تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

در فریفتن ابلیس سوفسطاییان را

در فریفتن ابلیس سوفسطاییان را

این گروه منسوبند به مردی كه سوفسطا نامیده می‌شد. عقیده سوفسطاییان بر این است كه اشیاء را حقیقتی نیست زیرا آنچه مشاهده می‌كنیم می‌شود كه مطابق واقع باشد و می‌شود كه نباشد. و علما بر این استدلال چنین ایراد كرده اند كه می‌پرسند:‌ آیا این حرف شما را حقیقتی هست یا نه؟ اگر بگویند: حقیقت ندارد، گوییم: ‌چگونه به عقیده‌ای دعوت می‌كنید كه حقیقت ندارد و باطل است؟ گویی خود اعتراف دارید كه قولتان قابل قبول نیست. و اگر گفتند كه حرف ما حقیقت دارد، پس عقیده خود را ترک كرده و به حقیقتی قایل شده‌اند.

ابومحمد حسن بن موسی نوبختی در كتاب الآراء والدیانات گوید: ‌بسیار از متكلمان دیدم كه در امر سوفسطاییان دچار غلط آشكاری شده اند، زیرا با آنان مجادله و مناظره می‌كنند بدین منظور كه حرف آنان را رد كنند در حالی كه آنان به حقیقتِ ثابت و حتى به حس و مشاهده قایل نیستند، چگونه می‌توان با كسی بحث كرد كه می‌گوید: نمی‌دانم تو با من سخن می‌گوی یا نه!؟ و مدعی است كه نمی‌داند خوش هست یا نیست!؟ چگونه می‌توان كسی را طرف خطاب قرار داد كه كلام را به منزله سكوت و صحیح را به منزله سقیم می‌داند؟ با كسی می‌توان مناظره كرد كه به ضرورتی قایل باشد یا به مطلب درستی معترف شود كه آن را بتوان وسیله تصحیح آنچه انكار می‌كند قرار داد، كسی كه به این مقدار اقرار نیاورد مجادله با او دور افكندنی است. چرا كه غایت جهد مباحثه گر این است كه از محسوس به معقول یا از غایب به شاهد استدلال كند و اینها حتى به محسوسات قایل نیستند، پس بر چه اساس می‌توان با ایشان گفتگو كرد؟

اما ابو الوفاء بن عقیل این سخن را رد می‌كند و می‌گوید: این كلامی است ناشی از تنگ حوصلگی. نباید از معالجه سوفسطاییان مأیوس شد كه آنچه عارض اینان شده وسواس است كه ناشی از انحراف مزاج است. و مَثَل ما و ایشان مَثَل آن مردی است كه صاحب پسری احول شد كه ماه را دو تا می‌دید و شک نداشت كه ماه در آسمان دو تاست. پدر به او گفت: ‌ماه یكی است و عیب از چشم توست؛ آن چشم معیوب را ببند و نگاه كن. پسر، همین كار را كرد و تنها یک ماه در آسمان دید اما گفت چون یک چشم را بسته‌ام یكی از دو ماه را می‌بینم بدین گونه دچار شبهه‌ای دیگر شد. پدر گفت حال كه چنین است این چشم سالم را ببند و آن یكی را بگشا. پسر چون چنین كرد باز دو ماه در آسمان دید، و دانست كه پدرش راست می‌گوید.

آورده اند كه پسر صالح بن عبدالقدوس مُرد. ابوالهذیل (علاف) و به همراهش نظام كه در آن موقع پسر جوانی بود برای تسلیت نزد صالح رفتند و او را متغیر یافتند. ابوالهذیل به صالح گفت: ‌دلیل برای ناراحتی تو نمی‌بینم، مگر نه اینكه تو آدمیان را همچون كِشت می‌دانی (كه می‌رویند و درویده می‌شوند)؟ صالح گفت: ‌اندوهم از آن است كه او كتاب الشكوک مرا نخوانده مُرد. ابوالهذیل پرسید: كتاب الشكوک چیست؟ صالح گفت: آن كتابی است كه هر كس بخواند در اندیشه می‌شود كه آنچه بوده است نبوده است؛ و آنچه را كه نبوده است می‌پندارد كه بوده است! در اینجا بود كه نظام نوجوان به سخن درآمد و گفت:‌ اكنون تو در مرگ فرزندت شک كن و چنین بینگار كه او نمرده است و یا چنین بینگار كه آن كتاب را خوانده است!.

ابوالقاسم بلخی حكایت كرده كه مردی سوفسطایی نزد یكی از متكلمان رفت و آمد داشت، روزی برای مناظره نزد متكلم آمد. متكلم دستور داد كه بیخبر از او مركوبش را پنهان نمایند. چون سوفسطایی خواست برود مركوب خود را نیافت، بازگشت و به متكلم گفت: ‌سواره آمده بودم. گفت: ‌درست فكر كن! گفت: ‌یقین دارم كه سواره آمده بودم؛ متكلم گفت:‌ به یاد بیار، سوفسطایی جواب داد:‌ وای بر او این جای به یاد آوردن نیست، شک ندارم كه سواره آمده بودم. متكلم گفت:‌ پس چگونه مدعی هستی كه هیچ چیز حقیقت ندارد و حال آدم بیدار مثل آدم خفته است. سوفسطایی درماند كه چه بگوید و از سفسطه گری خود بازگشت.

نوبختی گوید: مغلطه گران مدعی اند كه اشیاء را فی نفسه حقیقت واحدی نیست، بلكه نزد هر گروه بر حسب عقیده آن گروه تفاوت می‌كند: كسی كه صفرا دارد عسل را در دهان خود تلخ می‌یابد و آدم سالم عسل را شیرین می‌یابد؛ عالم نزد عده‌ای قدیم است و نزد عده‌ای حادث، برخی رنگ را جسم می‌دانند و بعضی عرض... حال می‌شود فرض كنیم كسی نباشد حقیقت اشیاء را به نحوی اعتقاد كند، پس حقیقتِ اشیاء موقوف بر وجود كسی یا كسانی می‌شود كه به نحوی حقایق اشیاء را تصور و اعتقاد كنند[۲۸] . مدعیان این طرز فكر سوفسطایی اند و در جواب ایشان گفته می‌شود: آیا این اعتقاد شما صحیح است؟ خواهند گفت: نزد ما صحیح است و نزد مخالف باطل است. گوییم:‌ به همین دلیل دعوی شما مردود است زیرا خود اقرار دارید كه مخالف شما خلاف آن را اعتقاد دارد! و نیز می‌شود پرسید: آیا مشاهده و حس را حقیقت می‌دانید؟ اگر بگویند: آری، از سوفسطاییگری برگشته اند و اگر بگویند حقیقت مشاهده بستگی به مشاهده كننده دارد، به بحث قبلی بر می‌گردیم.

نوبختی گوید: عده‌ای از سوفسطاییان هستند كه قایل شدند بر اینكه عالم در ذوب و سیلان است و به یک چیز دوبار نمی‌توان اندیشید چون همه چیز پیوسته در حال تغییر است. به اینها گفته می‌شود: چگونه همین مطلب دانسته شده؟ حال آنكه ثبات موضوع علم را (یعنی اشیاء را) منكر شده اید! و انگهی بسا جواب دهنده‌ اشكال طبق عقیده شما تغییر كرده و غیر از آن باشد كه نخست بود.

[۲۸] آورده‌اند كه كسی از عارفی پرسید: حقیقت عالم چیست؟ عارف جواب داد: چشمت را ببند و باز كن!.-م