گفتار هشتم: تصویر قرطبی از صحنهی محاسبه
قرطبی، صحنهی محاسبه را چنین ترسیم میکند: بندگان از قبرها به سوی میدان محشر و توقفگاه بزرگ برانگیخته میشوند. تا آن زمان که الله بخواهد، در آن میدان، لخت و پابرهنه میایستند و هنگامهی حساب فرا میرسد. دستور داده میشود تا نامههای اعمال، که فرشتگان گرامی آنها را نوشتهاند، حاضر شوند. برخی انسانها نامهی اعمال را به دست راست و برخی دیگر به دست چپ و از پشت سر دریافت میکنند. سپس هر کسی نامهی اعمال خود را نگاه کرده و میخواند.
در مورد صحنهی رستاخیز چنین سرودهاند:
مثل وقوفك يوم العرض عرياناً
مستوحشاً قلق الأحشاء حيرانا
والنار تلهَّب من غيظ ومن حنق
على العصاة ورب العرش غضبانا
اقرأ كتابك يا عبدي على مهل
فهل ترى فيه حرفاً غير ما كانا
لـمـا قرأت ولـم تنكر قراءته
إقرار من عرف الأشياء عرفانا
نادى الـجليل خذوه يا ملائكتي
امضوا بعبد عصا للنار عطشانا
الـمشركون غداً في النار يلتهبوا
والـمؤمنون بدار الـخلد سكانا
«لحظهای را تصور کن که لخت و عریان در میدان محشر، با دلی پریشان و عقلی سرگردان ایستادهای، در حالی که آتش دوزخ از شدت خشم و کینه بر گنهکاران میغرد و شعله میپراکند و پروردگار عرش، با خشم میگوید: ای بنده! نامهی اعمالت را به آرامی بخوان و نگاه کن که آیا چیزی جز آنچه که انجام دادهای، در آن مییابی؟ پس از آنکه نامهی اعمال را خواندی و بدان اعتراف نمودی، الله عظیم الشأن ندا سر میدهد: ای فرشتگان! بندگان گنهکار را به میان آتش تشنه سرازیر نمایید. پس مشرکان در آتش سوزان، سوخته میشوند و مؤمنان در بهشت جای میگزینند».
ای برادر مسلمان! اندکی آن صحنه را تصور کن؟ صحنهای که نامههای اعمال تقسیم میشوند، ترازوهای عدل الهی نصب میگردند و تورا در برابر دیدگان تمام انسانها فرامیخوانند: فلانی فرزند فلان کجاست؟ برای محاسبهی اعمال نزد الله متعال حاضر شود. برای حاضر کردن تو فرشتگانی گماشته شدهاند. آنان تو را به پیشگاه الله قهار میآورند. تشابه اسمی تو با دیگر بندگان، فرشتگان را از آوردن تو باز نمیدارد.
لحظهای که ندادهنده تو را فرامیخواند، قلبت از این ندا به لرزه در میآید. آنگاه که اطمینان پیدا میکنی که منظور ندادهنده تو هستی، شانههایت از ترس به لرزه در میآیند. اعضای بدنت تکان میخورند، رنگ چهرهات دگرگون میشود، گویی قلبت میخواهد پرواز کند. برای حضور در پیشگاه پروردگار، از میان صفها میگذری. تمام آفریدگان به تو نگاه میکنند و تو در پیشاپیش آنان هستی. چون میدانی به کجا برده میشوی، ترس و وحشت وجودت را فرامیگیرد.
آری، ای انسان! لحظهای چنان بیندیش که در پیشگاه پروردگارت هستی، نامهی اعمالت را در دست داری. هیچ نهان و آشکاری را رها نکرده و تمام اسرارت را آشکار نموده است. آن را با زبانی خسته و گنگ و قلبی شکسته، میخوانی.احساس خطر و وحشت، تو را فراگرفته است. چه بسیار گناهانی که تو آنها را فراموش کردهای، اما امروز به یاد میآوری. چه بدیهایی که پنهان کردی، اما نامهی اعمالت آنها را هویدا میسازد.
بسیاری از اعمال هستند که گمان میکردی مایهی سلامتی و نجات تو هستند، اما در آن ایستگاه عظیم، آن اعمال هیچ شدهاند. پس وای از آن پشیمانی و وای بر افسوسی که به خاطر کوتاهی در اطاعت پروردگار با آن روبرو خواهی شد.
در آن هنگام، هر کس نامهی اعمالش به دست راستش داده شود، میداند که اهل بهشت است، آنگاه میگوید: بیایید نامهی اعمال مرا بخوانید. نامه اعمالش را میخواند. اگر این شخص در زندگی دنیا کارهای نیک انجام داده است، دیگران را به سوی نامهی اعمال خود فرا میخواند و به خواندن آن سفارش مینماید. با نام خود و پدرش خوانده میشود. به پیش میرود، وقتی ندادهنده نزدیک میشود، کتاب سفیدی به او میدهد.
درون آن بدی و بیرون آن نیکی است. نخست بدیها را میخواند، پس میترسد، چهرهاش دگرگون میشود. وقتی به پایان نامهی اعمال میرسد، میبیند که نوشته شده است: اینها بدیهای تو بودند و همانا تو را مورد مغفرت قرار دادم. بسیارخوشحال میشود. نامهی اعمالش را بر میگرداند و در صفحه آخر، نیکیهایش را میبیند و میخواند. به خوشحالی و شادمانیاش افزوده میشود.
وقتی به پایان کتاب میرسد و در آن چنین میبیند: اینها نیکی های تو هستند و برای تو چند برابر افزوده شدهاند. چهرهاش درخشان و نورانی میشود، تاجی بر سرش گذاشته میشود، لباس بهشت بدو میپوشانند و تمام مفاصل او با زیور آراسته میشوند و به اندازهی شصت ذراع به قامت او، که همانا قامت آدم ÷بود، افزوده میشود و به او میگویند: نزد دوستان و خویشانت برو و به آنان مژده بده که برای هر یک از آنان چنین چیزهایی در نظر گرفته شده است. وقتی برمیگردد، چنین ندا میدهد:
﴿فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ كِتَٰبِيَهۡ١٩ إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَٰقٍ حِسَابِيَهۡ﴾[الحاقة: ۱۹-۲۰].
«میگوید: نامهی اعمالم را بگیرید و بخوانید. من یقین داشتم که حساب اعمالم را میبینم».
الله دربارهی این شخص میگوید:
﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٖ رَّاضِيَةٖ٢١ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ٢٢ قُطُوفُهَا دَانِيَةٞ٢٣﴾[الحاقة: ۲۱-۲۳].
«پس آن شخص در زندگی پسندیدهای خواهد بود؛ در بهشتی برین که میوههایش، در دسترس است».
از دوستان و خویشاوندان سؤال میکند: آیا مرا میشناسید؟ آنها میگویند: تو چه کسی هستی که انعام والطاف الهی تو را فراگرفته است؟ میگوید: من فلانی فرزند فلان هستم و همهی شما را به چنین نعمتهایی بشارت میدهم: ﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيَٓٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡأَيَّامِ ٱلۡخَالِيَةِ٢٤﴾[الحاقة: ۲۴]. «به پاداش اعمالی که در ایام گذشته (در دنیا) پیش فرستادهاید، گوارا بخورید و بیاشامید».
اما اگر آن شخص دعوتگر گناه باشد و افراد زیادی از وی پیروی کنند. با نام خود و پدرش خوانده میشود. پس برای حساب اعمالش پیش میرود. نامهی اعمال سیاهی، که با خط سیاه نوشته شده است، به او میدهند. درون آن نیکی و بیرون آن بدی نوشته شده است. در آغاز نیکیهایش را میخواند و گمان میکند که در آیندهی نزدیک نجات مییابد. اما وقتی به پایانِ نامه میرسد، چنین مییابد: این نیکیهای تو هستند که نابود شدند. چهرهاش سیاه میشود، غم واندوه او را در برمیگیرد و از هرگونه خیری مأیوس میگردد. نامهی اعمالش را بر میگرداند و بدیهایش را میخواند. به غم و اندوهش افزوده میشود. وقتی به پایانِ نامهی اعمالش میرسد، چنین می بیند: اینها بدیهای تو هستند که بر عذابت افزودهاند. سپس، در حالی که چشمانش نیلگون، چهرهاش سیاه و لباسی از قیر بدو پوشانده میشود، به سوی دوزخ رانده میشود. به او میگویند: نزد پیروان و همراهانت برو و به آنا خبر بده که برای هر کدام از آنان چنین چیزهایی هست. میرود و میگوید:
﴿يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُوتَ كِتَٰبِيَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِيَهۡ٢٦ يَٰلَيۡتَهَا كَانَتِ ٱلۡقَاضِيَةَ٢٧ مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّي مَالِيَهۡۜ٢٨ هَلَكَ عَنِّي سُلۡطَٰنِيَهۡ٢٩ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ٣٢﴾[الحاقة: ۲۵-۳۲].
«ای کاش نامهی اعمالم به من داده نمیشد. و نمیدانستم حسابم چیست؟ ای کاش مرگم در دنیا، پایانِ کارم بود. مال و ثروتم، به من سودی نبخشید. جاه و قدرتم از دستم رفت. (فرمان میرسد:) او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید. سپس او را به
دوزخ بیفکنید. آنگاه او را در زنجیری که طولش هفتاد گز است، به بند بکشید».
حسن و ابن عباس ش، در تفسیر «ذراع» گفتهاند: هفتاد ذراع به ذراع فرشتگان.
آنگاه پیروان و همراهانش را ندا میدهد و میگوید: آیا مرا میشناسید؟ آنها میگویند: خیر، اما تو را چه شده است، که این قدر غمگین هستی؟ تو چه کسی هستی؟ میگوید: من فلانی فرزند فلانم و هر کدام از شما این چنین سرنوشتی دارید.
اما کسی که نامه اعمالش از پشت سر به او داده شود، دستش را از شانه چپ بیرون میبرد و نامه اعمالش را از پشت سر میگیرد.
مجاهد میگوید: صورتش به طرف گردن «قفا» برگردانده میشود و نامه اعمالش را میخواند.
ای انسان! لحظهای به خود بیندیش. اگر از نیکان و نیکبختان باشی، با چهرهای شادمان و شاداب در برابر دیدگان آفریدگان بیرون میآیی و به درجهی کمال و حسن جمال وارد میشوی، نامه اعمالت را در دست راست داری. فرشتهای شانهات را گرفته و در برابر دیدگان آفریدگان چنین ندا میدهد: این فلانی فرزند فلانی است، به سعادتی رسیده است که هرگز روی بدبختی را نخواهد دید.
اما ای انسان! اگر از نگونبختان باشی، چهرهات سیاه میشود، نامه اعمالت به دست چپ و از پشت سر داده میشود و آفریدگان آن را لگدمال میکنند. تو برای نابودی خود ندا میدهی. فرشتهای بازوهایت را گرفته و در برابر دیدگان آفریدگان ندا میدهد: ای مردم! آگاه باشید، فلانی فرزند فلانی به بدبختی و رسوایی دست یافت و هرگز روی خوشبختی را به خود نخواهد دید [۲۱۷].
[۲۱۷] التذکرة قرطبی (۲۵۵)