حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

٣٩- اسلام آوردن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه

٣٩- اسلام آوردن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه

امام احمد در کتاب مسند خویش و امام طیالسی در روایات خود آوردهاند که حضرت عبدالله بن مسعود  س فرمودند: " من نوجوانی خردسال بودم که در مکه گوسفندان عقبه بن أبی معیط را میچراندم. روزی حضرت رسول الله  ج و حضرت ابوبکر  س نزد من آمدند. آن دو از ظلم و ستم مشرکان مکه به تنگ آمده، از شهر بیرون شده بودند. به من گفتند: «عندك يا غلام! لبن تسقينا». (آقا پسر! شیر داری به ما بدهی؟). من گفتم: " ببخشید این گوسفندان نزد من امانت است، برای همین من نمیتوانم به شما شیر بدهم".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حضرت رسول الله  ج فرمودند: «هل عندك من جذعة لم ينز عليها الفحل». (آیا گوسفند مادهای داری که نری به آن نزدیک نشده باشد؟).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

گفتم: بله! من بز کوچکی را آوردم. حضرت ابوبکر صدیق آن را نگه داشت، رسول‌الله  ج دست بر پستان‌های خشک بز گذاشته دعا فرمودند. پستان‌های بزی که جفتگیری نکرده بود پر از شیر شد. حضرت ابوبکر سنگی که در وسطش گود بود پیدا کرده آورد. پیامبر خدا  ج بز را دوشید. هر دو سیری شیر نوش جان فرمودند. به من هم شیر دادند. سپس آن حضرت  ج به پستان بز گفت: «أقلص»! (جمع شو!). پستان بز بار دیگر به حالت اول خود بازگشت. پس از آن خدمت رسول الله  ج حاضر شده خواهش کردم: لطفا از آن جملههای پاک و ملکوتی – یعنی قرآن مجید – به من نیز بیاموزید. ایشان فرمودند: «إنك غلام معلم». (تو جوانی آموخته خواهی شد).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

بعد از آن من خدمت آن حضرت  ج حاضر شدم و از دهان مبارک رسول الله  ج هفتاد سوره طوری حفظ کردم که این شرف تنها نصیب من بود و کس دیگری را چنین شرفی نصیب نشد، و هیچ کسی نمیتواند در این سورهها کوچکترین اشتباهی از من بگیرد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬[٤٣]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

[٤٣]- المسند، از/ الإمام أحمد: ١/ ٤٦٢.