٢٢٧- پیروزی بزرگ به رهبری علاء بن حضرمی
حضرت علاء بن حضرمی س که یکی از ژنرالهای بسیار مهم حضرت ابوبکر صدیق س بود، در جنگ با دشمن پیروزیهای بسیار مهمی را بدست آورد. در اثنای این جنگها اتفاقات بسیار عجیب و حیرت انگیزی نیز بوقوع پیوست که خود بیانگر لطف و عنایت خاص پروردگار متعال و شاهد گویایی است بر درستی و حقانیت این راه. وقتی سپاه اسلام به رهبری حضرت علاء بن حضرمی در منطقهای از بحرین به لشکریان مرتدین نزدیک شد، متوجه تعداد زیاد آنها شد. اردوگاههای دو لشکر بهمدیگر نزدیک بود. شب هنگام که همه مسلمانان در خواب بودند، حضرت علاء س متوجه شور و غوغایی در سپاه مرتدان شد. ایشان به سپاهیانش گفت: چه کسی میتواند در بین سپاه دشمن رفته، خبر بیاورد که در آنجا چه میگذرد؟ مجاهدی بنام عبدالله بن حذف – شخصی است غیر از عبدالله بن حذافه مشهور – بلند شده این مأموریت خطرناک را به عهده گرفت. او خود را در بین اردوگاه دشمن رسانید و دید که آنها از بس شراب نوشیدهاند مست و خمار و مدهوش بر زمین میغلطند. فورا بازگشته حضرت علاء س را از حقیقت امر مطلع ساخت. فرمانده زیرک از فرصت استفاده کرده، فورا بر اسبش سوار شده، سپاهیانش را گرفته به دشمن حملهور شد.
آنها لشکر دشمن را غافلگیر کرده طی چند ساعت تار و مار کردند. تنها تعداد بسیار کمی از سپاهیان دشمن موفق شدند از میدان کارزار فرار کنند. حضرت علاء س تمام چهارپایان و زاد و توشه و اموال آنها را به غنیمت گرفت. دشمن مال و ثروت بسیار زیادی را برای مسلمانان بجا گذاشته بود.[٢٥٥]
"حطم بن ضبیعة" سردار بنوقیس بن ثعلبه، وقتی مسلمانان به سپاه او حمله کردند در خواب بود. او حیران و وحشت زده از خوابش پرید و بطرف اسبش دوید، چون خواست بر اسبش سوار شود رکاب آن شکست. شروع کرد به داد و هوار کردن که آیا اینجا کسی هست رکاب اسب مرا درست کند؟ شب تاریک بود، یکی از مجاهدان اسلام که صدای او را شنیده بود، خودش را به او رسانیده گفت: من رکاب تو را درست میکنم، تو پایت را بلند کن. تا او پایش را بلند کرد آن مجاهد با یک جهش سریع شمشیر کشیده پای او را قطع کرد. حطم به دست و پای او افتاده، التماس میکرد: خواهش میکنم مرا بکش. ولی آن سرباز مجاهد از کشتن او دست کشیده او را زخمی بر زمین رها کرد. او از شدت درد داد و فریاد براه انداخته بود و از هر رهگزری خواهش میکرد او را بکشد، ولی کسی به او توجهی نمیکرد. تا اینکه قیس بن عاصم از آنجا رد شد، او با گریه و زاری به قیس گفت: من حطم هستم، مرا بکش. قیس نیز شمشیر کشیده سر او را زد. و وقتی پای شکسته او را دید از کشتن او پشیمان شده گفت:" صد افسوس! اگر اینرا پیش از این می دیدم به او دست نمیزدم". مجاهدان اسلام سربازان فراری دشمن را تعقیب نموده به آنها فرصت ندادند بار دیگر نفس گرفته بر علیه مسلمانان جمع شوند، آنها را هر کجا مییافتند سر میزدند. بیشتر فراریها خود را به دارین؛ (بندرگاه قدیم بحرین) رسانده بر کشتیهایشان سوار شده فرار کردند.
حضرت علاء س یک پنجم اموال غنیمت بدست آورده را به دار الخلافة فرستاد، و بقیه را در بین مجاهدان تقسیم نمود.[٢٥٦]
صد افسوس! اگر این را قبلا می دیدم، سرش را نمی زدم!
[٢٥٥]- تاریخ الطبری: ٢/٢٨٨.
[٢٥٦]- بنگرید به: البدایة والنهایة: ٦/ ٣٣٤.