تلبیس ابلیس بر صوفیان در انکارشان بر اهل علم
از جعفر خلدی نقل است كه (در پیری) میگفت: اگر صوفیه گذاشته بودند الآن هر چه اسناد حدیث هست بر شما عرضه میكردم؛ من در نوجوانی به مجلس عباس الدوری رفتم و درسش را نوشتم و بیرون آمدم به یک صوفی كه مصاحبت داشتیم برخوردم. گفت: این چیست؟ نشانش دادم، گفت: وای بر تو، «علم الخرق» را گذاشته «علم الوراق» میطلبی؟ این حرف در دلم نشست و دیگر به مجلس آن محدث نرفتم.
ابوسعید كندی گوید: در رباط صوفیه منزل داشتم و پنهان از ایشان در طلب حدیث هم بودم (یعنی حدیث استماع میكرده و یادداشت بر میداشته) روزی دوات از آستینم افتاد، یكی از صوفیه گفت: عورتت را پنهان كن!
حسین بن احمد صفار گوید: روزی شبلی در دست من دواتی دید، گفت: آن سیاهی را از نظر من دور كن كه سیاهی دلم مرا بس است!.
از علی بن مهدی نقل است كه در بغداد به حلقه شبلی درآمدم با من دواتی بود شبلی را نظر بر آن افتاد، این شعر را خواند:
إذا خاطبونی بعلم الورق
بـــرزت علیهم بعلم الخـــرق
یعنی: چون با من از علم كاغذی سخن گفتند، من هم علم خرقهژنده و دل پاره پاره (طبق ضبط دیگر: جگر سوزان) بر ایشان آشكار كردم.
مؤلف گوید: مخالفت با علم و كتابت آیا جز راه بستن بر حق و دشمنی با شرع چیز دیگری هست؟ اما اینان نمیدانستهاند چه كار میكنند.
ابن باكویه از عبدالله بن خفیف نقل میكند كه گفت: علم بیاموزید و گول حرفهای صوفیه را نخورید، من دوات و كاغذ را توی لباسهایم پنهان میكردم و نهانی نزد اهل علم میرفتم و صوفیه چون آن را دریافتند با من خصومت كردند و گفتند: تو رستگار نمیشوی! اما بعداً به من محتاج شدند[۱۶۳] .
امام احمد بن حنبل هر گاه دوات را دست طالبان علم میدید میگفت: اینها چراغهای اسلام است؛ و خود در پیری همواره دوات همراه داشت و میگفت: الـمحبرة إلى الـمقبرة!.
امام احمد بن حنبل اهل حدیث را همان «ابدال» میدانست، و میگفت: هر كس اهل حدیث را بد بشمرد زندیق است. امام شافعی گفته است: هرگاه یكی از اهل حدیث را میبینم گویی یكی از یاران پیغمبر جرادیدهام.
اما از محمد بن مسروق نقل است كه گفت: خواب دیدم قیامت است و همه جمع اند ناگهاه منادی ندا داد كه الصلاة جامعه! همگی برای نماز صف بستند، فرشتهای آمد كه میان دو ابرویش نوشته بود «جبریل أمین الله»، از او پرسیدم: حضرت رسول جكجاست؟ گفت: دارد برای برادران صوفیش سفره میچیند! گفتم: من هم از صوفیه بوده ام؛ گفت: آری، اما حدیث زیاد مشغولت كرد.
مؤلف گوید: معاذ الله كه جبریل علم حدیث را انكار نماید. در سند این داستان یک دروغساز هست، خود ابن مسروق هم خیلی مقبول نبوده است.
[۱۶۳] وجهش این است كه ابن خفیف از صوفیان معتدل بوده و كتابهایی در تطبیق و تقریب تصوف و سنت نوشته بوده است، رک: سیرت شیخ كبیر ابوعبدالله بن خفیف شیرازی، با تصحیح ومقدمه ا. شمیل طاری به كوشش دكتر توفیق سبحانی، نشر بابک، تهران ۱۳۶۳ و نیز، رک: نشر دانش، سال هفتم، شماره سوم، فروردین واردیبهشت ۱۳۶۶، مقاله اینجانب تحت عنوان «سیر در سیره ابن خفیف» در معرفی همان كتاب.- م.