سیمای روز رستاخیز

فهرست کتاب

گفتار نخست: احادیث شفاعت

گفتار نخست: احادیث شفاعت

احادیث فراوانی در توصیف شفاعت بزرگ وارد شده‌ است. در این‌جا، تنها به‌ ذکر آن‌چه ابن اثیر در «جامع الاصول» آورده است اکتفا می‌کنیم: [۱۶۷]

۱- بخاری و مسلم در صحیح خود، از معبد بن هلال عنزی سروایت کرده‌اند که‌ گفته‌ است:

به‌سوی انس ‌بن مالک سروانه شدیم و ثابت بنانی را با خود بردیم تا در مورد حدیث شفاعت، از وی بپرسد. به خانه‌ی او رسیدیم نماز ضحی می‌خواند. ثابت اجازه گرفت و سپس وارد شدیم. ثابت در کنارش نشست و گفت: ای ابوحمزه! این برادران بصری، از تو می‌خواهند که حدیث شفاعت را برایشان نقل کنی. فرمود:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ صقَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ لَهُ اشْفَعْ لِذُرِّيَّتِكَ. فَيَقُولُ لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِإِبْرَاهِيمَ ÷فَإِنَّهُ خَلِيلُ اللَّهِ فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ فَيَقُولُ لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُوسَى ÷فَإِنَّهُ كَلِيمُ اللَّهِ. فَيُؤْتَى مُوسَى فَيَقُولُ لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِعِيسَى ÷فَإِنَّهُ رُوحُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ. فَيُؤْتَى عِيسَى فَيَقُولُ لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ ص. فَأُوتَى فَأَقُولُ أَنَا لَهَا. فَأَنْطَلِقُ فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّى فَيُؤْذَنُ لِى فَأَقُومُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَأَحْمَدُهُ بِمَحَامِدَ لاَ أَقْدِرُ عَلَيْهِ الآنَ يُلْهِمُنِيهِ اللَّهُ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَيُقَالُ لِى يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ وَسَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَقُولُ رَبِّ أُمَّتِى أُمَّتِى. فَيُقَالُ انْطَلِقْ فَمَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ بُرَّةٍ أَوْ شَعِيرَةٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنْهَا. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثُمَّ أَرْجِعُ إِلَى رَبِّى فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَيُقَالُ لِى يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ وَسَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ أُمَّتِى أُمَّتِى. فَيُقَالُ لِى انْطَلِقْ فَمَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنْهَا. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثُمَّ أَعُودُ إِلَى رَبِّى فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَيُقَالُ لِى يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ وَسَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَقُولُ يَا رَبِّ أُمَّتِى أُمَّتِى. فَيُقَالُ لِى انْطَلِقْ فَمَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِنْ مِثْقَالِ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ». ‏«پیامبر صفرمود: در روز رستاخیز مردم به این سو و آن سو می‌شتابند، پیش آدم ÷می‌روندو می‌گویند: در نزد پروردگارت برای نسلت شفاعت کن. می‌گوید: این کار من نیست، نزد ابراهیم ÷بروید، زیرا او خلیل الرحمن است. نزد ابراهیم ÷می‌روند و می‌گویند: درخواست شفاعت داریم. می‌گوید: این کار من نیست، نزد موسی ÷بروید، چون او کسی است که‌ الله با وی سخن گفته است. پس نزد موسی÷می‌روند. موسی ÷می‌گوید: این کار من نیست، نزد عیسی ÷بروید، زیرا او روح و کلمه‌ی الله است. پس نزد عیسی ÷می‌روند. عیسی ÷می‌گوید: این کار من نیست،نزد محمد صبروید. پس نزد من می‌آیند و می‌گویم: این کار من است. سپس حرکت می‌کنم و برای وارد شدن به‌ پیشگاه الهی اجازه‌ می‌گیرم، پس اجازه‌ داده‌ می‌شود و در پیشگاه الله به‌ حمد و ستایشی می‌پردازم که‌، اکنون نمی‌توانم و الله آن را به من الهام می‌نماید. سپس برای الله به‌ سجده‌ می‌روم، گفته‌ می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود. سرم را بلند می‌کنم و می‌گویم: امتم را ببخش پروردگارا! امتم را ببخش. گفته‌ می‌شود: برو و هر کس را که‌ به‌ اندازه‌ی یک دانه‌‌ی جودرقلبش ایمان وجود دارد، از دوزخ بیرون بیاور. من نیز می‌روم و امر الله را انجام می‌دهم. آن‌گاه برمی‌گردم و دوباره الله را با همان عبارات ستایش می‌نمایم و به‌ سجده‌ می‌روم. گفته‌ می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود. سرم را بلند می‌کنم و می‌گویم: امتم را ببخش پروردگارا! امتم را ببخش. گفته‌ می‌شود: برو و هر کسی را که‌ به‌ اندازه‌ی یک دانه‌‌ی خردل ایمان در قلبش است ، از دوزخ بیرون بیاور. من نیز می‌روم و این کار را انجام می‌دهم. آن‌گاه برمی‌گردم و دوباره الله را با همان عبارات ستایش می‌نمایم و به‌ سجده‌ می‌روم. گفته‌ می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود. سرم را بلند می‌کنم و می‌گویم: امتم را ببخش پروردگارا! امتم را ببخش. گفته‌ می‌شود: برو و هر کسی را که‌ کم‌تر و کم‌تر و کم‌تر از یک دانه‌ خردل ایمان در قلب دارد، از دوزخ بیرون بیاور، می‌روم و امر الله را به‌ جای می‌آورم‏»‏.

پس از شنیدن حدیث، از منزل انس خارج شدیم، به پشت قبرستان که رسیدیم، به برخی از دوستان گفتم: چه خوب است به نزد حسن بصری، که در منزل ابوخلیفه پنهان شده است، [۱۶۸]برویم و حدیث انس را برایش بازگوییم. به نزد او رفتیم، سلام کردیم. اجازه‌ی ورود داد. گفتیم: ای ابوسعید، از نزد برادرت، انس‌ بن مالک می‌آییم. او حدیثی را به ما گفت که، پیشتر نشنیده‌ بودیم. گفت: آن را بگویید.

ما نیز حدیث را تا آخر برایش بازگو نمودیم. گفت: ادامه دهید. گفتیم: همین؛ چیز دیگری نگفته است. گفت: بیست سال پیش، زمانی که هنوز جوان بود این حدیث را برایم روایت کرده است و حال نمی‌دانم فراموش کرده یا ترسیده که بیشتر شما را امیدوار سازد. گفتیم: ای ابوسعید! برایمان بگو. خندید و گفت: بی‌گمان آدمی عجول است. هدف من از گفتن این مطلب جز تکمیل حدیث چیز دیگری نیست. سپس گفت: پیامبر صدر ادامه‌ بیان داشتند که‌:

«ثُمَّ أَرْجِعُ إِلَى رَبِّى فِى الرَّابِعَةِ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَيُقَالُ لِى يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ وَسَلْ تُعْطَ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ يَا رَبِّ ائْذَنْ لِى فِيمَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. قَالَ لَيْسَ ذَاكَ لَكَ - أَوْ قَالَ لَيْسَ ذَاكَ إِلَيْكَ - وَلَكِنْ وَعِزَّتِى وَكِبْرِيَائِى وَعَظَمَتِى وَجِبْرِيَائِى لأُخْرِجَنَّ مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ». «سپس برای بار چهارم برمی‌گردم و با همان عبارات او را ستایش می‌کنم و به سجده می‌افتم. گفته‌ می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود. می‌گویم: پروردگارا، در مورد همگی آنان‌که «لااله‌الاالله» را گفته‌اند، به من اجازه بده. الله می‌فرماید: این کار تو نیست اما سوگند به عزت و جلال و کبریا و عظمتم، هر کس که «لااله‌الاالله» را گفته باشد، از جهنم بیرون می‌آورم».

راوی می‌گوید: گواهی می‌دهم که‌ حسن، پس از بیان این روایت گفت: آن را از انس شنیدم.

در روایت قتاده‌ آمده‌ است که‌ پیامبر صمی‌فرمایند:

«يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَهْتَمُّونَ لِذَلِكَ - وَقَالَ ابْنُ عُبَيْدٍ فَيُلْهَمُونَ لِذَلِكَ - فَيَقُولُونَ لَوِ اسْتَشْفَعْنَا عَلَى رَبِّنَا حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا - قَالَ - فَيَأْتُونَ آدَمَ ÷فَيَقُولُونَ أَنْتَ آدَمُ أَبُو الْخَلْقِ خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ وَأَمَرَ الْمَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا. فَيَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ - فَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِى أَصَابَ فَيَسْتَحْيِى رَبَّهُ مِنْهَا - وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا أَوَّلَ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ - قَالَ - فَيَأْتُونَ نُوحًا ÷فَيَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ - فَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِى أَصَابَ فَيَسْتَحْيِى رَبَّهُ مِنْهَا - وَلَكِنِ ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ ÷الَّذِى اتَّخَذَهُ اللَّهُ خَلِيلاً. فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ -ص- فَيَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ - وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِى أَصَابَ فَيَسْتَحْيِى رَبَّهُ مِنْهَا - وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى ÷الَّذِى كَلَّمَهُ اللَّهُ وَأَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ. قَالَ فَيَأْتُونَ مُوسَى ÷فَيَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ - وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِى أَصَابَ فَيَسْتَحْيِى رَبَّهُ مِنْهَا - وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى رُوحَ اللَّهِ وَكَلِمَتَهُ. فَيَأْتُونَ عِيسَى رُوحَ اللَّهِ وَكَلِمَتَهُ فَيَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ. وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا صعَبْدًا قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَيَأْتُونِى فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّى فَيُؤْذَنُ لِى فَإِذَا أَنَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا فَيَدَعُنِى مَا شَاءَ اللَّهُ فَيُقَالُ يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ قُلْ تُسْمَعْ سَلْ تُعْطَهْ اشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَرْفَعُ رَأْسِى فَأَحْمَدُ رَبِّى بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ رَبِّى ثُمَّ أَشْفَعُ فَيَحُدُّ لِى حَدًّا فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ وَأُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ ثُمَّ أَعُودُ فَأَقَعُ سَاجِدًا فَيَدَعُنِى مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِى ثُمَّ يُقَالُ ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا مُحَمَّدُ قُلْ تُسْمَعْ سَلْ تُعْطَهْ اشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَرْفَعُ رَأْسِى فَأَحْمَدُ رَبِّى بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ ثُمَّ أَشْفَعُ فَيَحُدُّ لِى حَدًّا فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ وَأُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ - قَالَ فَلاَ أَدْرِى فِى الثَّالِثَةِ أَوْ فِى الرَّابِعَةِ قَالَ - فَأَقُولُ يَا رَبِّ مَا بَقِىَ فِى النَّارِ إِلاَّ مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ أَىْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْخُلُودُ». ‏«‏الله متعال در روز رستاخیز مردم را گرد هم می‌آورد. مردم می‌گویند: کاش کسی را نزد الله شفیع قرار می‌دادیم تا شاید ما را از این حال دشوار نجات بخشد. به‌ نزد آدم ÷می‌روند و می‌گویند تو کسی هستی که‌ الله با دست قدرت خود تو را به‌ وجود آورده و روح خود را در تو دمید و به‌ فرشتگان دستور سجده‌ برای تو را داد و آن‌ها نیز به‌ تو سجده‌ کردند. پس در پیشگاه الله برای ما شفاعت کن، تا ما را از این جایگاه دشوار نجات بخشد. آدم می‌گوید: من نمی‌توانم این کار را بکنم. سپس اشتباهش را به‌ یاد می‌آورد و به‌ خاطر آن، از شفاعت در پیشگاه الله شرم می‌کند. سپس می‌گوید: نزد نوح ÷، که‌ نخستین فرستاده‌ی الله است بروید، مردم به‌ نزد نوح ÷می‌آیند. نوح هم می‌گوید: من نمی‌توانم این کار را بکنم سپس اشتباهش را به‌ یاد می‌آورد و به‌ خاطر آن، از شفاعت در پیشگاه الله شرم می‌کند. سپس می‌گوید: نزد ابراهیم ÷بروید. او کسی است که‌ الله او را به‌ عنوان دوست خالص خود انتخاب کرده‌ است. نزد ابراهیم ÷می‌آیند. او نیز می‌گوید: من نمی‌توانم این کار را بکنم و اشتباهش را‏ به‌ یاد می‌آورد و به‌ خاطر آن، از شفاعت در پیشگاه الله شرم می‌کند، سپس می‌گوید: نزد موسی ÷بروید، چون او کسی است که‌ الله با او سخن گفته‌ است. به‌ نزد موسی می‌روند و موسی هم می‌گوید: من توانایی شفاعت را ندارم. سپس اشتباهش را به‌ یاد می‌آورد و می‌گوید: نزد عیسی ÷بروید. عیسی نیز می‌گوید: من شایستگی شفاعت را ندارم. به‌ نزد محمد صبروید. او کسی است که‌ الله تمام اشتباهات گذشته و آینده‌‌اش را بخشیده‌ است. پیغمبر صفرمود: آن‌گاه نزد من می‌آیند. از پروردگارم اجازه‌ می‌خواهم. همین‌که‌ او را دیدم، به‌ سجده‌ می‌افتم، تا زمانیکه که‌ خواست الله باشد مرا در حالت سجده‌ باقی ‌گذارد. گفته‌ می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود.

سرم را بلند می‌کنم و الله را با سپاس و ستایشی که‌ آن را به‌ من الهام می‌نماید ستایش می‌کنم، سپس درخواست شفاعت می‌نمایم و الله مقداری را برایم مشخص می‌نماید، آن مقدار را از دوزخ بیرون می‌آورم و وارد بهشت می‌کنم. سپس برمی‌گردم و به سجده‌ می‌افتم، تا هنگامیکه که‌ خواست الله باشد مرا در حالت سجده‌ باقی ‌گذارد. گفته‌ می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود. سرم را بلند می‌کنم و الله را با سپاس و ستایشی که‌ آن را به‌ من الهام می‌نماید ستایش می‌کنم، سپس درخواست شفاعت می‌نمایم و الله مقداری را برایم مشخص می‌نماید، آن مقدار را از دوزخ بیرون می‌آورم و وارد بهشت می‌کنم. فرمود: نمی دانم بار سومین یا چهارمین بود که گفتم: پروردگارا، در دوزخ جز آن مقداری که ماندن در آن، بر آنان واجب شده است، نمانده‌اند».‏

در روایت دیگری افزون بر آن آمده‌ است که‌ پیامبر صفرمود:

«یُخْرَجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَمَنْ فِي قَلْبِهِ مِنْ الْخَيْرِ مَا يَزِنُ شَعِيرَةً یُخْرَجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْ الْخَيْرِ مَا يَزِنُ بُرَّةً، یُخْرَجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْ الْخَيْرِ مَا يَزِنُ ذَرَّةً.». ‏«کسی که‌ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید و در قلبش به وزن یک جو یا گندم و یا یک ذره، ایمان باشد، از آتش جهنّم بیرون آورده می‌شود»‏.

۲- بخاری، مسلم و ترمذی روایت کرده‌اند که‌ ابوهریره‌ سبیان داشت:

«كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ صفِي دَعْوَةٍ فَرُفِعَ إِلَيْهِ الذِّرَاعُ وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً وَقَالَ: أَنَا سَيِّدُ الْقَوْمِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ بِمَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ فَيُبْصِرُهُمْ النَّاظِرُ وَيُسْمِعُهُمْ الدَّاعِي وَتَدْنُو مِنْهُمْ الشَّمْسُ فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ أَلَا تَرَوْنَ إِلَى مَا أَنْتُمْ فِيهِ إِلَى مَا بَلَغَكُمْ أَلَا تَنْظُرُونَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ؟ فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَبُوكُمْ آدَمُ. فَیأْتُونَ آدَمَ فَیقُولُونَ أَنْتَ أَبُو الْبَشَرِ خَلَقَكَ اللَّهُ بِیدِهِ وَنَفَخَ فِیكَ مِنْ رُوحِهِ وَأَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ أَلَا تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا فَیقُولُ لَهُمْ آدَمُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیوْمَ غَضَبًا لَمْ یغْضَبْ قَبْلَهُ وَلَنْ یغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنَّهُ قَدْ نَهَانِی عَن الشَّجَرَةِ فَعَصَیتُ نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیرِی اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ. فَیأْتُونَ نُوحًا فَیقُولُونَ یا نُوحُ أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَقَدْ سَمَّاكَ اللَّهُ عَبْدًا شَكُورًا اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ أَلَا تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا فَیقُولُ لَهُمْ نُوحٌ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیوْمَ غَضَبًا لَمْ یغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَ لِی دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِی نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیرِی اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِیمَ. فَیأْتُونَ إِبْرَاهِیمَ فَیقُولُونَ یا إِبْرَاهِیمُ أَنْتَ نَبِی اللَّهِ وَخَلِیلُهُ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیقُولُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیوْمَ غَضَبًا لَمْ یغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنِّی قَدْ كَذَبْتُ ثَلَاثَ كَذِبَاتٍ فَذَكَرَهُنَّ أَبُو حَیانَ فِی الْحَدِیثِ نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیرِی اذْهَبُوا إِلَى مُوسی. فَیأْتُونَ مُوسی فَیقُولُونَ یا أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ فَضَّلَكَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَبِكَلَامِهِ عَلَى الْبَشَرِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیقُولُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیوْمَ غَضَبًا لَمْ یغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنِّی قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیرِی اذْهَبُوا إِلَى عِیسَى. فَیأْتُونَ عِیسَى فَیقُولُونَ یا عِیسَى أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ وَكَلَّمْتَ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیقُولُ عِیسَى إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیوْمَ غَضَبًا لَمْ یغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَلَمْ یذْكُرْ ذَنْبًا نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیرِی اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ. قَالَ: فَیأْتُونَ مُحَمَّدًا فَیقُولُونَ یا مُحَمُّدُ، أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَخَاتَمُ الْأَنْبِیاءِ وَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَأَنْطَلِقُ فَآتِی تَحْتَ الْعَرْشِ فَأَخِرُّ سَاجِدًا لِرَبِّی ثُمَّ یفْتَحُ اللَّهُ عَلَی مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیهِ شَیئًا لَمْ یفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِی. ثُمَّ یقَالَ: یا مُحَمُّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ سَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَرْفَعُ رَأْسِی فَأَقُولُ یا رَبِّ أُمَّتِی یا رَبِّ أُمَّتِی یا رَبِّ أُمَّتِی فَیقُولُ یا مُحَمُّدُ أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لَا حِسَابَ عَلَیهِ مِنْ الْبَابِ الْأَیمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ وَهُمْ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِیمَا سِوَى ذَلِكَ مِنْ الْأَبْوَابِ ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ مَا بَینَ الْمِصْرَاعَینِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ كَمَا بَینَ مَكَّةَ وَهَجَرَ وَكَمَا بَینَ مَكَّةَ وَبُصْرَى». ‏«‏همراه رسول الله صدر یک مهمانی بودیم. مقداری گوشت را برای پیغمبرصآوردند که‌ از گوشت دست ‏حیوان‏ بود. پیغمبر صگوشت دست را می‌پسندید. تکه‌‌ای از آن را در دهان گذاشت و فرمود: در روز رستاخیز من سرور قوم هستم. آیا می‌دانید چرا؟ چون تمام مردم، از نخستین تا آخرین در جایی وسیع و هموار جمع می‌شوند و به‌ نحوی که‌ صدای بلند یک نفر به‌ همه‌ی آنان می‌رسد و چشم هر بیننده‌ای یک باره‌ همه‌ را می‌بیند و خورشید به آنان نزدیک می‌شود و ناراحتی مردم به‌ جایی می‌رسدکه‌، برایشان قابل تحمل نمی‌باشد مردم به‌ هم می‌گویند: مگر نمی‌بینید به‌ چه‌ بلایی دچار شده‌ایم؟ چرا کسی را پیدا نمی‌کنید که‌ در نزد پروردگار ما را شفاعت کند؟ برخی می‌گویند: نزد پدرتان آدم بروید. به‌ نزد آدم ÷می‌آیند، به‌ او می‌گویند: تو پدر همه‌ی انسان‌ها هستی، الله با دست قدرت خود تو را به‌ وجود آورد و روح خود را در تو دمید و به‌ فرشتگان دستور داد تا برایت سجده‌ کنند، آنان نیز برایت سجده‌ نمودند. پس در پیشگاه پروردگارت، برای ما شفاعت کن، مگر نمی‌بینی در چه‌ وضعیت بدی قرار گرفته‌ایم؟ آدم می‌گوید: پروردگارم امروز به‌ اندازه‌ای به‌ خشم آمده‌ است، که‌ نه‌ در گذشته‌ به‌ این صورت خشمگین شده‌، نه‌در آینده‌ مانند آن خشمگین خواهد شد. او مرا از خوردن درخت ممنوعه در بهشت منع نمود، ولی من فرمان او را به‌ جا نیاوردم، ‏یا الله، مرا ببخشای، مرا ببخشای. نزد کس دیگری بروید، به‌ نزد نوح بروید. مردم به‌ نزد نوح می‌روند، می‌گویند: ای نوح! تو نخستین فرستاده‌ی الله می‌باشی و او تو را بنده‌ی سپاسگزار لقب داده‌ است، پیش پروردگارت برای ما شفاعت کن. مگر نمی‌بینی در چه‌ وضعیت بدی قرار داریم؟ نوح در جواب می‌گوید: پروردگار بزرگوارم امروز به‌ اندازه‌ای خشمگین است، که‌ نه‌ در گذشته‌ مانند آن خشمگین بوده‌ و نه‌ در آینده‌ مانند آن خشمگین خواهد شد، حق یک درخواست به‌ من داده‌ شد.من هم نابودی قومم را خواستم، یا الله مرا ببخشای، مرا ببخشای، نزد کس دیگری بروید! به‌ نزد ابراهیم بروید. به‌ نزد ابراهیم ÷می‌آیند و می‌گویند: ای ابراهیم! تو پیغمبر الله و دوست مخلص اودر بین اهل زمین هستی. در نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، مگر نمی‌بینی در چه‌ وضعیت بدی قرار داریم؟ ابراهیم ÷می‌گوید: امروز پروردگارم به‌ اندازه‌ای خشمگین است که‌ هیچ‌گاه در گذشته‌ به‌ این شدت خشمگین نبوده و در آینده‌ نیز مانند آن خشمگین نخواهد شد، من سه‌ بار سخن خلاف گفته‌ام یا الله مرا ببخشای، مرا ببخشای‏. نزد کس دیگری بروید، به‌ نزد موسی ÷بروید. آن‌گاه مردم به‌ نزد موسی ÷می‌آیند و می‌گویند: ای موسی! تو فرستاده‌ی الله هستی و به‌ واسطه‌ی رسالت و گفتگوی مستقیم با الله، بر دیگران برتری داری نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، مگر نمی‌بینی که‌ ما در چه‌ وضعیت بدی قرار داریم؟ موسی می‌گوید: پروردگارم به‌ اندازه‌ای امروز به‌ خشم آمده‌ است، که‌ نه‌ در گذشته‌ مانند آن خشمگین بوده‌ و نه‌ در آینده‌ مانند آن خشمگین خواهد شد. من یک نفر کافر را کشته‌ام که‌ دستور کشتنش را نداشتم، ‏مرا ببخشای‏، مرا ببخشای. نزد کس دیگری بروید! نزد عیسی بروید. مردم به‌ نزد عیسی ÷می‌روند و می‌گویند: ای عیسی! تو پیغمبر الله هستی و از کلمه‌ی الله (‏کن فیکون) که‌ به‌ وسیله‌ی جبرئیل به‌ مریم القا شد، به‌ وجود آمده‌ای و روح الله می‌باشی و در گهواره‌ با مردم گفتگو نموده‌ای، پس برای ما در نزد پروردگارت شفاعت کن، مگر نمی‌بینی در چه‌ وضعیت بدی قرار گرفته‌ایم؟ او هم می‌گوید: امروز پروردگارم به‌ اندازه‌ای خشمگین شده‌ که‌ هرگز در گذشته‌ تا این اندازه‌ به‌ خشم نیامده‌ و هرگز مانند آن خشمگین نخواهد شد، عیسی ÷هیچ اشتباهی را در مورد خود بیان نمی‌کند، ولی او هم مانند سایر پیامبران پیش از خود می‌گوید: یا الله مرا ببخشای، مرا ببخشای. سپس می‌گوید: نزد کس دیگری بروید! به‌ نزد محمد ص بروید. آن‌گاه مردم به‌ نزد محمد صمی‌آیند و می‌گویند: ای محمد! تو فرستاده‌ی الله و خاتم پیامبران هستی و الله گناهان گذشته و آینده‌ی تو را بخشیده‌ است، در پیشگاه پروردگارت برای ما شفاعت کن، مگر نمی‌بینی در چه‌ وضعیت بدی قرار داریم؟ ‏پیغمبر صفرمود:‏ ‏ آن‌گاه می‌روم، در زیر عرش قرار می‌گیرم و در برابر پروردگار به‌ سجده‌ در می‌آیم. سپس الله سپاس و ستایش مخصوصی را به‌ من الهام می‌فرماید که‌ آن را به‌ هیچ کس دیگری الهام نکرده‌ است (و به‌ وسیله‌ی این ستایش مخصوص الله را ستایش می‌کنم) و الله می‌فرماید: سرت را از سجده‌ بردار، ای محمد! بگو که شنیده می‌شود، بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود. سرم را بلند می‌کنم و می‌گویم: پروردگارا! امتم ‏«‏را ببخش‏»‏ پروردگارا! امتم ‏«‏را ببخش‏»‏، گفته‌ می‌شود: ای محمد! کسانی که‌ از امتت حسابی ندارند ‏«‏و اهل تقوی هستند‏»‏ از باب الایمن که‌ یکی از دروازه‌های بهشت است، وارد بهشت کن (‏و این در مخصوص ایشان است‏) و آنان در دیگر دروازه‌های بهشت نیز با سایر مردم شریک هستند. سپس پیغمبر صفرمود: قسم به‌ ذاتی که‌ جانم در اختیار اوست، فاصله‌ی دروازه‌های بهشت با هم، به‌ اندازه‌ی فاصله‌ی بین مکه‌ و شهر صنعاء می‌باشد و یا به‌ اندازه‌ی فاصله‌ی بین مکه‌ و شهر بصره‌ می‌باشد‏»‏.

همین روایت به‌ الفاظ دیگری نیز از بخاری، مسلم و ترمذی گزارش شده‌ است.

۳- مسلم از حذیفه‌ بن یمان و ابوهریره‌ بنقل کرده‌ است که‌ پیامبر صفرمود:

«يَجْمَعُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى النَّاسَ فَيَقُومُ الْمُؤْمِنُونَ حَتَّى تُزْلَفَ لَهُمُ الْجَنَّةُ فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ يَا أَبَانَا اسْتَفْتِحْ لَنَا الْجَنَّةَ. فَيَقُولُ وَهَلْ أَخْرَجَكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلاَّ خَطِيئَةُ أَبِيكُمْ آدَمَ لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِكَ اذْهَبُوا إِلَى ابْنِى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّه. قَالَ: فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ ÷: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِكَ إِنَّمَا كُنْتُ خَلِيلاً مِنْ وَرَاءَ وَرَاءَ اعْمِدُوا إِلَى مُوسَى -صلى الله عليه وسلم- الَّذِى كَلَّمَهُ اللَّهُ تَكْلِيمًا. فَيَأْتُونَ مُوسَى ÷فَيَقُولُ لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِكَ اذْهَبُوا إِلَى عِيسَى كَلِمَةِ اللَّهِ وَرُوحِهِ. فَيَقُولُ عِيسَى ÷: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِكَ. فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا ص. فَيَقُومُ فَيُؤْذَنُ لَهُ وَتُرْسَلُ الأَمَانَةُ وَالرَّحِمُ فَتَقُومَانِ جَنَبَتَىِ الصِّرَاطِ يَمِينًا وَشِمَالاً فَيَمُرُّ أَوَّلُكُمْ كَالْبَرْقِ، قَالَ: قُلْتُ: بِأَبِى أَنْتَ وَأُمِّى أَىُّ شَىْءٍ كَمَرِّ الْبَرْقِ قَالَ: «أَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْبَرْقِ كَيْفَ يَمُرُّ وَيَرْجِعُ فِى طَرْفَةِ عَيْنٍ ثُمَّ كَمَرِّ الرِّيحِ ثُمَّ كَمَرِّ الطَّيْرِ وَشَدِّ الرِّجَالِ تَجْرِى بِهِمْ أَعْمَالُهُمْ وَنَبِيُّكُمْ قَائِمٌ عَلَى الصِّرَاطِ يَقُولُ رَبِّ سَلِّمْ سَلِّمْ حَتَّى تَعْجِزَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ حَتَّى يَجِىءَ الرَّجُلُ فَلاَ يَسْتَطِيعُ السَّيْرَ إِلاَّ زَحْفًا. قَالَ: وَفِى حَافَتَىِ الصِّرَاطِ كَلاَلِيبُ مُعَلَّقَةٌ مَأْمُورَةٌ بِأَخْذِ مَنْ أُمِرَتْ بِهِ فَمَخْدُوشٌ نَاجٍ وَمَكْدُوسٌ فِى النَّارِ. وَالَّذِى نَفْسُ أَبِى هُرَيْرَةَ بِيَدِهِ إِنَّ قَعْرَ جَهَنَّمَ لَسَبْعُونَ خَرِيفًا» [۱۶۹]. ‏«‏الله تبارک و تعالی همه‌ی مردم را گرد می‌آورد. مؤمنان بلند می‌شوند تا این‌که‌ بهشت به آنان نزدیک می‌شود، پس نزد آدم می‌آیند و می‌گویند: ای پدر! دروازه‌های بهشت را برای ما باز کنید، آدم می‌گوید: مگر غیر از اشتباه پدرتان چیز دیگری شما را از بهشت بیرون آورد؟ من شایسته‌ی این کار نیستم، نزد پسرم ابراهیم بروید، زیرا او دوست خالص الله است. ابراهیم نیز می‌گوید: من شایسته‌ی این کار نیستم، دوستی من برای الله پس از این کار است، نزد موسی بروید، که‌ الله مستقیم با او حرف زده‌ است. پس نزد موسی می‌روند، او نیز می‌گوید: من شایسته‌ی این کار نیستم، نزد عیسی بروید، زیرا او کلمه‌ و روح الله است. عیسی می‌گوید: من شایسته‌ی این مقام نیستم. پس نزد محمد صمی‌آیند. ایشان بلند می‌شوند و به‌ او اجازه‌ داده‌ می‌شود و امانت و خویشاوندی نیز فرستاده شده و در دو طرف راه، سمت چپ و راست ایشان قرار می‌گیرند [۱۷۰]. و نخستین شخص ازمیان شما، هم‌چون برق می‌گذرد. گفتم: پدر و مادرم فدایت باد ای رسول‌ خدا ص! عبور هم‌چون برق چگونه است؟ فرمود: آیا برق را ندیده‌اید که در یک چشم به هم زدن می‌آید و می‌رود. سپس همانند باد و هم‌چون پرندگان و مردان تیزرو و سریع عبور می‌کنند. اعمال‌شان آن‌ها را حرکت می‌دهد. پیامبرتان بر سر راه ایستاده و دعا می‌کند: خداوندا! سلامت بدار، سلامت بدار، وقتی اعمال کم می‌شود، قدرت عبور نیز ضعیف می‌گردد و کسانی کشان کشان عبور می‌کنند و در دو لبه‌ی راه، اره‌ها و خارهایی مأمور شده‌اند، که طبق دستور مانع عبور گردند. خلاصه گروهی با خراش و زخم و دشواری عبور کرده و گروهی نیز به جهنم سرازیر می‌گردند، ابوهریره سمی‌گوید: قسم به ذاتی که جان ابوهریره در دست اوست، تا قعر جهنم هفتاد سال فاصله وجود دارد».

۴- ترمذی از ابو سعید خدری سروایت کرده‌ است که‌ پیامبر صفرمود:

«أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ وَبِيَدِي لِوَاءُ الْحَمْدِ وَلَا فَخْرَ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ يَوْمَئِذٍ آدَمَ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِي وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ وَلَا فَخْرَ قَالَ فَيَفْزَعُ النَّاسُ ثَلَاثَ فَزَعَاتٍ فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ أَنْتَ أَبُونَا آدَمُ فَاشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ فَيَقُولُ إِنِّي أَذْنَبْتُ ذَنْبًا أُهْبِطْتُ مِنْهُ إِلَى الْأَرْضِ وَلَكِنْ ائْتُوا نُوحًا. فَيَأْتُونَ نُوحًا فَيَقُولُ: إِنِّي دَعَوْتُ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ دَعْوَةً فَأُهْلِكُوا وَلَكِنْ اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِيمَ فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ فَيَقُولُ إِنِّي كَذَبْتُ ثَلَاثَ كَذِبَاتٍ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ جمَا مِنْهَا كَذِبَةٌ إِلَّا مَا حَلَّ بِهَا عَنْ دِينِ اللَّهِ وَلَكِنْ ائْتُوا مُوسَى فَيَأْتُونَ مُوسَى فَيَقُولُ إِنِّي قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا وَلَكِنْ ائْتُوا عِيسَى فَيَأْتُونَ عِيسَى فَيَقُولُ إِنِّي عُبِدْتُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ ائْتُوا مُحَمَّدًا قَالَ فَيَأْتُونَنِي فَأَنْطَلِقُ مَعَهُمْ. قَالَ ابْنُ جُدْعَانَ قَالَ أَنَسٌ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج. قَالَ: فَآخُذُ بِحَلْقَةِ بَابِ الْجَنَّةِ فَأُقَعْقِعُهَا فَيُقَالُ: مَنْ هَذَا فَيُقَالُ: مُحَمَّدٌ. فَيَفْتَحُونَ لِي وَيُرَحِّبُونَ بِي فَيَقُولُونَ: مَرْحَبًا. فَأَخِرُّ سَاجِدًا فَيُلْهِمُنِي اللَّهُ مِنْ الثَّنَاءِ وَالْحَمْدِ فَيُقَالُ لِي: ارْفَعْ رَأْسَكَ وَسَلْ تُعْطَ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ وَقُلْ يُسْمَعْ لِقَوْلِكَ وَهُوَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ:﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩[الإسراء: ۷۹]» [۱۷۱]. ‏«‏من در رستاخیز سرور فرزندان ‌آدم هستم و هیچ افتخاری نیست. نخستین کسی هستم که زمین از روی او برداشته می‌شود و هیچ افتخاری نیست. آدم و همه انسان‌های پس از او، همگی زیر پرچم من قرار می‌گیرند و هیچ افتخاری نیست و پرچم حمد و ستایش در دستان من است و هیچ افتخاری نیست. پیامبر صفرمود: پس از رستاخیز در سه‌ مرحله‌ وحشت، مردم را فرا می‌گیرد. پس نزد آدم می‌آیند و می‌گویند: شما پدر ما هستی، پس نزد پروردگار برای ما شفاعت کن. می‌گوید: من مرتکب گناهی شدم که‌ به‌ خاطر آن به‌ زمین فرود آمدم، نزد نوح بروید. پس نزد او می‌آیند، می‌گوید: من برای هلاکت مردم زمین دعایی کردم و همه‌ نابود شدند (پس توانایی دعای دیگری ندارم)نزد ابراهیم بروید.پس نزد ابراهیم می‌آیند، می‌گوید: من مرتکب سه‌ دروغ شده‌ام ‏(و نمی‌توانم درخواست نمایم، پیامبر صفرمود: هر کدام از این دروغها جهت یاری رسانی به‌ دین الله عرضه‌ شده‌اند‏)‏. ابراهیم می‌گوید: نزد موسی بروید. پس نزد موسی می‌روند، می‌گوید: من کسی را کشته‌ام (‏و نمی‌توانم درخواست نمایم) نزد عیسی بروید. پس نزد عیسی می‌روند، می‌گوید: من به‌ جای الله مورد پرستش واقع شده‌ام و به‌ خاطر من الله را به‌ فراموشی سپردند ‏(از این رو توانایی انجام این کار را ندارم)‏ نزد محمد صبروید. نزد من می‌آیند. پس من همراه آن‌ها می‌روم. ابن جدعان می‌گوید: انس گفت: برای من چنان است که‌ گویی پیامبر صرا می‌بینم که‌ می‌گوید: حلقه‌ی در بهشت را می‌گیرم و آن را می‌کوبم، گفته‌ می‌شود: چه‌ کسی در را می‌زند؟ گفته‌ می‌شود: محمد است، پس خوش‌آمدگویان در را برای من باز می‌کنند. سپس در برابر پروردگارم به‌ سجده‌ می‌افتم. آن‌گاه الله سپاس و ستایش مخصوصی را به‌ من الهام می‌فرماید و به‌ من گفته‌ می‌شود: سرت را از سجده‌ بردار، ای محمد! بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که پذیرفته می‌شود، بگو که شنیده می‌شود و این همان مقام شایسته‌ای است که‌ الله درمورد آن فرموده‌ است: باشد که الله تو را به مقام ستوده‌ای برساند».

[۱۶۷] قبلی (۱۰/۴۷۷) [۱۶۸] امام حسن بصری، تابعی معروف که از ترس ظلم حجاج‌بن یوسف و آزارهای وی خود را مخفی کرده بود. [۱۶۹] مسلم در حدیث شماره‌( ۱۹۵) کتاب: الایمان، باب: ادنی اهل الجنة منزلة فیها، آن را نقل کرده‌ است [۱۷۰] اشاره‌ای است به اهمیت ادای امانت و صله‌ی ‌رحم و خویشاوندی (‏م‏) [۱۷۱] ترمذی، شماره )۳۱۴۷(