تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

باب هفتم
در تلبیس ابلیس بر حاکمان و شاهان

باب هفتم
در تلبیس ابلیس بر حاکمان و شاهان

ابلیس حاكمان و شاهان را از جهات گوناگون فریفته كه ما مهمترین آن را یاد می‌كنیم:

اول- به ایشان چنین می‌نمایاند كه خدا آنان را دوست دارد كه به سلطنت و حكومت گماشته و نایب خود بر بندگان قرار داده، و كشف این تلبیس چنین است كه اگر براستی نایب خدا هستند باید حكم طبق شرع كنند وتابع رضای خدا باشند در آن صورت خدا به خاطر اطاعتی كه بكنند دوستشان خواهد داشت. اما ظاهر پادشاهی و حكومت كه خدا به بسیاری از اشخاص غیر قابل توجه و یا حتى به دشمنان خود بخشیده و آنان را بر بعضی از اولیای خود مسلّط نموده است تا دشمنان خدا دوستان خدا را مقهور و مقتول سازند، این پادشاهی و حكومت بخشیدن از سوی خدا به چنین كسانی علیه آنان است نه له آنان، و به مضمون آیه قرآنی مهلتشان می‌داد تا بر گنهكاری بیفزایند[۹۷] .

دوم- شیطان چنین فریبشان می‌دهد كه حكومت نیاز به هیبت دارد، از این روی طلب علم نمی‌كنند و با عالمان نمی‌نشینند و طبق آراء دلخواه خویش عمل كرده دین را تباه می‌سازند، و بر عكس با دنیا پرستان بی‌خبر از دین در می‌آمیزند. و معلوم است كه طبیعت دزد است، لذا علاوه بر عیوبی كه خود دارند عیوب آن معاشران نیز در نفسشان اثر می‌گذارد و بی‌هیچ مانع و مقاومتی هر چه خواهند می‌كنند كه منجر به هلاک می‌گردد.

سوم- شیطان حاكمان و شاهان را از دشمن می‌ترساند و بر حجاب می‌افزایند، به طوری كه دست شاكی به ایشان نمی‌رسد و آن كس كه بدین كار گماشته اند نیز سستی می‌ورزد، و مصداق روایت نبوی می‌شوند كه فرمود: «هر كس كه متصدی یكی از امور مسلمانان شده باشد و در برابر حاجت و نیاز آنان حجاب گیرد و پرده و مانع میان خودش و آنان قرار دهد خداوند میان او و حاجت و نیازش پرده و مانع ایجاد فرماید».

چهارم- اشخاص بی‌صلاحیت و جاهل و بی‌تقوی را به كار می‌گمارند وستم اینان باعث می‌شود كه مردم شاه و حاكم را نفرین نمایند. و هم اینان با معاملات خلاف شرع به حاكم حرام می‌خوراند و بر كسی كه حد و مجازات روا نیست حد جاری می‌سازند، با این تصور كه چون كار به دیگری سپرده شده دیگر برای اولی مسؤولیتی نیست حال آنكه این تصور بیراهی است. اگر عامل زكات تبهكاران را به تقسیم آن بگمارد و آنان خیانت كنند خود عامل زكات ضامن است.

پنجم- دیگر از فریب‌های شیطان بر حاكمان و شاهان این است كه ایشان را روا می‌دارد به ناروا طبق رأی خود دست ببُرند و گردن بزنند با این پندار كه اینها از مقوله «سیاست» است، معنی ضمنیش این می‌شود كه گویا شریعت ناقص است و ما با رأی خود تكمیلش می‌نماییم. و این از بدترین تلبیسهاست زیرا شریعت، سیاست الهی است و محال است كه خلل داشته باشد و محتاج رأی مخلوق باشد چنانكه در قرآن می‌خوانیم: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن[الأنعام: ۳۸] . «هیچ چیزى را در كتاب (لوح محفوظ) فرو گذار نكرده‏ایم‏». و آنكه مدعی سیاست بالاتر از شریعت است در واقع شریعت را خلل پذیر می‌داند و به كفر نزدیک می‌شود. از عضد الدوله نقل كرده‌اند كه شیفتـهء كینزی بود و همیشه دلش بدو مشغول؛ دستور داد آن كنیز را غرق كردند تا دلمشغولی بدو از كار سلطنت بازش ندارد. واین دیوانگی احمقانه است زیرا مسلمانی را بی‌گناه كشتن گناهی است نابخشودنی؛ و هر كس بپندار كه این كار رواست كافر می‌شود و اگر بگوید كه شرعاً روا نیست اما طبق مصلحت است، مصلحت را در خلاف شرع می‌داند.

ششم- شیطان دست درازی و گشاد بازی در اموال عمومی را در نظر حاكمان و شاهان خوب جلوه می‌دهد و آن همه را در حكم خویش می‌پندارند، و كشف این تلبیس چنان است كه بدانیم آدم اسرافكار در مال خودش را هم شرعاً‌ باید محجور كرد چه رسد به كسی كه برای اداره ‌اموال غیر اجیرش كرده اند واز آن مال جز به اندازه ‌اجرت عملش حقی ندارد، پس چه جای گشاد بازی است؟ آورده اند كه ولید بن یزید به حمادِ راویه از بابت روایت چند بیت پنجاه هزار [ ظاهراً درهم] ‌ و دو كنیز صله داد، ابن عقیل گوید: ‌این كار را بر وجه مدح نقل كرده اند حال آنكه بالاترین قدح است زیرا تبذیر در اموال مسلمانان است در مقابل، شیطان در نظر بعضی حاكمان و شاهان راندن مستحقان را خوب جلوه می‌دهد كه این عمل در بدی همانند تبذیر است[۹۸] .

هفتم- ابلیس بر شاهان و حاكمان آزادی در گناه ورزیدن را نیكو جلوه می‌دهد و بدین گونه امر را مشتبه می‌سازد كه شما نظم و امنیت برقرار ساخته اید و به ثواب این عمل شما را بابت گناهان مجازات نخواهند كرد. جواب این است كه اساساً بر گماشتن شاهان و حاكمان برای امنیت راهها و نظم شهرهاست و این بر ایشان واجب است و عقابِ اعمال منهی عنه را بر نمی‌دارد.

هشتم- ابلیس بر بیشتر شاهان و حاكمان امر را چنین مشتبه می‌سازد كه شما وظیفه خود را كامل انجام داده اید. اینان گر چه ظاهر كارشان سر راست است اما اگر حقیقتاً نظر كنند اختلال بسیار ببینند. فرمانروایان قدیم در این باب دقتها می‌كردند چنانكه علی بن عیسی وزیر مأموری بر سبزه میدان گماشته بود كه انگور برای شراب انداختن فروخته نشود، و نیز در گذشته منجمان را از نشستن در گذرگاهها [‌برایالع بینی] ‌ منع می‌كردند، و مواظب بودند كه میان لشكریان پسر بی‌ریش و زلفی نباشد واین چنین بود تا عجم مسلط شدند.

نهم- شیطان، به كار بردن زور و فشار را در بیرون كشیدن اموال از اموال و نیز مصادره تمام اموال شخصی خائن در نظر شاهان و حاكمان نیكو جلوه می‌دهد، حال آنكه باید طبق بینّه شرعی رفتار نمود. چنانكه آورده اند غلام عمر بن عبدالعزیز بدو نوشت اشخاصی هستند كه در مال الله خیانت كرده ا ند و جز به شكنجه نمی‌توان اموال را از ایشان پس گرفت. عمر بن عبدالعزیز در پاسخ نوشت: اگر به ملاقات خدا بروم با مسؤلیت خیانت ایشان در اموال، بهتر است از اینكه خون آنان به گردنم باشد.

دهم- شیطان، بخشش و صدقه از اموال غصبی را در نظر حاكمان و شاهان می‌آراید و چنین می‌نماید كه این ثواب آن گناه را می‌پوشاند و یک درهم صدقه اثر ده درهم غصب را محو می‌كند! غافل از اینكه گناه غصب به جای خود باقی است و آن صدقه از مال حرام را ثوابی نیست و حتى اگر صدقه از مال حلال نیز باشد گناه غصب را رفع نمی‌كند و انسان را بریء الذّمه نمی‌كند.

يازدهم- و نیز شیطان ملاقات نیكان و التماس دعا از ایشان را در نظر شاهان و حاكمان خطا پیشه می‌آراید و چنین می‌نماید كه این مایه‌ سبک شدن گناهانشان است، حال آنكه چنین خیری چنان شرّی را نمی‌پوشاند. آورده اند كه باج گیران كشتی تاجری را توقیف كردند، آن تاجر نزد مالک بن دینار شكوه برد، مالک همراه او نزد عشار (= متصدی باج گیری) آمد. عشار عرض ادب نمود كه هر فرمایشی داشتید سفارش می‌فرمودید. مالک گفت: كشتی این مرد را رها كنید. آن كار كردند و التماس دعا نمودند. مالک گفت:‌ شما هزار نفرین كننده دارید، دعای من چگونه برای شما مستجاب می‌شود؟ از این كوزه بخواهید كه دعایتان كند! و اشاره‌اش به كوزه‌ای بود كه هر چه پول بابت باج می‌گرفتند در آن می‌انداختند.

دوازدهم- بعضی حاكمان هستند كه زیر دست فرمانروای بالاتری كار می‌كنند و به حكم مافوق ستم می‌رانند و ابلیس امر را بر ایشان مشتبه می‌نماید كه گناه به گردن كسی است كه از بالا فرمان می‌دهد، اما این غلط است زیرا كمک كار و دستیار به ظلم و ظالم هم گناهكار است. چنانكه پیغمبر جدر مورد شراب ده كس را لعنت كرده است (شرابخوار و ساقی و فروشنده و خریدار و شراب ساز و حمّال و آنكه از پولش بخورد...) و همچنین رباخوار و نویسنده و گواه سندش را و نیز موكل بر ربا را لعنت فرموده است. همچنین است كسی كه زكات و مالیات برای بالا دست جمع آوری می‌نماید و می‌داند كه او اسرافكار است، این هم كمک به ظلم نموده و شریک گناه اوست. مالک بن دینار در این باب نیكو گفته است كه: «در خیانت یک آدم همین بس كه خائنان وی را امین دانند»!.

[۹۷] ﴿إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗا[آل عمران: ۱۷۸] . «ما به آنان مهلت مى‏دهیم فقط براى اینكه بر گناهان خود بیفزایند». [۹۸] اصولا اگر صاحب حقان را محروم ندارند نمی‌توانند آن گشادبازیها را بكنند. افراط و تفریط دو روی یک سكه است. – م.