تلبیس ابلیس بر قاریان
شیطان بعضی از قاریان را به جستجو كردن و آموختن قرائات شاذّ وا میدارد كه بیشتر عمر خویش صرف آن نمایند و از شناخت فرایض و واجبات بازمانند. بسا پیشنماز كه بجز قرائت، واجبات نماز را نمیداند و مبطلات آن را نمیشناسد و علاقه شدیدی كه به پیش افتادن و ریاست دارد نمیگذارد كه نزد علما برود و مسائل بیاموزد. و اگر تفكر میكردند درمی یافتند كه هدف باید یادگرفتن و به یادداشتن و درست خواندن قرآن باشد، سپس فهم آن، سپس عمل بدان، سپس روی كردن بدانچه نفس را به اصلاح آرد و اخلاق را پاكیزه سازد، آن گاه پرداختن به آن رشته از علوم شرعی كه مهمتر است.
حسن بصری گوید: قرآن برای عمل كردن نازل شده، اما عدّهای تلاوت آن را عملی پنداشته اند و به تلاوت قرآن بس كرده اند بعضیشان در محراب از قرائت متواتر مشهور صرف نظر نموده قرائت شاذّ میكنند. حال آنكه علما نماز را به قرائت شاذّ صحیح نمیدانند؛ و مقصود از آن اظهار معلومات كمیاب و جلب ستایش و رویكرد مردم است، و چنین میانگارد كه مشتغل به قرآن است. بعضی هر دو سه قرائت كه در مورد یک آیه هست میخوانند، مثلا میگویند: «ملک- مالک – ملاک – یومالدین» و این درست نیست زیرا قرآن را از نظم خودش بیرون میبرد.
و اخیراً چنان شده است كه در ختم قرآن مراسم آتش افروزی بر پا میكنند كه علاوه برتشبّه به مجوس موجب تضییع مال، و باعث اجتماع زنان و مردان است، كه انگیزه فساد میشود، و شیطان به ایشان چنین مینماید كه این مایه اعزاز دین است و این فریبی است بزرگ زیرا گرامیداشت شرع جز با امر مشروع نشاید. بعضی قاریان دعوی میكند كه نزد فلان استاد قرائت آموخته حال آنكه او را ندیده و از نحوه قرائت او روایت شنیده، و این را بیاشكال میپندارد حال آنكه دروغ است وحرام. بعضی قاریان مانند مسابقه دو به تندخوانی مینازند، مثلا در یک روز طولانی سه بار قرآن ختم میكنند و مردم بر ایشان گرد آمده تحسین مینمایند. و شیطان چنین وانمود میكند كه در خواندن فضیلتی است. در حالی كه قرائت برای خدا باید باشد و نه تحسین مردم، و نیز قرائت باید با تأنی باشد چنانكه در قرآن آمده است: ﴿لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ﴾[الإسراء: ۱۰۶] . «تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى» و ﴿وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا﴾[المزمل: ۴] . «و قرآن را چنان كه باید شمرده و شیوا بخوان». بعضی قاریان نیز قرائت به آواز را ابداع كرده اند كه احمد حنبل مكروه میداند هر چند شافعی مكروه نداشته است، همچنانكه شنیدن حُدی و نشید اعراب را هم بلااشكال دانسته است.
مؤلف گوید: شافعی نظر به زمان خودش دارد كه جزئی لحن و آهنگ در قرائت میآمیختند اما امروزه كه قرائت را بر دستور سرودها و تصنیفها گردانیده اند هر اندازه به غنا شبیه تر شود كراهتش شرعاً افزوده خواهد شد واگر قرائت از وضع قرآن خارج شود كه حرام خواهد بود.
بعضی قاریان از غیبت همگنان یا گناهی بزرگتر از آن باكی ندارند. و میپندارند كه ثواب قرائت و حفظ قرآن آن را میپوشاند و روایتی میآورند كه «اگر این قرآن در پوستی بگذارند و به آتش اندازند نمیسوزد». و این نیز از فریبهای شیطانی است زیرا عذاب آن كس كه میداند از آن كس كه نمیداند بیشتر است چون هرچه بیشتر بداند حجت بر او تمامتر است و اینكه قاری قرآن و حافظ آن حرمت آنچه را به یاد دارد نگه نمیدارد خود گناهی دیگر است. چنانكه در قرآن آمده است: ﴿أَفَمَن يَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓ﴾[الرعد: ۱۹«آیا كسى كه مىداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابیناست؟!». و نیز عذاب هر یک از زنان پیغمبر جرا هرگاه گناه آشكاری كند دو برابر اعلام كرده است[۸۶] . و در روایتی آمده است كه در جهنم یک وادی هست كه جهنم روزی هفت بار از هول آن وادی به خدا پناه میجوید، و در آن وادی چاهی هست كه روزی هفت بار آن وادی و جهنم از هول آن چاه به خدا پناه میجویند، و در آن چاه ماری هست كه آن چاه و آن وادی و جهنم روزی هفت بار از هول آن مار به خدا پناه میجویند، و آن مار پیش از همه كس به قرآن خوانان فاسق حمله میبرد؛ میگویند: خدایا ما را بر بت پرستان هم مقدم داشته ای! خطاب میرسد: كسی كه میداند با آن كه نمیداند برابر نباشد.
[۸۶] سوره احزاب، آیة ۳.