خلافت رسید؟ مرد با شنیدن این سؤال دست و پایش را گم کرده, چپ و راستش را نگاه می‌کرد شاید راهی برای فرار از آنجا پیدا کند[۶۹] !!.

ابن عقیل می‌گوید: از قرائن چنین بر می‌آید که هدف بنیانگذار مذهب شیعه در حقیقت زیر سؤال بردن اصل دین و رسالت بوده است. چرا که آنچه پیامبر اکرم جبرای ما آورده است امروز از دید ما پنهان است. و تنها راه دست یافتن ما به تعالیم والای پیامبر اکرم جهمان یاران و پیروان او هستند که دانشمندان با دیدی عمیق در آنچه روایت کرده اند تصویری از حقیقت را برای ما روشن ساخته اند. و ما با دیدن تصویری که یاران پیامبر اکرم و سپس شاگردان راستگو و درستکار آنان مسلسل‌وار برایمان رسم کرده اند گویا که زندگی آنحضرت جرا از نزدیک نظاره گر هستیم. حال اگر کسی ادعا کند که با وفات پیامبر اکرم یاران او بدو خیانت کرده خانواده‌اش را مورد ظلم و ستم قرار دادند, خلافت را از دامادش غصب کردند, میراث دخترش را به تاراج بردند. این خود دلیلی است واضح و روشن بر فساد دین و اعتقاد آنها, چرا که از علامتها و نشانه‌های اعتقاد درست و وایمان راستین بر پیامبران آنست که دین و آیین و مقررات آنها را مو به موی به اجرا در آوری و خانواده و فرزندان آنها را مورد احترام و اکرام خویش قرار دهی.

وحال که شیعه ادعا دارند؛ یاران پیامبر اکرم جهمه این مسائل را زیر پا نهاده اند پس باید که از دینی که از راه آنها بما رسیده دست شست. آنهایی که تنها رابطه و واسطه ما با پیامبرند و می‌بایستی سخنهای او را به ما برسانند چنین خائنانی از آب در آمدند. آیا می‌توان پس از این بحرف‌هایشان ایمان آورد؟!.

اگر این ثمره رسالت پیامبر اکرم جباشد پس هر آنچه از او به ما نقل شده است پوچ و بی‌اساس است. و همچنین هر آنچه از عقل‌های دانشمندان و بزرگان دین تراوش کرده چون پایه و اساس آنها همان منقولات و سخنان منسوب به خدا و رسولش است نیز بی‌ارزش است.

ومی توان گفت که یاران پیامبر اکرم جکه سالیانی دراز با او بوده اند شاید در طول این مدت دراز چیزی از آنحضرت ندیده اند که بدو ایمان راسخ آورند. و تنها از روی ترس و وحشتی که از او داشتند پیروی او می‌کردند. و چون از دنیا رفت و آنهمه ترس و واهمه برطرف گشت از دین او سر کشیدند و تنها چند تن از خانواده او بر دینش ماندند.

وبدینگونه همه اعتقادات و باورها محو بر آب می‌شود. و همه ایمانها در دلها سرد و بی‌روح می‌گردد. و همه روایتها و احادیث بی‌اساس گشته زیر سؤال می‌روند, و حکایت معجزه‌ها و قصه رسالت آن جناب عالیمقام جپوچ و بی‌مایه شده, کمر دین مبین اسلام درهم می‌شکند...

مؤلف می‌گوید: تندروی شیعیان در اظهار محبت و دوستی حضرت علی آنانرا بر آن داشت که خروارها حدیث دروغین در بیان خوبیها و مقام و مرتبت او بتراشند که متأسفانه ـ چون دوستیشان دوستی نادان خاله خرسه (!) بود ـ بیشتر این احادیث و روایات دروغین حاوی اهانتهایی در حق اوست!.

در کتاب «الموضوعات» خود تعدادی از این احادیث را برشمرده‌ام. از انجمله است حدیثی که در آن ادعا می‌کنند؛ خورشید غروب کرد و حضرت علی سنماز عصرش قضا شد, پس بدستور الهی خورشید بازگشت تا او نمازش را بجای آورد! این حدیث از نگاه "نقل" و روایت حدیثی است دروغین, چرا که راویان آن ثقه و درست نیستند. و همچنین از نگاه معنی روایتی است پوچ و بی‌اساس, چرا که وقت قضا شده و گذشته است و بازگشت خورشید طلوعی جدید بشمار می‌آید و وقتی دیگر, نه بازگشت وقت از دست رفته اول!.

واز آنجمله است روایتی که در حق حضرت فاطمه الزهراء لبافته اند که ایشان قبل از وفاتشان غسل نمودند و وصیت کردند که پس از وفاتشان غسلشان ندهند و به همین غسل قبل از وفات اکتفا کنند!

این روایت نیز از نگاه «نقل» و روایت دروغ است. و از نگاه معنا و مفهوم دلالت دارد بر نادانی و جهالت! چرا که غسل میت با حدوث مرگ واجب می‌گردد, پس چگونه قبل از مرگ غسل میت صورت می‌گیرد؟!.

واز اینگونه خرافات و قصه‌های خیالی شیعیان خروارها می‌توانی بیابی که هیچ پایه و اساسی و مدرکی ندارند.

و برای خود مذهب فقهی مخصوصی براساس خرافات اختراع کرده اند که با اجماع مسلمانان در تضاد است. و من نمونه‌ای از این مسائل را از کتابی با خط ابن عقیل نقل کرده‌ام. که او خود آنها را از کتاب المرتضی در آنچه شیعیه امامیه با دیگر مسلمانان در تضادند نقل کرده است. از آنجمله است[۷۰] :

سجده بر چیزی که از زمین و یا گیاهان روی زمین نیست جایز نمی‌باشد. یعنی بر پنبه و پوست و پشم و پارچه و... سجده درست نیست. استجمار ـ پاک کردن خود با سنگ و کلوخ پس از قضای حاجت ـ برای ادرار درست نیست و آن مخصوص مدفوع ـ غائط ـ است. در وضوء باید سر را با دست تر از شستن عضو پیشین مسح کرد, و اگر چنانچه در مسح تأخیر افتاد و دست خشک شد باید از سر نو وضوء را شروع کرد, و اگر برای مسح کردن سر آب تازه به دست خود زد و به تر بودن دست از شستن عضو پیشین اکتفا نکرد وضوء درست نیست.

و همچنین گفته‌اند که: اگر کسی با زنی محصن ـ متأهل ـ زنا کند آن زن برای همیشه بر او حرام می‌شود, و حتی اگر شوهرش او را طلاق دهد مردی که با او زنا کرده هرگز نمی‌تواند او را به نکاح شرعی خود درآورد. و ازدواج با اهل کتاب ـ یهودیان و مسیحیان ـ را حرام دانسته اند. و گفته اند که طلاق مشروط حتی با برآورده شدن شرط واقع نمی‌شود. و گفته اند که؛ طلاق بدون وجود دو شاهد عادل واقع نمی‌شود. و گفته اند؛ اگر کسی بخوابد و نماز عشایش قضا شود اگر پس از نیمه شب بیدار شود باید که قضای نمازش را ادا کند و باید که روز بعد را روزه بگیرد تا کفاره بی‌اهتمامیش به نماز عشاء شود. و زنی که موهایش را کوتاه می‌کند باید کفاره‌ای برابر با کفاره قتل اشتباهی ـ قتل خطا ـ پرداخت کند. و کسی که پیرهنش را در غم و اندوه مرگ پسرش و یا خانمش پاره می‌کند باید کفاره‌ای مساوی با کفاره قسم خوردن بپردازد. و اگر کسی نادانسته با زنی ازدواج کرد که شوهر دیگری داشت باید پنج درهم صدقه بدهد.

کسی که دوبار حد شراب بر او اجرا شده است اگر برای بار سوم شراب خورد کشته می‌شود. حد کسی که «فقاع»[۷۱] می‌نوشد برابر است با حد شراب خوار.

مجازات دزد قطع کردن انگشتان از ته است, نباید که کف دست او را قطع کنند. و اگر بار دیگر دزدی کرد پای چپش قطع می‌شود. و اگر برای بار سوم دزدی کرد تا دم مرگ باید در زندان بماند. ماهی «جری» را حرام قرار داده‌اند. و ذبائح اهل کتاب ـ یهودیان و مسیحیان ـ را نیز حرام قرار داده اند. و در ذبح استقبال قبله را شرط دانسته‌اند.

ودر بسیاری از قضایای فقهی دیگر با اجماع مسلمانان مخالفت نموده‌اند. و در همه این موارد شیطان توانسته آنها را به گونه‌ای فریب دهد که همه این قوانین را بدون در دست بودن هیچ گونه مدرک و اساسی از قرآن مجید و یا دستورات و فرامین پیامبر اکرم جو یا حتی قیاس وضع کنند. و تنها چیزی که بدان استناد کرده اند وقائع ساختگی خود شیعیان است.

و خلاصه اینکه اشکالات شیعیان بی‌شمار است.

از عبادت بزرگ نماز چون پاهایشان را در وضوء نمی‌شویند محروم مانده اند. و از عبادت بزرگ جماعت[۷۲] نیز تا آمدن امام معصومشان (!) بی‌بهره اند. و به گناه بزرگ دشنام و ناسزا گفتن به یاران رسول اکرم جمبتلا شده اند.

ودر صحیح بخاری و صحیح مسلم از پیامبر اکرم جروایت شده است که آن مقام والا عرض نمودند:« یاران مرا فحش و ناسزا مگویید[۷۳] ، اگر کسی از شما به اندازه کوهی بزرگ چون «کوه احد» طلا در راه خدا صدقه بدهد, به اندازه یک مشت ـ و یا حتی نیمی از آن ـ از آنچه آنان در راه خدا داده اند نخواهد بود.

ومحمد بن عبد الملک و یحیی بن علی با سندشان[۷۴] از رسول الله جروایت کرده‌اند که ایشان فرمودند: خداوند متعال مرا برگزید, و برای من نیز یارانی انتخاب نمود و از بین آنها برایم وزیران و مشاوران و انصاریان و دامادها اختیار نمود. پس لعنت خداوند و فرشتگان و همه جهانیان بر کسی است که به آنان دشنام و ناسزا گوید. و خداوند روز قیامت از آن شخص نه واجبات و فرایضش را می‌پذیرد و نه مندوبات و نوافل و خیراتش را».

ابو البرکات بن علی البزار با سندش[۷۵] از سوید بن غفله آورده است که ایشان گفتند:« از کنار گروهی از شیعیان رد می‌شدم که از ابوبکر و عمر ببه بدی یاد می‌کردند و از مقام و منزلتشان می‌کاستند, وقتی به مجلس امیر المؤمنین علی بن ابی طالب وارد شدم بدانحضرت گفتم: ای امیر مؤمنان از کنار برخی از یارانت رد می‌شدم, و شنیدم که ابوبکر و عمر برا بدانچه در مقام آندو نیست یاد می‌کردند. و اگر آنها گمان نمی‌بردند که شما در دلتان آنچه را آنها بر زبان می‌آوردند پنهان می‌داری, هرگز جرأت نمی‌کردند چنین سخنهایی بر زبان آورند.

حضرت علی سفرمودند: پناه بر خدا, پناه می‌برم بر خدایم از اینکه در دلم جز آن باشد که رسول خدا جبه من آموخت. لعنت خداوند بر آن کسی باد که در دلش جز خیر و نیکی آن دو یار رسول خداست, آنان برادران پیامبر اکرم و یاران و وزیران و مشیران او بودند. رحمت خداوند بر ایشان بادا!.

سپس با چشمانی پر از اشک برخواست و دست مرا گرفته گریان داخل مسجد شد. و بالای منبر رفت و آرام نشسته محاسن سفید و زیبایش را در مشت خود گرفته به آنها خیره شد تا مردم جمع شدند. سپس بلند شد و با تشهد مختصر و بلیغانه و ادیبانه‌ای شروع به حرف زدن نموده فرمودند: چه شده برخی را که سادات قریش و پدران مسلمانان را به آنچه من از آن پاکم یاد می‌کنند؟ بدانید که من از آنچه می‌گویند بیزارم. و کسی را که بدانها بد گوید را مجازات خواهم کرد. قسم بدانکه زمین و زمان را آفرید و در کالبدها جان دمید, ابوبکر و عمر را جز مؤمن متقی دوست نمی‌دارد. و جز فاجر و فاسق و بدبخت آندو را بد نمی‌پندارد. با درستی و راستی و وفاداری با پیامبر اکرم جهمراه بودند و پس از او قدم به قدم پیرو دستورات رسول خدا و امر و نهی و خشم و غضب و عقاب و بازخواست او بودند و هرگز در هیچ موردی مخالفت رسول خدا جاز آنها سر نزد. و هرگز رأی و فرمان رسول خدا جرا بزمین نزدند. و هرگز رسول خدا جبا رأی آندو مخالفت نفرمودند. و رسول خدا جکسی را چون آندو دوست نمی‌داشت. و رسول خدا جدر حالیکه از آندو راضی و خشنود بود از این دیار به دیار باقی شتافتند. و در حالیکه همه مؤمنان از آندو راضی و خشنود بودند از دنیا رفتند.

ابوبکر سبدستور پیامبر خدا جدر آخرین روزهای عمر مبارک آنحضرت نُه روز کامل بر مسلمانان نماز خواندند. و آنگاه که خداوند پیامبر خویش را بسوی خود خواست و او را بسوی بهشتهای برین برد مؤمنان ابوبکر را به عنوان ولی و خلیفه رسول الله برای خود انتخاب نمودند. و با اختیار کامل خود با او بیعت کرده زکات را بدو محول ساختند.

ومن از بین فرزندان عبد المطلب اولین کسی بودم که با او بیعت کردم, و او از قبول خلافت سرباز می‌زد و آرزو داشت کسی از ما این مسئولیت را از شانه‌اش بردارد. و قسم بخدا که بهترین کسی بود که پیامبر خدا جبر جای گذاشت. در مهر و عطوفت و در لطافت و نرم خویی و در تقوا و پرهیزکاری از همه به رسول خدا نزدیکتر بود. و در عمر و اسلام از همه پیشتر بود. پیامبر خدا جاو را در مهر و عطوفت به فرشته آسمان میکائیل, و در بخشایش و وقار و هیبت و بزرگمنشی به پیامبر خدا ابراهیم ÷شباهت می‌داد. و در تمام زندگیش قدم به قدم بر راه و روش پیامبر اکرم جپیش رفت تا به او پیوست. رحمت الهی بر او بادا!.

پس از او ولایت مسلمانان به عمر محول گشت. و من از جمله کسانی بودم که اعلان رضایت کردم. و او نیز چون رسول خدا جو یارش نیکو سیرت پیش رفت. و چون بچه شتری که دنبال مادرش حرکت می‌کند او نیز قدم به قدم راه و رسم رسول خدا جو یار با وفایش را ادامه داد. و قسم بخدا که با ضعیفان و تنگدستان بسیار مهربان و با عطوفت بود. مظلومان و مستمندان را یاری می‌داد و پوزه ظالمان را بزمین می‌مالید. و در راه خدا از هیچ کس و هیچ چیزی ترس و واهمه نداشت. و خداوند حق و حقیقت را بر زبانش جریان می‌داد. و درستی و صداقت را علامت و نشانه‌ای برای او ساخته بود, تا جایی که ما گمان می‌بردیم فرشته‌ای بر زبانش سخن می‌گوید. خداوند با ایمان آوردن و اسلام او دینش را عزت و نیرو بخشید. و هجرتش را سبب قیام دین خود قرار داد. و در دلهای منافقان رعب و وحشت او را انداخت.و قلبهای مؤمنان را آکنده محبت و عشق بدو ساخت.

رسول خدا جاو را در شدت و تندی بر دشمنان به فرشته آسمان جبریل شباهت داد. آیا کسی را سراغ دارید که مقام و منزلت ایشان را دارا باشد؟ رحمت خدا بر آن دو بزرگوار. و از خداوند متعال می‌خواهیم که ما را در پیروی راهشان یاری دهد. کسی که مرا دوست دارد باید که آندو را دوست داشته باشد. و کسی که آندو را دوست ندارد در واقع مرا دوست نمی‌دارد, و من از او بیزارم.

واگر قبل از این اطلاع می‌یافتم که کسی در مورد آن دو زبان درازی می‌کند او را به بدترین وجه مجازات می‌کردم. اما از امروز به بعد اگر کسی را دستگیر کرده پیش من آورند که به حضرت ابوبکر و یا حضرت عمر بتوهین کرده است, مجازات افتراء زننده و اهانت کننده را بر او اجرا می‌کنم.

ای مؤمنان آگاه باشید که؛ بهترین این امت پس از پیامبر اکرم جابوبکر صدیق و عمر فاروق ببودند. پس از آندو خداوند آگاهتر و داناتر است که بهترینان چه کسانیند. این بود سخن من, و مغفرت و پوزش می‌طلبم از خدای خویش برای خود و برای شما»[۷۶] .

سعد الله بن علی به سندش[۷۷] از حضرت علی کرم الله وجهه روایت کرده است که ایشان فرمودند: «گروهی در آخر زمان می‌آیند که بدانها رافضه می‌گویند, ادعا می‌کنند که از مایند و آنها از ما نیستند. و نشانه و علامتشان اینست که ابوبکر و عمر را دشنام می‌دهند. هر کجا که آنها را یافتید به بدترین صورت آنها را بکشید, چرا که آنها مشرکند».

[۶۴] کتاب «تلبیس ابلیس» کتابی است بسیار ارجمند که در آن مؤلف گرانقدر علامه ابن الجوزی بغدادی مکر وحیله‌های شیطان لعنتی را بر ملا کرده است. و پرده از نیرنگ‌های او کشیده, سعی نموده بگونه‌ای دسیسه‌های او را برای مؤمنان روشن سازد مبادا که در دام او افتند. مترجم گرامی با ترجمه این کتاب به فارسی منتی بس بزرگ بر شانه کتابخانه فارسی وفارسی زبانان وفارسی خوانان جهان وشاید هم تاریخ آینده بشریت دارد. ما با ایشان در طول سفر این کتاب همگام قدم زدیم و از دقت در ترجمه تعجب کردیم, چه که تجربه بما آموخته بود که بسیاری از مترجمین محترم این مرز و بوم ومذهب به خود اجازه می‌دهند تا آنچه را مطابق با ایده و خواسته و باورهایشان نیست گردن کج کنند تا مطابق میلشان برقصد! که خوشبختانه این مورد مصداق این ترجمه نیست. مگر در این مبحث مختصر که گویا مترجم محترم نخواسته نزاهت خود را به نمایش بگذارد. و شاید این برگردد به «تلبیس ابلیس بر شیعیان»!. لازم دیدیم که این مبحث مختصر را دوباره بازخوانی کرده با برخی تعلیقات وایضاحات در پاورقی تقدیم خواننده گرامی کنیم تا کار زیبای مترجم گرانقدر زیباتر جلوه کند. امید آن داریم که موفقیت یاری ما کرده باشد و با این اجتهاد خود روح مؤلف و قلب مترجم را شاد کرده باشیم. (ناشر). [۶۵] سند این روایت از این قرار است: خبر داد ما را عبد الرحمن بن محمد که ابوبکر احمد فرزند علی فرزند ثابت بدو گفته بود که ابو یعقوب اسحاق فرزند محمد النخعی از عبید الله فرزند محمد فرزند عائشه و ابو عثمان المازنی ودیگران شنید که آنها از عبد الواحد فرزند علی فرزند برهان الأسدی شنیده‌اند که اسحاق فرزند محمد النخعی الأحمر می‌گفت: «پرودگار تنها علی است». [۶۶] نام کامل او: ابو محمد الحسن فرزند یحیی النوبختی است که یکی از متکلمان برجسته و سرشناس شیعیان امامی به شمار می‌آید. [۶۷] نام کامل او: عبد الله بن معاویه بن عبد الله بن جعفر ذی الجناحین است. [۶۸] این قضیه در تاریخ مذهب تشیع به ماجرای «فدک» مشهور است ودر کتابهای شیعه به تفصیل در مورد آن سخن رفته است. علامه نواب محسن الملک سید مهدی علی خان عالم ودانشمند شیعه بزرگ هندوستان که در سال ۱۹۰۷ میلادی چشم از جهان بربست در شاهکار علمی‌اش «آیات بینات» این موضوع را به تفصیل مورد بحث وپژوهش قرار داده است ونهایتا بدین نتیجه دست یافته که حکایت افک اسطوره ساخته وپرداخته پیروان عبد الله بن سبأ یهودی است و کاملا از حقیقت بدور است. به خوانندگان محترم توصیه می‌شود به این کتاب مراجعه کنند. البته لازم به تذکر است که این دانشمند بزرگوار پس از سالها بحث و تحقیق و شبانه روزی به حقیقت دست یافت وکتابش تا کنون راهگشای هزاران سالک گمراه گردیده است. خداوند به نویسنده آن پاداش نیکو داده, در بهشت برین جای دهاد! [۶۹] آری, پس از داماد پیامبر خدا حضرت عثمان, پسر عمویشان حضرت علی بعنوان خلیفه چهارم مسلمانان انتخاب شدند. واگر حادثه افک حقیقت میداشت, چرا حضرت علی آنرا به وارثان حضرت فاطمه زهرا تحویل ندادند. آیا او نیز حق فاطمه را بالا کشید؟!. [۷۰] مؤلف /علیه نمونه‌ای از اختلافات فقهی را در اینجا آورده است تا اشاره کند به اینکه تلبیس ومکر شیطان چگونه شیعیان را بر آن داشت تا نصوص واضح وروشن قرآن کریم وسخنان گهربار پیامبر خدا جرا کنار نهاده از سوی خود قوانین ومقررات فقهی‌ای را وضع کرده عرصه زندگی را بر خود وپیروان خویش تنگ نمایند. واین بدان معنا نیست که اختلافات شیعیان با سایر مسلمانان در اینگونه مسائل فقهی خلاصه می‌شود. بلکه اختلافات عمده ی تشیع با اجماع مسلمین در موارد اعتقادی است نه در مسائل فقهی! همانگونه که مؤلف مختصرا در ابتدا اشاره کرده اند. نقطه اول اختلاف از آنجا شروع می‌شود که شیعیان ادعا کردند پیامبر خدا جحضرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب را بدستور خداوند متعال خلیفه بر حق پس از خود تعیین فرمودند, اما یاران پیامبر اکرم پس از وفات آنحضرت پیام او را نادیده گرفته ابوبکر را بعنوان خلیفه انتخاب کردند. این نقطه ناخداگاه باعث شد که شیعیان مجبور شدند همه صحابه پیامبر را مرتد وکافر بدانند, چونکه در مقابل این تصاحب حق الهی وامر آسمانی سکوت اختیار کردند! و بدینصورت با آیات بسیاری از کلام الله مجید که صحابه را تمجید وستایش می‌کند در ستیز شدند. واینجا مجبور شدند که آن آیات را به گونه‌ای که موافق مذهبشان باشد تحریف وتفسیر کنند. حتی برخی از آنها وقتی مجال تأویل را جلویشان بسته دیدند مجبور شدند آیات مزبور را انکار کرده وقرآنی که بوسیله صحابه کافر (!) جمع وترتیب داده شده بود را انکار کنند وادعا کنند که قرآن اصلی در پیش امام غائب است!. با تکفیر صحابه شیعه با مشکل قطع رابطه با پیامبر خدا ج روبرو شد. چگونه احکام خدا را از زبان کافران ومرتدان بگیرند؟!! اینجا بود که نیاز به خلق پدیده‌ای دیگر به نام امامت پیش آمد. آنها با اختراع امامت همه احکام وقوانین شریعت را بر زبان آنها گذاشتند. اما مشکل اینجا بود که امامان پیامبر خدا را ندیده بودند, این مشکل را با ادعای اینکه امامان معصومند وبه آنها وحی می‌شود وبه آنها علم لدنی وعلم باطنی وعلم غیب داده شده است حل کردند. البته این مرحله ساختاری مذهب وپخته شدن آن در طول تاریخ باعث انشقاقات بی‌شماری در آن شد ومذاهب بسیار زیادی در فکر تشیع چون علف از چپ وراست سبز شدند, که نهایتا شیعه امامیه اثنا عشریه با تکفیر همه مذاهب دیگر نمونه صیقل یافته وشسته رفته همه آنها پس از تاریخی طولانی از ساختار است. اما چون درغگو حافظه ندارد مذهب شیعه امامی اثنا عشری دنیایی است از تضادها واختلافات در همه زمینه‌های فقهی وعقیدتی. علمای مذهب در طول تاریخ سعی بر آن داشتند تا با ساختن باورهای جدیدی چون "تقیه" ـ دروغ دینی! ـ مشکلات تضادی مذهب را به گونه‌ای ماست مالی کنند. که متأسفانه این همه تلاشها وکوششهای شبانه روزی آنها باز هم نتوانست مذهب را آنچنان که شایسته اوست از منجلاب دگرگونی وتضاد نجات دهد. خلاصه اینکه دانشمندان تشیع پس از تلاش بسیار توانستند مذهبی با رنگ وبوی اسلام بسازند که با دیواری بتن آرمه شده از احساسات وعواطف بدور از چالشهای عقلی مردم را در چهار چوبه‌ای از تکفیر با دشنام وناسزا گویی خمار کنند تا نشاید فکر بازگشت به اسلام مبین قرآن کریم وسخنان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم باشند. مذهبی آغشته خرافات وپر از قصه‌های خیالی وساختگی عاطفه بر انگیز گریه آور در پی انتظار رسیدن امام مهدی موعود, مسکن عقلهای خواب آلود!! تا بازاری که از راه مزارها ودروغ «خمس» شکم بزرگ عالمان مذهب ساختگی را سیر می‌کند همواره پر رونق بماند! [۷۱] فقاع: شرابی که از موز یا جو یا برنج گرفته شود, آبجو. [۷۲] گمان می‌رود که اشتباه املایی صورت گرفته باشد, ومنظور نماز جمعه یا نماز جماعت جمعه باشد. [۷۳] وما هیچ کس از این امت را بر یاران پیامبر اکرم جبرتری نمی‌دهیم, هر که باشد وهرچند مقام ومنزلت وجایگاهش والا وبالا باشد. جالب اینجاست که در کتابهای خود شیعه نیز روایاتی در مدح وستایش یاران پیامبر خدا جآمده است! از آنجمله است؛ حدیثی که در «عیون اخبار الرضا» از امام رضا ÷که شخصی از ایشان در مورد دو حدیث پیامبر اکرم جکه «یاران من چون ستارگان آسمانند, از هر کسی از آنها که پیروی نمودید راه یافته اید». وسخن آنحضرت که فرمودند: «یاران مرا بحال خود بگذارید, وبه آنها فحش وناسزا مگویید». پرسیدند. امام در جواب فرمودند که اینها صحیح است. واز آنجمله است دعاء امام سجاد ÷در صحیفه سجادیه ـ صحیفه کامله ـ که آن حضرت برای یاران پیامبر اکرم دعای مغفرت وآمرزش کرده ودر دعاهایشان با جملات بسیار ارزنده‌ای مدح ایشان گفته اند. واز آنجمله است سخن گهربار امام حسن عسکری ÷در تفسیر آنحضرت که فرموده اند: « خداوند به آدم ÷وحی کردند که پروردگارت بر هر یک از دوستداران محمد وآل محمد ویاران محمد آنقدر مغفرت می‌فرستد که اگر آنرا بر همه جهانیان از روز خلقت تا آخرین روز تقسیم کنند وهمه کافر باشند باعث ایمان همه آنها شده وهمه را مستحق بهشت می‌گرداند. وکسی که با محمد وآل محمد ویاران محمد بغض ورزد خداوند او را به عذابی گرفتار خواهد کرد که اگر بر همه جهانیان فرود آید همه را نیست ونابود می‌گرداند». واز آنجمله حدیثی است که ابن بابویه قمی در کتاب «معانی الأخبار» آورده که حضرت امام موسی الرضا ÷از پیامبر اکرم جروایت می‌کنند که آنحضرت فرمودند: «ابوبکر چون حس شنوایی برای من است. وعمر چون حس بینایی برایم. وعثمان چون قلب من است». وحدیث امام جعفر صادق در کتاب "کشف الغمة" ـ اثر علی بن عیسی أردبیلی ـ که ایشان در مورد ابوبکر وعمر فرمودند:« آندو امامان عدل وانصاف بودند که همیشه بر حق پایدار زیستند وبر حق وفات کردند, رحمت خداوند بر ایشان تا روز رستاخیز بادا»! ودر همین کتاب از امام جعفر صادق است که در حق ابوبکر صدیق در رد مخالفان فرمودند: «بله او صدیق است. بله او صدیق است. بله او صدیق است. وهر کس او را صدیق نداند خداوند سخنش را در دنیا وآخرت از او نپذیرد». و دهها احادیث وروایات دیگر که دلالت می‌کند بر مثل مشهور : درغگو حافظه ندارد!. چگونه شیعه می‌تواند بین تکفیر یاران رسول خدا وبخصوص ابوبکر وعمر از یک طرف, وبین آیه‌هایی چون آیه ۱۱۰ و۱۹۵ سوره مبارکه آل عمران, وآیات ۳۸ تا ۴۰ وآیه ۱۰۰ سوره توبه, وآیات ۱۸ تا ۲۱ سوره فتح, و۶۸ تا۷۴ سوره انفال, وصدها آیه دیگر... ودهها احادیث ائمه کرام, وقضیه ازدواج عمر با ام کلثوم دختر علی وفاطمه زهراء که در کتاب‌های شیعیان ثابت است و... از طرف دیگر توافق ایجاد کند؟!. حقا که چنین کاری که از حضرت فیل بر نمی‌آید از علماء ودانشمندان شیعه بر آمده است!!.. [۷۴] سند روایت چنین است: محمد بن عبد الملک ویحیی بن علی به ما گفتند که آنها از محمد بن احمد بن المسلمه شنیده اند که او از ابو ظاهر المخلص روایت کرده که او از بغوی شنیده که او از محمد بن عباد المکی روایت کرده که او را محمد بن طلحه المدینی از عبد الرحمن بن سالم بن عبد الله بن عویم بن مساعده از پدرش واو از پدر بزرگ سالم شنیده که او گفت: پیامبر اکرم جفرمودند... . [۷۵] سند کامل او اینست: مؤلف می‌گوید: روایت کرد مرا ابو البرکات بن علی البزار از ابوبکر الطریثیثی از هبة الله بن الحسن الطبری از عبید الله بن محمد بن احمد از علی بن محمد بن احمد بن یزید الریاحی از ابی ثنا الحسن بن عماره از المنهال بن عمرو از سوید بن غفله که ایشان فرمودند... . [۷۶] ودر نهج البلاغه خطبه‌ای از حضرت علی مرتضی آورده اند که ایشان در مورد حضرت ابوبکر سچنین فرمودند: «خدا جزای خیر دهد فلان ـ یعنی ابوبکر ـ را , راست نمود کجی را, ودوا کرد امراض روحانیه را, قائم کرد سنت پیغمبر را, وپس پشت انداخت بدعت را, رفت از دنیا پاک دامن کم عیب, یافت محاسن خلافت را ورحلت کرد قبل از فساد آن, ادا کرد اطاعت خدا را واز وی تقود گزید چنانکه حق تقوی است. رفت از دنیا وگذاشت مردمان را در راههای شاخ در شاخ که در آن هدایت نمی‌یابد گمراه ویقین حاصل نمی‌کند به هدایت خود هدایت یافته». (ر.ک. به «آیات بینات» ترجمه علامه عبد الشکور لکنوی). [۷۷] سند کاملش چنین است: از سعد الله بن علی از الطریثیثی از هبة الله الطبری از محمد بن عبد الرحمن از البغوی از سوید بن سعید از محمد بن حازم از ابی خباب الکلبی از ابی سلیمان الهمدانی به ما رسیده است که حضرت علی کرم الله وجهه فرمودند:... .