تلبیس ابلیس بر اصحاب حدیث
عدهای از اهل حدیث عمر خویش را یكسره و بتمامی به شنیدن حدیث و سفر در جستجوی حدیث و گردآوری طرق مختلف مخصوصاً اسانید عالی (سلسلهای زودتر به رسول الله جبرسد) و متون غریب میگذرانند، و اینها خود دو قسم اند:
عدهای با شناخت احادیث صحیح مقصودشان حفظ شرع است، اینان سعیشان مشكور است الا اینكه ابلیس هم اینان را مشغول واجب كفایی كرده از ادای واجب عینی و نیز فقاهت باز میدارد. و اگر گویندهای بگوید كه كسانی چون چون یحیی بن معین و ابن المدینی و بخاری و مسلم به این كار پرداخته، گوییم: آنان جنبه فقاهت را با جمع آوری حدیث یكجا داشته اند و چون فاصله تا زمان پیغمبر كمتر بوده لذا اسناد كوتاهتر بوده و تعداد احایث هم به این اندازه كه اكنون هست نبوده لذا عمرشان به هر دو كار كفاف میداده، اما امروزه [یعنی زمان مؤلف] با طولانی شدن طُرُق حدیث و فراوانی تصانیف در این رشته نادر افتد كه كسی جمع بین دو جهت فقاهت و محدثی كند، و كس باشد كه پنجاه سال حدیث مینویسد و كتاب گرد میآورد و نمیداند در آن كتب چه هست و گاه برای یک مسأله نماز محتاج یک فقیه جوان میشود كه نزد او برای حدیث شنیدن میآید! و چنین است كه طعنه ورزان زبان درازی میكنند و میگویند: «بسا حامل كتاب كه از محتوای كتاب بیخبر است». و به فرض محدثی موفق شود و در كتب خود حدیثی مربوط به مسأله مورد نیاز خود بیابد از كجا كه آن حدیث منسوخ نباشد، یا آن را به طرز عامیانه در نیابد؟ چنانكه در مجلسی از پیغمبر جروایت كردند كه «مرد نباید با آب خود كشت دیگری را آبیاری نماید» عدهای از حاضران گفتند: بسیار پیش آمده كه ما آب اضافی بستان خود را به زمین همسایه رها كردهایم، پس استغفار میكنیم! اما حدیث گو و حدیث شنو هیچ كدام متوجه نشدند كه مراد از این حدیث آن بوده كه با زنان اسیر آبستن نزدیكی كردن روا نیست.
خطابی از حالات یكی از مشایخ خود نقل میكند كه این حدیث را از پیغمبر جبرای ما روایت كرده بودند كه حضرت از «حلق» قبل از نماز منع فرمود، و من این كلمه را «حَلْق» به معنی سرتراشیدن پنداشته بودم و چهل سال پیش از نماز سر نمیتراشیدم. خطابی گوید: بدو گفتم صورت صحیح كلمه، «حَلَق» است جمع حلقه؛ یعنی پیغمبر از حلقه زدن اشخاص برای صحبت متفرقه یا مذاكره علمی و دینی قبل از نماز منع فرمود تا ساكت بنشینند و خطبه نماز را گوش كنند. گفت: خیر ببینی كه مرا آسوده كردی!.
ابن الصاعد نزد محدثان بلند قدر بود اما چون با فقیهان كمتر نشسته بود نمیتوانست جواب مسألهای را بدهد. چنانكه آورده اند روزی زنی به مجلس او آمد و پرسید: یا شیخ، چه گویی درباره چاهی كه مرغی در آن افتاده و مرده؟ ابن الصاعد گفت: مرغ چطوری توی چاه افتاد؟ زن پاسخ داد: درِ چاه باز بوده مرغ افتاده. ابن الصاعد گفت: چرا درِ چاه را نمیپوشانی كه چیزی در آن نیفتد!؟ كسی آنجا حاضر بود خطاب به زن گفت: اگر آب تغییر حالت پیدا كرده [ازجهت بو و رنگ و طعم] نجس است و الا پاک است.
مؤلف گوید: ابن شاهین در حدیث تألیفات فراوان داشت كمترینش یک جزء وبزرگترینش كه در تفسیر بود هزار جزء، اما از فقه هیچ نمیدانست. بعضی محدثان برای آنكه در نظر مردم جاهل نیابند فتوی به غلط میدهند و اسباب خنده میشوند، چنانكه از محدثی درباره «فرائض»[۸۷] پرسیدند گفت: طبق فرائض (= واجبات) الهی تقسیم میشود!.
آوردهاند علی بن داود مجلس میگفت: زنی آمد و پرسید: قسم خوردهام كه ازارم را صدقه كنم (تكلیف چیست؟) ابن داود پرسید: آن را چند خریدهای؟ گفت: بیست و دو درهم. گفت: برو بیست و دو روز روزه بگیر! پس از آنكه زن رفت ابن داود گفت: وای كه غلط جواب دادیم، كفاره «ظهار» را برای او گفتیم! مؤلف گوید: دو رسوایی را با هم ببینید، ندانستن و به غلط فتوی دادن.
بیشتر اصحاب حدیث ظواهر كلماتی را كه درباره صفات باری آمده بر مقتضای حس حمل میكنند، با فقیهان ننشسته اند تا بدانند كه متشابه را به مقتضای محكم باید حمل كرد. و در زمان خودمان بسیاری از اهل حدیث دیده ایم كه حدیث بسیار شنیده و كتابها گرد آورده اما از آن همه چیزی نفهمیده اند واز اهل حدیث كس هست كه قرآن در یاد ندارد و اركان نماز را نمیداند و به قول خودش به واجب كفایی پرداخته اما واجب عینی را پشت گوش انداخته و مهم را از غیر مهم نشناخته است و این از فریبهای شیطانی است.
اما گروه دوم از محدثان از گردآوری حدیث مقصود صحیحی ندارند و نمیخواهند درست از غلط باز شناسند، صرفاً دنبال اساتید عالی و متون غریب هستند تا بگویند: فلان كس را دیدهام، یا این حدیث را كس دیگر روایت نكرده، یا از این طریق نكرده. مؤلف گوید: ما خود بعضی طالبان حدیث را در بغداد دیدیم كه شیخی را در رقه (بستانی در ساحل دجله) مینشاند و بر او حدیث میخواند، همو در مجموعههای حدیث كه گردآورده مینویسد: «حدثني فلان... بالرقة...» و خواننده گمان میكند: «رقه» شام است. یا همان شیخ را بین نهر عیسی و فرات نشانیده و بر او حدیث خوانده، در مجموعههایش مینویسد: «حدثنی فلان من وراء النهر...» تا گمان كنند در ماوراء النهر استماع حدیث كرده است! و هستند از محدثان كه گویند: «در سفر دوم یا سومم چنین شنیدم...» كه بدانند چقدر در تحصیل حدیث رنج برده و چند سفر كرده است. و این همه بر كنار از اخلاص است و مراد از آن ریاست طلبی و فخر كردن بر دیگران است. لذا دنبال حدیث شاذّ و غریب میگردند؛ چنین آدمی هرگاه به جزوهای نوشته محدثی دیگر دست یابد كه یكی از احادیث غریب او را شامل میشود، جزوه را پنهان میدارد تا خودش متفرّد به نقل آن حدیث باشد! بعضی از این محدثان به سفرهای دور و دراز میروند تا همه راویانی را كه مثلا اول اسمشان «قاف» یا «كاف» است ببینند واز ایشان حدیث بشنوند! و او را جزء مشیخه (= سلسله استادان و مشایخ روایت) خود به حساب آورند.
دیگر از فریبهای شیطان به محدثان برانگیختن ایشان است به بدگویی یكدیگر برای دل خنک كردن؛ اما اسم این كار را «جرح و تعدیل» مینهند. امّا قدما آن را محض دفاع از شرع به كار میگرفتند و ملاحظه یا عرض ورزی نمیكردند، چنانكه علی بن المدینی از پدرش حدیث نقل میكند و تصریح مینماید كه او ضعیف است.
از حارث محاسبی راجع به غیبت پرسیدند گفت: از آن حذر كن كه بدترین عمل است، حسنات تو را به خصمت میرساند یا از سیئات او به حساب تو میآرد! و متوجه منبع غیبت باش كه از اوباش و نادان است برای دل خنک كردن و تعصب نمایی بیهوده و حسادت و بدگمانی ورزیدن، و این همه پیداست و بر كسی پوشیده نیست.
اما غیبت كردن علما منشأش فریب نفس است كه: داری نصیحت و خیرخواهی میكنی! و بر آن حدیث تكیه میكنند كه «غیبت فاجر رواست تا مردم از وی حذر نمایند». اما به فرض این حدیث راست باشد مجوز آن نیست كه عیب و زشتی برادر مسلمان را ظاهر سازی بیآنكه از تو پرسیده باشند، و هر گاه كسی برای كسب راهنمایی نزد تو آید و بگوید: میخواهم دخترم را به فلان كس بدهم؛ و تو میدانی كه آن آدم اهل بدعت است یا قابل اطمینان نیست باید به شایسته ترین شكل، پدر دختر را منصرف سازی، همچنین اگر دیگری بیاید و بگوید میخواهم مالی به فلان كس بسپارم و تو میدانی وی آدم امینی نیست باید به شایسته ترین صورت او را منصرف سازی نه اینكه با غیبت آن شخص نفس خود را تشفی دهی.
قاریان و پارسانمایان چنین غیبت میكنند كه عیب برادر مسلمانی را به عنوان تعجب یاد میكنند آن وقت تظاهر به دعا برای او مینمایند! اما پیشوایان و مدرسان با ابراز ترحم غیبت مینمایند مثلا میگویند: بیچار فلان كس گرفتار فلان عادت شده، بدبخت بهمان كس به بهمان آزمایش دچار آمده، از رسوایی و خواری به خدا پناه میبریم و میافزایند: این همه را گفتیم تا شما حاضران آن شخص را دعا كنید! اما غیبت به تصریح یا تعریض حرام است و قرآن از آن به خوردن گوشت برادر (دینی یا نوعی) تعبیر فرموده است[۸۸] ، و از پیغمبر جروایات بسیار در منع غیبت داریم.
دیگر از فریبهای شیطان بر محدثان روایت كردن حدیث مجعول است بیآنكه تصریح كنند كه حدیث مجعول است و این جنایتی است بر شرع؛ میخواهند بدین گونه محدثی ایشان و بسیار دانیشان شیاع یابد، حال آنكه از پیغمبر جروایت است: «هر كس دانسته حدیث دروغی از من روایت كند، یكی از و دروغساز است».
از تقلبات محدثان یكی هم آن است كه روایت منقطع میآورند: «فلان عن فلان...» و این گمان را در شنونده (یا خواننده) پدید میآورند كه گویا خود محدث آن روایت را شنیده، و این زشت است زیرا روایت «منقطع» در تراز روایت «متصل» نیست. بعضی محدثان از راوی ضعیف و كذاب روایت میآرند اما نامش را نمیبرند یا به كُنیه یا انتساب به جدّ (به جای انتساب به پدر) از وی یاد میكنند تا شناخته نشود، و این نیز جنایتی است بر شرع؛ زیرا بر آن حدیث حكمی بار میشود كه نباید بشود. اما اگر محدیث از راوی ثقهای روایت كند و محض اینكه نگویند چقدر از این یک نفر حدیث نقل كرده است، یا به لحاظ اینكه خودش را از وی بالاتر میداند، وی را به نام و نام پدر ذكر نكند بلكه به كنیه یا با انتساب به جد از وی یاد نماید؛ اگر راوی ثقه باشد، این حرام نیست لیكن به كراهت نزدیک است.
[۸۷] در اینجا مقصود، فرائضِ ارث است، رک: فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج سوم، ص ۴۲۸ ببعد. – م. [۸۸] ﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ﴾[الحجرات: ۱۲] . «و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نكند، آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر كراهت دارید».