تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

در ذکر شبهه‌های قایلان به جواز غنا

در ذکر شبهه‌های قایلان به جواز غنا

از آن جمله است حدیث عایشه لو دو دختری كه نزد او دف می‌زدند و ذكر آن گذشت؛ دیگر حدیث عایشه لدرباره عروسی آن دختر و پسر انصارى كه ذكر آن گذشت؛ دیگر حدیثی است از فضاله‌بن عبید كه از قول پیغمبر جروایت می‌كند:‌ «لَلّهُ اشدّ اُذُناً إلي الرجل الحسن الصوت بالقرآن من صاحب القنية إلي قينته» یعنی: «خداوند به صدای خوش كسی كه قرآن می‌خواند بیشتر و بهتر گوش می‌دهد از گوش دادن مرد به صدای مطربه‌اش». ابن طاهر گوید: این به طور ضمنی حلال بودن استماع غنا را می‌رساند زیرا تشبیه و مقایسه ‌توجه خدا به صوت قرآن خوان با امر حرام موجّه نمی‌باشد؛ دیگر روایتی از ابوهریره در تجویز تغنی به قرآن، دیگر حدیثی كه غنای حلال و حرام را تفكیک كرده با ملاک دف زدن.

در جواب این شبهات باید گفت: غنای مذكور در حدیث اول چیزی جز تكرار منظم كلمات و برگردان آنها نبوده و این اندازه، طبع را از اعتدال نمی‌بَرَدْ و در آن زمان دلها صاف ساده بوده برخلاف امروز كه دلها در سر پنجه هوس است، چنانكه در حدیث دیگری از عایشه لآمده است كه اگر رسول ا خدا جاین زمان (یعنی اواخر عمر عایشه) را می‌دید مسجد رفتن را بر زنان منع می‌فرمود. وانگهی خواندن سرودهای جنگ بُعاث[۱۲۸] كجا و تغزل درباره اَمردان كه در مجالس صوفیه می‌خوانند كجا؟ درباره حدیث دوم شاید مقصود پیغمبر جاز «لهو» همین خواندن ساده اشعار در عروسی بوده است. درباره حدیث سوم كه مشبه به نمی‌تواند امر حرام باشد، می‌گوییم: اشكالی ندارد چنانكه اگر بگویی: عسل از از خمیر گواراتر یافتم، حرف درستی است؛ و فقها در مورد آب وضو گفته‌اند كه آن را خشک نكنید همچنانكه خون شهید را از بدنش نمی‌زایند و نمی‌شویند؛ و این تشبیه اشكالی ندارد با آنكه خون نجس است و آب وضو پاک. حدیث چهارم را كه تغنی به قرآن را تجویز می‌كند شافعی چنین معنی كرده است كه «به صوت حزین ترنم كنند»، بعضی هم گفته‌اند یعنی به جای سرودهای كرده است كه «به صوت حزین ترنم كنند»، بعضی هم گفته‌اند یعنی به جای سرودهای ساربانان در كاروانها قرآن بخوانند. و اما آن حدیث كه غنای حلال و حرام را با ملاک دف زدن تفكیک كرده حجت تجویز دف نمی‌شود حتى بعضی تابعان دف را می‌شكسته اند. بعضی نیز دف را در این حدیث به معنی هلهله كشیدن در عروسی و دف را سریع زدن به منظور اعلام زفاف گرفته اند و احمد بن حنبل به همین مناسبت گفته است: ‌«احتمال قوی می‌دهم كه در عروسی دف زدن اشكال نداشته باشد اما طبل را مكروه می‌دانم». و روایتی از ثابت بن سعد صحابی بدری آورده اند كه گفت: رسول الله جبه ما رخصت داده است كه در عروس‌یها دف زده شود.

مصنف گوید: از آنچه گذشت دانستیم شبهه كه بدان متشبث شده اند دلیل جواز غنا در این معنای شناخته شده نیست.

ابونعیم اصفهانی در احوال براء بن مالک آورده كه روزی در خانه به پشت خوابیده و ترنم می‌كرد، و با این استدلال خنک می‌خواهد تجویز غنا نماید، كدام انسانی است كه با خود ترنم و زمزمه‌ای نكرده باشد؟ و محمد بن طاهر در كتابش بابی منعقد كرده تحت عنوان: «باب الافتراح علی القوال والسنة فيه» و آن حدیث را كه پیغمبر جاز كسی خواست تا شعر امیه بن ابی الصلت را برایش بخواند سابقه‌ای برای این كار رفته كه صوفی در مجلس به قوال بگوید فلان آواز و سرود را بخوان، مثل این ماند كه گفته شود چون جایز است آب انگور را همین الآن بكشی و بخوری، پس جایز است كه آن را بعد از چند روز هم (كه تخمیر و نجس شد) بخوری....

و نیز از محمد بن طاهر روایت كرده اند كه به سال ۳۷۰ هجری در مجلسی كه ابوبكر ابهری شیخ مالکیان و ابوالقاسم داركی شیخ شافعیان و ابوالحسن طاهر بن الحسین شیخ اصحاب حدیث و ابوالحسین بن سمعون شیخ واعظان و ابوعبدالله بن مجاهد شیخ متكلمان (و نیز رفیقش ابوبكر باقلانی) حضور داشتند به ابوعبدالله غلام – كه قاری خوشخوانی بود – گفته شد: چیزی بخوان، شعر عاشقانه‌ای خواند و آنها همه می‌شنیدند و چیزی نگفتند. در مورد این روایت باید گفت كه اولا محمد بن طاهر ثقه نیست و به فرض صحت حكایت، معلوم نیست كه آن شعر را به ساز و آواز خوانده باشد.

و نیز محمد بن طاهر در كتابش بابی منعقد كرده تحت عنوان «باب إكرامهم لقوال وذفرادهم الموضع له»، و استدلال می‌كند به اینكه حضرت رسول ججامه خود را به كعب بن زهیر بخشید كه قصیده «بانَتْ سُعاد...» را سروده بود. این را نوشتیم كه قدرت فقاهت استنباط این مرد را دریابید و گرنه عمر عزیزتر از آن است كه به این پریشانگوییها تباه شود و آنچه از محمد بن طاهر نقل كرده اند كه شافعی برای گوش دادن آواز بر در خانه‌ای ایستاد... قابل اعتماد نیست و شافعی متین تر از آن بوده كه چنین كاری كند. می‌دانیم شافعیان گوش دادن به خوانندگی زن نامحرم را حرام می‌دانند چه كنیز باشد چه آزاد زن؛ و مردی كه كنیز خود را به خوانندگی برای دیگران وا دارد و دیگران را برای این كار جمع كند مردود الشهاده دانند وكارش را در ردیف دیوثی شمارند.

ابوطالب مكی در كتابش آورده است كه مروان قاضی چند كنیز داشت كه قرآن خوانی و خوانندگی یاد‌شان داده بود خاص صوفیان؛ كه اگر این حكایت راست باشد مروان فاسق بوده است. و نیز از حاكم نیشابوری (محدث معروف) نقل كرده اند كه همراه فارس بن عیسی صوفی در منزل ابوبكر ابریشمی برای شنیدن آواز «هزاره» حاضر می‌شدند، و این «هزاره» از خوانندگان زن باحجاب بود! مؤلف گوید: این نسبت زشتی است كه به حاكم داده اند و اگر راست باشد همین خدشه بر عدالت وی كافی است.

و نیز ابوطالب مكی آورده است كه عبدالله بن جعفر (بن ابیطالب) به استماع غنا می‌نشست، مؤلف گوید: حتماً به خواندن كنیزان خودش گوش می‌داده.

محمد بن طاهر از صالح پسر احمد حنبل نقل كرده است كه من سماع دوست داشتم و پدرم آن را ناخوش داشت تا شبی ابن الخبازه صائدی را كه خواننده بود دعوت كردم وقتی پدرم به خواب رفت او شروع به تغنی نمود، ناگهان احساس كردم كه پدرم به بام اتاق ما آمده گوش می‌دهد بالا رفتم و پدرم را دیدم دامن جامه به زیر بغل زده گویی می‌رقصد... صورتهای دیگر هم از این روایت هست حاصلش اینكه احمد بن حنبل سماع و تغنی را تأیید می‌كند. مؤلف گوید: ابن الخبازه‌قصاید زهدیات می‌خوانده، اما اینكه احمد گویی می‌خواسته برقصد، تعبیر و تغییری است كه راویان برای تجویز رقاصی صوفیان به حكایت افزوده‌اند.

بعضی نیز مدعی آن شده‌اند كه شنیدن غنا در ما تأثیری ندارد، چنانكه از ابوعلی و رودباری پرسیدند چه گویی درباره كسی كه آواز لهو بشنود و بگوید: مرا حلال است زیرا به جایی رسیده‌ام كه درمن اثر نمی‌كند. ابوعلی گفت: آری رسیده باشد لیكن به جهنم!.

ابوحامد غزالی استدلال دیگری به نفع صوفیان در تجویز سماع و غنا كرده كه دون‌شأن فهم فقاهت اوست، گوید: چون اجزاء غنا مباح است جمع آنها هم مباح خواهد بود؛ كه به جای تعجب است. باید دانست علما انواع ساز را مشخص كرده اند كه كدام حرام است و كدام مكروه و كدام مباح؛ آنچه مباح است دف است و بس آن هم در عروسی و مانند آن.

ابن عقیل از كسی شنید كه می‌گوید:‌ مشایخ این طایفه را هرگاه طبع از حركت به سوی خدا باز می‌ماند حدی خوانی با سرود آن را پیش می‌راند، ابن عقیل گفت: ‌اُف بر این گوینده مگر نمی‌دانید كه دلها با وعد و وعید الهی در قرآن و سنت پیغمبر جبه سوی خدا كشیده می‌شود (چنانكه در سوره ‌انفال آمده است: ﴿وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا[۱۲۹] [الأنفال: ۶] . اما انگیزیش طبع با شعر و آواز رابطه آدم را از خدا مییرَدْ زیرا صفت مخلوق است و معشوق كه هر دم فتنه‌ای نو از او سر می‌زند. و هر كه را نفس چنین وسوسه كند كه از زیباییهای بشر و حسن صوت عبرت بر می‌گیریم، شیفته و فریفته‌ای بیش نیست باید به همان جاهایی كه خدا خود نشان داده و اشاره فرموده برای عبرت بنگریم (مثل شتر و اسب و بادها...) كه محرک شهوت نیستند بلكه عظمت خالق را در نظر می‌آرند. و هر كه خدا را «معشوق» بنامد زندیقی است در پوشش بندگی و آزمندی است در لباس زاهدی و از مشبهه محسوب است، چرا كه اُنس والفت كه لازمه عشق است جز با همجنس صورت نپذیرد و به قدر نزدیک در صورت اُنس استوارتر می‌شود و گرایش پدید می‌آید. مثلا اگر بعضی از ما آب را خوش داریم از آن سبب است كه در ما آب هست و اگر كسی با گیاه خوش است برای آن است كه در قوه نمو مشتركند. اما چه مشاركتی میان خالق و مخلوق هست تا در میان میل وعشق و شوق حاصل شده باشد؟ چه مناسبتی هست میان آب وخاک با آفریننده افلاك؟ اینان برای خدا صورتی در دل تصویر و تصور می‌كنند و آن بتی است كه ساخته‌دست طبع و شیطان است. عظمت خدا در دل هیبت و آزارم پدید می‌آورد و اینكه اینان از عشق دم می‌زنند با آن صورت ذهنی است و پنداری بیش نیست و چون به عقل باز می‌آیند و آن هم ناپدید می‌شود دچار حالت قلق و اضطراب می‌گردند نظیر عاشق سرگشته‌ای كه از معشوق جدا شده باشد! به خدا پناه می‌بریم از این وساوس پست نفسانی وعوارض طبیعت جسمانی، كه همچون بت شكستن به حكم شرع، سترون و زدودن آن از دلها واجب است.

باید دانست كه بعضی قدمای صوفیه برای مبتدی سماع را جایز نمی‌شمردند زیرا می‌دانستند با دل‌های آنها چه می‌كنند از ابوالحسین نوری نقل است كه به یكی از یارانش گفت: ‌«هر گاه مرید را بینی كه قصاید می‌شنود و به راحت و تنعم می‌گراید از او امید خیر نیست: یكی اینكه عوام می‌پندارند پیشینیان اینان نیز مثل اینان بوده اند و به آنان بدگمان می‌شوند، دیگر اینكه عامه را به لهو و لعب جری می‌سازند و حجت و بهانه به دست آنان می‌دهند.

شعله سماع چنان در دل بعضی صوفیان گرفته كه بر قرائت قرآن ترجیحش می‌دهند و چنان رقت قلب در سماع به ایشان دست می‌دهد كه با شنیدن قرآن با حالت به ایشان دست نمی‌دهد. ابوالحسین دراج گوید: به قصد یوسف بن الحسین از بغداد به ری رفتم آنجا از هر كس منزلش را پرسیدم گفتند: با آن زندیق چه كار داری!؟ دلتنگ شدم و تصمیم گرفتم باز گردم، بعد با خود گفتم: تا این شهر آمده‌ام دست كم ببینمش، و باز سراغش را گرفتم تا مرا به مسجدش راهنمایی كردند. دیدمش در محراب نشسته و قرآنی در پیش رو گشوده می‌خواند، نزدیک شدم سلام دادم. جواب داد و پرسید: ‌از كجایی؟ گفتم: از بغداد به قصد زیارت شیخ آمده‌ام، گفت: می‌توانی شعری بخوانی، گفتم: آری:‌ رأيتك تبني دائماً في قطيعتي
ولو كنت ذاحزم لهدمت ما تبني
قرآن را تا كرد و شروع كرد به گریستن تا آنجا كه ریش و جامه‌اش تر شد و مرا بر بسیار گریستن وی دل بسوخت، سپس گفت: فرزند، اهل ری را ملامت مكن كه یوسف بن الحسین را زندیق می‌نامند، از وقت نماز قرآن می‌خواندم اشک به چشمم نیامد و از این شعر گویی قیامت در دلم بر پا شد.

از ابوعبدالرحمن سلمی نقل است كه ابوسهل صعلوكی صبح جمعه‌ها مجلس درس و ختم قرآن داشت، و پیش از آنكه من به مرو بروم آن مجلس را برچید و برای ابن الفرغانی مجلس قوال و مغنی بر پا كرد، روزی از من پرسید كه مردم چه می‌گویند؟ گفتم: می‌گویند مجلس قرآن را جمع كرده و به جایش مجلس قوال گذاشته. گفت: ‌هر كس به استادش «چرا» گفت رستگار نشد.

مؤلف گوید: مبلغان تصوف گویند: حال شیخ به خود او واگذار شده، حال آنكه كس نباشد كه چنین باشد. حیوانات را با تازیانه به راه می‌آرند و آدمی را با عقل و شرع از خواسته‌های نفسانی باز می‌دارند.

و بعضی صوفیه معتقدند همین غنا كه گفتم جمعی حرام دانند وگروهی مكروه، برای برخی مستحب است چنانكه عبدالمنعم بن عبدالكریم قشیری گفته است سماع بر عوام حرام است زیرا نفسشان بر جاست و بر زاهدان مباح است چون جهادشان با نفس حاصل داده است و بر اصحاب ما – یعنی صوفیان- مستحب است كه زنده دلانند.

مؤلف گوید:‌ این قول از پنج جهت باطل است:‌یكی اینكه غزالی بر همگام سماع را مباح داشته است وغزالی از پسر قشیری به مذهب قوم داناتر بوده؛ دیگر اینكه طبع با مجاهده تغییر نمی‌كند هر چند ممكن است از كار باز مانده باشد كه با انگیزه‌ای (مثلا سماع و غنا) به عادت خود باز می‌گردد، سوم اینكه عالمان یا آن را حرام دانسته اند عموماً و یا مباح دانسته اند عموماً چرا كه طبایع را یكسان دانند و یكسان هم هست، و پسر قشیری سه حكم كرده؛ چهارم اینكه اجماع داریم بر مستحب نبودن سماع وغیابت امر این است كه مباحش دانند؛ پنجم اینكه از قول قشیری لازم می‌آید كه شنیدن صدای عود بر كسی هم كه متأثر و مغیر نمی‌شود مباح باشد و یا مستحب (ولو آن شخص زاهد یا صوفی نباشد).

بعضی مدعی شده اند كه قربةً الی الله (به خاطر نزدیكی به خدا) سماع غنا می‌كنند، چنانكه ابوطالب مكی از قول جنید آورده است كه سه جا این طایفه رحمت فرود می‌آید:‌ یكی هنگام طعام خوردن – كه این قوم جز به هنگام نیاز شدید نخورند؛ دوم هنگام مذاكره – كه سخن از مقامات صدیقان واحوال پیام آوران در میان است؛ سوم هنگام سماع – كه به وجد می‌شنوند و حق را می‌بینند. مؤلف گوید:‌ اگر نقل این سخن از جنید راست باشد- ما كه بدو خوش بینیم- حمل بر آن می‌كنیم كه مرادش سماع قصاید زهدیه كه باعث رقت دل و گریه می‌شود، باشد. و گر نه نمی‌توان معتقد شد كه با خواندن اشعاری به یاد سعدی و لیلی رحمت نازل شود! و آدمهایی باشند كه از آن گونه اشعار برداشتِ اشارات الیه نمایند. در جنب غلبه طبایع بر آدمیان، آن اشارات مضمحل و معدوم به حساب می‌آید. دلیل گفته ما این است كه در زمان جنید از اشعاری كه اكنون می‌خوانند در مجالس صوفیه نمی‌خوانده‌اند.

از عبدالوهاب بن المبارک حافظ (= محدث) نقل است كه گفت: با ابوالوفا فیروزآبادی شیخ رباط زوزنی دوست بودم، به من می‌گفت: به خدا هنگامی كه بساط سماع و قوالی را دایر می‌كنند به یادت هستم و دعایت می‌كنم، و تصورش آن بود كه آن، هنگام اجابت دعاست! ابن عقیل گوید:‌ از صوفیه شنیده‌ام كه هنگام گستردن بساط و هنگامی كه حدی خوان حدی می‌خواند دعاها مستجاب است، و این از آن راه است كه سماع غنا را عملی می‌انگارند قربةً الی الله؛ و این كفر است چرا كه هر كس تصور كند با حرام و مكروه می‌توان به خدا تقرب یافت كافر است، و گفتیم: فقها غنا را یا حرام شمرده اند و یا مكروه. از صالح مری نقل است كه گفته: «آن بیهوش كه از همه دیرتر بر می‌خیزد افتاده عشق است كه می‌انگارد كاری قربةً الی الله كرده، و ثابت قدم ترین كسان روز قیامت كسی است كه كتاب خدا و سنت پیغمبرش را محكمتر گرفته است».

از ابوالحارث اولاسی نقل است كه می‌گفت: شبی شیطان را در خواب دیدم بر یكی از پشت بامهای اولاس، سمت راستش عده‌ای بودند و سمت چپش عده‌ای همگی خوشپوش. به اینان گفت: بنوازید و بخوانید و به آنان گفت: برقصید و من از خوشی می‌خواستم خود را از بام به زمین اندازم. آن گاه شیطان خطاب به من گفت: ‌از هیچ طریق نتوانستم بر شما رخنه كنم مؤثرتر از این!.

[۱۲۸] از برخوردهایی است كه پیش از هجرت پیغمبر جبه مدینه بین اوس و خزرج رخ داد. در حدیث مورد بحث ذكر شده است كه آن دو دختر اشعار مربوط به جنگ بُعاث را برای عایشه می‌خواندند.- م. [۱۲۹] یعنی: «و چون آیاتش بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید».