تلبیس ابلیس در امر به معروف و نهی از منکر
كسی كه امر به معروف و نهی از منكر میكند یا عالم است تا جاهل، اگر عالم است شیطان آن عمل را در چشم وی میآراید و دچار عجب و نامجویی میسازدش. از زاهدی نقل است كه گوید: روزی منصور خلیفه درخطبه میگریست، مرا خشم فرو گرفت و با خود اندیشیدم كه چون از منبر فرود آمد كارهای خلاف كه از او میدانم یک یک بر شمارم و پندش دهم، اما از اینكه میان مردم خلیفه را موعظه كنم و مرا ببینند و دچار عجب شوم، یا برای عملی (ریایی) كه صحیح نیست كشته شوم، خوشم نیامد و خاموش بر جا ماندم.
و نیز شیطان عالمی را كه امر به معروف و نهی از منكر میكند ممكن است از این راه بفریبد كه خشمش از ابتدای كار یا در اثنای كار برای خدا نباشد، چنانكه عمر بن عبدالعزیز به مردی گفت: «اگر خشمناک نبودم مجازاتت میكردم»، یعنی ترسیدم از اینكه غضبم برای خدا با غضبم برای خودم درآمیخته باشد.
اما جاهلی كه امر به معروف ونهی از منكر كند بازیچه شیطان است و بیش از آنكه درست كند خراب میكند، بسا از چیزی نهی مینماید كه بالاجماع جایز است و بسا چیزی را منكر میشمارد كه صاحبش برای آن توجیه دارد و یا طبق بعضی مذاهب (فقهیی) و فتاوی رواست. و نیز از باب نهی از منكر بسا درِ خانه مردم را میشكند یا از دیوارها بالا میكشد و مردم را كتک میزند و فحش میدهد واگر جوابش دهند از باب خودخواهی خشمگین میشود، و بسا چیزها را افشا مینماید كه شرع امر به ستر آن كرده.
از امام احمد بن حنبل پرسیدند: اگر با كسانی چیزهای منكر مثل ساز و شراب باشد اما رویش را پوشیده باشند حكمش چیست؟ گفت: اگر رو پوشیده است نباید آن را شكست (به شرط آنكه پوشش ضخیم باشد و از رو معلوم نباشد كه در زیر چیست). و درمورد صدایی كه به گوش میرسد اما محل بزم ساز و آواز معلوم نیست كجاست، پرسیدند. احمد گفت: وظیفه تو نیست كه از غایب جستجو كنی، تفتیش مكن. و نیز احمد فتوی داده است هر گاه بدانی كه حكومت اقامه حدود میكند، منكر را به اطلاع حكومت برسان.
و از فریبهای شیطان یكی هم این است كه نهی از منكر كننده وقتی در جمعی مینشیند خود را میستاید و اهل منكر را مینكوهد و دشنام میدهد، اما بسا در آن حال كه او سخن میگوید آن اشخاص توبه كرده باشند و بسا از خود او بهتر شده باشند كه آنان نادم اند و این متكبر است؛ گذشته از اینكه پرده دری از مسلمانان خوب نیست و پرده پوشی تا بتوان واجب است. گاهی جاهلان به خیال آنكه عدهای مشغول فعل منكر هستند- بیآنكه محقق باشد- به سرشان میریزند و كتک میزنند و ظروف میشكنند در حالی كه عالم به فرض هم كه گمان منكری ببرد از شرش درمانی. گذشتگان در نهی از منكر نازک كاری و لطف به خرج میدادند مثلا صلهبن اشیم مردی را دید كه با زنی صحبت میكند، گفت: «خدا شما دو تن را میبیند، ان شاء الله ما را و شما را بپوشاند!» و بر عدهای از مردان گذشت كه به بازی و كار لغو سرگرم بودند گفت: برادران چه میگویید درباره كسی كه قصد سفری دارد و شب همه شب بخوابد و در طول روز بازی كند، آیا این آدم راهی تواند طی نمود؟ یكی از آن میان متنبه شد و گفت: دوستان! مقصودش ماییم؛ و توبه كرد و مصاحب آن نصیحتگر شد.
و نازک كاری و لطف به خرج دادن در نهی از منكر امیران و فرمانروایان از همه بایسته تر است، باید به آنان گفت كه قدر نعمت خدای را بدانید، و نعمت را با تشكر تداوم بدهید نه اینكه با معاصی استقبال كنید.
گاه ابلیس عبادت پیشهای را از این راه میفریبد كه نهی از منكر نكند و بگوید امر به معروف و نهی از منكر كار شایستگان است و من خود صالح نیستم چگونه به دیگری امر و نهی نمایم. و این غلط است زیرا امر به معروف و نهی ازمنكر واجب است ولو همان صفت بد در این شخص بوده باشد. البته این هست كه هر گاه آدم پیراسته و بیگناهی نهی از منكر كند مؤثرتر خواهد بود و اگر آلوده باشد سخنش را توان گفت اثر نیست. ابن عقیل گوید: در ایام القائم ابوبكر اقفالی برای نهی از منكر قیام كرد و گروهی از مشایخ همراه او شدند كه همگی از دسترنج خود میخوردند همچون ابوبكر خباز كه از بس سر در تنور كرده به آتش نگریسته بود كور شده بود... آدم صدقه بگیر و مستمری بگیر همراه بخود نكرد و آدمی كه اعمال نیک و بد آمیخته دارد همراه خود نكرد و گفت: هر گاه با لشكری مواجه شویم آدمی كه ناخالصی دارد باعث هزیمت میشود.