تلبیس ابلیس

فهرست کتاب

فریفتن ابلیس جاهلیان را

فریفتن ابلیس جاهلیان را

پیشتر دیدیم كه چگونه ابلیس جاهلیان عرب را به بت پرستی افكند؛ از فریبها و شبهات ناپسند ابلیس بر ایشان آن بود كه تقلید بی‌دلیل پدران را در نظرشان آراست، چنانكه در قرآن آمده است:

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ ١٧٠[البقرة: ۱۷۰] .

یعنی: «چون به ایشان گفته شد كه پیــروی كنید از آنچه خدا نازل كرده، گفتند: ‌پیروی می‌كنیم از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم؛ اگر چه پدرانشان چیزی نمی‌فهمیده و راه یافته نمی‌بوده اند (آیا باز هم باید پیرویشان كنند)؟».

ابلیس بعضی دیگر را به مذهب دهریه فریفت و خدا و معاد را منكر شدند. چنانكه قرآن از قول ایشان حكایت می‌نماید: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ[الجاثیة: ۲۴] . «به غیر از زندگانی این دنیا چیز دیگری نیست و این دهر است كه ما را می‌میراند». و بعضی دیگر را بدین گونه فریفت كه خالق را منكر نشدند اما نبوت و معاد را انكار كردند، بعضی دیگر را شیطان به این پندار كشانید كه فرشتگان دختران خدا هستند، بعضی دیگر را به كیش یهود گروانید و بعضی را به مجوسیت فریفت چنانكه از بنی تمیم زراره بن جدیس و پسرش حاجب مجوسی بودند.

از جمله كسانی كه در دوران جاهلیت به خدا و خلقت و معاد و ثواب و عقاب معتقد بودند عبدالمطلب بن هاشم و زید بن عمرو بن نفیل و قس بن ساعده و عامر بن ظرب هستند. عبدالمطلب وقتی ظالمی را می‌دید كه به سزایش نریسده می‌گفت: به خدا غیر از این دنیا سرای دیگری هست كه در آن نیكوكار و بدكار پاداش می‌یابند. و نیز از این زمره است زهیر بن ابی سلمی که می‌گفت: باقی می‌ماند و یا همین جا به شتاب انتقام می‌گیرند. آورده اند كه زهیر آخر مسلمان شد[۴۲] . و از این زمره است زید الفوراس، و قلمس بن امیه كنانی. او در آستانه كعبه خطبه می‌خواند و اعراب پس از شنیدن وعظ و خطابه او از حج باز می‌گشتند، روزی ضمن موعظه گفت:‌ «خدا از چندگانه پرستی شما عربان راضی نیست و پروردگار این بتان شما همانا خدای واحد است كه دوست دارد بتنهایی پرستیده شود». عربان با این سخن از گرد او پراكنده شدند و دیگر به خطبه‌اش گوش ندادند.

بعضی از اعراب اعتقاد داشتند كه اسب هر مرده‌ای را بالای قبرش ببندند و آنجا بماند تا تلف شود، آن مرده سوار بر آن اسب محشور خواهد شد اما دیگر مردگان پیاده محشور می‌شوند. از جمله كسانی كه این عقیده را داشت عمرو بن زید كلبی است.

به هر حال بیشتر اعراب بت پرست بودند و كم كسی (همچون قس بن ساعده و زید بن عمرو بن نفیل) بتان را رد كرده به توحید گراییدند.

و جاهلیان همچنان به بدعت سازی ادامه می‌دادند كه از آن جمله است « نسیء» یعنی به تأخیر انداختن ماه حرام و در واقع یعنی حرام داشتن ماه حلال و حلال داشتن ماه حرام. توضیح اینكه اعراب از دین ابراهیم چهار ماه حرام را اتخاذ كرده بودند اما موضوعی كه نیاز پیدا می‌كردند ماه محرّم را حلال كرده تحریمش را به صَفر می‌انداختند و از صفر به ماه دیگر... و به همین ترتیب، تا سال می‌گذشت.

و نیز مراسم تلبیه را به شرک می‌آمیختند و چنین می‌گفتند: «لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَك : إلَّا شَرِيكًا هُوَ لَك تَمْلِكُهُ وَمَا مَلَكَ».

دیگر از بدعت سازیهای عرب ارث دادن بود به ذكور فقط، و به اناث ارث نمی‌دادند. دیگر به ارث رسیدن زن شخص متوفی بود به نزدیكترین خویشاوندش.

دیگر آیین ایشان است درباره «بحيرة و سائبة و وصيلة و حام» كه در قرآن مورد تعرض قرار گرفته[۴۳] .

- «بحیره» یعنی شتر یا گوسفندی كه پنج بار زاییده بود یا خود همان پنجمی، كه استفاده از شیرش را حرام می‌دانستند.

- «سائبه» شتر یا گوسفندی بود نذری خدایان كه در هر آبشخور و چراگاهی آزاد بود.

- «وصیله» گوسفند یا شتری بود كه هفت شكم زاییده بود اگر هفتمیش نرینه بود ذبحش می‌كردند و زن و مرد از آن می‌خوردند و اگر مادینه بود زنده می‌ماند و اگر دو قلو زاییده بود، یكی نر و یكی ماده، ذبح آن نر را حرام می‌شمردند و می‌گفتند: «وصلت أخاها».

- «حام» یعنی نره شتری كه ده بار از آن تخم كشی كرده بودند و می‌گفتند: سواری و بار نهادن بر پشت آن حرام است (قد حمى ظهره) و در هر آبشخور و چراگاهی آزاد بود.

غیر از اینها نیز حلال و حرامهایی بر ساخته بودند كه در آیات ۱۳۹ و ۱۴۳ سوره انعام اشاره شده است.

دیگر رسم زنده به گور كردن دختران، یا كشتن دختر و به سگ خورانیدن گوشت وی.

و نیز از فریبهای ابلیس بر جاهلیان این بود كه می‌گفتند: اگر خدا می‌خواست ما مشرک نباشیم، شرک نمی‌ورزیدیم، بدین گونه به «مشیت» خدا چسبیده «امر» او را رها می‌كردند... و از این قبیل عقاید و روشهای سست و یاوه بسیار داشتند كه ذكر همه آنها موجب تضییع وقت است و لزومی به زحمت كشیدن برای رد آنها نیست.

[۴۲] آن كه مسلمان شد كعب پسر زهیر است كه قصیده معروف « بانَتْ سُعاد...» را در مدح رسول الله جسرود نه خود زهیر بن ابی سلمی؛ در این مورد و كلا در مورد «حنفاء» كه در آستانه ظهور اسلام و پیش از بعثت پیغمبر جبین شرک و بت پرستی را مورد انتقاد و نفی قرار داده بودند، رجوع كنید به تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، شوقی شیف، ترجمه علیرضا ذكاوتی قراگزلو، امیركبیر، ۱۳۶۴، ص ۳۲۸ و ۳۲۹ و نیز رک: ص۱۰۶-۵ و ۱۱۱.- م. [۴۳] ﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ وَلَٰكِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ[الأنعام: ۱۰۳] . «خداوند نه بحیره و نه سائبه و نه وصیله و نه حامى را قرار نداده است. ولى كافران بر خداوند دروغ مى‏بندند».