مطلب دوم: نمونههایی از اقسام محاسبه
در حدیث نبوی، صحنههایی از مناقشه، نمایان کردن اعمال و توبیخ، که در روز رستاخیز از جانب الله نسبت به بندگانش صورت میگیرد، وارد شده است. اکنون نمونههایی از این سه گونه صحنه را که در حدیث آمدهاند، تقدیم میگردد.
۱- محاسبه ریاکاران
مسلم، ترمذی و نسائی، از شفی بن ماتع اصبحی سروایت کردهاند که: وارد مدینه شدم و در آنجا دستهای از مردم را دیدم که پیرامون مردی گرد آمده بودند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: ابوهریره ساست. نزدیک شدم تا اینکه جلوی او نشستم، برای مردم سخن میگفت.
وقتی سخنانش را به پایان رساند و مردم پراکنده شدند، به او گفتم: میخواهم حدیثی از پیامبر صبرایم نقل کنی که خود، آن را از ایشان شنیده باشی و مفهومش را بدانی. ابوهریره سگفت: حدیثی را برایت نقل میکنم، که رسول الله آن را برایم فرمود و مفهوم آن را خوب میدانم. سپس آهی کشید و برای چند لحظه بیهوش شد، پس -در حالی که تنها من و او در آن خانه بودیم- فرمود: حدیثی را برایت نقل میکنم که رسول الله آن را برایم تعریف فرمود و به مفهوم آن خوب پی بردهام، سپس آه دیگری کشید و برای چند لحظه بیهوش شد، پس از چند مرتبه بیهوش شدن گفت: پیامبر صفرمودند:
«أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَنْزِلُ إِلَى الْعِبَادِ لِيَقْضِيَ بَيْنَهُمْ وَكُلُّ أُمَّةٍ جَاثِيَةٌ فَأَوَّلُ مَنْ يَدْعُو بِهِ رَجُلٌ جَمَعَ الْقُرْآنَ وَرَجُلٌ يَقْتَتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَرَجُلٌ كَثِيرُ الْمَالِ. فَيَقُولُ اللَّهُ لِلْقَارِئِ: أَلَمْ أُعَلِّمْكَ مَا أَنْزَلْتُ عَلَى رَسُولِي؟ قَالَ: بَلَى يَا رَبِّ! قَالَ: فَمَاذَا عَمِلْتَ فِيمَا عُلِّمْتَ؟ قَالَ: كُنْتُ أَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ. فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: كَذَبْتَ وَتَقُولُ لَهُ الْمَلَائِكَةُ: كَذَبْتَ وَيَقُولُ اللَّهُ: بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ: إِنَّ فُلَانًا قَارِئٌ، فَقَدْ قِيلَ ذَاكَ. وَيُؤْتَى بِصَاحِبِ الْمَالِ فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَمْ أُوَسِّعْ عَلَيْكَ حَتَّى لَمْ أَدَعْكَ تَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ؟ قَالَ: بَلَى يَا رَبِّ! قَالَ: فَمَاذَا عَمِلْتَ فِيمَا آتَيْتُكَ؟ قَالَ: كُنْتُ أَصِلُ الرَّحِمَ وَأَتَصَدَّقُ. فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: كَذَبْتَ وَتَقُولُ لَهُ الْمَلَائِكَةُ: كَذَبْتَ وَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ: فُلَانٌ جَوَادٌ، فَقَدْ قِيلَ ذَاكَ وَيُؤْتَى بِالَّذِي قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: فِي مَاذَا قُتِلْتَ؟ فَيَقُولُ: أُمِرْتُ بِالْجِهَادِ فِي سَبِيلِكَ فَقَاتَلْتُ حَتَّى قُتِلْتُ. فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ: كَذَبْتَ وَتَقُولُ لَهُ الْمَلَائِكَةُ: كَذَبْتَ وَ يَقُولُ اللَّهُ: بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ: فُلَانٌ جَرِيءٌ فَقَدْ قِيلَ ذَاكَ ثُمَّ ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ جعَلَى رُكْبَتِي فَقَالَ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! أُولَئِكَ الثَّلَاثَةُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ تُسَعَّرُ بِهِمْ النَّارُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
«در روز رستاخیز، الله متعال به سوی انسانها فرود میآید تا میان آنان داوری کند. امتها از ترس و نگرانی بر زانو افتادهاند. نخستین کسانی که فرا خوانده میشوند عبارتند از: قاری قرآن، کشته شده در راه الله، مالاندوز. الله متعال به قاری قرآن میگوید: آیا آنچه را که بر پیامبرم نازل کردم، آن را به تو نیاموختم؟ میگوید: آری، پروردگارا!. میپرسد: به آنچه آموختی چقدر عمل کردی؟ میگوید: صبح و شام آن را تلاوت کردم. الله و فرشتگان میگویند: دروغ میگویی. الله به او میگوید: منظور تو از خواندن قرآن این بود که در میان مردم به «قاری قرآن» مشهور شوی و اینگونه هم شد. سپس شخص ثروتمند حاضر میشود. الله میفرماید: آیا در روزی و مال بر تو گشایش نکردم، آنگونه که نیاز به هیچ کس پیدا نکردی؟ میگوید: بلی، پروردگارا!. پروردگار میفرماید: با مال و ثروتی که به تو دادم چه کردی؟ میگوید: صلهی رحم را به جا میآوردم و صدقه میدادم. الله میفرماید: دروغ میگویی. فرشتگان میگویند: دروغ می گویی. سپس الله میفرماید: هدف تو این بود که به سخاوتمندی شهرت یابی و اینگونه هم شد. پس شخصی که در راه الله کشته شده است آورده میشود. الله از وی میپرسد: تو در چه راهی کشته شدی؟ میگوید: دستور یافتم که در راه تو جهاد کنم، پس جهاد کردم و کشته شدم. الله و فرشتگان میگویند: دروغ می گویی. الله میفرماید: هدفت از جهاد این بود که به تو شجاع و قهرمان بگویند و اینگونه هم شد. سپس رسول الله صدستانش را بر زانوان من زده و فرمودند: ای ابوهریره! این سه گروه نخستین آفریدگان الله هستند، که در روز رستاخیز آتش دوزخ با سوختن آنها روشن میشود».
ولید ابوعثمان مدائنی میگوید: عقبه بن مسلم گفت: شفی نزد معاویه رفت و همین روایت را برایش بازگو نمود.
ابو عثمان میگوید: علاء بن ابی حکم، که برای معاویه شمشیر میساخت، به من خبر داد که: شخصی نزد معاویه آمد و حدیث یادشده را برای ایشان بازگو نمود. معاویه سگفت: با این افراد «قاری، مجاهد و سخاوتمند» اینگونه معامله شده است، با دیگران چگونه رفتار میشود؟
سپس معاویه آنچنان گریه کرد، که گمان کردیم، خود را هلاک میکند. و با خود گفتیم: این شخص عجب خبر بدی آورد. سپس معاویه به خود آمد و چهرهاش را پاک کرد و گفت: الله و رسولش راست گفتهاند:
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٦﴾[هود: ۱۵-۱۶].
«کسانی که خواهان زندگی دنیا و زینت آن باشند (پاداش دسترنج و) اعمالشان را در این جهان، بدون هیچگونه کم و کاستی، میدهیم. و در این مورد، حقی از آنان تباه نمیگردد. آنان کسانی هستند که در آخرت، جز آتش دوزخ بهرهای ندارند و آنچه در دنیا انجام میدهند، نابود میشود و کارهایشان پوچ و بیارزش میگردد».
مسلم و نسائی، از سلیمان بن یسار سنقل کردهاند که: مردم از اطراف ابوهریره پراکنده شدند. سپس فردی از اهالی شام، به نام ناتل، به ابوهریره سگفت: ای شیخ! حدیثی را برایم نقل کن که خود آن را از پیامبر صشنیدهای. گفت: از رسول الله صشنیدم که میفرمود:
«إِنَّ أَوَّلَ النَّاسِ يُقْضَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَيْهِ رَجُلٌ اسْتُشْهِدَ فَأُتِىَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: قَاتَلْتُ فِيكَ حَتَّى اسْتُشْهِدْتُ. قَالَ: كَذَبْتَ وَلَكِنَّكَ قَاتَلْتَ لأَنْ يُقَالَ: جَرِىءٌ. فَقَدْ قِيلَ. ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ حَتَّى أُلْقِىَ فِى النَّارِ. وَرَجُلٌ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَعَلَّمَهُ وَقَرَأَ الْقُرْآنَ فَأُتِىَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا. قَالَ: فَمَا عَمِلْتَ فِيهَا؟ قَالَ: تَعَلَّمْتُ الْعِلْمَ وَعَلَّمْتُهُ وَقَرَأْتُ فِيكَ الْقُرْآنَ. قَالَ: كَذَبْتَ وَلَكِنَّكَ تَعَلَّمْتَ الْعِلْمَ لِيُقَالَ: عَالِمٌ. وَقَرَأْتَ الْقُرْآنَ لِيُقَالَ: هُوَ قَارِئٌ. فَقَدْ قِيلَ. ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْهِهِ حَتَّى أُلْقِىَ فِى النَّارِ. ورجل وسع الله عليه، وأعطاه من أصناف الـمال كله، فأتي به فعرفه بنعمه، فعرفها، قال: فما عملت فيها؟ قال: ما تركت من سبيل تحب أن ينفق فيها إلا أنفقت فيها لك، قال: كذبت ولكنك فعلت ليقال: هو جواد، فقد قيل، ثم أمر به فسحب على وجهه ثم ألقي في النار».
«نخستین کسانی که در روز رستاخیز به پای محکمه کشانده میشوند عبارتند از:
۱- شهید را میآورند و نعمتهایش را به او نشان میدهند، و او نعمتهایش را میشناسد. به او گفته میشود: چگونه از آن بهره میگرفتی؟ میگوید: در راه تو جهاد کردم تا اینکه شهید شدم. گفته میشود: دروغ میگویی. هدف تو از جهاد این بود که به تو شجاع و قهرمان گفته شود و بدان نیز دست یافتی. سپس دستور صادر میشود. او را بر صورتش به سوی جهنم میکشند و به میان دوزخ سرازیر میکنند.
۲- مردی که دانشی را آموخت و به دیگران نیز یاد داد و قرآن را میخواند. او را به محکمه میآورند و نعمتهایش را به او نشان میدهند، و او نعمتهایش را میشناسد. به او گفته میشود: چگونه از آن بهره میگرفتی؟ میگوید: دانش را آموختم و آن را به دیگران یاد دادم و برای خشنودی تو، قرآن را خواندم. به او گفته میشود: دروغ میگویی. زیرا دانش آموختی تا به عنوان عالم و دانشمند شهرت یابی و به این منظور قرآن را میخواندی تا در میان مردم «قاری قرآن» خوانده شوی و بدان نیز دست یافتی. سپس دستور صادر میشود، و او را بر صورتش بهسوی جهنم میکشند و به میان دوزخ سرازیر میکنند.
۳- و مردی را که الله ثروت انبوه و انواع نعمتهای دنیا به وی داده است، به محکمه میآورند و نعمتهایش را به او نشان میدهند، او نعمتهایش را میشناسد. به او گفته میشود: چگونه از آن بهره میگرفتی؟ میگوید: آن را برای خشنودی تو انفاق کردم. به او گفته میشود: دروغ میگویی؛ زیرا از اینرو انفاق میکردی که به سخاوتمند شهرت یابی و بدان نیز دست یافتی. سپس دستور صادر میشود، و او را بر صورتش بهسوی جهنم میکشند و به میان دوزخ سرازیر میکنند».
۲- نمایان کردن گناهان بندگان توسط پروردگار
از عبدالله بن عمر سروایت شده است که رسول اکرم صفرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ يُدْنِي الْمُؤْمِنَ، فَيَضَعُ عَلَيْهِ كَنَفَهُ وَيَسْتُرُهُ، فَيَقُولُ: أَتَعْرِفُ ذَنْبَ كَذَا، أَتَعْرِفُ ذَنْبَ كَذَا، فَيَقُولُ: نَعَمْ، أَيْ رَبِّ حَتَّى إِذَا قَرَّرَهُ بِذُنُوبِهِ، وَرَأَى فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ هَلَكَ، قَالَ: سَتَرْتُهَا عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَكَ الْيَوْمَ، فَيُعْطَى كِتَابَ حَسَنَاتِهِ، وَأَمَّا الْكَافِرُ وَالْمُنَافِقُونَ، فَيَقُولُ الْأَشْهَادُ: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[هود: ۱۸]. «الله به مؤمن نزدیک میشود، او را زیر آغوش گرفته و میپوشاند. سپس از وی میپرسد: فلان و فلان گناه را بیاد داری؟ میگوید: بلی، پروردگارا. وی به گناهان خود اعتراف کرده و فکر میکند که هلاکشدنی است. الله میفرماید: گناهانت را در دنیا پوشاندم و امروز نیز از آنها میگذرم. آنگاه، الله متعال نامهی اعمال نیکش را به او میسپارد. اما دربارهی کافران و منافقان، گواهان میگویند: اینان، پروردگارشان را انکار کردند. هان! نفرین الله بر ستمگران باد».
قرطبی دربارهی معنای حدیث «فيضع عليه كنفه» میگوید: الله بنده را زیر پوشش لطف و اکرام خود قرار میدهد و با نرمی، اخلاص و صفا با وی سخن میگوید. از وی میپرسد: آیا می شناسی؟ الله برای اظهار احسان و فضل خود بر او، میگوید: من گناهانت را در دنیا پوشاندم، یعنی در دنیا تو را رسوا نکردم و امروز نیز از گناهان تو میگذرم [۲۱۵].
۳- پروردگار، بندگان را در برابر کوتاهیشان، سرزنش میکند
رسول الله ص در این مورد بیانی دارند. در صحیح مسلم، از ابوهریره سروایت شده است که رسول الله صفرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ ﻷيَقُولُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: يَا ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِى. قَالَ: يَا رَبِّ كَيْفَ أَعُودُكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ عَبْدِى فُلاَنًا مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِى عِنْدَهُ؟ يَا ابْنَ آدَمَ اسْتَطْعَمْتُكَ فَلَمْ تُطْعِمْنِى؟ قَالَ: يَا رَبِّ وَكَيْفَ أُطْعِمُكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ اسْتَطْعَمَكَ عَبْدِى فُلاَنٌ فَلَمْ تُطْعِمْهُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّكَ لَوْ أَطْعَمْتَهُ لَوَجَدْتَ ذَلِكَ عِنْدِى؟ يَا ابْنَ آدَمَ اسْتَسْقَيْتُكَ فَلَمْ تَسْقِنِى؟ قَالَ يَا رَبِّ كَيْفَ أَسْقِيكَ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: اسْتَسْقَاكَ عَبْدِى فُلاَنٌ فَلَمْ تَسْقِهِ أَمَا إِنَّكَ لَوْ سَقَيْتَهُ وَجَدْتَ ذَلِكَ عِنْدِى؟» [۲۱۶]. «در روز رستاخیز، الله متعال به بندهاش میگوید: ای فرزند آدم! من بیمار شدم و تو از من عیادت نکردی؟، انسان میگوید: پروردگارا! چگونه من تو را عیادت کنم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟. الله میفرماید: مگر نمیدانی که فلان بنده من بیمار بود و تو او را عیادت نکردی، مگر نمیدانی اگر از وی عیادت میکردی، مرا نزد وی مییافتی؟، ای فرزند آدم! من از تو طعام خواستم و تو به من طعام ندادی؟ انسان میگوید: چگونه تو را طعام بدهم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟ الله میفرماید: مگر نمیدانی که فلان بندهی من از تو طعام خواست و تو او را طعام ندادی؟ مگر نمیدانی، اگر تو او را طعام میدادی، مرا نزد او مییافتی؟ ای فرزند آدم! از تو آب می خواستم، به من آب ندادی؟ بنده میگوید: پروردگارا! من چگونه تو را آب میدادم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟ الله میفرماید: فلان بندهی من از تو آب خواست و تو به او آب ندادی، مگر نمیدانی اگر تو به او آب میدادی، مرا نزد او مییافتی؟».
[۲۱۵] التذکرة قرطبی (۲۶۳) [۲۱۶] مشکاة المصابیح (۱/۴۸۶) وشماره آن (۱۵۲۸)