تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

در بیان تلبیس ابلیس بر صوفیان در آنچه گذشت و بیان خطاهای ایشان

در بیان تلبیس ابلیس بر صوفیان در آنچه گذشت و بیان خطاهای ایشان

مؤلف گوید: آنچه از كاه خوردن سهل نقل كرده اند، تحمیل مالایطاق است كه بر خود روا داشته، زیرا خدا آدمیان را به گندم خوردن مكرم داشته و كاه را برای چارپایان گذاشته است و مزاحمت چارپایان در كاه خوردن نشاید، آخر در كاه چه قوتی هست!.

ابوحامد از قول سهل نقل كرده كه نمازی كه از ضعف گرسنگی نشسته بخوانم برتراست از نمازی كه به قوت سیری سرپا بخوانم. مؤلف گوید: این نیز خطاست چرا كه خوردن اگر به قصد قوت گرفتن برای عبادت باشد، خود عبادت است و اگر به قصد نشسته نماز خواندن خود را گرسنگی دهد، این سبب جویی است برای ترک فرایض، و نارواست. حتى اكل میته در مواردی جایز است و این عمل جایز نیست. اما آن گفته حداد كه «میان علم و یقین مانده‌ام، منتظرم كه كدام غالب شود» این جهل محض است زیرا میان علم و یقین تضادی نیست و یقین اعلا مراتب علم است، كجای علم یا یقین می‌گوید كه نفس را از مایحتاج محروم دارند؟ همانا مقصودش از علم، «اوامر شرع» و از یقین، «قوت صبر» بوده باشد و این پریشانگویی نازیبایی است. و اینان در سخت گیری و بدعتگری همچون قریش جاهلیت اند كه خویش را «حُمس و احمسی» می‌نامیدند، اصل را كه یكتاپرستی است رها كرده در فرع (كه مراسم حج است) بر خود سخت می‌گرفتند[۱۱۹] . اما قول آن دیگری كه «نمک ساییده می‌خوری، رستگار نخواهی شد!» از زشت ترین حرفهاست. چگونه عمل مباح و مجازی مانع نجات می‌شود؟ بگذریم از اینكه قاووت جو خوردن خودش باعث قولنج بوده است! و بر آن دیگری كه گفته مسکه و خرما با هم خوردن اسراف است، باید پاسخ داد كه حدیث صحیح داریم كه حضرت رسول جخرما و خیار و نیز حلوا و عسل با هم میل كرده است. آنچه از سهل نقل كرده اند كه تا شش جزء از هفت جزء عقل و نیرویم از دست نرود غذا نمی‌خورم؛ كاری است نكوهیده و ناستوده بلكه نزدیک به حرام؛ چون ظلم به نفس است، و گفته آن دیگری كه تا اكل میته بر من حلال نشود غذا می‌خورم عمل به رأی پست خود اوست و تحمیل ناروایی است بر نفس. و آن گفته بایزید كه «قوت ما خداست» حرف سبک و سخیفی است، زیرا بدن احتیاج به غذا دارد و حتى جهنمیان بی‌نیاز از خوراک نیستند. و آن دیگری كه درویش چند روز گرسنه مانده رابه خاطر خوردن پوست خربزه تقبیح نمود، خود از دیدگاه شرع، درخورد سرزنش است و آن دیگری كه با وجود ضعف بدن از طعام حجام نخورد؛ كار حرامی مرتكب شده و سخن تشویق آمیزی كه ابراهیم خواص به او گفته نیز خطاست، و بر عكس باید وادار به افطارش می‌كرد زیرا آدمی كه چند روز غذا نخورده و حجامت هم كرده و به حالت غش افتاده روزه ندارد، و از پیغمبر جروایت است كه فرمود: «من أصابهُ جهد في رمضان فلم يفطر فمات دخل النار» «هر كس در ماه رمضان از شدت گرسنگی كارش به جان برسد و افطار نكند تا بمیرد، جهنمی است».

و آنكه آورده‌اند ابن خفیف آن پنج مویز اضافی را نخورد كار خوبی نكرده و دانای به شریعت را نسزد كه چنین داستانی را به تحسین یاد كند. اما گوشت نخوردن صوفیان همسان مذهب برهماییان است كه ذبح حیوانات را روا نمی‌دانند حال آنكه خداوند به مصلحت بدنها داناتر است كه گوشت را مباح فرموده زیرا گوشتخواری قوت می‌دهد و ترک گوشت ضعف و بدخویی می‌آرد. پیغمبر جگوشت می‌خورد، مخصوصاً ماهیچه ‌گوسفند را دوست داشت. حسن بصری هرروز گوشت می‌خرید و گذشتگان چنین بودند الا اینكه كسی از نداری نتواند بخرد و بخورد. ترک گوشت به طور مطلق روا نیست و بكلی جلو مشتیهات نفس را بگیریم صلاح نیست. چون خداوند آدم را از طبایع مختلف خلق كرده، هر گاه فی المثل صفرا زیاد شود آدم میل به ترشی می‌یابد و اگر بلغم كم شود میل به چیزهای رطوبی پیدا می‌شود و هر كس این تمایل نفس را مانع شود با حكمت الهی مقابله كرده است و به بدن ضرر زده كه خلاف عقل و شرع است و معلوم است كه بدن مَركب آدم است، اگر با آن ارفاق نكند به مقصد نمی‌رسد. اینان كم دانش اند و به رأی فاسد خود حرف زده‌اند و هر گاه خواسته اند استناد نمایند به حدیثی ضعیف یا مجعول اشاره كرده اند یا حدیث درستی را غلط فهمیده اند. عجب است از ابوحامد غزالی كه چگونه در سخن گفت از اینان از رتبه فقاهت خویش پایین آمده تا آنجا كه گوید: مرید اگر شوق جماع پیدا كرد بر او روا نیست كه غذا بخورد و جماع کند و خود را تقویت نماید و بدین گونه دو شهوت نفس را اجابت كرده باشد. مؤلف گوید: این نظیر آن است كه گفته شود نانخورش یا آب همراه نان نخوریم كه این دو شهوت اضافی هستند! مگر نه حدیث صحیح داریم كه حضرت رسول جبه اتاقهای همه زنان خود سر می‌كشید و یک غسل به جا می‌آورد، چرا آن حضرت به یک شهوت اكتفا نكرد؟ و مگر نه آن حضرت، خیار و نان و كباب و خرمای نوبر وآب خنک میل فرمود؟ و مگر نه ثوری گوشت و انگور و فالوده می‌خورد و آن گاه به نماز می‌ایستاد؟

اما در عالم حیوانات، مگر نه اسب را جو و كاه و یونجه می‌دهند؟ و شتر را برگ درخت و گیاه زمین می‌دهند؟ و مگر نه بدن هم مركوب ماست. اینكه قدما دو جور نانخورش را پیوسته با هم خوردن منع كرده‌اند از این بابت است كه مبادا بدان عادت كنیم و هر گاه تهیه آن ممكن نگردید دچار زحمت گردیم، و نیز از افراط در شهوات منع كرده اند تا مستلزم خواب و خور زیاده بر حد و تضییع عمر نباشد كه بسا عادت شود و اگر یک وقت از طریق صحیح تأمین نشد آدم را به بیراهه بكشاند. و گر نه كسی كه به نان جو و نمک زبر اكتفا نماید مزاجش منحرف می‌گردد زیرا جوهر هر دو سرد و خشک است و به مغز و چشم ضرر می‌رساند و كم خوراكی به افراط معده را كوچک و تنگ می‌كند. آورده اند كه شیخ عبدالله حوفی نان بلوط می‌خورد بی‌نانخورش؛ یاران اصرار می‌كردند كه روغن و چربی بخورد، نمی‌خورد. مؤلف گوید: این كار قولنج شدید می‌آورد، آداب طعام را باید از پیغمبر جآموخت و آنچه مذموم است پرخوارگی و شكمبارگی است. چنانكه از رسول الله جروایت است كه فرمود: «آدمیزاد هیچ ظرفی را نینباشه بدتر از شكمش»؛ «آدمی را چند لقمه بس است كه استوار بر پا داردش، و اگر از خوردن گزیری نیست باری یک ثلث فضای شكم خاص نفس باشد و یک ثلث مخصوص نوشیدن و یک ثلث برای خوردن»، و این عادلانه ترین معیار است، اندكی كمترش عیب ندارد اما زیاده كاستنش آدمی را ناتوان می‌سازد و مجاری طعام را تنگ و باریک می‌كند.

صوفیه مبتدیان را كم خوراكی می‌آموزن و جوان را گرسنگی كشیدن از زیانمندترین چیزهاست. حقیقت آنكه، پیران و میانسالان گرسنگی را تحمل می‌كنند و جوان بر گرسنگی نمی‌شكیبد زیرا حرارت جوانی هضم را تسریع می‌كند و غذا زودتر تحلیل می‌رود همچنانكه چراغ تازه زیاد روغن به خود می‌كشد. وقتی جوان را به صبر بر گرسنگی واداریم رشد و نموش متوقف می‌گردد و مثل دیواری می‌شود كه زیرش را خالی كنند. وقتی معده از خوراک خالی ماند زواید و اخلاط داخل بدن جلب و جذب می‌شود و ذهن و جسم را تباه می‌سازد؛ و این اصلی است مهم و قابل تأمل.

امام احمد بن حنبل از عقبه‌ بن مكرم نقل می‌كند كه گفت: كار اینان را كه از خوراک خود كم می‌كنند (و ریاضت می‌كشند) نمی‌پسندم. عبدالرحمن بن مهدی گفته است این كار باعث می‌شود كه از فرایض باز بمانند و جای دیگر گفته: كار اینان به جنون می‌كشد و كار بعضیشان به زندقه. كسی از امام احمد بن حنبل پرسید كه پانزده سال است ابلیس مرا وسوسه می‌كند و گاه درباره خدا به تردید می‌افتم، احمد گفت:‌ نكند تو از آنان باشی كه دائم روزه می‌گیرند، افطار كن و چربی بخور و با قصاصان بنشین.

علت اینكه كار بعضی از اینان به جنون می‌كشد آن است كه از بدترین خوراكیها آن هم به مقدار كم می‌خورند و شكم خالی اخلاط و فضولات زاید بدن را ناچار جذب می‌كند. اینان در اوایل كار به یاری ذخیره جوانی این گرسنگی را تحمّل و عادت می‌كنند و این را كرامتی می‌انگارند. چنانكه عبدالمنعم بن عبدالرحیم از پدرش از زنی نقل می‌كند كه در جوانی حالاتی در خود می‌یافتم كه به قوت حال تعبیر می‌كردم وقتی سنم بالا رفت آن حالات رفت و دانستم مربوط به نیروی جوانی بوده است. راوی گوید: هر یک از مشایخ از سخن این عجوز را شنید رقت كرد و گفت: انصاف داده است.

مؤلف گوید: اگر گوینده‌ای اعتراض كند كه مگر نه عمر سروزی فقط یازده لقمه می‌خورده و ابن الزبیر گاه تا هفته‌ای هیچ نمی‌خورده و ابراهیم تیمی زمانی دو ماه گرسنه مانده، جواب این است كه اینها موقتی بوده نه دائمی، بعضی پیشینیان از ناچاری گرسنگی می‌كشیده اند و بدان عادت كرده بودند لذا ضرری برایشان نداشته، همچنانكه از عربها كسی بوده است كه چندین روز با شیر تنها می‌گذرانده. ما توصیه به سیری دائم نمی‌كنیم اما از گرسنگی كشیدن منع می‌نماییم تا به ضعف و ناراحتی بدن نكشد، زیرا بدن كه ناتوان شد عبادت كم می‌شود. وانگهی هم از عمر سنقلی است كه گاه یک صاع (حدود سه كیلو) خرما را بدو خوب یكجا می‌خورد، و نیز نقل است كه روزی ابراهیم ادهم را دیدند نان سفید و عسل كره خریده است، پرسیدند این همه را می‌خوری؟ گفت: وقتی می‌یابیم مردانه می‌خوریم وقتی نیابیم مردانه تحمل می‌كنیم.

و نیز روایت است كه پیغمبر جبرای نوشیدن آب صافی را بر می‌گزید، و باید دانست كه آب كدر تولید ریگ در كلیه می‌كند اما آب خنک (نه یخ كرده) معده را تقویت می‌نماید و اشتها می‌آورد و رنگ را روشن می‌كند و از عفونت خون و بالا رفتن بخارات (فاسده) به دماغ مانع می‌گردد، و آدم را سالم نگه می‌دارد. اما خوردن آب گرم هضم را بهم می‌زند و سستی و لاغری ایجاد میكند و به بیماری استسقا و دق می‌كشاند. و از زاهدی نقل است كه گفت: هر گاه غذای خوشمزه و آب خنک بخوری كی حاضر به مرگ خواهی شد! غزالی گوید: خوردن چیزهای لذت بخش دل را سخت می‌سازد و مرگ را ناخوشایند می‌دارد، لیكن هر گاه نفس را از خواسته‌هایش باز داری و از خوشی محروم سازی، مایل می‌شود كه با مرگ خود را از دنیا برهاند!.

مؤلف گوید: شكنجه دادن نفس بر ما واجب نیست، مگر نه اینكه از باب همراهی با ما خداوند افطار در سفر را جایز بلكه واجب دانسته، و نیز فرموده است: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ[البقرة: ۱۸۵] . «خدا آسانى و راحت شما را مى‏خواهد نه دشوارى و مشقت شما را».

اما اینكه ابویزید یک سال نفس خود را با آب نخوردن مجازات كرد، كار بدی كرده و جز نادان آن را نپسندد. زیرا كه نفس را حقی است و بر نیاوردن نیاز و نگزاردن حق آن ظلم است چنانكه حلال نیست شخص خود را بیازارد. مثلا زیاد زیر آفتاب داغ یا در برف بنشیند... همچنین است آنچه از یک سال بیخوابی بایزید نوشته اند كه این هم خطاست. ابن عقیل گوید: ‌حجت اینكه انسان حق ندارد خود را عقوبت كند اینكه جاری كردن حدود بر خود شخص به دست خود شخص مُجزی نیست و بر امام است كه دوباره آن حد را اجرا نماید. نفوس، ودایع الهی هستند و حتى ما در اموال خود حق نداریم به طور مطلق هر طور بخواهیم تصرف كنیم.

در حدیث هجرت می‌خوانیم كه پیغمبر جتوشه و آب تهیه فرمود و ابوبكر سبرای آن حضرت درسایه صخره زیراندازی گسترد و برای آن حضرت شیر دوشید و برای آنكه خنک شود آب بر قدح می‌پاشید واین هم از باب همراهی و رفق با نفس است. و ستایشی كه از گرسنگی كرده اند به اعتدال است نه به افراط؛ و اینكه ابوطالب مكی گفته: «گرسنگی دل را رقیق می‌سازد و آماده ‌مكاشفه می‌كند» حرفی بی‌معنی است. و نیز از آنچه ترمذی نوشته كه سلوک را با دو ماه روزه باید شروع كرد وجهش چیست؟ میوه نخوردن چه سودی دارد، و كسی كه به كتاب ننگرد به چه چیزی اقتدا نماید؟ و چله‌ها كه بر اساس حدیث بی‌اصل «من أخلص الله أربعين صباحاً...» ساخته اند خصوصیتش در چیست؟... وانگهی «اخلاص» عملی است قلبی، به میوه نخوردن و نان نخوردن چه ربطی دارد آیا این همه جز نادانی چیز دیگری است؟

عبدالمنعم بن عبدالكریم قشیری از پدرش نقل می‌كند كه گفت: ‌حجت صوفیان از همه مذاهب روشنتر است و قواعدشان محكمتر، زیرا كه دیگران یا اصحاب نقل اند، یا ارباب عقل، و پیران صوفی از عقل و نقل فراتر رفته اند، و آنچه بر دیگران نهان است ایشان را عیان است، مردم به راه استدلال می‌روند واینان به وصال رسیده اند پس مرید صوفیه را باید از علایق گسستن، و نخست از مال دست شستن و جاه به كناری هشتن، نخفتن جز آن گاه كه خواب غلبه كند، و نیز بتدریج از خوراک كاستن.

مؤلف گوید: هر كس اندک فهمی داشته باشد می‌داند كه این سخنی است آشفته؛ زیرا آن كه از عقل و نقل بیرون زده جزء مردمان نباشد و كسی نیست كه به وجهی استدلال نكند، «وصال» هم جز كلمه‌ای بی‌معنی نیست، خداوند ما را از پریشانگویی مرشدان و مریدان حفظ فرماید.

[۱۱۹] رجوع كنید به تفاسیر ذیل آیة ۱۸۹ سورة بقره: ﴿وَلَيۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا«و نیكى آن نیست كه به خانه‏ها از پشت آنها وارد شوید، [چنان كه اعراب جاهلى در حال احرام حج از پشت دیوار خانه خود وارد مى‏شدند نه از در ورودى‏] »- م.