سیمای روز رستاخیز

فهرست کتاب

مطلب هفتم: محاسبی، رویدادهای هراس‌انگیز روز رستاخیز را به تصویر می کشد

مطلب هفتم: محاسبی، رویدادهای هراس‌انگیز روز رستاخیز را به تصویر می کشد

حارث محاسبی، در وصف رویدادهای هراس‌انگیز روز رستاخیز می‌گوید: وقتی آمار مردگان کامل می‌شود، زمین و آسمان از سکنه خالی می‌گردند، از حرکت باز می‌ایستند، هیچ صدایی به گوش نمی‌رسد، هیچ انسانی دیده نمی‌شود، تنها الله یگانه است که با بزرگی و شوکتش باقی می‌ماند.

در این هنگام، چیزی که تو را غافل‌گیر می‌کند، صدایی است که تو و همه‌ی آفریدگان را برای حضور ذلیلانه و حقیرانه، در بارگاه الهی فرا می‌خواند. در این پنداری که این چگونه صدایی است که گوش و عقلت را فراگرفته است؟ می‌دانی که تو را به بارگاه الله می‌خواند. از شدت ترس، قلبت می‌خواهد به پرواز در‌آید و موی سرت سفید گردد، چون نخستین باری است که به حضور الله خوانده می‌شوی. ناگاه صدای شکافته شدن زمین را بر بالای سرت می‌شنوی، در حالی‌که از پا تا به سر با خاک قبر، غبارآلود هستی، روی پاهایت می‌ایستی، نگاهت را به سوی ندای غیب بلند می‌کنی، می‌بینی که تمام آفریدگان، همراه و همزمان با تو، خاک‌آلود خاک قبرشان ایستاده‌اند.

همگان را ترس فراگرفته است. گمان می‌کنی که در میان آفریدگان، خوار، تنها، غصه‌دار و پریشان هستی. همه را برهنه، ناشنوا و ترسان می‌بینی. جز صدای راه رفتن پاهای‌شان چیز دیگری را نمی‌شنوی. تمام آفریدگان را می‌بینی که به سوی منادی به راه افتاده‌اند و تو هم همراه آنان به سوی آن ندا در حرکتی. دوان دوان می‌روی و بسیار فروتن و فرمانبر به نظر می‌رسی. وقتی به موقف [۹۰]می‌رسی، می‌بینی که جن و انسان، برهنه گرد آمده‌اند، پادشاهان از پادشاهی روی زمین بر کنار شده‌اند، همه‌ی پادشاهان را ذلت و حقارت فرا گرفته است، آنان پس از خودخواهی و ستم بر بندگان الله، امروز ذلیل‌ترین و حقیرترین بندگان الله هستند.

سپس می‌بینی که حیوانات، از دشت و بیابآن‌ و قله‌ی کوه‌ها، در حالی‌که سرهایشان را از روی فرمانبری روز رستاخیز، پس از وحشی‌گری و فرار در دنیا، پایین افکنده‌اند، به پایین سرازیرند. این‌ها همان حیواناتی هستند، که در دنیا از انسان می‌ترسیدند و وقتی او را می‌دیدند، پا به فرار می‌گذاشتند، اما امروز، که روز زندگی دوباره است، بدون هیچ دشواری و ترسی، فرمانبر و فروتن، مانوس و مالوف، به سوی موقف که مملو از انسان است، به حرکت در آمده‌اند.

درندگان را می‌بینی، که پس از درندگی و شهامت، با سرهای پایین انداخته و سراپا فرمانبر روز رستاخیز، به سوی موقف سرازیرند و به سوی میدان محشر می‌شتابند، تا این‌که، با تمام فرمانبری و نهایت فروتنی، در برابر الله قهار قرار گیرند. پشت سر آفریدگان می‌ایستند.

شیاطین را می‌بینی که پس از آن همه سرکشی، در حالی که مو به مو خود را فرمانبر مقررات روز رستاخیز قرار داده‌اند، در غایت ناتوانی و شکست، در برابر پروردگار قهار، ذلیلانه ایستاده‌اند.

الله بسیار توانا است که همه‌ی آفریدگان را، پس از یک امتحان طولانی و اختلاف طبیعت و مزاج و ترس و وحشت از همدیگر، یک‌جا و در حالتی که فرمانبر مقررات روز محشر هستند، گرد آورده است.

وقتی تمامی اهل زمین، از جن، انسان، شیاطین، حیوانات اهلی و وحشی و حشرات، برای محاسبه‌ی اعمال در موقف محشر گرد آمدند، ستاره‌ها از بالای سرشان فرو می‌افتند و ماه و خورشید خاموش می‌گردند، در پی آن‌ زمین تاریک می‌شود.

در حالی که تو و دیگر آفریدگان در چنین حالتی به سر می‌برید، آسمان دنیا با تمام بزرگی و شکوهش، بر بالای سر شما به گردش در می‌آید. انسان، تمامی این رویدادهای هراس‌انگیز و وحشت‌زا را می‌بینند. پس آسمان با وجود طول پانصد ساله‌اش، تکه تکه می‌شود. شنیدن صدای این گسیختگی، برای گوش‌های تو چقدر سنگین و هول‌انگیز است؟! سپس آسمان خُرد می‌شود. آن روز چقدر هولناک است.

فرشتگان در اطراف آسمان شاهد این گسیختگی و جدایی خواهند بود. ای انسان، درباره‌ی آن ترس و وحشتی که از شکافته شدن این آسمان باشکوه به وجود می‌آید، چه می‌پنداری؟ پروردگار آسمان، آن را ذوب می‌کند و از شدت ترس و هراس روز رستاخیز، هم‌چون نقره‌ی گداخته شده و زردفام در‌می آید؛ همان‌طور که الله می‌فرماید:

﴿فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ وَرۡدَةٗ كَٱلدِّهَانِ٣٧[الرحمن: ۳۷].

‏«آن‌گاه که آسمان شکافته شود و همچون روغن گداخته، گلگون گردد‏».‏

﴿يَوۡمَ تَكُونُ ٱلسَّمَآءُ كَٱلۡمُهۡلِ٨ وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡنِ٩[المعارج: ۸-۹].

‏«‏روزی که آسمان، به سان فلز گداخته‌ای شود‏ و کوه‌ها به سان پشم رنگین گردد‏‏».‏ ‏

در حالی‌که فرشتگان آسمان دنیا در گوشه گوشه‌ی آن ایستاده‌اند، جملگی برای حساب و کتاب، به سوی زمین فرود می‌آیند، گردوار، با جسم‌های بزرگ، صداهایی بلند، تقدیس گوی پروردگار خویش، همان پروردگاری که آنان را برای حساب و کتاب و سوال در بارگاه خویش حاضرکرده است، فرود می‌آیند.

وقتی که همه‌ی آفریدگان، از تمامی آسمان‌ها و زمین، در جایگاه خود حاضر شدند، گرمای ده ساله به خورشید بخشیده می‌شود و به اندازه‌ی یک یا دو کمان، به سر انسان نزدیک می‌گردد. در این گرما هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی عرش الله وجود ندارد. برخی از آفریدگان در زیر عرش الله می‌آرمند و گروهی دیگر، از شدت گرمای خورشید گداخته شده، پریشان و دوانند. سپس امت‌ها گرد می‌آیند و همدیگر را دور می‌کنند، گام‌ها در هم می‌آمیزند و گلوها از شدت تشنگی خشک می‌شود، حرارت خورشید با زبانه کشیدن نفس‌های آفریدگان و فشار جسدها بسیار می‌شود، عرق‌ها از بدن سرازیر می‌شوند و بر روی زمین باتلاقی ایجاد می‌نمایند. سپس به اندازه‌ی گناه و معصیت هر کس بالا می‌آیند و جسم او را فرا می‌گیرند. آفریدگان در عرق خود زندانی می‌شوند؛ دیوار زندان برخی تا پاشنه، یا گردن و یا گوش بالا می رود و گروهی هم در باتلاق عرق خود غرق می‌شوند.

ابن عمر سروایت کرده است که رسول الله صفرمودند:

«إنّ الرَّجُلَ (وَ قالَ مَرَّةً: إنَّ الکافِرَ) لَيَقُومُ يَوْمَ القیامَةِ فِي بَحرِ رَشْحِهِ إِلَى أَنْصَافِ أُذُنَيْهِ مِنْ طُولِ القِیامِ» [۹۱].‏«‏‏بی‌گمان انسان (و باری فرمودند: بی‌گمان انسان کافر) در روز رستاخیز، از ایستادن طولانی، تا گوش‌هایش در دریایی از عرق خویش فرو می‌رود»‏.

عبدالله س، در حدیث مرفوعی می‌فرماید: در روز رستاخیز، انسان کافر به خاطر ایستادن طولانی در آن گرما عرقش به دهانش می‌رسد، تا این‌که به پروردگار می‌گوید: خداوندا، مرا رها کن و از این گرفتاری نجات بده، حتی اگر به سوی آتش باشد.

گمان کن که تو یکی از آن‌ها هستی و به این بلا دچار شده‌ای. عرقت تو را در بر گرفته است، سراپای وجودت را غصه و ترس فراگرفته است و مردم هم به همراه تو، در انتظار پایان محاکمه و روانه شدن به سوی بهشت یا جهنم می‌باشند. تلاش تو و دیگر آفریدگان به پایان رسیده است، مدتی طولانی ایستاده‌اید، کسی با شما سخن نمی‌گوید و به شما توجهی ندارد.

قتاده و کعب می‌گویند: در روز رستاخیز مردم سیصد سال می‌ایستند. از حسن بصری روایت است که فرمود: چه می‌اندیشید در مورد اقوامی که پانصد سال، بر روی پاها، در پیشگاه الله می‌ایستند و چیزی نمی‌خورند و نمی‌نوشند، گردنشان از شدت تشنگی شکسته می‌شود و ریه‌ها آتش می‌گیرند، سپس به سوی جهنم می‌روند و از چشمه‌های آهن مذاب سیراب می‌گردند. وقتی تاب و توان ندارند و این همه سختی را نمی‌توانند تحمل کنند، در مورد شفاعت کردن برای نجات از ناراحتی و رفتن به سوی بهشت یا جهنم، با هم کشمکش می‌کنند؛ به آدم، نوح و پس از آن‌ها به ابراهیم و سپس به موسی و عیسی پناه می‌برند، تا شفاعت‌شان کنند؛ ولی همه می‌گویند: امروز الله به گونه‌ای خشم گرفته که تا کنون سابقه نداشته است و در آینده هم ندارد. هر کس مشغول پیدا کردن راه نجاتی برای خودش است. همگی به الله رو می‌کنند، تا رستگار شوند و از این وضعیت ناگوار رها گردند. الله قهار در بیان این حالت می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ تَأۡتِي كُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا[النحل: ۱۱۱].

‏«در ‏روزی که هر کس می‌آید و به دفاع از خود برمی‌خیزد».‏

همه‌ی آفریدگان فریاد «نفسی نفسی» سر می‌دهند. وای به حال من و تو! در آن روز مشغول خود هستیم و برای نجات از این وضعیت، تنها به خود توجه می‌کنیم و هر کس را فدا می‌کنیم تا رها شویم. چه می‌پنداری؟ در مورد روزی که آدم برگزیده‌ی الله، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله و عیسی روح الله، با آن جایگاه رفیع در نزد الله، فریاد «نفسی نفسی» سر می‌دهند، من و تو کجا و آن بزرگان و رادمردان الله کجا؟.

در پایان، مردم از شفاعت آن‌ها ناامید می‌شوند و به نزد پیامبر اسلام، حبیب الرحمن، محمد صمی‌شتابند تا رهایی این آفریدگان را از الله بخواهد و در حق آن‌ها شفاعت کند. پیامبر رحمت، آستین همت بالا می‌زند و به سوی بارگاه الهی رو می‌آورد و از حضرت اعلی اجازه می‌خواهد. الله قهار نیز بدو اجازه می‌دهد. محمد صبه سجده می‌افتد و زبان به سپاس و ستایش الله می‌گشاید. سرانجام، الله منان درخواست او را می‌پذیرد و محاسبه‌ی اعمال بندگان آغاز می‌گردد [۹۲].

[۹۰] محل توقف و تجمع. [۹۱] متفق علیه [۹۲] کتاب «التوهم و الاهوال» ص(۵)