حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

٢٢٨- دشت دشت است، نمی‌گذاریم ما دریا را هم!

٢٢٨- دشت دشت است، نمی‌گذاریم ما دریا را هم!

لشکریان شکست خورده دشمن در بحرین خود را به بندرگاه دارین رسانده در آنجا جمع شدند. علاء حضرمی به سپاهیانش گفت که باید به تعقیب دشمن ادامه دهیم و نگذاریم آن‌ها براحتی دوباره جمع شده، باعث درد سر شوند. همه مجاهدان با تصمیم ایشان موافقت کرده برای رفتن به دارین آماده شدند.

ایشان همراه سپاهیان خود به ساحل دریا آمد تا سوار بر کشتی به دارین بروند. در آنجا بود که متوجه شدند سفر بسیار طولانی است و قبل از اینکه آن‌ها بتوانند با کشتی بدانجا برسند دشمن فرصت فرار خواهد یافت، از اینرو بود که فرمانده این دعا را خوانده، دل بدریا زده و سوار بر اسبش وارد آب شد:

«يا أرحم الراحمين! يا حكيم يا كريم! يا أحد يا صمد! يا حي يا قيوم! يا ذالجلال والإكرام! لا إله إلا أنت! يا ربنا!».

"ای رحم کنندهترین رحم کنندگان! ای حکیم و ای کریم! ای یکتا و ای بینیاز! ای همیشه زنده و ای قائم به ذات خود! ای خدای جلال و اکرام! هیچ معبودی نیست جز تو! ای پروردگار ما!".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حضرت علاء  س به سپاهیانش دستور داد این دعا را خوانده اسب‌هایشان را به آب اندازند. آن‌ها همه با هم دعا خوانده وارد آب شدند. سپاه اسلام در سایه لطف و رحمت الهی توانست سوار بر اسب‌ها شنا کرده خلیج را طی کند. آن‌ها در بین موج‌های دریا آنچنان میرفتند که گویا بر روی موج‌های ریگستان چهارنل میتازند. گویا نه زانوهای اسبان در آب فرو میرفت و نه سم‌های شتران. این سفر با کشتی یک روز راه است، در حالیکه رفت و بازگشت پس از ادای مأموریت برای آن‌ها یک روز بیشتر طول نکشید. آن‌ها تمام جاسوسان و مخبران دشمن را از دم تیغ گذراندند. پس از بدست آوردن غنیمت‌های بسیار و به اسارت گرفتن باقیمانده دشمن، سپاه اسلام به اینسوی ساحل بازگشت. در این سفر دریایی مسلمانان هیچ خسارتی متحمل نشدند. تنها خورجین یکی از سربازان که در آن اسبش را علف میداد گم شد. حضرت علاء  س بازگشت و آن‌را تلاش کرده بازیافت و به صاحبش پس داد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

ایشان اموال غنیمت را بین سربازان تقسیم کردند. تعداد سپاهیان بسیار زیاد بود، با این وجود به هر فرد سواره نظام ٦٠٠٠ هزار و به هر پیاده نظام دو هزار درهم رسید. ایشان با پیکی مژده این پیروزی بزرگ را به حضرت ابوبکر صدیق  س رساندند. آن حضرت از این کارنامه درخشان آن‌ها بسی شاد گشته در نامهای از آن‌ها بسیار تشکر و قدر دانی نمودند. یکی از مجاهدان که عفیف بن منذر نام داشت در هنگام عبور از دریا چنین ابیاتی سرود.‬‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

ألم تر أن الله ذلل بحره
و أنزل الكفار إحدى الجلائل
دعونا إلى شق البحار فجاءنا
بأعجب من فلق البحار الأوائل

" ندیدی چگونه خداوند دریایش را آرام کرد.... و طعم تلخ شکست را بر کافران چشانید

ما را با عبور از دریا به مبارزه طلبیدند.... خداوند به ما ارزانی داشت آنچه را که از دو نیم شدن دریا برای ملت‌های پیشین دوصد چندان عجیبتر بود".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

همراه مسلمانانی که این کرامت‌ها و این پیروزی‌های پی در پی حضرت علاء  س را مشاهده میکردند راهبی مسیحی از "هجر" نیز بود. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

او با دیدن این کرامت شگفت انگیز به قدرت الهی پی برده اسلام آورد. از او پرسیده شد: چه باعث شد که شما مسلمان شوید؟

او در جواب گفت: ترسیدم اگر بعد از دیدن این کرامت باز هم مسلمان نشوم، خداوند مرا مسخ کرده کرامت انسانی را از من بگیرد. او در ادامه سخنانش گفت:" من در سحرگاه در فضاء دعایی شنیدم". مسلمانان پرسیدند:" آن دعا چه بود". او گفت: دعا این بود: «اللهم! أنت الرحمن الرحيم، لا إله غيرك، والبديع ليس قبلك شيء، والدائم غير الغافل والذي لا يموت، وخالق ما يرى وما لا يرى، وكل يوم أنت في شأن، وعلمت اللهم! كل شيء علما».

"بارالها! تو رحمانی و رحیمی، هیچ اله و معبودی نیست جز تو، تو آفریدگاری و پیش از تو کسی نبوده، تو برای همیشه هستی و از هیچ چیز غافل نیستی، تو آن ذات پاکی که مرگ را بسوی تو راهی نیست. تویی آفریدگار و خالق هر آنچه دیده میشود و هر آنچه از دیدگان پنهان است، هر روز تو را شأنی است دیگر، خدایا تو به هر چیز عالم و دانایی".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

این راهب میگوید:" من مطمئن شدم که فرشتگان الهی تنها به کمک و یاری کسی میشتابند که در راه خداوند و بنا به فرامین او گام بر میدارند".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

پس از آن او مسلمانی بسیار با ایمان و پرهیزکار شد. صحابه کرام از او حکایت‌های اهل کتاب را میشنیدند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حضرت علاء بن حضرمی پس از شکست دادن و تار و مار کردن مرتدان به بحرین بازگشت. اسلام در منطقه نیرو و قدرت گرفت، به یاری حق اسلام و پیروانش بر شرک و مشرکان چیره شده، دریچه دل‌ها بسوی گلستان ایمان و امید بازگشته طعم سعادت و رستگاری را چشیدند.[٢٥٧]‬‬‬

آن‌ها بر دریا چنان گام می زدند؛ گویا که بر ریگ‌های بیابان می تازند، و گویا آب دریا از سم شتران و از زانوی اسب‌هایشان بالا نمی زد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

[٢٥٧]- بنگرید به: البدایة والنهایة: ٦/ ٣٣٤، والتاریخ الإسلامی، اثر/ الحمیدی: ٩/ ١٠٥.