در عقوبت نظر به ساده رویان
ابوعبدالله بن الجلاء گوید: به نصرانی پسری زیباروی خیره شده بودم ابوعبدالله بلخی بر من گذشت وگفت: برای چه اینجا ایستاده ای؟ گفتم: آن صورت زیبا را چگونه به آتش میسوزانند! دستی بر پشت شانهام زد و گفت: بعد از مدتی عاقبت این كارت را خواهی دید! ابن الجلاء گوید: بعد از چهل سال قرآن را فراموش كردم. از ابوالادیان نقل است كه همراه استادم با ابوبكر دقاق میرفتیم، پسری گذشت من به تماشا ایستادم، استادم گفت: فرزند، عقوبت این كار را بعد از مدتی خواهی دید. بیست سال گذشت و طوری نشد، شبی با همین فكر به خواب رفتم، صبح برخاستم قرآن كه بتمامی حفظ بودم فراموشم شده بود. از ابوعبدالله زراد نقل است كه در خوابش دیدند و پرسیدند: خدا با تو چه كرد؟ گفت: همهگناهانی كه كرده بودم و اقرار داشتم بر من بخشیدند، الا یكی كه شرم داشتم اقرار كنم. خداوند مرا در عرق شرم بداشت چندان كه گوشت چهرهام بریخت! پرسیدند: آن چه بود؟ گفت: در زیبارویی نگریسته بودم[۱۴۵] .
ابویعقوب طبری گوید: جوانی خوبروی همنشین من بود، یک صوفی بغدادی نزد ما آمد، و او بسیار در آن جوان مینگریست و من خشمگین بودم تا شب پروردگار را به خواب دیدم فرمود: یا ابا یعقوب، چرا این مرد را از نگاه به نوجوان منع نمیكنی؟ به عزتم قسم است كه هر كس را به نوجوانان مشغول كردم از قرب خویش باز داشتم و دور ساختم. ابویعقوب گوید: مضطرب از خواب جستم و آن خواب را با صوفی بغدادی حكایت كردم نعره ی بزد و مرد، غسلش دادیم و دفنش كردیم و من دلنگران او میبودم تا پس از یک ماه به خوابش دیدم و پرسیدم: خدا با تو چه كرد؟ گفت: آن قدر عتاب و توبیخ فرمود كه با خود گفتم نجات نخواهم یافت، آن گاه مرا عفو كرد.
مؤلف گوید: از این داستانها بسیار است كه چون مبتلا به بیشتر صوفیه بود، شمهای آوردیم و هر كس بیشتر خواهد به كتاب ما ذم الهوی مراجعه نماید كه در مورد هرزه نگاهی و چشم چرانی و دیگر اسباب هوی (= عشق به معنی معمولی)، نهایت آنچه بخواهد در آن كتاب خواهد یافت.
[۱۴۵] و از ابوبكر كتانی نقل است كه یكی از صوفیه را به خواب دید و از وی پرسیدم خدا با تو چه كرد؟ گفت: گناهانم را یک بیک بر من عرضه كرد و من همه را قبول كردم. آخر گفت: فلان كار را هم كرده ای، حیا كردم كه اقرار نمایم، گفتم: شرم دارم كه بگویم آری. خطاب آمد كه آنچه را اقرار كردی آمرزیدم چه رسد به اینكه شرم نمودی كه اعتراف كنی. ابوبكبر كتانی گوید: سپس پرسیدم: آن گناه چه بود؟ گفت: زیبارویی بر من گذشته بود بدو نگریسته بودم. (مترجم گوید: این حكایت قدری بوی اباحه دارد و نظر مؤلف را كه سختی عقوبت نگاه به ساده رویان است نمیرساند لذا از متن به حاشیه نقل شد.- م.