گفتار هفتم: درسی از عبور روی پل صراط
قرطبی میگوید: اکنون، لحظهای آن صحنه را تصور کنید؛ هنگام روبرو شدن با پل صراط، ترس تمام وجودتان را فرامیگیرد، پل صراط را میبینید، نگاهتان به سیاهی دوزخ در زیر پل میافتد. صدای آتش دوزخ گوشهایتان را تکان میدهد، به شما امر شده که از پل صراط عبور کنی! از یک طرف این صحنه و از طرف دیگر، ناتوانی جسمی، قلبی نگران، پاهایی لرزان و بار سنگین گناهان. با حالتی روبرو شدهاید که نمیتوانید بر فرش زمین قدم بردارید، چه رسد به تیزی و باریکی پل!.
تصور کنید که چه حالی دارید، یک قدم روی آن میگذارید و تیزی آن را احساس میکنید، باید قدم دوم را بردارید، تمام انسانها جلو چشمانتان خیزان و افتان هستند و خزانهدار دوزخ با قلاب و خار آنها را به سوی خود میکشد و شما آنها را میبینید که چگونه به سوی دوزخ، روی سرهای خود واژگون میشوند و پاهایشان به طرف آسمان بلند شده است!! وای چه صحنهی سهمگین و خطرناکی است! چه راه دشواری! و چه گذرگاه تنگ و باریکی است! [۲۷۰].
و باز میگوید: [۲۷۱]به لحظهای فکر کنید که روی پل حرکت میکنی و به دوزخ سیاه و تاریک که در زیر پایت قرار دارد، مینگری. در حالیکه شعلههای دوزخ زبانه کشیدهاند و افتان و خیزان روی آن حرکت میکنید!.
شاعر میگوید:
أبت نفسي تتوب فمـا احتيالي
إذا برز العباد لذي الـجلالِ
وقاموا من قبورهم سكارى
بأوزار كأمثال الـجبال
وقد نصب الصراط لكي يجوزوا
فمنهم من يكب على الشمـال
ومنهم من يسر لدار عدن
تلقـاه العرائـس بالغـوالي
يقول له الـمهيمن يا وليي
غفرت لك الذنوب فلا تبالي
«نفسم اجازه نمیدهد که توبه کنم، پس چه کنم؟ آنگاه که به امر الهی گرد آورده میشویم؟ آن لحظه که بندگان مست و بیهوش، با بار گناهی همچون کوه، از قبرها برمیخیزند! پل صراط برای گذر نصب شده است و کسانی را میبینی که بر طرف چپشان به دوزخ میافتند، و کسانی هستند که به بهشت برین میروند و در باغهای بهشت عروسهایی آنها را در آغوش میگیرند و الله توانا به او میگوید: ای بندهام! از گناهانت گذشتم و بدانها فکر مکن».
و شاعر دیگری گفته است:
إذا مد الصراط على جحيم
تصول على العصاة وتستطيل
فقوم في الـجحيم لهم ثبور
وقوم في الـجنان لـهم مقيل
وبان الـحق وانكشف الـمغطى
وطال الويل واتصل العويل
[۲۷۰] قبلی (۳۳۲) [۲۷۱] قبلی (۳۳۰)