تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

تلبیس ابلیس بر صوفیان در سرفروافکندن و خشوع نمایی و حیلت آرایی

تلبیس ابلیس بر صوفیان در سرفروافکندن و خشوع نمایی و حیلت آرایی

چون خوف خدا در دل باشد خشوع ظاهر شود و دفع آن ممكن نباشد. پیشینیان در نهفتن حال خشوع و خضوع تا بتوان می‌كوشیدند، ابن سیرین روزها خندان بود و شبها گریان. البته توصیه ما به عالمان این نیست كه با عوام گشاده رویی بسیار كنند كه این برای عوام ضرر خواهد داشت چرا كه نمی‌توانند استفاده ‌وسیع عالم را از مباحات و رخصتها را برای خود توجیه كنند. پس بر عالم سزاوار است كه با عامیان به سكوت و ادب برخورد كند، اما آنچه مذموم است خشوع نمایی و حالت گریه به خویش گرفتن و سر فرو افكندن است كه مردم زاهدش دانند و دستش ببوسند و از او التماس دعا كنند. از خائفان كسی باشد كه از شرم خدای سر به آسمان بلند نمی‌كند و این فضیلتی نیست هیچ خشوع از خشوع پیغمبر جبالاتر نباشد و آن حضرت بسیار سر به سوی آسمان بلند می‌كرد، و حتى مستحب است به آسمان نگریستن و در قرآن آمده است كه به آسمان بنگرید[۱۴۸] و این رد آن گروه از صوفیان است كه تعهد دارند عمری به آسمان ننگرند كه این بدعتی است تشبیه‌آمیز. و این بازی ابلیس است با نادانان، چرا كه عالم فنون مكر ابلیس را می‌داند و ابلیس از عالم بسیار می‌ترسد.

از ابوسلمه بن عبدالرحمن نقل است كه گفت: اصحاب پیغمبر جمنحرف نبودند، و نیز خود را به مردن نمی‌زدند، آنها در مجالس‌شان شعر می‌خواندند و از دوران جاهلیتشان یاد می‌كردند، اما موقعی كه كسی قصد دینشان را می‌كرد (از شدت غضب) چشمشان مثل دیوانه در كاسه به گردش در می‌آمد. آورده اند كه عمر سجوانی را دید سر فرو افكنده، گفت: ای فلان، سر خود بلند كن كه هر كس فزونتر از آنچه در دل خشوع دارد از خود خشوع نشان دهد منافق است؛ و نیز مردی در مجلس عمر سآهی اندوهناک كشید، عمر سمشت یا لگدی به او زد. نیز آورده اند كسی با گردن كج از حاشیه ‌دیوار راه می‌پیمود، گفتندش: چرا این گونه راه می‌روی؟ به خدا عمر سوقتی راه می‌رفت محكم قدم بر می‌داشت و می‌گذشت و صدایش درشت و بلند بود. در داستان مشابهی شفا دختر عبدالله عده ای جوان را دید كه آهسته می‌روند و آهسته حرف می‌زنند. پرسید: اینها كیانند؟ گفته شد: اینها ناسكانند، گفت: ناسک راستین عمر سبود كه وقتی حرف می‌زد همه می‌شنیدند و تند راه می‌رفت و اگر كتک می‌زد دردناک می‌زد.

مؤلف گوید:‌ پیشینیان حال خود را نهان می‌داشتند و گاه برای ترک تصنع، تصنع می‌روزیدند مثل ایوب سختیانی كه عمداً جامه بلند می‌پوشید زیرا در آن زمان زاهدان و صوفیان جامه كوتاه ودامن برچیده می‌پوشیدند. سفیان ثوری می‌گفت: اهمیت نمی‌دهم كه چه اندازه از عملم ظاهر شود، و به دوستی گفت:‌ چه جرأتی داری كه در حضور مردم نماز می‌خوانی (یعنی اگر احتمال ریا برود گستاخی است)، ابوامامه به كسی كه در حال سجده بود گفت:‌ چه سجده خوبی، اگر در خانه‌ات بود!.

آورده‌اند كه كسی در مجلس حسن بن عماره ‌آهی كشید، حسن در او نگریست و از حاضران پرسید: این كیست؟ راوی گوید: گمان كردیم كه اگر می‌شناختش علیه او دستوری می‌داد.

امام شافعی شعری سروده كه مضمونش چنین است:‌ این زاهد نمایان گرگ صفت را رها كن! از ابراهیم بن سعید نقل است كه بالای سر مأمون ایستاده بودم. مأمون گفت: ‌یا ابراهیم! گفتم: ‌بلی. گفت:‌ بدان كه ده تا از اعمال نیک بالا نمی‌رود و قبول نمی‌شود! پرسیدم: كدام است آنها یا امیرالمومنین؟ گفت:‌ گریه ابراهیم بر منبر، خشوع عبدالرحمن بن اسحاق، زاهد نمایی ابن سماعه، نماز شب ابن خیعویه، نماز ظهر (ضحی) عباس، روزه ‌دوشنبه و پنج شنبه ابن السندی، حدیث گویی ابورجاء، قصص گویی و موعظه‌ حاجبی، صدقه‌حفصویه، و كتاب الشامی برای یعلی بن قریش.

[۱۴۸] ﴿أَفَلَمۡ يَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ كَيۡفَ بَنَيۡنَٰهَا وَزَيَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ ٦[ق: ۶] . یعنی: «آیا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كرده‏ایم، و چگونه آن را (بوسیله ستارگان) زینت بخشیده‏ایم و هیچ شكاف و شكستى در آن نیست؟!» و ﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ[یونس: ۱۰۱] «بگو: بنگرید كه چه چیزى در آسمانها و زمین است؟».