سیمای روز رستاخیز

فهرست کتاب

گفتار ششم: کسانی که هنگام دمیدن در صور، بیهوش نمی‌شوند

گفتار ششم: کسانی که هنگام دمیدن در صور، بیهوش نمی‌شوند

الله متعال، در کلام پاک خود، خبر داده است که برخی از موجودات زنده در آسمان‌ها و زمین، هنگام دمیده شدن در صور بیهوش نمی‌شوند.

﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ٦٨[الزمر: ۶۸].

‏«‏در صور دمیده می‌شود و تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، می‌میرند، مگر کسانی که الله بخواهد (‏آنان را تا زمان دیگری زنده بدارد.) سپس بار دیگر در آن دمیده می‌شود، به ناگاه همگی بپا می‌خیزند و می‌نگرند».‏

البته دانشمندان درباره‌ی تعیین کسانی که مورد عنایت الله قرار گرفته و بیهوش نشده‌اند، اختلاف نظر دارند.

۱- ابن حزم می‌گوید: آنان‌که بیهوش نمی‌شوند، فرشتگان هستند. زیرا بنابر عقیده‌ی او، فرشتگان، ارواح هستند و روحی در وجود ندارند تا آن‌را از دست بدهند؛ پس آن‌ها نمی‌میرند [۳۱].

این دیدگاه، پذیزفتنی نیست؛ زیرا فرشتگان از جمله آفریدگان الله هستند، بنده‌ی و مقهور قدرت حق می‌باشند، الله آن‌ها را آفریده و بر کشتن و زنده کردن آن‌ها توانا است. در حدیثی صحیح، از راه‌های بسیار و از راویان بسیار، ثابت است که رسول اللهصفرمودند:

«إنَّ الله إذَا تَكَلَّمَ بِالْوَحْيِ أَخَذَ الْمَلَائِكَةَ مِثْلُ الْغَشْيُ وَفِي رِوَايَةٍ إذَا سَمِعَتْ الْمَلَائِكَةُ كَلَامَهُ صُعِقُوا». ‏«‏وقتی الله با وحی صحبت می‌کند، نوعی بیهوشی بر فرشتگان چیره می‌شود».

در حدیثی دیگر چنین آمده است: هرگاه فرشتگان سخنان الله را بشنوند، بیهوش می‌گردند‏.‏

این احادیث، حکایت از آن دارند که فرشتگان دچار صعق و بیهوشی می‌شوند و اگر دچار صعق و بیهوشی شوند، دچار مرگ هم می‌شوند [۳۲].

۲- مقاتل و برخی دیگر، بر این عقیده‌اند که آنان‌‌که نمی‌میرند، جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هستند. [۳۳]برخی از دانشمندان، فرشتگان حامل عرش را نیز در ردیف چهار فرشته‌ی یادشده قرار داده‌اند [۳۴].

۳- امام احمد، بر این عقیده است که آنان‌که نمی‌میرند، زیبارویان و غلامانی می‌باشند که برای همیشه در بهشت بوده و هستند. ابواسحق بن شاقلا از حنابله و ضحاک بن مزاحم، نگهبانان دوزخ و بهشت و حیوانات مآمور عذاب، مانند مار و عقرب، را جزو زندگان می‌دانند [۳۵].

ابن تیمیه می‌گوید: زندگان پس از دمیدن صور نخست، تمام بهشتیان، که حوریان و غلامان را ‌شامل می‌شود، می‌باشند؛ زیرا در بهشت، مرگی وجود ندارد و اهل بهشت نمی‌میرند [۳۶].

۴- ابوالعباس قرطبی، بر این باور است که منظور از کسانی که بیهوش نمی‌شوند، تمام مردگان هستند؛ چون آن‌ها مرده و فاقد هرگونه احساسی هستند، پس با دمیدن در صور، بیهوش نمی‌شوند [۳۷].

اگر صعق به مرگ تفسیر شود، دیدگاه ابوالعباس صحیح است؛ چون انسان‌ها فقط یک بار می‌میرند. الله می‌فرماید:

﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ وَوَقَىٰهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ٥٦[الدخان: ۵۶].

‏«‏آنان هرگز در آن‌جا مرگی جز همان مرگ نخستین نخواهند چشید و الله آنان را از عذاب دوزخ به دور و محفوظ داشته است‏‏».‏

ابن قیم، در کتاب «الروح»، بخشی را به بیان اختلاف اهل علم و بزرگان دین، در مورد مرگ ارواح در هنگام دمیدن در صور، اختصاص داده است.

یکی از ترجیحات ابن قیم، در مورد نمردن ارواح، این است که: منظور از مردن ارواح، جدا شدن آن‌ها از اجساد است و دیدگاه کسانی را که معتقد به از بین رفتن ارواح هستند، رد می‌کند؛ چون نوشتارهای صریح، حکایت از آن دارند که ارواح در بزرخ یا در حال عذاب و یا در حال رفاه به سر می‌برند [۳۸].

اما اگر صعق به بیهوشی تفسیر شود، آن‌گاه روح در ردیف استثنا شدگان، قرار نخواهد گرفت؛‌ چون انسان با شنیدن یا دیدن حوادث وحشت‌ناک، دچار ترس و در نهایت بی‌هوشی می‌شود. همان‌گونه که با دیدن لرزش کوه، برای موسی ÷این حالت رخ داد:

﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗا[الأعراف: ۱۴۳].

‏«‏امّا هنگامی که پروردگارش، خویشتن را به کوه نمود، آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید‏».‏

در نوشتارها، به صراحت بیان شده است که صعق به معنی مرگ می‌باشد؛ برای نمونه، در صحیح بخاری، از ابوهریره سروایت شده که ‌رسول الله صفرمودند:

«لَا تُخَيِّرُونِي عَلَى مُوسَى فَإِنَّ النَّاسَ يَصْعَقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَصْعَقُ مَعَهُمْ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ جَانِبَ الْعَرْشِ فَلَا أَدْرِي أَكَانَ فِيمَنْ صَعِقَ فَأَفَاقَ قَبْلِي أَوْ كَانَ مِمَّنْ اسْتَثْنَى الله» [۳۹]. ‏«‏مرا بر موسی ترجیح ندهید؛ زیرا که مردم بیهوش می‌شوند و نخستین کسی که به هوش می‌آید، من خواهم بود. ناگاه می‌بینم که موسی ÷گوشه‌ی عرش را گرفته است و نمی‌دانم که جزو بیهوش شدگان بوده و پیش از من به هوش آمده است یا این‌که از کسانی می‌باشد که الله آنان را استثنا کرده است» [۴۰].‏

بخاری از ابوهریره س، با این لفظ روایت می‌کند:

«إِنِّي أَوَّلُ مَنْ يَرْفَعُ رَأْسَهُ پس النَّفْخَةِ الْآخِرَةِ فَإِذَا أَنَا بِمُوسَى مُتَعَلِّقٌ بِالْعَرْشِ فَلَا أَدْرِي أَكَذَلِكَ كَانَ أَمْ پس النَّفْخَةِ»‏ «‏پس از دمیدن دوم، من نخستین کسی هستم که سر را بلند می‌کنم و ناگاه موسی ÷را می‌بینم که در کنار عرش است. نمی‌دانم آیا موسی بر همین حالت بوده یا پس از دمیدن چنین شده است‏».‏

این احادیث، به صراحت حکایت از آن دارند که مردگان بیهوش می‌شوند. اگر رسول الله ص، که سرور فرستادگان الله است، بیهوش شود، بی‌تردید دیگران نیز بیهوش خواهند شود.

برخی از اهل علم بر این باورند که کسانی که به صعق بی‌هوشی دچار نمی‌شوند، تنها شهیدان هستند. هر چند برخی دیگر پیامبران را هم افزوده‌اند.

امام قرطبی می‌فرماید: حکمت جدا کردن شهیدان و پیامبران، این است که شهیدان پس از مردن و کشته شدن، زنده و شادمان هستند و نزد پروردگارشان روزی دارند. این ویژگی‌ها در دنیا، تنها از آنِ زندگان است. وفتی شهیدان دارای چنین حالتی باشند، پیامبران برای چنین حالتی شایستگی بیشتری دارند. علاوه بر این، از رسول الله صثابت است که زمین اجساد پیامبران را نمی پوساند و مسلم است که رسول الله ص، در شب معراج با پیامبران، به ویژه با موسی ÷، در بیت المقدس و در آسمآن‌ها، گرد آمده است.

رسول الله صبیان فرموده است که الله متعال، روح ایشان را بر می‌گرداند تا به سلام تمام کسانی که بر وی درود می‌فرستند، پاسخ دهد. این‌ها و شواهدی دیگر نیز هستند که حکایت از آن دارند که مرگ پیامبران بدین معناست که آن‌ها از ما غایبند، بگونه‌ای که توان رسیدن به آنان را نداریم، هر چند که آن‌ها موجود و زنده هستند. در صورت ثبوت حیات آن‌ها، اگر در صور دمیده شود ‏(صور صعق‏)، تمام موجودات زنده‌ی روی زمین بیهوش می‌شوند، مگر پیامبران و شهیدان [۴۱].

امام بیهقی نیز به بی‌هوش شدن پیامبران اعتقاد دارد و دلیلش را چنین می‌گوید: آنان مانند شهیدان زنده هستند و وقتی برای بار نخست در صور دمیده شود، بیهوش می‌گردند؛ اما این بیهوشی، مرگ به تمام معنا نیست؛ بلکه به معنای بیهوشی یا نداشتن احساس است. رسول الله صبیان داشتند که موسی ÷از جمله کسانی است که مستثنی شده است. اگر موسی ÷جزو آنان باشد، همان‌گونه که در صعق کوه طور احساسش را از دست نداد، این بار هم احساسش را از دست نداده و بیهوش نخواهد شد [۴۲].

بنابر این دیدگاه، پیامبران و شهیدان از جمله بیهوش‌شدگان هستند و استثنا آن‌ها را شامل نمی‌شود. از ابن عباس،‌ ابو هریره و سعید بن جبیر ش، روایت شده است که پیامبران جزو استثنا شدگان هستند [۴۳].

ابن حجر، در فتح الباری [۴۴]، این دیدگاه را به امام بیهقی نسبت داده است. حال اگر منظور، استثنا از مرگ آنان باشد، دیدگاه درستی است؛ ولی اگر منظور همان صعقی باشد که مردگان دچار آن می‌شوند، مانند حدیث موسی ÷، دیدگاه نادرست و اشتباهی است.

برخی از دانشمندان بر این عقیده‌اند، که برای مسلمانان بهتر آن است که درباره‌ی تعیین استثنا شدگان، سکوت کنند؛ چون نوشتار روشن و درستی در این مورد وجود ندارد.

قرطبی می‌گوید: شیخ ما، ابوالعباس، گفته است: درست آن است که در تعیین استثنا شدگان، خبر و حدیث صحیحی نیامده است و همه‌ی این دیدگاه‌ها، احتمالی است [۴۵].

ابن تیمیه می‌گوید: استثنا، موارد بهشتی را در برمی‌گیرد، مانند حوریان که در بهشت هستند؛ چون در بهشت، مرگی وجود ندارد. به طور قطعی، نمی‌توان گروه ویژه‌ای را مشمول استثنا قرار داد؛ زیرا گفتار قرآن در این‌باره مطلق است و رسول الله ص، در مورد موسی÷، که داخل استثنا قرار می‌گیرد یا نه، سکوت فرمودند.

اگر رسول الله ص، از همه‌ی استثنا شدگان آگاه نباشد، برای ما نیز ممکن نیست که کسی یا گروهی را به طور قطعی، جزو استثنا شدگان قرار دهیم. آگاهی در این مورد، مانند دانستن زمان رویداد رستاخیز، بزرگان پیامبران و چیزهای دیگری که الله کسی را از آن‌ها آگاه نساخته است، می‌باشد [۴۶].

قرطبی می‌گوید: حلیمی، منکر این است که مستثنی شدگان، حاملان عرش، جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، عزرائیل، بچه‌ها، حوریان و غلامان بهشتی و یا موسی ÷باشند. وی در بیان دلیل انکار حلیمی می‌گوید:

چون عرش بالای تمام آسمان‌ها قرار دارد، بنابراین حاملان آن، ساکنان زمین و آسمان نیستند تا مشمول حکم اهل زمین یا آسمان قرار گیرند.

اما جبرئیل، ‌میکائیل و عزرائیل ÷، پیرامون عرش صف بسته و تسبیح الله را می‌گویند. وقتی عرش بالاتر از آسمان‌ها باشد، صف بستن در پیرامون آن نیز، در بالای تمام آسمان‌ها است نه در خود آن‌ها؛ پس حکم مورد قبلی را می‌گیرد.

هم چنین غلامان و حوران بهشنی، از این لیست خارج می‌شوند؛ زیرا آن‌ها نیز در بهشت قرار دارند. طبقات بهشت‌ گرچه برخی بر بالای برخی دیگر قرار دارد، ولی بهشت میان عرش و آسمان‌ها می‌باشد و عالم مستقلی است که برای دوام و جاودانگی آفریده شده است و جدا از آفریدگانی است که الله آن‌ها را برای مرگ آفریده است.

اما برای استثنا کردن موسی ÷، هیچ دلیلی در منابع دینی یافت نمی‌شود؛ چون موسی ÷حقیقتاً مرده است و هنگام دمیدن در صور، برای بار دوم نمی‌میرد.

دیدگاه کسانی که مردگان را از جمله استثنا شدگان قرار می‌دهند، پذیرفتنی نیست؛ چون شرط استثنا این است که مستثنی داخل در مستثنی منه باشد، ولی در مثال ما، مردگان داخل در آفریدگان این دنیا نیستند؛ چون پیش از دمیدن در صور از این دنیا رفته‌اند و برای آن‌ها صعقی صورت نمی‌گیرد [۴۷].

آن‌چه را که قرطبی به نقل از حلیمی انتخاب نمود، این است که بیهوشی موسی ÷، آن صعقی نیست که موجب مرگ مردم می‌گردد؛ بلکه بیهوشی و صعقی است، که پس از زنده شدن، در میدان محشر، مردم با آن روبرو می‌شوند.

قرطبی بئه نقل از شیخ خود، احمد بن عمر، همین دیدگاه را تایید کرده و می‌گوید: شیخ ما گفته است که این بیهوشی پس از دمیدن دوم، یعنی دمیدن برای زنده شدن، صورت می‌گیرد و گفتار قران نیز بدین معناست که این استثنا، پس از دمیدن صعق باشد؛ ظاهر حدیث نیز همین را تایید می‌کند. با توجه به این مطلب، دیدگاه برخی از دانشمندان در مورد زنده ماندن موسی ÷از میان پیامبران، نادرست می‌باشد.

ابن قیم اذعان نموده است که آن بیهوشی که رسول الله ص، درباره‌ی آن خبر داده است، همان بیهوشی است که پس از زنده شدن پیش خواهد آمد و آیه‌ی قرآن نیز بدان اشاره دارد [۴۸]:

﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي فِيهِ يُصۡعَقُونَ٤٥[الطور: ۴۵].

‏«‏پس ایشان را به حال خود واگذار، تا برسند به روزی که در آن هلاک می‌گردند‏‏».[۳۱] قبلی(‏۶/۳۷۱‏) [۳۲] مجموع الفتاوی شیخ الاسلام (‏۴/۲۶۰‏) [۳۳] الروح، ابن قیم: ص (۵۰) [۳۴] فتح الباری (‏۶/۳۷۱‏) [۳۵] الروح، ابن القیم: ص (۵۰) فتح الباری (‏۶/۳۷۱‏) [۳۶] مجموع الفتاوی (‏۴/۲۶۱‏) [۳۷] فتح الباری‏ (۶/۳۷۰‏) [۳۸] الروح، ابن قیم ص (۴۹) [۳۹] بخاری کتاب انبیاء باب مرگ موسی. [۴۰] بخاری،‌کتاب احادیث الانبیاء وفات موسی. فتح الباری (‏۶/۴۴۱‏) [۴۱] التذکرة قرطبی (۱۶۹) [۴۲] فتح الباری (‏۱۱/۳۷۱‏) [۴۳] الروح، ابن قیم (۵۰) [۴۴] فتح الباری (۱۱/۳۷۱) [۴۵] التذکرة ص (۱۶۷) [۴۶] مجموع الفتاوی (۴/۲۶۱) [۴۷] التذکرة ص (۱۶۸) [۴۸] الروح ص (۵۳)