تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

تلبیس ابلیس بر مجوس

تلبیس ابلیس بر مجوس

یحیی بن بشیر نهاوندی گویــد: نخستین پادشاه مجوس كومرث [‌مشهور: كیومرث] ‌ است كه دین آورشان نیز بوده و مدعیان پیام آوری پی در پی آمدند تا از آن میان زردتشت شهرت یافت. مجوس می‌گفتند:‌ خداوند شخصی [ذاتی] روحانی است كه ظهور كرده و با او اشیاء كاملا روحانی پدیدار شده اند پس خدا با خود گفت:‌ دیگری را نرسد كه چنین چیزها كه من ابداع كردم ابداع كند. و از این اندیشه كه متضمن انكار قدرت غیر بود ظلمت زاده شد و ظلمت با خدا به معارضه برخاست. ازجمله سنتها كه زردتشت نهاد آتش پرستی و نماز بردن بر خورشید است؛ با این تأویل كه خورشید ملكه عالم [جهان بانو] ‌ است، شب را می‌برد و روز می‌آرد و گیاه و جانور بدان زنده و گرم می‌شوند. زردتشیان به احترام خاک، مرده را درآن دفن نمی‌كردند و می‌گفتند:‌ منشأ جانداران است نباید آلوده‌اش كرد، همچنین به پاسِ حرمت آب با آن مرده را نمی‌شستند و می‌گفتند: این مایه زندگانی است و پیش از شستشو با آب می‌باید برای تبرک با پیشاب گاو شستشو می‌نمودند، و هر چه كهنه تر بود با بركت تر بود.

و همچنین آب دهان در آب نمی‌افكندند و ازدواج با مادران را جایز می‌شمردند، و چون شوهر می‌مرد پسرش در ازدواج او تقدم داشت و اگر پسر نداشت از مال مرده مردی را اجیر می‌نمود (تا وظیفه شوهری به جای آرد) و جایز می‌دانستند كه یک مرد تا یكهزار و یكصد زن بگیرد. و پاک شدن زن از حیض چنین بود كه به آتشكده می‌رفت و دیناری به موبذ می‌داد و او زن را روی چهار دست و پا می‌ایستانید و به انگشت فرجش را پاک می‌كرد.

و اباحت در امر زنان را مزدک به روزگار قباد اظهار كرد و هر زنی برای هر كس كه بخواهدش روا شمرد[۵۱] و خود با زنان قباد نكاح كرد تا عامه در مورد دیگر زنان بدو اقتدا كنند. و چون نوبت مادر انوشیروان رسید مزدک به قباد گفت: او را هم بیرون بیار كه اگر مانع شوی معلوم می‌شود ایمانت كامل نشده است، و قباد خواست آن زن را بیرون آورد و تسلیم مزدک كند انوشیروان گریه كنان پیش چشم پدرش بر پای مزدک افتاد كه از مادرش در گذرد. قباد به مزدک گفت كه مگر نگفتی «مؤمن» را نباید از آنجه دلش می‌خواهد منع نمود؟ مزدک گفت: آری، قباد گفت: پس مادر انوشیروان را به خود او واگذار. مزدک گفت: مادر انوشیروان را به او بخشیدم. و انوشیروان چون به حكومت رسید مزدكیان را نابود كرد. مزدک مردار خواری را هم تجویز كرده بود.

دیگر از عقاید مجوس این است كه زمین از سمت پایین نهایت ندارد و آسمان راز پوست شیاطین است، و رعد ناله عفریتان محبوس در آسمانهاست. این عفریتان كه كوهها استخوان و دریاها خون و پیشابشان است در جنگ اسیر شدند.

به روزگار انتقال دولت اموی به عباس، از مجوسیان یكی سر بر آورد و خلقی را بفریفت بر او ماجراها گذشت كه ذكرش طول دارد و او آخرین كس است كه از مجوسان برخاسته[۵۲] .

بعضی علما مجوس را اهل كتاب (آسمانی) دانند و گویند چون در دین بدعت ورزیده از خود آیینی برساختند كتابشان به آسمان بازگردانده شد.

از طرفه ترین تلبیس‌های ابلیس بر آنان این است كه چون در كارها خیر و شر دیدند، شیطان در نظرشان چنین جلوه داد كه آفریننده خیر نمی‌تواند همان آفریننده ‌شر باشد. لذا دو خدا قایل شدند. یكی نور كه حكیم است و جز نیكی از او سر نزند و دیگر شیطان (اهریمن كه ظلمت است و جز شر از او سر نزده (رجوع شود به آنچه از ثنویه گفتیم و جواب دادیم).

بعضی از ایشان گفتند: از آفریدگار قدیم جز خیر پدید نیاید و شیطان (اهریمن) كه هر چه می‌كند شرّ است، مُحْدَث است. در پاسخ اینان گوییم: ‌اگرشیطان را مخلوق نور قدیم می‌دانید، چگونه آفریدگار نیكوكار سر همه بدیها را آفریده است؟ بعضی گفته اند كه آفریدگار، نور است و او با خود اندیشید كه بیم دارم كسی در ملک من پدید آید كه با من ضدیت كند؛ از همین اندیشه بد اهریمن پدید آمد. مؤلف گوید: شیطان راضی است كه او را شریک خدا بخوانند ولو صفت بد بدو دهند!.

نوبختی از قول بعضی مجوسان می‌آورد كه خالق در چیزی شک كرد و شیطان از آن شک «بود» شد. بعضی دیگر پنداشته اند كه یزدان و اهریمن دو جسم قدیمند كه در فاصله‌شان فضایی بود و جهان از آفات پاک و اهریمن از آن دور بود. تا اهریمن چاره كرد و با لشكریان خود آسمان را شكافت و یزدان از ایشان بگریخت و اهریمن و لشكر یانش یزدان را دنبال كردند تا او را محاصره نمودند و سه هزار سال جنگیدند نه اهریمن بر یزدان دست یافت و نه یزدان توانست بر اهریمن چیره شود. تا به این قرار مصالحه كردند كه هفت هزار سال جهان به اهریمن و لشكریانش واگذار شود و یزدان مصلحت در تحمّل آزار اهریمن دید. تا آن شرط به سرآید و تا به سر آمدن آن قرار مردم گرفتار بدیهایند و پس از آن به بهشت اولیه بر می‌گردند وشرط اهریمن این بود كه به هرگونه بدی دستش گشاده باشد. و از آن پس یزدان واهریمن شمشیرهای خود را هر دو به دو معتمد طرفین سپرده گفتند: هر كس نقض عهد نمود بكشیدش! بیش از این موجب تضییع وقت است. اكنون به كشف بعضی تلبیسهای ابلیس در این پریشانگوییها می‌پردازیم:

شگفت آنكه آفریدگار را «خیر» نامند آن گاه گویند از او اندیشه زشتی سر زد، بدین گونه روا باشد كه از اندیشه اهریمن نیز فرشته‌ای پدید آید! گذشته از این، می‌پرسیم آیا می‌شود تصور كرد كه اهریمن به وعده خود وفا بكند؟ هر گاه بگویند: آری، گوییم: چگونه وفای به عهد كه امری است ستوه، از اهریمن كه جز شر نكند، به وجود آمد؟ و اگر گویند كه به وعده خود وفا نكند، گوییم: پس باقی گذاشتن اهریمن و سپردن جهان بدو خلاف حكمت بوده است؛ وانگهی چگونه اهریمن كه طاعت یزدان نمی‌كند از آن دو معتمد فرمان برد؟ و چگونه كشته شدن خدا قابل تصور است؟ و اگر نه این بوده كه می‌خواستیم خواننده را سیر و تماشا دهیم كه چگونه شیطان با عقول آدمیان بازی كرده، ذكر اینها بی‌معنی و بی‌فایده بود.

[۵۱] صرف نظر از اینكه پس از قیام مزدكیان ممكن است افراط كاری‌ها و تجاوزهایی رخ داده باشد، تا آنجا كه از تواریخ موجود بر می‌آید مزدک شخصاً مرد پارسایی بوده و ظاهراً آنچه دشمنانِ طبقاتی مزدک به عنوان اباحت و اشتراک زنان بدو بسته‌اند گشودن در حرمسراهای شاهان و اشراف و آزاد كردن زنان و كنیزان احتكار شده برای ازدواج با هر كه خواهند بوده است؛ حرمسراهایی كه گاه یكهزار و یكصد زن و كنیز را شامل می‌شده است! سركوبی و كشتار مزدكیان در زمان انوشیروان را هم به تصفیهء خرده حساب شخصی نسبت دادن. [۵۲] از كسانی كه در حدود زمانی مورد اشارهء مؤلف به عنوان احیاء و اصلاح آیینهای گذشته برخاسته اند، بیافرید و خدّاش و سنباد واستاذسیس و اسحاق ترک و مقنع... را می‌توان نام برد. –م.